حجاب اجباری؛ دغدغه‌ای حاشیه‌ای یا اصل موضوع؟ / شهلا شفیق

به مناسبت روز حجاب رژیم اسلامی و “هشتگ “حجاب بی حجاب

None


داستان جمهوری اسلامی و حجاب زنان کاملا شبیه یک سریال تلویزیونی بد است. قصه تکراری تهاجم فرهنگی غرب و
سنگر حجاب، آن‌هم وقتی زمامداران دین‌پناه و شریعت‌خواه چوب حراج به ثروت‌های ملی زده‌اند. نعره‌های منبری درباره صیانت از عفاف و حفظ کرامت انسانی بانوان، آن‌هم وقتی جدا از رواج صیغه، روزافزونی فقر و فاقه و بیماری‌های اجتماعی نظیر اعتیاد به گسترش فحشا انجامیده است.

براستی در بازار مکاره جمهوری اسلامی کالای “عفت و عصمت” را دیگر به پشیزی نمی‌خرند. تجربه واقعی پرده وهم و پندارهایی را که به رهبری بی‌مانع خمینی در انقلاب ۵۷ انجامید کنار زده است. نتایج فلاکت‌بار نظم اسلامی انقلابی بر همگان آشکار گشته و حجاب اجباری به نماد خشونت حاکم بدل شده است.

برخلاف گفتارهایی که با پیش آوردن معضلات عدیده اقتصادی و اجتماعی و سیاسی چنین ادعا می‌کنند که حجاب اجباری یک موضوع فرعی‌ست و فقط بیانگر دغدغه‌های قشرهای خاصی از جامعه است، در نگاهی که از سطح فراتر رود می‌توان به روشنی دید که این پدیده در مرکز مبارزات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جاری در جامعه ایران قرار دارد.


پوستری تبلیغاتی در ایران که به باحجاب‌ها بشارت بهشت و به بی‌حجاب‌ها هشدار دوزخ می‌دهد

عکس
به‌واقع، از ورای اپیزودهای مبارزه با بدحجابی که از فردای استقرار جمهوری اسلامی آغاز شد، می‌توان منحنی تغییرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جامعه را ترسیم کرد و سمت‌گیری‌شان را به روشنی دید.

تنها یک ماه پس از تصرف قدرت، وقتی در اسفند ۵۷، در آستانه هشت مارس، روز جهانی حقوق زنان، خمینی فراخوان به رعایت حجاب داد، جملاتی بر زبان آورد که گرچه مضحک بود، اما دقیقا دیدگاه ایدئولوژیکی را که اجبار حجاب بر آن استوار است خلاصه می کرد: «وزارتخانه اسلامی در آن نباید معصیت باشد. در وزارتخانه‌های اسلامی نباید زن‌های لخت بیایند، زن‌ها بروند اما با حجاب باشند».

در این کلام، زن بی‌حجاب به پیکری برهنه که برای معصیت عرضه شده تقلیل می‌یابد. اساس فلسفه حجاب هم جز این نیست؛ بدن زن مکان شیطان است، و تحت حکومت اسلامی، برای شستن پیکر جامعه از گناه باید زنان را در حجاب پوشانید.

اسلامیست‌ها در پی اعمال قانون شرع‌اند که اصولش نافی ارزش‌های جهان‌شمول حقوق بشر است و نه تنها با تبعیضات جنسی و جنسیتی مخالفت نمی‌ورزد، بلکه به آنها تقدس می‌بخشداسلامیست‌ها در پی اعمال قانون شرع‌اند که اصولش نافی ارزش‌های جهان‌شمول حقوق بشر است و نه تنها با تبعیضات جنسی و جنسیتی مخالفت نمی‌ورزد، بلکه به آنها تقدس می‌بخشد

اسلامیست‌ها در پی اعمال قانون شرع‌اند که اصولش نافی ارزش‌های جهان‌شمول حقوق بشر است و نه تنها با تبعیضات جنسی و جنسیتی مخالفت نمی‌ورزد، بلکه به آنها تقدس می‌بخشد.

این نکته رابطه بنیادی الگوی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اسلامیست‌ها و حجاب اجباری را به فشردگی بیان می‌کند. اینان، چنانچه در ایران تجربه کرده‌ایم، و نیز در باقی مناطق از افغانستان و عراق و مصر تا کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و آلمان و انگلیس شاهد بوده وهستیم، در پی اعمال قانون شرع‌اند که اصول و قواعدش در همه عرصه‌ها، از خانواده تا جزا و قصاص، نافی ارزش‌های جهان‌شمول حقوق بشر است و نه تنها با تبعیضات جنسی و جنسیتی مخالفت نمی‌ورزد، بلکه به آنها تقدس می‌بخشد و مشروعشان می‌کند.

آیا روسری‌هایی که سعید حنایی بر گردن قربانیان خود می‌پیچید با رشته‌ای پنهانی به حجاب اجباری وصل نمی‌شوند؟ جنایت‌های “قاتل عنکبوتی”، که برای مبارزه با فساد فی‌الارض، زنانی را که برای تامین معاش پررنج‌شان به تن‌فروشی روی آورده بودند به قتل می‌رساند، مگر چه بود جز تلفیق هیولاوار احکام حاکمان در “نهی از منکر” و قصاص؟ حنایی‌ها چه هستند جز آتش‌به‌اختیاران قوانین جمهوری اسلامی؟

براستی جز این نیست! تمامی سبعیت این قوانین و خشونتی که در جوهره حجاب اجباری هست، در کاربرد روسری به مثابه آلت قتل تجسم پیدا می‌کند. امروز، پس از دهه‌ها اجرایی شدن ایدئولوژی جمهوری اسلامی، نمی‌توان انکار کرد که شعار “یا روسری یا توسری”، که حزب‌اللهی‌ها در سال ۵۷ برای مقابله با تظاهرات اعتراضی وسیع زنان، به فراخوان حجاب اجباری خمینی سر می‌دادند، معنایی داشت که بسیاری از افراد و گروه‌های سکولار از چپ تا ملی‌گرایان در نیافتند. این شعار چشم‌انداز خشونت‌باری را تصویر می‌کرد که جامعه ایران می‌رفت با آن روبرو شود. دیوارکشی جنسیتی برای استقرار نظم ولایت فقیه.

اگر بی‌هیچ شک، سلسله‌مراتب جنسیتی آلت‌سالار ستون فقرات نظم اسلامیستی است، حجاب اجباری پرچم آن است. هم از این روست که جمهوری اسلامی ۲۱ تیرماه را که مصادف با تحصن در مسجد گوهرشاد مشهد برای اعتراض به اقدام رضا شاه پهلوی در کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ است “روز حجاب و عفاف” نامیده است. این اعتراض یکی از مهم‌ترین جلوه‌های مخالفت علمای قم با اقدامات رضا شاه در جهت سکولاریسم بود.


شعار “یا روسری یا توسری” که حزب‌اللهی‌ها در سال ۵۷ برای مقابله با تظاهرات اعتراضی وسیع زنان سر می‌دادند، معنایی داشت که بسیاری از افراد و گروه‌های سکولار در نیافتند.

به گواه تاریخ معاصر ایران، علمای اسلامیست نه با رژیم سلطنتی مشکلی داشتند و نه با حکومت استبدادی. مگر نه آنکه شیخ فضل‌الله نوری، رهبر شناخته‌شده مشروعه‌خواهان ضد دمکراسی، که فراوان مورد تجلیل خمینیست‌ها بوده و هست، در انقلاب مشروطه ایران مدافع سرسخت سلطنتی استبدادی بود که قانون شرع را به تمامی اجرا کند؟

رودرویی میان مشروطه‌خواهان و مشروعه‌خواهان در این انقلاب چالشی میان دو الگوی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی بود که یکی خواهان برقراری حقوق و آزادی‌های اساسی شهروندی بود و دیگری، به نام خدا، حکم بر بندگی شهروندان به سلطان خودکامه و فقیه می‌داد. اینان نیز در مخالفت با حقوق و آزادی‌های شهروندی از نفوذ غرب و خطر فسق و فساد دم می‌زدند، آزادی زنان را مصداق مسلم آن می‌دانستند و فریاد بر باد رفتن حیثیت مملکت و ناموس ملت سر می‌دادند. در همان زمان، ایرج میرزا، شاعر آزادی‌خواه، نوشت: «فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست / چرا که هرچه کند حیله در حجاب کند».


آکسیون‌های اعتراضی “دختران خیابان انقلاب” جز تجلی خواست آزادی و حقوق انسانی نزد زنان ایران نیست

دریغا که چند دهه بعد، در دوران انقلاب ۵۷، کمتر ردی از میراث انقلابیون آزادی‌خواه انقلاب مشروطه در گفتار و کردار نیروهای سیاسی سکولاری می‌بینیم که خواست‌های زنان پیشرو برای احقاق حقوق و آزادی را نسبت به “تحکیم انقلاب ضد امپریالیستی” فرعی می‌دانستند و شعارهای معترضان علیه حجاب اجباری را به دیده سوءظن می‌نگریستند که گویا آب به آسیاب مدافعان شاپور بختیارمی‌ریزد.

حاکمان اسلامیست مخالفت‌های زنان معترض را سرکوب کردند و نظم حجاب برقرار نمودند و با تکیه بر این نظم با یک تیر سه نشان زدند: در همان حال که آزادی زنان را سرکوب می‌کنند، حضور عمال‌شان را در همه مکان‌های اجتماعی تسهیل می‌کنند، و هرگاه لازم بدانند با یورش آوردن به زنان قدرت سرکوبگرشان را به رخ مردم می‌کشند.

با این‌همه، حکومتیان، چنانکه خود نیز معترفند، به هیچ روی نتوانسته‌اند مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری را درهم بشکنند. طی این دهه‌ها، علی‌رغم مجازات‌های گوناگون، و صرف هزینه‌های گزاف تبلیغاتی و آموزشی، رواج آشکار “بدحجابی”، که جز دهن‌کجی به حجاب اجباری نیست، بطلان برنامه‌های عقیدتی حاکمان را به رخ می‌کشد و خواست کثیری از زنان ایرانی برای آزادی و دستیابی به حقوق انسانی را بیان می‌کند.

واقعیت غیر قابل انکار همین خواست‌هاست که کمپین‌هایی نظیر ” آزادی‌های یواشکی” (۱۳۹۳) و “چهارشنبه‌های سفید” (۱۳۹۶) را که مسیح علی‌نژاد با درس‌گیری از زیسته‌هایش به راه انداخت، با استقبال روبرو کرده و امروز به کمپین “حجاب بی حجاب” انجامیده است. آکسیون‌های اعتراضی “دختران خیابان انقلاب” هم که در پی اقدام ویدا موحد (۱۳۹۶) شکل گرفت، جز تجلی خواست آزادی و حقوق انسانی نزد زنان ایران نیست؛ خواستی که در ربط بنیادی با همه مبارزات حق‌خواهانه در ایران است، چرا که نه گفتن به حجاب اجباری برنامه ایدئولوژیک حاکمان را آشکارا به چالش می‌کشد و پایه‌های بنایی را که بی‌حقوقی همه شهروندان بر آن استوار است به لرزه در می‌آورد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *