گفتنی هایی از مبارزات زنان ایرانی خارج از کشور*/ گفت وگویی با مهشید پگاهی

پس از منتشر شدن یاداشتهایی در یادبود مسعوده آزاد و همینطور با شرکت در سمینار سالانهء زنان ایرانی مقیم آلمان که ژانویه ٢٠٠٧ در فرانکفورت برگزار شد، بر آن شدم که یک صفحه از تاریخ مبارزات زن ایرانی که در ایام آغازین بر روی کارآمدن حکومت زن ستیز “جمهوری” اسلامی ورق زده شد را زنده و ثبت کنم. این بود که با مهشید پگاهی که مدت اقاتش در آلمان به دوران انقلاب بهمن و بعد از آن بر میگردد به گفتگو نشستم. و از آن جهت که وی یکی از فعالان حوزه زنان و در ضمن از شرکنندگان اولین سمینار زنان ایرانی مقیم آلمان نیز میباشد، نظر وی را از روند این سمینار و سمینارهای بعدی جویا شدم.

م. ک – در سال ١٩٨١ جمهوری اسلامی به زنان ایرانی مقیم خارج از کشور، از جمله آلمان، از طریق سفارتش حجاب اسلامی را تحمیل کرده و آنها را به تهیه عکسهای باحجاب برای پاسپورتهایشان وادار ساخت. مهشید جان تو یکی از زنانی هستی که علیه این کار به همراه زنان دیگر دست به مقاومت و مخالفت زدی و آنروزها را تجربه کردهای. میتوانی قدری از آنزمان و حال و هوایش، برخورد مردها به خصوص فعالین سیاسی برایمان بگویی؟

م.پ. – بگذار کمی به عقبتر بروم و از وقایعی شروع کنم که برای ثبت در تاریخ شفاهی مبارزات زنان ایرانی لازم است و آن اشغال سفارت ایران در بن توسط زنان عضو و یا هوادار کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در آلمان در اسفندماه ١٣۵٧است. این اشغال بخاطر اعتراض به رفتار خشونتآمیز با زنان ایرانی در راهپیمائی ٨ مارس ١٩٧٩ (١٧ اسفند ١٣۵٧) و ضرب و شتم عدهای از زنان توسط اوباشان سازماندهی شده به نام “حزبالله” بود.
در روز ٢٣ اسفند ١٣۵٧ مطابق با ١۴ مارس ١٩٧٩ به فراخوان زنان عضو و یا هوادار کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در آلمان، من به همراهی حدود ١٠٠ الی ١٢٠ نفر زنان ایرانی از شهرهای مختلف آلمان که البته تعدادی مرد و کودک هم نیز در بین آنها دیده میشد محل سفارت را اشغال و اعلام تحصن کردیم.
از آنجائیکه تعدادمان زیاد بود و سالن ارباب رجوع سفارت گنجایش کافی این تعداد را نداشت، عده زیادی مجبور به تجمع در بیرون سفارت شدند. کارکنان سفارت برای جلوگیری از ازدحام درب اصلی سفارت را باز کرده و همه را به داخل سفارت راه دادند.

البته باید توضیح دهم که تازه چند هفته از سقوط سلطنت در ایران و تشکیل حکومت موقت میگذشت و کارکنان سفارت هنوز عوض نشده و همان کارکنان سابق بودند. سفیری وجود نداشت و کنسول آمادگی خود را برای هرگونه همکاری با ما نشان داد. ما متنی مبنی بر اعلام تحصن بعنوان محکومیت رفتار خشونتآمیز با زنان در تظاهرات ٨ مارس تهیه و تآکید کرده بودیم تا زمانی که آن متن از رادیو تلویزیون ایران قرائت نشود محل سفارت را ترک نخواهیم کرد.
کنسول، آقای کینوش و کاردار سفارت آقای پیشوا، موافقت خود را مبنی بر در اختیار گذاشتن تلفن و تلکس سفارت برای تماس گرفتن با ایران اعلام کردند. خانمهای حاضرهم پنج نفر را برای رفتن به اطاق کنسول و تماس با ایران انتخاب کردند. من مسئول گرفتن تماس تلفنی شدم و چندین ساعت متوالی نه تنها با رادیو ایران بلکه با اکثر روزنامههای آنروز داخل ایران صحبت کردم.

در آن زمان صادق قطبزاده مدیر صدا و سیما بود. با استفاده از لیست تلفنهائی که سفارت در اختیار ما گذاشته بود، من مستقیم با دفتر او تماس گرفتم و بعد از توضیحات کافی، آنها متوجه شدند که سفارت در اشغال ماست و تا تحقق یافتن خواست خود آنجا را ترک نخواهیم کرد. چنین بود که بالاخره معاون قطبزاده شخصی به نام غروی پای تلفن آمد. خلاصه کنم بعد از مذاکرات طولانی با آقای غروی قرار شد متن بیانیه اعتراضی را برای صدا و سیما تلکس کنیم. در مدتی که منتظر جواب بودیم همانطور که قبلاً گفتم من با دفتر اکثر روزنامههای آنزمان تماس گرفته و خبر اشغال سفارت توسط زنان ایرانی مقیم آلمان و هدف خودمان مبنی بر ادامهء تحصن تا انعکاس متن بیانیه و محکومیت حملات خشونتآمیز افراد حزبالله به تظاهرات آرام زنان ایرانی در تهران از سوی صدا سیما را توضیح دادم.
پس از چندین بار تماسهای متقابل با صدا و سیما بالاخره تلکس آنها حامل موافقت برای پخش بیانیهء اعتراضی ما با امضاء شخصی به نام محمد پورسرتیپ به سفارت وصول شد که آنرا هنوز دارم و میتوانم کپی آنرا نیز در اختیارت قرار دهم (در زیر).

<img134|center>

ما تا ساعت ٩:٣٠ شب که بگوش خودمان اعلام و پخش شدن اعتراضیه خود را از رادیو شنیدیم در سفارت باقی ماندیم. خبراشغال سفارت و بیانیه اعتراضی هم در چند روزنامه منعکس شد. زنان ایرانی که آنروز سفارت ایران را در اشغال خود داشتند از طیفهای مختلف سیاسی و همچنین بدون هیچگونه تعلق گروهی و سازمانی بودند که از شهرهای مختلف آلمان آمده بودند. کارکنان سفارت هم که هنوز از آینده خود خبری نداشتند کمال همکاری و خوش رفتاری را با ما داشتند.
آنروز من برای اولین بار داخل محل سفارت را دیدم. ارباب رجوع معمولاً از درب جنبی سفارت به سرسرای کوچکی که کارکنان پشت شیشههای ضدگلوله جوابگو بودند راه داشتند. از دکوراسیون داخل سفارت تابلوی بزرگ وبسیار زیبایی در خاطرم مانده که تقریباً تمام دیوار یک سمت سالن را میپوشاند. تابلو صحنههایی از شاهنامه فردوسی بود. فراموش نمیکنم که یکی از خانمها از وجود تابلویی که تصاویر شاهان را به تصویر کشیده بود انتقاد کرد، که بحث مفصلی را به دنبال داشت. دوست داشتم بدانم بر سر آن تابلوی نفیس چه آمده است. آن اکسیون ١٢ ساعت بطول انجامید و کنسول نه تنها اطاق خود و اطاق تلکس را در اختیار ما گذاشت، هنگام ناهار هم از مکدونالد نزدیک سفارت برای ما غذا تهیه کرد.

م. ک. – البته نه برای همه ١٢٠ نفر؟

م.پ. – چرا دقیقا برای تمام کسانی که آنروز سفارت را در اشغال داشتند نهار تهیه کردند. احساس من این بود که کارکنان سفارت مرعوب جو انقلابی آن دوران بودند و کوشش داشتند با ما برخوردی مسالمت آمیز داشته باشند. در ضمن با ما همدردی هم میکردند.

خوب حالا برگردیم به جواب سؤالی که در آغاز از من کردی.
تابستان ١٩٨١ من و شوهرم برای تعویض گذرنامههای خود به سفارت جمهوری اسلامی در بن مراجعه کردیم. مأمور مربوطه عکسهای مرا پس زد و گفت که آنها باید ” مَحجَبه ” باشند. چون وی تلفظ لغت “مُحَجَبه” ( که در آن زمان نامرسوم بود) را به غلط اِدا کرد، کمی طول کشید تا من منظورش را متوجه شدم. بعد از اینکه فهمیدیم از من چه میخواهد ابتدا من و بعد همسرم به وی اعتراض کردیم. در مقابل اعتراضات ما بخشنامهء مربوطه را پیش رویمان گذاشت و ادعا کرد مأمور است معذور. من از انداختن عکس با حجاب خودداری کردم و آنها گفتند بدون داشتن چنین عکسی نمیتوانند گذرنامه صادر کنند.

به اداره اتباع خارجی آلمان مراجعه کردم و وضعیت را شرح دادم. مأموران با کمال همدردی و تفاهم گفتند حاضرند که برای من Fremden Pass صادر کنند (نوعی پاسپورت برای کسانیکه با کشور متبوعشان مشکل دارند).

م.ک – خبر داری که دیگران چه کردند؟

م.پ – در این مورد باید بگویم که فردی عمل میکردیم. سازمانهای سیاسی تا آنجا که من به خاطر میآورم هیچگونه عکسالعملی از خود نشان ندادند. زنهای دیگری را هم میشناختم که مخالفت خود را ابراز میکردند ولی تعدادمان در آنزمان زیاد نبود و بطور پراکنده مقاومت میکردیم. تنها راه گریز هم همان پاسپورت بیگانه بود. این بدان معنی بود که شهروند هیچ کشوری به حساب نمیامدیم. از آنجا که داشتن چنین گذرنامهای برای کسی که در اروپا زندگی میکند مشکلات مسافرتی زیادی به همراه داشت، بعد از چند ماه بدون گذرنامه بودن با خشم و و احساس تحقیرشدگی بیکران عکسی انداختم و در تاریخ ٢۶ اکتبر ١٩٨١ گذرنامه جدید را دریافت کردم.

م.ک – یعنی دقیقاً همان خط مشی که حکومت اسلامی از همان فردای به قدرت رسیدن خود آغاز کرد: تحقیر و سرکوب زن ایرانی. در ایران هم که شعار ” یا روسری یا توسری” هر روز بر اندامهای زنان لرزه میانداخت. تازه به اینهم بسنده نکردند و خواستند که حتی خویشاون و وابستگان مرد را هم در این سرکوب و تحقیر کردن سهیم کنند. از آنرو گفتند “حجاب زن نشانه غیرت مرد است”.
زنانی که در سازمانهای سیاسی فعال بودند چگونه با این موضوع برخورد کردند؟

م.پ. – زنانی که در آنزمان در سازمانهای سیاسی فعال بودند حرکتی مستقل از خط مشی سازمانی خود نداشتند. اکثر آنها مانند سازمانهایی که به آنها وابسته بودند مسئله حجاب را از مقولات روبنائی و بی اهمیت تلقی میکردند و بنابراین زنان فعال در این سازمانها نیز عکسالعمل مؤثری در اینمورد نشان ندادند.

م.ک. – راجع به اولین نشست سمینار زنان ( فرانکفورت ) در آن ایام برایمان بگو. چه کسانی شرکت کرده بودند؟ آیا در آن سمینار وجود طیفهای مختلف نسبت به حجاب اجباری و کلاً برخورد رژیم به زنان قابل حس بود و یا آینکه نظرات مشترک و واحدی مطرح شد؟

م.پ. – پراکندگی مبارزات زنان ایرانی احتیاج به چاره اندیشی دسته جمعی داشت. چنین بود که زنان ایرانی مقیم آلمان در بهار ١٩٨٢ ( احتمالاً اول ماه مه ٨٢) تولد یک تشکل مستقل از سازمانهای سیاسی و بدون وابستگی ایدئولوژیک را طی نشستی در فرانکفورت اعلام کردند. در مراسمی که در تالار بزرگی در فرانکفورت به این منظور اجرا شد زنان و مردان ایرانی با تفکرات سیاسی مختلف حضور داشتند. بعدها فهمیدم که فکر اولیه پیدایش چنین تشکلی پس از انتشار فراخوان مسعوده آزاد با عنوان ” هشدار به همه زنان مبارز ایرانی ” شکل گرفته بوده است. اجبار به گرفتن عکس با حجاب اسلامی برای گذرنامه در خارج از کشور و حجاب اجباری برای زنان ایرانی در داخل کشور و جدی نگرفتن مسائل زنان از طرف سازمانهای سیاسی، اتحاد زنان را برای نیل به خواستههایشان ضروری میساخت. من با مسعوده در این نشست آشنا شدم.
سخنرانان زیادی از زن و مرد از ضرورت پیدایش تشکلی مستقل صحبت کرده و بر عدم وابستگی آن به گروههای سیاسی تأکید ورزیدند. مردان سخنران هم با اشاره به ناکامی در اتحاد گروههای سیاسی مختلف و عدم تشکل واحد اپوزیسون در مقابل حکومت اسلامی، اظهار امیدواری کردند که شاید زنان بتوانند در یک سازمان مستقل مبارزاتشان را به پیش ببرند.
اکثر شرکت کنندگان اعضا و هواداران کنفدراسیون دانشجویان مقیم آلمان بودند و تا آنجا که به خاطر دارم حدود ۴٠٠ نفر در آن مراسم حضور داشتند. البته وجود طیفهای مختلف در این نشست کاملاً مشهود بود. سعی بر این بود که همگی بریک مخرج مشترک یعنی پیشبرد مستقل خواستههای زنان ایرانی متمرکز شوند. جمعی بر این تأکید میورزیدند که مستقل بودن تنها راه ادامه مبارزات زنان است. با وجود این معلوم بود که حضور بعضی از مردان وابسته به گروههای سیاسی فقط برای پشتیبانی از زنان نبوده بلکه میخواستند به نوعی هدایت و رهنمودی آنرا در دست گیرند.
من از بوجود آمدن چنین تشکلی علیرغم وجود جریانهای پنهان و آشکار پیرامون آن بسیار خوشوقت بودم و به آینده خوشبین. آن مراسم با اجرای برنامه های هنری پایان یافت.
متاسفانه در طی زمان، مستقل ماندن این تشکل بعلت همان مسائل سیاسی و گروهی دچار مشکلاتی شد که بالاخره هم منجر به انشعاب شد. اما قدم اول برای یک حرکت مستقل زنان ایرانی مقیم آلمان به سوی انسجام، با آگاهی زنانه و به منظور احقاق حقوق برداشته شد.

م.ک. – از سمینارهای بعدی برایمان بگو.

م.پ. – سمینار بعدی که من در آن شرکت داشتم در فوریه ١٩٨۴ بود که از سوی جامعه فارغالتحصیلان آزادی خواه ایرانی مقیم آلمان فدرال و برلین در شهر کلن برگزار شد. این سمینار درباره ” موقعیت و مسائل زنان” با شرکت فارغ التحصیلان زن و مرد و با سخرانی زنانی از ” تشکل مستقل دموکراتیک زنان ایرانی در اروپا” و “جنبش مستقل زنان ایرانی در آلمان غربی” برگزار شد. من وظیفه گرداندن سمینار را به عهده داشتم.
در این سمینار یکی از زنان عضو سابق کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، نقش زنان در تشکیلات آن را زیر ذرهبین قرار داد و به این نتیجه رسید که زنان در کنفدراسیون هیچگاه نقش کلیدی و رهبری کننده نداشته و حضوری کمرنگ، سیاهیلشگر و دنبالهرو داشتهاند. لبه تیز انتقاد آن دسته از سخنرانان این سمینار که خود را از قیود حزبی وسازمانی رها نموده بودند بر عملکردهای احزاب و گروهای چپ به مسائل زنان بود.

در آنزمان ما تجربهء پنج سال حکومت جمهوری اسلامی، کارکرد سازمانهای چپ و برخوردهای آنها، به خصوص نسبت به زنان را، پشت سر گذاشته بودیم. ما ملاحظه کرده بودیم که زنان ایران اولین هدف سرکوب رژیم برخاسته از انقلاب شدند. شاهد بودیم هنگامی که زنان را از قضاوت محروم کردند و پس از آن دیگر ممانعتهای شغلی و تحصیلی را بر آنها تحمیل کردند، سازمانهای سیاسی چپ که دارای نیرو و هواداران زیادی بودند مشغول ستودن خمینی به عنوان مظهر رهبری “ضد امپریالیست” بودند. وقتی که ابتدا در خیابانها توسط چماقداران حزبالله و سپس در محل کار، مدرسه و دانشگاه و بعد در سطح جامعه حجاب اجباری به زنان تحمیل شد، سازمانهای چپ این تعرض به حقوق دموکراتیک زنان را روبنائی و مسئله زنان بورژوا تلقی کردند و به ادعای خودشان به زیر بنا که مبارزه با امپریالیست بود چسبیدند. غافل از آنکه با اینکارشان از یکسو به مبارزات برای دستیابی به حقوق دموکراتیک شهروندان پشت کردند و از طرف دیگر زمینه را آماده ساختند که زمان سرکوبی خودشان هم از سوی همان “ضد امپریالیستها” فرا رسد.

آن روز بحث مفصلی در مورد زنان و برخورد سازمانهای چپ به مسائل آنها درگرفت. به نظر من این سمینار نقطه عطفی بود که عده کثیری از زنان فعال سیاسی با این یقین که پرداختن به راهکارهای دست یابی به آزادی و رهایی زنان مسئله اصلی خود آنها است، و اینکه رهایی زنان نتیجهء مبارزات خود زنان و نه در گرو مبارزات طبقهای خاص است، راه مستقل خود را پی ریختند. راهی که روز بروز دارد شتاب بیشتری به خود میگیرد و این دلگرمی را میدهد که تاریخ تکرار نخواهد شد. اینبار زنان ایرانی حاضر نیستند خواستهای به حق خود را تحتالشعاع هیچ مصلحت و الویت دیگری ( که در اکثر موارد هم ساختهگی بوده و پرداخته اذهان مردسالارانه است) قرار دهند.

م.ک. – از چه زمانی در سمینارهای تشکلهای زنان ایرانی در آلمان که سالی یکبار برگزار میشود، که آخرین آن در ژانویه گذشته در فرانکفورت برپا شد شرکت میکنی؟

م.پ. – آوریل ١٩٩۵ همراه با عدهای از خانمهای ایرانی مقیم ایالت -نوردراین وستفالن-، تشکل «پرتو» را بنا نهادیم. هدف از تشکیل آن از یک سو کوشش در جهت شناخت و دفاع از حقوق فردی، اجتماعی و خانوادگی زنان و رساندن صدای اعتراض زنان ایرانی علیه قوانین ضد زن در ایران و تلاش جهت بسیج افکار مترقی جهان برای پشتیبانی از زنان میهنمان و از سوی دیگر حفظ و یا نقد فرهنگ و هنر مردمی ایران و در ارتباط با آن از طریق نمایش فیلم و تئاتر و موسیقی، مراسم بزرگداشت و دعوت از شخصیتهای علمی هنری بویژه از میان زنان و در مورد زنان بود. در اینراه همچنین در برگزاری و شرکت فعال در سمینارهای زنان کوشا بودم.

از همان سال هم کم و بیش در سمینارهای سالیانه تشکلهای مستقل زنان ایرانی در آلمان شرکت میکنم. در ضمن گروه پرتو نیز چهار سمینار موفق محلی مابین سالهای ١٩٩٨ و ٢٠٠٢ در شهرهای دورتموند، هاتینگن و مونستر برگزار کرد. موضوع این سمینارها به ترتیب عبارتند بودند:

١- سرکوب جنسی و آزادی جنسی

٢- هویت فردی، هویت زنانه و زن در دیدگاه اسلام

٣- از ازدواج بی عشق تا عشق بی ازدواج و خانوادههای زن سرپرست

۴- زنان، تغییرات هورمونی زنانه و دپرسیون

سمینارهای «پرتو» در مقیاسی کوچکتر و شرکت کنندهگانی بین ٢۵ تا ۴۵ نفر برگزار میشدند. برای کودکان سرپرست داشتیم و به این ترتیب خانمهایی که بچه‌های کوچک داشتند میتوانستند شرکت کنند. محیط کوچک سمینارها باعث پدید آمدن حال و هوائی صمیمانه و خودمانی میشد. شرکت کنندگان در طرح سؤالات و مباحث خود احساس راحتی و اعتماد به نفس میکردند.

م.ک. – آیا تغییری در روند کیفی و کمی این سمینارها و شرکت کنندهگان آن مشاهده میکنی؟

م.پ. – تعداد شرکت کنندگان در سمینارهای سالیانه تشکلهای زنان ایرانی البته بسیار بیشتر است و در عرض این سالها افزایش یافته است. در سمینار آخر ژانویه ٢٠٠٧ در فرانکفورت حتی عدهای از کشورهای دیگر هم شرکت داشتند. از نظر کیفیت سازماندهی و نحوه برگزاری سمینارها زنان ایرانی در این سالها پیشرفت قابل ملاحظهای کردهاند و برنامه ریزی و نظم اجرائی سمینارها قابل تحسین است.

م.ک. – آیا این سمینارها در زندگی شخصی خودت تأثیری گذاشته اند؟

م.پ. – مسلماً شرکت در این سمینارها به بالا بردن آگاهی اجتماعی من کمک کرده است. آشنائی با زنان دیگر و تبادل نظر با آنها حتی در حاشیه این گردهماییها، بحث در اطراف موضوعهای مطرح شده در سمینار همیشه برای من جالب و آموزنده بوده است. من فکر میکنم رضایت خاطری که شرکت در این سمینارها در من بوجود میآورند در زندگی شخصی من هم اثر مثبت میگذارند. پیشرفت و رشد اجتماعی و شخصی که زنان فعال در این سالها کردهاند به من که کم وبیش شاهد آن بودهام احساس غرور میدهد.

م.ک. – میدانم که دو دختر بزرگسال داری آیا فعالیتها و نظرات تو در زندگی آنها تأثیری داشته است؟ آنها چگونه به فعالیتهایت مثلاً شرکت در گروههای زنان و یا همین سمینارهای سالانه برخورد میکنند؟

م.پ. – فعالیتها و طرز تفکر فمینیستی من باعث تکیه بنفس و خودآگاهی دختران من در زندگیشان شده است. البته آنها این شانس را داشتهاند که تحت قوانین و شرایط اجتماعی اروپا بزرگ شدهاند و هیچگاه با مسائل و محدودیتهای قانونی و فرهنگی زنان داخل ایران مواجه نبودهاند. هردوی آنها نظر مثبت و حتی تحسین کننده نسبت به فعالیتها و شرکت من در سمینارها و گروههای زنان ابراز میکنند و در زندگی خودشان نیز ایده برابری زن و مرد و دفاع از حقوق زنان از بدیهیات است.

م.ک. – همسرت چطور؟

م.پ. – در مورد همسرم باید بگویم که شانس زیادی داشتهام که با وجود ایرانی بودن وی، میتوان گفت که یک مرد فمینیست است و از خلقیات مردسالاری یا پدر سالاری فرهنگ ایرانی بهرهای نبرده است. او همیشه همراه و همفکر من است. در مورد حقوق زنان هم مشوق من در فعالیتهای اجتماعی بوده است.

م.ک. – نظرت راجع به جو و فضای این سمینارها چیست؟ خودت را جزئی از آن میبینی؟ آیا در این به قولی “شهر سه روزه زنان” خودت را راحت احساس میکنی؟ آیا به راحتی میتوانی خودت را بیان کنی؟

م.پ. – در مورد جو سمینارهای سالیانه باید بگویم همانقدر که کمیت و کیفیت سازماندهی این سمینارها بالا رفته، جنبه صمیمیت و خودمانی بودن آنها کاهش یافته است. من هنوز در این شهر سه روزه زنان خود را میان معدودی از دوستان راحت حس میکنم و حتی به راحتی سابق نمیتوانم خود را بیان کنم.
مسئله قدرت که در سمینارهای مختلف مورد بحث و انتقاد قرار گرفته است در خود این سمینارها اعمال میشود. احساس من این است که جوی نامرعی مسلط است که باعث ارعاب در ابراز نظر مخالفین میشود. در بعضی موارد برخورد تحکمآمیز و شدید با نظرات دگراندیش انجام میگیرد. روند گذشته سمینارها این بود که همیشه عصر شنبه افراد به گروههای کاری تقسیم میشدند. گروههای کوچک با داشتن وقت بیشتر و در جوی دوستانهتر مبحثی از موضوعات سمینار را در دستور کار خود قرار میدادند و نتایج آنرا روز یکشنبه برای جمع توضیح میدادند. در این گروهها جو آزادتر و دموکراتیکتر بود.

م.ک. – نظرت راجع به نام سمینار که بعد از نشست کلن تغییر کرده است، چیست؟ پیشنهاد اصلاحی تو کدام است؟

م.پ. – در مورد نام سمینار که بعد از نشست کلن تغییر کرده است من احساسی دوگانه دارم. بنظر من این نام باعث دستهبندی کردن و جداسازی زنان بعنوان همجنسگرا و دگرجنسگرا شده و وجه مشترک زن بودن ما را زیر سوال میبرد. چگونگی تمایلات جنسی زنان همانند وابستگی آنها به گروههای مذهبی و قومی یا سیاسی مختلف از بدیهیات متفاوت بودن ما و در عین زن بودن ما است.
از طرف دیگر پس از برگزیده شدن این نام برای سمینار شاهد عکسالعملهایی گاه بسیار شدید و غیر منتظره شدم تا جائی که عدهای خودداری خود را از شرکت در سمیناری با این اسم اعلام کردند. در اینجا بود که این فکر برای من پیش آمد، اگر انتخاب این اسم باعث بوجود آمدن بحث و روشنگری در مورد هم جنسگرایان میشود شاید این تغییر ضروری بوده و لازم است که صورت بگیرد.
با این احساس دوگانه نظارهگرمیزگرد فرانکفورت در ژانویه امسال شدم. سخنرانانی در موافقت و مخالفت با نام جدید صحبت کردند. گوش دادن به این سخرانان مسئله جدیدی را نیز به این احساس دوگانهء من اضافه کرد. تأکید بر روی دگرجنس گرائی اجباری تا جائی پیش رفت که شنونده دچار این توهم میشد که دگرجنسگرائی در اصل اجباری است و یا رابطه زن و مرد اصولاً خشونت بار میباشد.
اینگونه اظهارات افراطی و جداکردن ما در چهارچوبهای مختلف همجنسگرا و دگرجنسگرا و دگرجنسگرای اجباری مورد پسند من نیست.
این در حالیست که جنبش زنان ما محتاج برخورد روشنگرایانه و آگاهی دهنده در مورد همجنسگرایان است. بجای بحث در مورد صحیح بودن یا نبودن نام تشکل شاید اختصاص دادن یک سخنرانی در هر سمینار به این موضوع واجب باشد تا برخوردی منطقی برای برطرف کردن پیشداوریها صورت گیرد.

*این گفت و گو قبلاً در نشریه گاه نامه شماره ۴۵ منتشر شده بود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *