صلح پایدار از منظر فمنیستی / جیران مقدم

سخنرانی در کنفرانس ٢٠٢۵ ایران آکادمیا – قسمت دوم –

در بخش نخست این مقاله، به تعریف صلح پایدار از منظر فمنیسم به عنوان صلحی پرداختیم که نه فقط بر ضدیت با جنگ و درگیری نظامی ، بلکه بر دگرگونی ساختار نابرابر، روابط مبتنی بر سلطه و تبعیض  از عرصه های کلان همانند فضای بین‌المللی و نهاد های حقوقی تا عرصه ی خرد اما نه کم اهمیت تر روابط میان اعضای جامعه و خانواده مبتنیست. این نوع صلح همراه با کنشگری و سازندگی  که آن را صلح مثبت نیزمینامند، ویژگی منحصر به فردی دارد؛ از بالا و توسط حکومتها و قانون اعمال نمیشود بلکه از پایین، توسط کنشگران و افراد جامعه تعریف وتبدیل به هنجار میشود. همین ویژگی باعث شده است که آن را دراصطلاحات سیاسی به صلح از پایین نیزبنامند.

در این بخش ، نمونه های مختلفی از این کنشگری درعرصه ی صلح درجامعه ی ایران مورد مطالعه قرار خواهند گرفت. از آنجا که شیوه ی کنشگری دربعضی ازاین حیطه ها با تعریف کلاسیک کنشگری برای صلح متباینند، درک اینکه چرا این فعالان، کنشگرصلح پایدارتلقی میشوند، ساده است. لذا پس از نگاهی کوتاه به این شیوه ها، تمرکزمتن بیشتربر شیوه های الترناتیو کنشگری برای صلح خواهد بود. با تدقیق و مطالعه ی نمونه هایی خاص  در خواهیم یافت چگونه حیطه های الترناتیو مانند موسیقی، رقص و ورزش در ایران با کنش گری فمنیستی برای صلح پیوند خورده اند.


الف. کنشگری در عرصه ی قانون و حقوق اجتماعی و سیاسی

این شناخته شده ترین حیطه ی فعالیت زنان برای صلح است. اینکه زنان کنشگرایرانی دو جایزه ی صلح نوبل درکارنامه ی این جنبش به ثبت رسانده اند، نشان از اهمیت جنبش زنان ایران درعرصه ی سیاسی و حقوقی درسطح بین الملل دارد. از نامهای آشنایی چون شیرین عبادی، نرگس محمدی و نسرین ستوده که به عنوان نماد مبارزه ی زنان ایران با قوانین تبعیض آمیز شناخته شده اند، تا بسیاری دیگرمانند فعالان کمپین توقف قتلهای ناموسی، کمپین یک ملیون امضا، کانون مدافعان زندانیان سیاسی و…همه تلاشهایی هستند که عموما بر پایه ی کنشگری زنان به مبارزه ی مستقیم با قوانین زن ستیزو ترجمه ی تجربه ی محلی خشونت  به زبان جهانی حقوق بشر و خلق زبان مشترک برای عدالت، صلح و برابری بنا شده اند.

در کناراین دسته ی نخست، کمپین های دادخواهی از مادران خاوران تا مادران آبان و دختران عدالت  با تقویت حافظه ی جمعی، پرسشگری ونبرد علیه فراموشی بخش مهمی از این مبارزه را بردوش میکشند. گروههای دادخواه از سویی تلاش زنان ایران به تلاش جهانی برای صلح گره میزنند و  از سوی دیگر با حساس سازی جامعه ی جهانی نقشی مهم درمبارزه برای صلح پایداربازی میکنند.چرا که  به یاد آوردن نابرابری های گذشته با هدف جلوگیری از تکرار آن در بازسازی ساختار و برقراری نظم نوین اجتماعی لازمه ی صلح پایداراست و این مهم، بدون بازگویی حقیقت، بدون تلاش برای اینکه تمام آمران وعاملین ارتکاب خشونت، مسئولیت خویش را دربرقراری ساختار ناعادلانه بپذیرند. بدون پاسخگویی، صلح پایدار ممکن نیست.

 ب. کنشگری در ادبیات و تلاش برای صلح پایدار

در جامعه‌ی ایران پس از انقلاب، که تا دو دهه عملاً سخن‌گفتن مستقیم از نابرابری ممکن نبود، ادبیات به یکی از مهم‌ترین راه‌های مبارزه با سلطه‌ی حکومت سرکوبگر و وارد کردن تعاریف نو به بافتار اجتماعی ـ بی‌آنکه هزینه‌های غیرضروری به فعالان تحمیل کند ـ بدل شد. ادبیات، اعم از نگارش و ترجمه، عرصه‌ای بود که گروه‌های به حاشیه رانده‌شده، از جمله زنان، در آن به تبیین شیوه‌های زیست و بیان خواسته‌های خود پرداختند. برای سال‌ها، کتاب‌ها تنها امکان تبادل آرا میان فعالان و روشنفکرانی بودند که پس از استقرار حکومت اسلامی به حاشیه‌ی اجتماع رانده شده و از تمامی حقوق گفتمانی محروم گشته بودند.

بیان خویشتن از خلال خطوط نانوشته‌ی آثار، بهره‌گیری از نمادهای جایگزین و حتی استفاده از زبان نیمه‌کدبندی‌شده، به شیوه‌ای رایج در ادبیات ایران برای مواجهه با سانسور تبدیل شد. در این میان، زنان به‌عنوان بزرگ‌ترین گروه به حاشیه رانده‌شده، از ادبیات و ترجمه برای بازپس‌گیری نمادین فضاهایی استفاده کردند که در زندگی روزمره از آنان دریغ شده بود. حضور چشمگیر مترجمان و نویسندگان زن ایرانی، موضوعات انتخابی آنان برای نوشتن و ترجمه، و سهم پررنگشان در مطبوعات به‌ویژه در سال‌های اخیر، نشان می‌دهد که چگونه زنان از ادبیات به‌مثابه ابزاری برای مبارزه، برای بیان خویشتن در زبانی جهانی، برای پیوند با جنبش‌های اجتماعی جهان و برای بازتعریف روابط قدرت در فضایی آلترناتیو بهره گرفته‌اند.

از سوی دیگر، فمینیسم و مطالعات زنان عمدتاً از رهگذر ترجمه وارد ایران شدند. نشر گل‌آذین و انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، با ترجمه و تألیف کتاب‌هایی که در دهه‌ی هشتاد شمسی به تبیین مفاهیم مدرن فمینیستی می‌پرداختند، نه‌تنها فضای آموزش و پژوهش را غنی‌تر کردند، بلکه با بررسی رابطه‌ی طبقه و جنسیت و تحلیل نقش استثمار و تولید اجتماعی، مفاهیم برابری جنسیتی را به امری قابل‌فهم و دسترس برای مخاطبان وسیع‌تر در ایران بدل ساختند..

ج. هنر به‌مثابه ابزار صلح پایدار

هنر همواره یکی از شناخته‌شده‌ترین ابزارهای انتقال پیام صلح بوده است. هنر اعتراضی، از نمایشگاه‌هایی چون آنچه باقی ماند گرفته تا دیوارنگاره‌ها، گرافیتی‌های اعتراضی، هنر گرافیک و نقاشی، همواره حامل مفاهیمی آشنا از مبارزه با نابرابری اجتماعی بوده‌اند.

از شیرین نشاط که در آثار خود به‌طور پیوسته به تضادهای جنسیتی، هویت زنانه، خشونت ساختاری، تبعید و فقدان صلح پایدار در بستر جوامع سرکوب‌گر می‌پردازد و واقعیت‌های پیچیده‌ی بدن زن، سیاست قدرت و اشتیاق به آزادی را به تصویر می‌کشد؛ تا مرجان ساتراپی که با بازنمایی تجربه‌ی زنان در برابر حجاب اجباری، کنترل اجتماعی، تنبیه بدنی و بازداشت، مقاومت زنان علیه ستم ساختاری را به زبان پرمخاطب و پرکشش کمیک استریپ ترجمه می‌کند و بدین‌وسیله با بازسازی حافظه، اقدامی علیه فراموشی و تحریف تاریخ انجام می‌دهد، می‌توان هزاران نمونه‌ی دیگر را یافت که در راستای مبارزه‌ی فمینیستی برای صلح قابل تفسیرند.

رقص‌ها و پرفورمنس‌های هنری نسل زد که در قالب اجراهای آلترناتیو یا ویدئوهای منتشرشده در فضای مجازی شکل می‌گیرند، امروز به صدای زنان علیه سیستمی بدل شده‌اند که آزادی را بر بدن زن روا نمی‌دارد. رقص در این بستر، فریادی برای رهایی و نوعی مقاومت در برابر قانونی است که حرکات بدن زن را تنها در چهارچوبی محدود و پذیرفته‌شده تعریف می‌کند.

اما مبارزه با سلاح هنر تنها در بازنمایی بدن زن به‌مثابه عرصه‌ای نمادین از نبرد خلاصه نمی‌شود. زنان از طریق هنر به مبارزه‌ای غیرمستقیم اما عمیق‌تر نیز دست می‌زنند: بازپس‌گیری فضاهای عمومی از مردان. نزدیک به نیم قرن است که زنان در ایران عملاً از عرصه‌های عمومی حذف شده‌اند. حضور آنان، جز در حوزه‌هایی محدود و با پوشش اجباری، امکان‌پذیر نبوده و تلاش برای حذف زنان در سطوح مدیریتی و اجتماعی، با استفاده‌ی ابزاری از آنان به‌عنوان نیروی کار ارزان، شدت یافته است. در این میان، صدای زنان و تحرک بدن آنان در عرصه‌های عمومی ـ رقص، آواز، ورزش ـ عملاً ممنوع بوده است..

از این رو، کنش‌های ساده‌ای چون رقصیدن یا آواز خواندن زنان در فضاهای عمومی، نه‌تنها به خشونت ساختاری «نه» می‌گویند، بلکه فضاهایی را که دهه‌ها صرفاً در اختیار مردان بوده است، بازپس می‌گیرند. این تلاش برای حضور برابر در جامعه، مصداق بارز مبارزه‌ای فمینیستی برای صلحی پایدار و ساختاری است؛ صلحی که از دل مقاومت فرهنگی و بازتعریف حضور زنان در فضای عمومی زاده می‌شود.

د. زندگی روزمره و کنشگری برای صلح:  

در قوانین ایران، عملا زنان جنس دوم تلقی میشوند و حقوقی که بربدن خود دارند حقوقی حد اقلیست. این از هر زن زن ایرانی که بخواهد برای زندگی خود تصمیم بگیرد، کنشگری ذاتی میسازد. مشکل اما اینجاست که حتی جامعه ی روشنفکری که قوانین را مردسالار میداند، تعاریف مرد محورتحمیل شده توسط سنت که درآن زنان بدون مردان ناقص و ناکامل تلقی میشوند را پذیرفته و در رفتار با زنان معیار قرارمیدهد. این از زندگی زنان، نه فقط زنان روشنفکر و پیشرو بلکه هر زنی که دارای عزت نفس باشد، نبردی هر روزه علیه ساختار مرد سالار میسازد.  

یکی از مسائل بسیار مهم در جامعه ی امروز ایران، که دهه ها به عنوان ابزار کنترل مردانه از آن استفاده شده حجاب اجباریست. نگاه مردانه به کنشگری سیاسی حجاب اجباری را نه به عنوان سلب حق از زنان بلکه به عنوان تکه پارچه ای فاقد اهمیت دیده است که بودن یا نبودن آن دغدغه ای سخیف برای زنان تلقی میشده است.

نسبت به اهداف  واقعی مبارزه که برابری اقتصادی و طبقاتی بوده است، دغدغه ی حجاب  اجباری عموما به عنوان دغدغه ای بورژایی لحاظ  وبه حاشیه رانده شده است. در حالیکه نیم قرن تلاش زنان وانفجارنخستین همگامی بزرگ علیه جمهوری اسلامی تحت لوای حجاب اجباری به عنوان بارزترین نمونه ی سلب حق انسان بر بدن خود، نشان داد چطور نگاه مردانه، متن را به حاشیه تبعید میکند و صدای زنان را که میتوانست بسیار زودتر پایه ی جنبش آزادیخواهی ایران شود، با خوار شمردن این دغدغه به تعویق انداخت.

در ایرانِ معاصر، هر زنی بدون حجاب اجباری پا به عرصه ی عمومی میگذارد، نه تنها از بدن خود بازپس‌گیری نمادین می‌کند، بلکه در حال ایستادگی در برابر نظامی است که سال‌ها با ابزار قانون، دین، آموزش و خشونت، بدن زن را کنترل کرده است. این مقاومت روزمره، اگرچه بی‌صداست، اما ریشه در مفاهیم ژرف فمینیسم صلح‌محور دارد.

این کنش، مبارزه‌ای برای پایان دادن به خشونت ساختاری است؛ خشونتی که زنان را نه‌تنها در قانون، که در خیابان، درمدرسه، در محل کار و حتی در خانواده سرکوب می‌کند. در اینجا، بدن زن، میدان نبرد و انتخاب پوشش، کنشی صلح‌آمیز برای بازتعریف روابط قدرت است.

از منظر فمینیستی، صلح پایدار به معنای برچیده شدن این نوع خشونت‌های نهادینه آشکار و نمادین است و زن بی‌حجابِ امروز ایران، بدون خشونت سلاح در دست، اما با قدرت بدنش، در حال دگرگونی میدان قدرت است.

هر بار که زنی بدون حجاب اجباری از خانه خارج می‌شود، عملاً دارد اعلام می‌کند: صلح را نه با سکوت، که با بازپس‌گیری حقوقم می‌خواهم.

او با این تصمیم، دست به شکستن سلسله مراتب سنتی جامعه میزند و وارد مبارزه ای نابرابرمیشود که در سوی دیگرآن  نه فقط قانون بلکه سنت، خانواده، هنجارهای اجتماعی تحمیلی وحتی مردان هستند.

زن ایرانی بهتر از هرکسی معنای صلح از پایین را میداند چرا که او این حقیقت را  در زندگی روزمره ی خویش زیسته است که تغییر قوانین از بالا  تا روزی که این هنجار ها و این تعاریف از پایین  تغییر نکنند هیچ فایده ای ندارد.

در پایان این مقاله، بر دو مثال تمرکز میکنیم کنسرت پرستو احمدی در کاروانسرایی رها شده در دل کویر و آموزش دفاع شخصی به زنان کرد عراق در دوران تسلط داعش توسط وریشه ی مرادی. در این قسمت، تلاش بر اینست تا دریابیم چگونه کنش این دو زن، که به خاطرعدم تباین با تعاریف کلاسیک،  کمتربه عنوان مبارزه برای صلح پایدار شناخته شده اند درواقع تلاش هایی مهم دراین راهند. 


– پرستو احمدی و کنشگری از طریق صدای زنانه:


 یکی از بارزترین نمودهای این محدودیت‌ حضور زنان در فضاهای عمومی، ممنوعیت خوانندگی زنان است؛ ممنوعیتی که به شکل‌گیری حافظه‌ی جمعی مردانه و حذف زنان از روایت رسمی تاریخ و جامعه منجر شده است. در چنین بستری، اجرای پرستو احمدی بدون حجاب اجباری در کاروانسرایی در کویر را می‌توان نه صرفاً یک کنسرت موسیقی، بلکه کنشی فمینیستی و مقاومتی فرهنگی دانست که اهمیت ویژه‌ای در مطالعات صلح پایدار دارد.

١.مقاومت فرهنگی در برابر خشونت نمادین

ممنوعیت صدای زنان نمونه‌ی آشکاری از خشونت نمادین است؛ خشونتی که به‌ظاهر فیزیکی نیست، اما در عمل زنان را به حاشیه رانده و امکان دیده و شنیده شدن آنان را از میان می‌برد. کنسرت پرستو احمدی تلاشی برای بازپس‌گیری این حق است. او با حضور در خرابه‌های کویر، فضایی را که سکوتی تحمیلی بر آن سایه افکنده، به میدان صدا و حضور زنانه تبدیل می‌کند. از این منظر، اجرا نه‌تنها یک رویداد هنری بلکه شکلی از مقاومت در برابر خشونت ساختاری است. کنسرت او به صورت نمادین، به ‌مثابه بازگرداندن زن به عرصه‌ی عمومی است. از منظر فمینیستی، صلح پایدار تنها زمانی معنا می‌یابد که همه‌ی جنسیت‌ها از حق برابر برای دیده و شنیده شدن در فضاهای عمومی برخوردار باشند.

٢. ورود صدای زنانه به ناخودگاه جمعی

این اجرا صرفاً بازخوانی موسیقی نیست. پرستو احمدی اشعاری را به صدا درمی‌آورد که ریشه در فرهنگ و دردهای جمعی مردم دارد. این بازتولید روایت از پایین، نقطه‌ی مقابل روایت رسمی حاکمیت است که تلاش دارد زنان را از حافظه‌ی جمعی حذف کند. در واقع، پرستو با خواندن اشعاری که ریشه در حافظه ی جمعی جامعه دارد، هویت زنانه و روایت زنانه از این آهنگها را وارد ناخوداگاه جمعی میکند. فمینیست‌ها باور دارند که صلح پایدار تنها با مشارکت زنان در بازنویسی تاریخ و روایت‌گری جمعی امکان‌پذیر است. اجرای پرستو احمدی نمونه‌ای عینی از این فرآیند است.

٣. الگوسازی و شکستن چرخه‌ی ترس در مسیر صلح پایدار

کنش پرستو احمدی فراتر از یک اجراست؛ او الگویی از مقاومت فرهنگی و بازپس‌گیری صدا ارائه می‌دهد. در شرایطی که زنان یا به سکوت واداشته می‌شوند یا برای خاموشی تشویق، زنی که با نام و چهره‌ی خویش آواز می‌خواند، به نمادی از شجاعت، امید وامکان تغییر بدل می‌گردد. چنین کنش‌هایی ظرفیت آن را دارند که الهام‌بخش نسل‌های بعدی زنان باشند وافق تازه‌ای از امکان‌پذیری را بگشایند.

یکی از سازوکارهای بنیادین حکومت‌های اقتدارگرا در محدودسازی کنشگری اجتماعی، ایجاد ترس از عواقب پیش‌بینی‌ناپذیر و تحمیل مجازات‌هایی نامتناسب با عمل ارتکابی است. این سازوکار نه صرفاً در سطح حقوقی، بلکه در سطح روانی و اجتماعی عمل می‌کند؛ به گونه‌ای که از رهگذر نامعلوم‌بودن هزینه‌ی مقاومت، امکان تخمین‌پذیری و برنامه‌ریزی برای کنش از سوژه‌های بالقوه فعال سیاسی سلب می‌شود.

در چنین بستری، اقدام احمدی در آوازخوانی بدون حجاب اجباری و بدون اخذ مجوز رسمی ـ همراه با آمادگی او برای پذیرش پیامدهای احتمالی ـ کارکردی فراتراز یک کنش فردی پیدا می‌کند. بازداشت و آزادی او نه به‌منزله‌ی پایان یک رخداد، بلکه به‌مثابه‌ی فرایندی قابل‌تأمل عمل می‌کند که در آن «مجازات ناشناخته» به تجربه‌ای «شناخته‌شده» بدل می‌گردد. در نتیجه، حکومت از مهم‌ترین ابزار کنترلی خود، یعنی تهدیدِ مبهم، خلع سلاح می‌شود.

این تبدیل امر ناشناخته به امر قابل‌تجربه، امکان محاسبه‌ی هزینه و فایده را برای دیگر هنرمندان و فعالان فراهم می‌سازد و آنان را به بازاندیشی در باب مرزهای ممکن کنشگری سوق می‌دهد. بدین‌ترتیب، احمدی نه‌تنها افق جدیدی برای حضور زنان در عرصه‌ی آواز می‌گشاید، بلکه معادله‌ی قدرت و ترس را نیز به سود کنشگران تغییر می‌دهد.



– وریشه مرادی و کنشگری برای صلح از طریق آموزش دفاع شخصی به زنان

وریشه ی مرادی، با آموزش دفاع شخصی به زنان زن کرد درمناطق تحت سلطه‌ی داعش نشان داد که حتی در دل بحران و جنگ نیز می‌توان بنیان‌های صلح پایدار را پی‌ریزی کرد. او به جای مسلح‌کردن زنان به ابزارهای جنگی، به آنان اعتمادبه‌نفس و احساس امنیت بخشید؛ سرمایه‌ای که پیش‌شرط مشارکت فعال در زندگی اجتماعی و سیاسی است. چنین کنشی صلح را نه صرفاً به معنای فقدان خشونت مستقیم، بلکه به‌مثابه حضور زنان در عرصه‌ی عمومی و بازسازی روابط اجتماعی تعریف می‌کند. این فعالیت‌ها را می‌توان در چند سطح به صلح پایدار مرتبط دانست.

١. افزایش امنیت فردی و کاهش ترس

زنی که توانایی دفاع از خود را دارد، احساس امنیت بیشتری می‌کند و همین امر امکان حضور و مشارکت اجتماعی او را افزایش می‌دهد. مشارکت فعال زنان یکی از پیش‌شرط‌های بنیادین صلح پایدار است. از این منظر، آموزش زنان برای دفاع از خود، به‌مثابه کنشی صلح‌محور در برابر تروریسم، آنان را از وضعیت ترس دائمی نسبت به خشونت گروه‌های افراطی رها می‌سازد. این شکل از مقاومت اجتماعی از پایین، توان سرکوب را محدود می‌کند و به تضعیف پایگاه‌های ترور وخشونت می‌انجامد.

 بدین‌ترتیب، امنیت نه امری تحمیلی از بالا، بلکه فرایندی برخاسته از دل زندگی روزمره زنان است؛ امنیتی که ریشه در توانمندسازی فردی و جمعی دارد و زمینه‌ساز بازآفرینی پیوندهای اجتماعی است. چنین فرایندی زن را از جایگاه منفعلِ قربانی به کنشگری فعال بدل می‌سازد؛ کنشگری‌ای که می‌تواند بنیان صلح پایدار را شکل دهد.

٢. احیای نقش زنان در جوامع پس از بحران
در جوامعی که از جنگ آسیب دیده‌اند یا تحت سلطه‌ی گروه‌های تروریستی، ساختارهای اجتماعی فروپاشیده است. در چنین شرایطی بویژه در مناطق تحت تسلط جریان‌های اسلام‌گرای افراطی، زنان بیشترین فشار را متحمل می‌شوند و غالباً به‌مثابه ابژه‌ای منفعل تصور می‌گردند. بااین‌حال، زنان آموزش‌دیده و با عتماد به نفس می‌توانند بار دیگر نقش‌های رهبری را بر عهده گیرند، به بازسازی اجتماعی یاری رسانند و در فرآیند صلح پایدار به‌عنوان کنشگران فعال حضور داشته باشند.

تجربه‌ی زنان کرد در کوبانی ـ زنانی که با سازماندهی و آموزش، نه‌تنها در برابر داعش مقاومت کردند، بلکه به بازتعریف جایگاه زنان در بازسازی اجتماعی پس از جنگ نیز یاری رساندند ـ نمونه‌ای روشن از این ظرفیت است. این تجربه اهمیت کنشگری زنانی چون وریشه مرادی را نشان می‌دهد که با توانمندسازی زنان، راه را برای شکل‌گیری صلح پایدار هموار می‌کنند. بدین‌ترتیب، احیای نقش زنان صرفاً به بازسازی ساختارهای اجتماعی محدود نمی‌شود، بلکه معادله‌ی قدرت را به سود جامعه‌ی مدنی تغییر می‌دهد و زمینه را برای صلحی پایدارتر فراهم می‌سازد.

٣. ایجاد الگو برای سایر مناطق بحران‌زده
اقدامات وریشه مرادی الگویی عملی برای زنان در مناطق دیگر فراهم کرده است؛ الگویی که نشان می‌دهد صلح را می‌توان با ابزارهای غیرخشونت‌آمیز، اما با قدرت و آگاهی، پیگیری کرد. این نوع کنشگری آلترناتیو آشکار می‌سازد که جنگیدن تنها با اسلحه ممکن نیست؛ بلکه تغییر ساختارها از طریق آموزش، بازتعریف نقش‌ها، افزایش اعتمادبه‌نفس و توانمندسازی زنان در تأمین امنیت خویش، نقشی هم‌سنگ و گاه تعیین‌کننده دارد.

از این منظر، کنش مرادی صرفاً پاسخی مقطعی به تهدیدهای داعش نبود، بلکه نوعی سرمایه‌گذاری در آینده‌ی صلح پایدار به شمار می‌آید. او با توانمندسازی زنان نشان داد که امنیت، مشارکت و امید می‌توانند حتی در تاریک‌ترین شرایط نیز بازسازی شوند و این پیام، الگویی الهام‌بخش برای دیگر جوامع بحران‌زده فراهم می‌کند.

نمونه های مورد مطالعه قرار گرفته در این مقاله نشان می‌دهد که زنان چگونه توانسته‌اند علاوه برتغییر معادلات قدرت، روایت‌های مسلط از زن ایرانی را به چالش بکشند و جایگزین کنند. نقطه‌ی مشترک این تجربه‌ها، تغییر روایت است: گذار از تصویر زن به‌عنوان قربانی منفعل به تصویر زن به‌عنوان کنشگری فعال، خلاق و الهام‌بخش در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی.

این تغییر روایت تنها بازنمایی یک واقعیت نیست، بلکه فرآیندی است برای ساختن آینده‌ای انسانی‌تر؛ آینده‌ای که در آن زنان نه در حاشیه، بلکه در مرکز فرآیند صلح و عدالت قرار می‌گیرند. اگر بخواهیم به صلح پایدار دست یابیم، کافی نیست که صرفاً صدای زنان را بشنویم؛ باید در کنار آنان بایستیم و روایت‌هایشان را به بخشی از حافظه‌ی جمعی جهان بدل کنیم.

شعار «زن، زندگی، آزادی» در این معنا صرفاً یک شعار اعتراضی نیست، بلکه چشم‌اندازی جهانی است برای صلح پایدار؛ چشم‌اندازی که بر کرامت انسانی، برابری جنسیتی و حق حضور و مشارکت همه‌ی افراد تأکید می‌کند. در این چشم‌انداز، زن دیگر نه صدایی خاموش‌شده، بلکه عاملی تعیین‌کننده برای بازاندیشی آینده‌ای صلح‌آمیز است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *