اخبار روز: برای من که بر خلاف نوشین احمدی خراسانی، کمپین – روایتی از درون – را این بار از بیرون می بینم، این سوال بارها و بارها تکرار می شود که چطور جنبش زنان، همانند سیر تکامل کلی جامعه به جای آنکه خطی باشد و از الف به ب و ث عبور کند، صد سال است که دور خود می چرخد و یا به قول ابن خلدون، حرکتی دوری به خود گرفته است؟ همان اندک تغییراتی که ما امروزشاهد آن هستیم، بیشتر در بخش ساختارعینی جامعه است و در واقع از بیرون به این جامعه تزریق می شود و نوآوری (ذهنی و علمی) نه در درون این جامعه به طور عام وجود دارد و نه در جنبش زنان به طور خاص.
حال سوال را به گونه ای دیگر مطرح می کنم. چطور شد که زن ایرانی در آغاز ورود به هزاره سوم (در انقلاب اسلامی)، با اینکه هنوز از حقوق مدنی و طبیعی معمول در جهان مدرن برخوردار نبود، همان اندک آموزه ای از آزادی را که از برخورد با مدرن آموخته بود، به این سادگی وا نهاد؟
با مروری کوتاه به تاریخ ۵۰ ساله اخیر با حضور جنبش های مذهبی و در نهایت بنیادگرایی دینی، این سوال پیش می آید که چطور می شود، جنبش زنان با حمایت بی سابقه از خطوط فکری مذهبی، بارها و بارها به خود آزاری خود می پردازد و در نهایت در انقلاب اسلامی خودکشی تاریخی می کند؟ چطور می شود که دولت مراکش تصمیم به تغییر و اصلاح قوانین شریعت از جمله در ازدواج می گیرد، ولی میلیون ها زن مراکشی در بزرگترین میدان پایتخت، قرآن به دست با این اصلاحات مخالفت می کند؟ و چطور می شود که جنبش بنیادگرایی مذهبی پروتستان در آمریکا (۱۹۲۱ _ ۱۹۲۸) که بدنبال بازتولید ساختار پدرسالارانه می باشند، بوسیله مخالفت گسترده زنان آمریکا به عقب رانده می شود؟ (۲)
آیا وقت آن نرسیده است که به یک آسیب شناسی جدی در ارتباط با زنان و جنبش زنان در کشورهای اسلامی دست بزنیم؟ حداقل می توان از بین عوامل متعدد آن (محیطی، تاریخی و اقتصادی، بومی) به مهمترین عامل یعنی اعتقادی، ایمانی که مشترک در بین کشورهای اسلامی است، نظر کنیم.
***
بدون شک بزرگترین چالش زنان در کشورهای اسلامی (به استثناء دو مورد) برای تغییر قوانین تبعیض آمیز، رویارویی با مذهب است. چرا که قوانین موجود در کشورهای اسلامی ریشه در دین و شریعت و به عبارتی کلام الهی یعنی وحی دارد. کمپین یک میلیون امضاء با تاکید بر اینکه تغییر و اصلاح قوانین تبعیض آمیز هیچ گونه ضدیتی با مبانی اسلام ندارد، در واقع به صورت سنتی همانند روشنفکران دینی با تکیه بر هرمنوتیک، در پی آن است که با رسیدن به تعبیر و تفسیری جدید از شریعت، مذهب را دور زده و خود را به حقوق طبیعی و سکولار متصل کند یا به عبارتی الهیاتی زنانه یا فمنیستی برای زنان فراهم کند.
آیا براستی می توان از این طریق امید داشت که جنبش زنان را چنان واکسینه کرد که در موقعیت های حساس تاریخی مانند انقلاب اسلامی، بار دیگر واپسگرایانه عمل نکند؟ آیا می توان به آینده جنبش زنان، بدون داشتن مبانی دقیق فکری و فلسفی و یا به عبارتی مغز نظری و برخوردی کاملا دقیق و علمی (بدون بازی با کلمات) به مقوله زنان و موقعیت آنان در کشور های اسلامی، امید داشت. آیا می توان امیدوار بود که جنبش زنان، جنبشی فکری و تواما عمل گرایانه اما با پیکری مدرن بوده، و در نتیجه ضدمدرن عمل نمی کند؟
جنبش زنان در قالب کمپین یک میلیون امضاء برای برابری و تغییر قوانین تبعیض آمیز در ایران پس از انقلاب اسلامی، جنبشی بی سابقه است. از این نظر بی سابقه، که فعالان آن اغلب از زنان و مردانی تشکیل شده اند که بدلیل سن پائین در زمان انقلاب اسلامی نه تنها هیچ مشارکتی در آن نداشته اند، بلکه اغلب پس از آن بدنیا آمده اند. آنان فاصله زیادی از پدران و مادران انقلابی خود گرفته و ناچار شدند، فاجعه ای را که والدینشان بدلیل بدفهمی خود از مدرن به بار آورده اند، جبران کنند. اما جبران این فاجعه فرهنگی که با انقلاب اسلامی، خود را در تمامی ابعاد (سیاسی، اقتصادی و اجتماعی) نشان داد، ارزان صورت نمی پذیرد. بسیاری از این فعالان جوان یا در زندان به سر می برند، یا پرونده های قطوری در دستگاه های قضایی دارند و یا هر لحظه به عناوین مختلف تهدید می شوند.
بعد از انقلاب اسلامی، قوانین اسلامی به طور گسترده تری در حوزه های مدنی و قضایی به اجرا در آمد و بدنبال آن ذهنیت اجتماعی ایرانی _ اسلامی نسبت به زن و نقش او در جامعه که غالبا بر بدن زن متمرکز است را بیش از پیش تقویت کرد. در اینجا بخشی از قوانین تبعیض آمیز را با توجه به مطالبات کمپین مرور می کنیم :
برای ازدواج دختران باکره (در هر سن و درجه تحصیلی که باشند) به اجازه پدر نیاز است. زنان با ازدواج بخشی از حقوق خود را از دست می دهند. چون تعیین محل زندگی، اجازه سفر و خروج از کشور فقط با موافقت همسر امکان پذیر است و آنان حتی شغل خود را در صورت عدم رضایت شوهر از دست خواهند داد. زنان ایرانی بدون اجازه وزارت کشورنمی توانند با فردی غیرایرانی ازدواج کنند، در حالیکه برای مردان این محدودیت وجود ندارد. با ازدواج با فرد غیرایرانی، کودکان انان از تابعیت ایرانی محروم می شوند. در حال حاضر حدود یکصد هزار کودک در ایران وجود دارند که فاقد شناسنامه هستند، چرا که پدران آنان از افغانستان، عراق و یا محصول رابطه به اصطلاح نامشروع هستند. (۳) به عبارتی این کودکان از حق تحصیل و دیگر امکانات اجتماعی محروم شده اند. طبق قانون، طلاق حق انحصاری مردان است و هر وقت که اراده کنند می توانند زنان خود را طلاق دهند، ولی چنانچه زن درخواست طلاق داشته باشد، غالبا غیرممکن است و در آخر اگر با وجود دلایل قانع کننده موفق به طلاق شود معمولا از حق خود چون مهریه می گذرد. با طلاق، زنان حق حضانت و یا همان حق سرپرستی بر فرزندان خود را از دست می دهند و ولایت و سر پرستی فرزند او به پدر فرزندان و در صورت مرگ پدر به جد پدری واگذار می شود. چنا نچه به دلایلی مادر سرپرستی فرزندان را به عهده بگیرد اداره سرپرستی زیر نظر دادستان بر کار های مادر نظارت تام خواهد داشت.
طبق قانون مردان می توانند ۴ زن عقدی و بی نهایت زن صیغه ای داشته باشند. سن مسئولیت کیفری برای دختران ۹ سال و برای پسران ۱۵ سال است. چنانچه مرتکب جرمی شوند مطابق یک بزرگسال مجازات می شوند. به طور مثال اگر مرتکب قتل شوند در زندان تا سن ۱۸ سالگی نگهداری می شوند و بعد اعدام می شوند. مطابق قانون ارزش جان زن نصف مرد است، لذا دیه ای که برای زن در نظر گرفته می شود، نصف مرد است. در ارث هم وضع بدین گونه است، دختران نصف پسران از والدین خود ارث می برند. در هنگام شهادت در دادگاه نیز در بعضی موارد یا اجازه شهادت ندارند و یا چنانچه شهادت آنها پذیرفته شود نیاز به دو شاهد زن است که برابر با یک مرد شناخته می شود. یکی دیگر از قوانین تبعیض آمیز همانا قانونی است که به مرد اجازه می دهد هر گاه همسرش را در همبستری با مرد دیگری ببیند می تواند او را به قتل برساند و در این مورد قانون قاتل را مجازات نمی کند. ،،به عنوان مثال ۲۰ درصد از قتل ها در ایران، قتل هایی با انگیزه ناموسی و جنسی می باشند. مطابق تحقیقی که انجام شده است حدود ۹۰ درصد از مردانی که همسران خود را کشته اند به دلیل بدگمانی و شک و توهم نسبت به همسرانشان بوده است.،، (۴)
چنانچه پدری دخترش را بدلیل مسائل ناموسی به قتل برساند از مجازات قصاص معاف می شود و یا حداکثر به ۱۰ سال زندان محکوم می شود. قوانین تبعیض آمیز دیگری را می توان از جمله حجاب (اجباری)، همسان نبودن شانس در مشارکت های سیاسی و امور کشوری، ارتقاء پست، عدم بهره مند شدن فرزندان از حقوق بازنشستگی مادران و غیره یاد کرد. در مورد قانون سنگسار هم اغلب در مورد زنان اجرا می شود تا مردان.
در واقع تمامی موارد فوق بر اساس مبانی انسان شناسی و جهان شناسی ای استوار است که دقیقا در قرآن پایه ریزی شده است و فقه تنها ادامه آن می باشد. یعنی بر اساس پارادایم تکلیف و مبتنی بر خدامحوری. در حالیکه ما در حقوق طبیعی و سکولار با پارادایم حق (حقوق) روبرو هستیم که مبتنی بر انسان محوری است.
به آیه ۲۲۳ سوره بقره زنان شما کشتزار شمایند … نظر کنیم، در آیه ۲۲۸ _۲۳۰ دقیقا بر برتری مردان بر زنان تاکید شده است. آنجایی که برای نزدیکی با خداوند بر پرهیزکاری تاکید می شود و منظور از پرهیزکاری رعایت حقوق نابرابر انسانی است که تحت عنوان شریعت در قرآن فرمول بندی و اجرای آن واجب شده است. از این تضاد, واضح تر جای دیگر سراغ دارید. آن جایی که حقوق بشر اعلام می کند که همه انسانها برابر و با حقوقی یکسان متولد می شوند. جای آن نیست که مروری بر سوره های احزاب، نور، نساء و … داشته باشیم. در واقع این تبعیض جنسیتی در کلام الهی نهادینه شده است. آنجا که آقای مطهری نماینده تهران در مجلس فریاد می زند که تعدد زوجات از افتخارات اسلام است در واقع حقیقت تلخی را در ارتباط با عدالت خداوند در متن الهی می گشاید.
مشکل این است که، چنانچه ما بخواهیم به اسلام و مبانی اسلام کاری نداشته باشیم، متاسفانه اسلام با ما کار دارد و با حقوق اسلامی مندرج در قرآن و ادامه آن در فقه، تمامی جنبه های زندگی ما به ویژه زنان را سامان داده و برای آن برنامه دارد. اگر به راستی بدنبال تئوری های فمنیستی به دلیل موقعیت ویژه ایران نیستیم چرا که کاربردی نیست، حداقل ببینیم که اسلام و قوانین اسلامی و ترس از جهنم چه بر سر توسعه فکری بخشی از بشریت یعنی زن مسلمان آورده است.
اساس فلسفه فمنیستی بر برابری زن و مرد در همه ابعاد زندگی بود که توسط جنبش های زنان در قرن ۱۸ و ۱۹ به راه افتاد. نباید فراموش کنیم که جنبش زنان اساسا بر پایه یک تئوری فلسفی به حرکت در آمد. فلسفه ای که در دوران روشنگری در حقوق طبیعی خود را باز یافت. حقوق دنیوی یا به عبارت بهتر عقلانیتی که با تکلیف الهی به نبردی خستگی ناپذیر برخواسته بود و تمامی حوزه های تقدس را با عقلانیت خود شخم زد. اما در حوزه علم هیچگاه به توجیه آن نپرداخت و این کار ایمانی را به حوزه اللهیات واگذار کرد.
اساسا سطح مبارزات جنبش های فمنیستی در اروپا با کشورهای اسلامی با هم فرق دارند. جنبش های فمنیستی در غرب، در حال نظریه پردازی های نوین هستند و در حول و حوش مسائلی چون پرنوگرافی، ختنه زنان در آفریقا، و زن و جهانی شدن… مشغول فعالیت می باشند، در حالیکه زنان ایران ، در آغاز ورود به هزاره سوم ، برای بازیابی ابتدایی ترین حقوق انسانی خود و به دور از مسائل مربوط به زن و جهانی شدن، به خود می پیچد. به راستی بحث و گفتگو در زمینه تئوری های مربوط به مسائل زنان که در کشورهای غرب بخصوص در حوزه های آکادمیک در جریان است با شرایط اجتماعی و بحث های مسائل زنان در ایران تفاوت فاحش دارند. این تئوری ها در جوامعی ارائه می شوند که ساختاری سکولار دارند و دین نقشی در حقوق اساسی و مدنی افراد باز نمی کند. لذا در جامعه ای مانند ایران که سیاست و حقوق آن عین دیانت آن است مسلما تئوری های فمنیستی آن ناگزیرند که به دین باز گردند. اما بازگشت بخش نظری جنبش زنان ایران به دور با طل کلام (اللهیات) سنتی رایج، یعنی اجتهاد یا به تعبیر مدرن تر آن، فهم مدرن از وحی، جنبش را در همان وهله اول از داشتن یک مبانی نظری و فلسفی (مغز نظری) دقیق محروم ساخته است. وظیفه جنبش، توجیه کلام الهی در چارچوب هرمنوتیک نیست. چرا که به زعم گادامر هرمنوتیک علم نیست، بلکه هنر است. (۵) به واقع از این طریق بدنبال توجیه کلام الهی هستیم و معانی و مفاهیمی را از آن استخراج می کنیم که در خود متن یعنی آیه های صریح موجود در قرآن وجود ندارد و گاه در تضاد بارز با متن قرار می گیرند، و شوخی آنجاست که همچنان فهم دینی از آن نام می گیرد در حالیکه این عقلانیت بشری است که این بار به کمک کلام الهی شتافته است. اما باید توجه داشت که این تضاد بین متن، یعنی آیه های صریح، و مفهوم استخراج شده همیشه باقی خواهد ماند. چرا که کلام الهی همان است که در متن مقدس است و تغییر ناپذیر و امکان بازگشت به آن همیشه وجود دارد. شاید بد نباشد حداقل جنبش زنان، بجای توجیه کلام الهی و بدون پشتوانه علمی و روشی خردگرا، از خود سوال کند که در این آیه ها چه خدایی با آنها به گفتگو نشسته است؟ سوالی را که معتزلیون در ۱۲ قرن پیش، با آن برگ زرینی در تاریخ کلام اسلامی از خود به جای گذاشتند.
جنبش ناگزیر به ورود به چالش های نظری و تئوریک است. در غیر اینصورت قادر نخواهد بود در ذهنیت اجتماعی که کل جامعه را فرا گرفته است، گسست ایجاد کند و از این حرکت دوری یعنی _ پیشرفت، بازگشت _ به بیرون پرتاب شود و حرکت خطی، رو به جلو و متداوم در پیش گیرد.
لذا یکی از وظایف جنبش طرح سوالهای بنیادی از متن اجتماع در سه حوزه اقتصاد، سیاست و فرهنگ به ویژه دین در ارتباط با مسائل و موقعیت زنان است. تا زمانی که به واقعیت ها و پدیده های اجتماعی با تکیه بر چارچوب های نظری و فلسفی دقیق و بدون تناقض با تکیه بر دیدی انتقادی، علمی نظر نداشته باشیم و به تجزیه و تحلیل آنان نپردازیم، به تئوری در حوزه فلسفه فمنیستی در چارچوب جامعه ای که به آن تعلق داریم، نائل نخواهیم شد. به عبارتی تا پایه های تئوریکی خود را سامان ندهیم، از نابسامانی و پراکنده گویی و تناقض گویی به ویژه در جهان فکری خود و همچنین در حوزه عمل و رفتار اجتماعی و سیاسی خود رهایی نخواهیم یافت. بدون پایه های تئوریکی سامان یافته (که باید در یک پروسه طولانی بحث و گفتمان سیقل یافته باشد) موضع ما نسبت به وضعیت ها متناقض خواهد بود و در نهایت جنبش می تواند در لحظه های حساس تاریخی چون انقلاب اسلامی برضد خود عمل کند. این تناقض ها زمانی از بین می رود که با یک عقلانیت جمعی، مسائل اساسی و بخصوص نقش دین را در زندگی، آگاهی و پیشرفت زنان با نگاهی علمی و تیز و نه ایمانی به بحث بگذاریم. جنبش هیچ چاره ای ندارد جز اینکه با مفاهیمی چون عدالت در کلام الهی، دانایی، حکمت و رابطه آن با شریعت، اخلاق و جامعه و تعریف و بازسازی دوباره آن و جداسازی آن از پیکر زن، مفهوم حق و پارادایم انسان محوری در مقابل خدا محوری، حقیقت و نسبیت آن و… به چا لش بنشیند.
با بحث های اصولی و بنیادی و مسلح به خرد انتقادی، رفته رفته راه بر پژوهش های دیگر باز خواهد شد؛ به طور مثال اساس مشروعیت ساختار پدرسالارانه از کجا می آید؟ تصور اجتماعی رایج به زن در جامعه چگونه و با چه مکانیسمی خود را بازتولید می کند؟ اساس نرم و هنجارهای اجتماعی چیست و چگونه می توان آنان را تغییر داد؟ …
فرمول بندی ریشه های مشکل در قالب یک نظریه علمی نه تنها ایدئولوژیک نیست، بلکه دارای کارکردی انتقادی در نقد واقعیت های اجتماعی و به عبارتی، به نقد کشیدن نرم ها و هنجارهای دینی است که در قالب فرهنگ، به ساختار ذهنی مسلط در بین ما تبدیل شده است. نقد آن چیزی است که غبار آن نه تنها بر روی زنان نشسته، بلکه در این ساختار فکری مسلط که از پارادایم تکلیف به جای حق دفاع می کند، کارگر، کودک، دانشجو… را نیز در بر می گیرد. در نتیجه با تکیه بر چنین دیدگاه نظری است که جنبش زنان، جنبشی اجتماعی است و از سایر جنبش ها هم از لحاظ فرم و هم از لحاظ محتوا جدایی ناپذیر است. به عبارتی هدف، تلاش برای درهم ریختن ساختار و هنجارهای مسلط بر جامعه و سامان دادن آن به گونه ای دیگر است تا در آن، انسان بتواند آزاد زندگی کند. لذا نمی توان صرفاً عملگرا بود، یا به عبارتی موقعیتی و خواسته محور عمل کرد و به دلایل هر چند موجه (مانند شرایط سخت سیاسی داخل) از بحث های تئوریک و نظری و موضع گیری علمی، صریح و بی پرده فاصله گرفت. نمی توان از سر صورت مسئله پرید و بحث را همیشه از خانه دوم و سوم شروع کرد و اساس را مسکوت و حل نشده باقی گذاشت. این تجربه ای است که جنبش زنان در تاریخ خود با آن بیگانه نیست، حتی در خواسته محور بودن خود، و دیدیم که مادران ما در انقلاب اسلامی چگونه آسان دست آوردهای خود را وانهاد ند و به چه سمتی حرکت کردند و ما را، یعنی کودکان خود را در چه جامعه ای به گَل نشاندند.
ما به تصحیح حافظه فرهنگی خود که شدیدا متاثر از دین ما است، نیاز داریم. رسیدن به اللهیات زنانه با تکیه بر فتواهای علمای دینی و بدون عبور از بحث ها و گفتمان های علمی دقیق و روشن که متکی بر عقل انتقادی و روشی خردگرا باشد، خرد و مغز نظری ما را همچنان لاغر نگاه خواهد داشت؛ و بدلیل همین خرد لاغر و ضعیف است که جنبش آسیب پذیر و آفت پذیر باقی خواهد ماند و در نهایت بین جهنم و بهشت در انقلاب اسلامی، بهشتی را می پذیرد که عین جهنم است. بیش از نیمی از طرفداران و حامیان جنبش های دینی و بنیادگرایی مذهبی را زنانی تشکیل می دهند که از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود محروم هستند. آنها از اعتقادی حمایت می کنند که دقیقا تحقیر آنان و محرومیت از ابتدایی ترین حقوق انسانی را مشروع ساخته است و در این راه حتی کودکان خود را نیز قربانی می کنند. آیا تا بحال جنبش از خود سوال کرده چرا؟
* * * * * * * *
* کمپین یک میلیون امضاء بعد از تجمع زنان در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در میدان هفت تیر و برخورد دولت با آن، در ۵ شهریور همان سال (سه ماه بعد)، با هدف پیگیری مطالبات حقوقی خود، رسما اعلام موجودیت کرد. استراتژی کمپین روش چهره به چهره (گفتگو با مردم در هر جای ممکن) به همراه تهیه و پخش جزوه های آموزشی در مورد تاثیر قوانین موجود ایران بر زندگی زنان است. کمپین با تبدیل کردن این مطالبات به خواستی همگانی، مسئولان را به تغییر قوانین ترغیب کرده و آنان را به اجرا و رعایت کنوانسیون های بین المللی وادار می کنند.
۱) http://www.radiofarda.com/Article/2008/09/09/f4_Parliament_bill_three_approve.html
2) در واقع نه تنها ساختار سیاسی و حقوقی سکولار آمریکا از آن استقبال نمی کند و مانع بزرگی است، بلکه هیچ استقبال قابل توجهی نیز از طرف شهروندان از آن صورت نمی گیرد. برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به کتا بهای ریزن بروت
Martin Riesenbrodt, Die Rückkehr der Religion, Fundamentalismus und der Kampf der Kulturen, Beck, zweite Auflage 2001 und
Fundamentalismus als patriarhaliche Protestbewegung, amerikanische Protesten ( 1910-28) und iranische Schiiten (1961- 79) im Vergleich, Verlag Mohr, 1991 München
3) http://www.irwomen.info/spip.php?article6142
4) مجله نامه. همسرکشی تبلور خشونت پنهان خانگی . ۱۳۸۵ شماره ۵۱. صفحه ۶۲ _ ۶۶
۵) Hans-Georg Gadamer, Wahrheit und Methode, Grundzüge einer philosophischen Hermeneutik, 1960 , Tübingen, S: 179