چهار شنبه 29 مه 2013 None گفت: سوارشو . گفتم: نمی شم. گفت: می گم سوارشو کارت دارم. گفتم : به جون یه دونه پسرم
Category: دیدگاه
بر روی سکوی چهارم ایستگاه قطار کلن جمعیت پراکنده ای دیده می شوند. ساعت پنج و پنجاه ودودقیقه بعد ازظهر است وسرمای آخرماه ژانویه گزنده.به
{{آی کنیزهای خوشبختی}} آخر من گفته بودمتان که خانم نمی شوم کنیز آقا نمی شوم پس باز چه زمزمه می کنید: که دیدی فلانی بدبخت
مدرسه فمینیستی: فریده لاشایی، عزیزیست که با او در بند زنانِ زندان قصر آشنا شدم، اواسط 1353. پرشور و شعف وارد بند شد و به
ناراحت نشی . . .؟ «زن سیگاری از توی پاکت بیرون آورد و پرسید:” ناراحت نمی شی؟ زن جوان گفت:” نه. . .نه. . .اصلا.”
این مقاله، در واقع بخش دوم سخنرانی ام در پالتاک “آذر تالک” است که با قدری افزایش و کاهش منتشر می شود. پیشتر، بخش اول
در جوامع مردسالار، زنان به دلیل عدم دسترسی شان به هرم ها و مکانیزم های قدرت، جزو گروه های اقلیت (و یا به طور صحیح
امروز هشتم مارس 2013 روز جهانی زن است و من بی قرارم. من بی قرارم و به یک مرد فکر می کنم. به مردی همجنسگرا
{{مقاومت زنان در دهه ۶٠ بیاد آریم آنان را زن کشی در سرزمینی بنام ایران تاریخ نبرد زنان فعال سیاسی}}، همه چیز در آن تابستانهای
موضوع صحبت: نقد فیمینیستی دیالوگ بین ما “زنان ایرانی فعال در جنبش زنان ایرانی در تبعید” است. برای پاسخ به این پرسش ها لازم است