فردا آزادیم”؛ فیلمی با “نگاهی از بیرون” به انقلاب / فهیمه فرسایی

برگرفته از دویچه وله

“فردا آزادیم”، نخستین فیلمی است که می‌کوشد رویدادهای انقلاب را از دیدگاه چپ به تصویر بکشد، هر چند که به‌طور کلی، مواضع و واکنش‌های حزب توده ایران را به نمایش می‌گذارد. این فیلم از چهاردم نوامبر در آلمان به نمایش درمی‌آید


پیر ورنیو، سیاستمداری از جناح ژیروندن‌ها در انقلاب فرانسه، جمله‌ قصاری دارد که تا امروز هم اعتبار خود را از دست نداده است: «انقلاب‌ها فرزندان خود را می‌بلعند». تازه‌ترین ترجمه‌ تصویری این سخن، نخستین کار بلند حسین پورسیفی، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس ۴۳ ساله‌ ایرانی ساکن آلمان است با عنوان “فردا آزادیم”.

این فیلم که رویدادهای انقلاب ۱۳۵۷ ایران را تا آغاز جنگ میان ایران ـ عراق از نگاه یک زن آلمان شرقی (بئاته ـ با بازی کاترین روور) به تصویر می‌کشد، داستان خانواده‌ای ایرانی ـ آلمانی را بازگو می‌کند که سال‌ها در نزدیکی شهر لایپزیگ زندگی بی‌دغدغه‌ای را گذرانده و پس از فرار شاه، راهی ایران می‌شود. دلیل: همسر ایرانی بئاته (امید حیدری ـ با بازی رضا بروجردی) که ۱۶ سال تبعید در آلمان دموکراتیک را تجربه کرده، می‌خواهد به “خاک وطن” برگردد تا در به‌ ثمر رساندن انقلاب سهم خود را ادا کند.

رسیدن پایان بهار”

اولین نمای فیلم که در واقع پایان آن است، بئاته را غوطه‌ور در یادهای خود در حال شنا در دریاچه‌ای بی‌کران نشان می‌دهد. صدای بیرون از کادر او، به این خاطرات جان می‌بخشند: «در یک شعر قدیمی آمده که بهار سپری شده، گذشته گذشته است و من هنوز در پی سرنوشت خود هستم.»

تفسیر بئاته از این بیت‌ها، کمتر نوستالژیک و بیشتر ماتریالیستی است: «من به سرنوشت اعتقاد نداشتم، همین‌طور به تصادف… اصولا تنها به آنچه که می‌بینم و احساس می‌کنم، باور دارم….» آنچه این شیمیدان ۳۷ ساله در بحبوحه‌ دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی ایران می‌بیند، پیامدهای ویران‌گر انقلاب در چارچوب قانون حجاب اجباری، آغاز سرکوب مخالفان سیاسی، توقیف روزنامه‌ها، غیرقانونی کردن احزاب و گروه‌ها، راه‌انداختن انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌ها، اعدام‌های سال‌های ۶۰ و ۶۷ و دیگر حوادث فاجعه‌بار است … . او پس از پشت‌ سر گذاشتن این دوران سخت و پرآشوب از سکوی امروز به گذشته می‌نگرد و اعتراف می‌کند: «با این حال نتوانستم [در ابتدای کار] رسیدن پایان بهار را ببینم.»

صحنه‌های بعدی فلش‌بکی (گذشته‌نمایی) است که به آغاز انقلاب، نمایش تظاهرات میلیونی مردم و فرار شاه برمی‌گردد.


صحنه‌ای از فیلم “فردا آزادیم”

عشق به خانواده و وطن

هر چند ساختار فیلم بر نقش نظاره‌گر بئاته بنا شده (از این‌رو او تقریبا در تمام نماها حضور دارد)، ولی در اصل امید، یک چپ‌گرای معتقد به “آرمان‌های اردوگاه سوسیالیستی” و گرایش‌های سیاسی‌اش، موضوع محوری آن است.

او مردی است فرهیخته با خویی ملایم که می‌کوشد میان عشق به خانواده و عشق به میهن تعادلی عادلانه برقرار کند؛ امری که چندان چالش‌برانگیز نیست. چون بئاته با تقسیم سنتی وظایف زن و مرد در خانه و اجتماع سر سازگاری دارد و در کنار کار و تحصیل، به امور خانه رسیدگی می‌کند و تربیت سارا (با بازی لوتسی نجفی)، دختر ۶‌ـ ۷ ساله‌ خود را هم به عهده دارد.

در این حال امید بیشتر به مطالعه و مبارزه در راه نجات طبقه کارگر در چارچوب سیاست‌های حزب توده ایران مشغول است.

از نظر بئاته فعالیت‌های همسرش علیه رژیم شاه در تبعید (نوشتن مقاله‌های روشنگرانه و ارسال‌ آن به ایران از طریق پست) نوعی “سرگرمی” است. او در ابتدای فیلم، هنگامی که امید با چسب و کاغذ و قیچی مشغول صفحه‌بندی شب‌نامه‌ای است، با ملایمت به او می‌گوید: «من تمام مدت کار می‌کنم، دانشگاه می‌رم و تو اینجا نشستی فقط کاردستی درست می‌کنی.»

آلمانی خوددار

پس از انقلاب در ایران، دامنه‌ وظایف این دو به گونه‌ای چشم‌گیر تغییر می‌کند: مسئولیت امید که به عنوان سردبیر ارگان حزب خود انتخاب شده، بیشتر و حدود اختیارات و تاثیر نوع تربیت بئاته تنگ و تنگ‌تر می‌شود.

این تنها نظام‌ آموزشی‌ جمهوری اسلامی نیست که در تربیت دانش‌آموزان، (از جمله سارا) دخالت و آنها را مثلا به رعایت حجاب و موازین اسلامی مجبور می‌کند. مادر خشکه‌مقدس امید هم هست که تمام مدت چون پاسداری بر اجرای احکام اسلامی در محیط خانواده نظارت دارد و از جمله به نوه‌اش از صبح تا شب خواندن قرآن را می‌آموزد.

بئاته، با خویشتن‌داری آلمانی‌وار خود گاه این شرایط را بدون اعتراض تحمل می‌کند و گاه از در مخالفت با آنها برمی‌آید تا زمانی که ناگهان متوجه می‌شود، سارا به قاری قهار قرآن بدل شده و در مراسم صبح‌گاهی دبستان، سر صف برای دانش‌آموزان آیات قرآن تلاوت می‌کند.

این نخستین تلنگر تعیین‌کننده‌ای است که بئاته را بر آن می‌دارد در جدلی با امید فریاد بزند که نمی‌خواهد دخترش در یک “حکومت الهی” بزرگ شود. ولی تا زمانی که سرانجام این خواست برآورده شود و بئاته برای گرفتن روادید اقدام کند، رویدادهای خونین و مرگ‌بار بیشتری (از جمله کشته‌شدن دوست و همکارش آسیه) رخ می‌دهند.

پورسیفی از این راه امکان می‌یابد تصاویر گویایی برای نشان دادن دگرگونی‌های جامعه‌ ایران چون محدود کردن آزادی‌های شهروندی و حقوق زنان، همچنین اشاعه‌ دوگانگی اخلاقی و تظاهر و دروغ‌گویی در اجتماع … بیابد و آنها را ماهرانه در سیر تسلسلی زمان و بدون پیچیدگی به تماشاگر منتقل کند.

فشار همه‌جانبه

شگرد موفق کارگردان در این رابطه، نمایش افزایش کمی برای توجیه تغییرات کیفی است: همزمان با تشدید تشنج در اجتماع، تنش در روابط عاطفی میان بئاته و امید از یک سو و امید و کادر رهبری حزب از سوی دیگر، بیشتر می‌شود و زمینه‌ تغییر موضع و رأی او را فراهم می‌آورد: نگارش مقاله‌ای بر ضد جنگ از سوی امید که سیاست جنگ‌طلبانه خمینی را زیر سئوال می‌برد، نقطه‌ اوج این دگرگونی‌ است.

این “خطا” یا به تعبیری “جسارت”، هم خشم سران حزب را برمی‌انگیزد و هم خشونت پاسداران جمهوری اسلامی را. اولی از امید می‌خواهد هر چه زودتر خود را به مقامات معرفی کند تا تشکیلات حزب هدف حمله‌ قراولان حکومتی قرار نگیرد و دومی او را به قصد کُشت به باد کتک می‌گیرد تا نام نویسنده‌ مقاله را فاش کند (به چه منظور؟).

در این کشاکش بئاته هم که کاسه‌ صبرش لبریز ‌شده و در تلاش است هر چه زودتر ایران را ترک کند، امید را زیر فشار قرار می‌دهد تا امکانات بازگشت او و سارا را فراهم آورد. فرض بر این است که نام این دو در فهرست “ممنوع‌الخروجی‌ها” درج است.


صحنه‌ای از فیلم “فردا آزادیم”

معامله با پاسداران”

پورسیفی از این ماجراها برای گره‌افکنی و گره‌گشایی اتفاقات در یک سوم پایان فیلم استفاده می‌کند.

در این بخش، ناگهان شیوه‌ هوشیارانه، سرراست و مستند‌وار نمایشِ رویدادها دگرگون می‌شود و روابط و مناسبات در فضایی پر رمز و راز با گره‌های داستانی نامفهوم و ساختگی جریان می‌یابد.

هیچ‌یک از سه عامل یاد‌شده‌ که قرار است امید را در تنگنای “معامله با پاسداران” قرار دهد، نه از ظرفیت باورپذیری کافی برخوردار است و نه از منطق توالی رخداد‌ها.

خرده اطلاعاتی که در این بخش در اختیار تماشاگر گذاشته می‌شود (از جمله نشان ‌دادن “پرونده‌ خطرناکی” که امید به بئاته قول می‌دهد محتوای آن را از بین ببرد ولی به قولش وفا نمی‌کندـ اصل مقاله‌ ضد جنگ یا اسامی همکاران حزبی؟) وقتی روی میز پاسداری تندخو قرار می‌گیرد،‌ بیشتر مایه‌ سردرگمی است تا غافلگیری‌ بدون تعلیق در نماهای پایانی.

تماشاگر با این پاسدار در صحنه‌ خشونت‌‌باری آشنا می‌شود که با مشت و لگد به‌جان امید می‌افتد و او را “کمونیست لجن” خطاب می‌کند.

او که با چند پاسدار مسلح کیلومتر‌ها امید را با یک جیپ در بیابان تعقیب کرده (چرا این گروه پس از انتشار مقاله مستقیم به دفتر تحریریه مراجعه نمی‌کند؟) قصد دارد با ضرب و شتم نام نویسنده را “از زیر زبان او بیرون” بکشد، ولی پس از “زهر‌چشم‌گرفتن” از او بی‌دلیل کار را ناتمام می‌گذارد و امید را با این تهدید آزاد می‌گذارد که «تا فردا بهم می‌گی کی این غلط‌ رو کرده… وگرنه روزگار همه‌تون سیاس!»

او به‌راحتی می‌توانست به‌جای خط و نشان‌کشیدن با نشان دادن سبعیت بیشتر و تشدید فشار، امید را به حرف‌زدن وادارد و به هدف خود دست یابد. این “برادر” در صحنه‌ بعدی هم، وقتی امید به مقر پاسداران می‌رود،‌ رفتاری غیرمتعارف از خود نشان می‌دهد و مثل یک کارمند متمدن خارجی، مؤدبانه از او می‌پرسد: «برادر، من چه کاری از دستم برات برمی‌آد؟»


پوستر فیلم “’فردا آزادیم”

داستانی واقعی؟

در چهار دهه‌ گذشته جمهوری اسلامی و سینماگران وفادار به سیاست‌های مذهب‌زده‌ آن، فیلم‌ها و سریال‌های بسیاری موافق نظرگاه‌های خود که تنها هدف تحریف تاریخ معاصر ایران را به همراه داشته، تهیه و اکران‌ کرده‌اند.

“فردا آزادیم”، نخستین فیلمی است که می‌کوشد رویدادهای انقلاب را از دیدگاه چپ به تصویر بکشد، هر چند که به‌طور کلی، مواضع و واکنش‌های حزب توده ایران را به نمایش می‌گذارد.

حسین پورسیفی که این زاویه‌ دید را “نگاهی از بیرون” می‌نامد، در رابطه با دست‌مایه‌ فیلم در گفت‌وگویی با دویچه‌وله فارسی می‌گوید: «این داستانی واقعی است. من یازده سال پیش با این خانواده آشنا شدم که قبلا در شهر لایپزیگ زندگی می‌کردند. بعد از شنیدن سرنوشت این خانواده تصمیم گرفتم آن را به صورت فیلم درآورم.»

این کارگردان برای مستند جلوه دادن حوادث “فردا آزادیم”، تنها به شرح ماجراهای زندگی و فعالیت‌های سیاسی امید واقعی اکتفا نمی‌کند، بلکه در انتخاب بازیگران اصلی نیز می‌کوشد کپی برابر اصل باشد و هنرپیشه‌ها به شخصیت‌های واقعی، شباهت‌های زیادی داشته باشند.

سرنوشت جمعی

با این‌حال پورسیفی تنها به روایت تصویری سرگذشت یک خانواده بسنده نکرده و مجموعه‌ تجربه‌ها و رویدادهایی را که برای برخی از رهبران و اعضای حزب و گروه‌های چپ رخ داده، در قالب زندگی بئاته و امید گنجانده است.

این کارگردان همچنین با برداشتی آزاد از تاریخ وقوع حوادث، مرزهای زمانی آنها را (به ویژه در یک‌سوم پایان فیلم) شکسته است تا پیوند بین رخدادها و علّت آنها را در کنش و واکنش شخصیت‌هایش رعایت کند.

به عنوان مثال، انتشار مقاله‌ ضد جنگ امید پس از آزاد‌سازی خرمشهر که نقطه‌ عطفی در فیلم به حساب می‌آید و بار اصلی دراماتیک فیلم بر آن بنا شده، با مصداق تاریخی‌اش هم‌خوانی ندارد.*

پیام انسانی

در کنار این لغزش‌های ساختاری، خرده‌اهمال‌های اجتناب‌پذیری هم به کیفیت فیلم خدشه وارد می‌کند: از جمله اینکه در سال‌های دهه‌ هشتاد تماس تلفنی مستقیم از تلفن عمومی از تهران به آلمان (آن هم به آلمان شرقی) ناممکن بود؛ کمتر ساختمانی در ایران پله‌ نجات بیرونی دارد و خانه‌های آلمان اغلب با شیروانی ساخته‌ شده‌اند…

با این حال “فردا آزادیم”، فیلمی دیدنی در ژانر سینمای اجتماعی ـ سیاسی است که با بازی‌های خوب (به‌ویژه کاترین روور) شخصیت‌پردازی‌های ماهرانه‌،‌ ضرباهنگ مناسب، پرهیز از قهرمان‌سازی و اجتناب از افتادن به ورطه‌ شعارزدگی، همچنین استفاده از قطعات موسیقی خاطره‌برانگیز و پیام عمیقا انسانی خود، تماشاگر را تا پایان با خود همراه می‌کند. این فیلم از روز ۱۴ نوامبر در سینماهای شهرهای آلمان به نمایش درمی‌آید.

* آزادسازی خرمشهر در ۳ خرداد ۱۳۶۱ بود و “نامه مردم” ـ ارگان حزب توده ـ پیش از آن در ۱۷ خرداد ۱۳۶۰ توقیف شده ‌بود. بنا بر مدارکی که شیوا فرهمند، پژوهشگر ساکن سوئد، گردآوری و منتشر کرده است،‌ تنها اعلام موضعی که انتشار بیرونی یافته، پرسش و پاسخ نورالدین کیانوری، رهبر حزب در تاریخ ۲۸ شهریور ۱۳۶۱ بوده است.

به این نشانی:

https://iran-archive.com/sites/default/files/sanad/hezbe_toode-bultane_dakheli-1361_06_28.pdf

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *