در کنار لگدمال شدگان / ایریس رادیش

آنی ارناکس برنده نوبل ادبیات

None

برنده نوبل ادبی امسال با شور و شوقی در خور و بزرگتر مورد استقبال قرار گرفت. بالاخره نویسنده¬ای انتخاب شده بود که برخلاف برندگان سالهای پیش نزد کتاب خوان های سراسر جهان بویژه زنان خوب شناخته شده بود – آثار اتو فیکشیونال فوق العاده انی ارنو به ۳۹ زبان ترجمه شده است و در بسیاری از کشورها در لیست کتابهای پرفروش قرار دارد.

در کنفرانس مطبوعاتی در اتاق های انتشارات گالیمار پاریس، که برنده هشتاد و دو ساله با یک میکرفون دستی خراب توضیح می¬داد که بلافاصله بعد از شنیدن خبر باید به پدر و مادرش از یک خانواده کارگری نرماندی فکر می¬کرده و با ادبیات خود به دنبال این بوده است که “انتقام نژاد آن¬ها را بگیرد”، و از طرح و پاسخ به همه سوالات ملال آور ژورنالیسم ادبی بین المللی (” آنگاه که خبر را شنیدید کجا بودید؟ ” جواب: “در آشپزخانه” ) دیر وقتی گذشته بود که خبری همچون بمب در فضا ترکید. اورشلیم پست افشا کرده بود که نظرات سیاسی نویسنده چپ، که سابقا خود را در پشتیبانی از جنبش جلیقه زردها و مواضع پوپولیستی چپ ژان لوک ملانشو نشان داده بود، شایسته این هستند که سایه تاریکی بر این جایزه پر اعتبار بیاندازند.

نشریه اسرائیلی به امضا هایی اشاره داشت که وی همراه با هشتاد و یا صد امضا کننده دیگر ( که در میانشان آ. آل. کندی A. L. Kennedy ، دبرو لوی Deborah Levy و الیوت واینبرگر Eliot Weinberger هم بودند) بر زیر سه فراخوان انتقادی از اسرائیل گذاشته است که بخشا از طرف BDS (م: کمپینی بین المللی Boycott, Divestment and Sanctions) – جنبش بایکوت مشکوک ضد اسرائیلی که از طرف پارلمان آلمان به عنوان ضدیهود شناخته شده است – سازماندهی شده بود. در یک فراخوان در سال ۲۰۱۸ درخواست شده بود که یک “برنامه فرهنگی” اسرائیلی – فرانسوی لغو شود تا صحنه¬ نمایشی به “کشور آپارتایدی” اسرائیل واگذار نشود، فراخوان دیگری در سال ۲۰۱۹ خواستار آن شده بود که جشن آواز اروپایی Eurovision Song Contest در تلاویو برگزار نشود. در فراخوان سوم در سال ۲۰۲۱ اسرائیل متهم می¬شود که، فلسطین را کولونیزه کرده است، بدون آنکه به جنایات سرزده از فلسطینیان اشاره کند. علاوه بر این¬ها همراه با آنجلا دیویس، نوآم چامسکی و اعضای دیگری از پارلمان اروپا خواهان آزادی ژورژ عبدالله شده است که ۳۷ سال است به اتهام کشتن نماینده نظامی آمریکا و یک دیپلمات اسرائیلی در فرانسه در زندان بسر می برد. نکته جالب اینکه کسی در فرانسه به این مسائل توجه نمی¬کند. ولی در آلمان نشریه بیلد بر آتش حمله به این نویسنده میدمد (“ارنو همزمان صاحب جایزه نوبل و دارای¬تمایلات ضد یهودی است “). آلمانی¬هایی که تبریک می¬گویند ناراحت به نظر می رسند. (“امروزه سیاست چپ موضوع پر دردسری است”، نشریه زود دویچه SZ ). از انتشارات سورکامپ که آثار انی ارنو را با ترجمه های سادهء بسیار زیبای سونیا فینک Sonja Finck از سال ۲۰۱۷ منتشر میکند هیچ خبری نیست.
در حالی که خیلی ساده می¬شد برای رفع شرمندگی حمایت یکجانبه نویسنده چپ از فلسطینی ها به همان شیوه ای دست یازید که در مورد پتر هاندکه Peter Handke برنده نوبل ادبی سال ۲۰۱۹ بکار گرفته شد و دوباره ادعا نمود که ادبیات واقعا ارزشمند در سپهری فرای درگیری های تند و خشن سیاسی رخ می¬دهد و بوسیله عقاید سیاسی آفرینندگانشان و اوضاع حاکم بر زندگی آنها آلوده نمی¬شود تا زمانیکه این مسائل به نحوی روشن موضوع آثارشان نباشند. پس از این عملیات، وام گرفته شده از ایده آلیسم آلمانی، گزارش¬های باریک بینانه هاندکه از ناکجاخلیج Niemandsbucht ( م: از تیتر کتابی از پتر هاندکه) و نوشته هایش، که عطر و بوی قارچ گونه دارند، حتی با افسانه سفر صربستانی رازآمیز او با مدال های انزجارآور صربی¬اش و نیز با سخنرانی های غریب او بر سر قبر جنایتکاران جنگی صربستان Simsalabim –- مطلقاً هیچ ارتباطی نداشتند.
اما در مورد اخیر تلاش برای دفاعی مشابه اصلا توصیه نمی¬شود.

اولا که در فضای ادبی معاصر فرانسه که علاقمند به جدل و جمع آوری امضا و به شدت متاثر از سیاست اجتماعی است، خواست زیبایی شناسی ناب مستقل چون دوران هنر برای هنر L’art pour l’art قرن نوزده آنچنان محبوب نیست. در مورد نویسنده به شدت سیاسیی چون انی ارنو حتی گمراه کننده است. نویسنده¬ای که در سال ۱۹۴۰ در خانواده¬ای کارگری بدنیا آمد – پدر و مادر هر دو از دوازده سالگی کارگر کارخانه و بعد ها صاحب یک دکان کوچک بقالی در شهرستانی شمال فرانسه بودند – زمانی که در مصاحبه تازه خود اعلام می¬کند: “ادبیات بی طرف نیست” و کسی که خلاف این ادعا می¬کند و بر استقلال ادبیات پای می¬فشارد تنها موضع طبقاتی خود را لاپوشانی می¬نماید، در حقیقت به نظرات پیر بوردیو Pierre Bourdieu ، ژان پل سارتر Jean-Paul Sartre و سیمونه دو بووار Simone de Beauvoir استناد می¬کند. همانگونه که به نظر سارتر پروست اینکار انجام داد و عشق مردی ثروتمند به یک زن را در رمان در جستجوی زمان از دست رفته نماد عشق معرفی کرد بدون آنکه فضای اجتماعی آفرینش چنین احساساتی را کمی نشان دهد.

انی ارنو همانگونه که در کنفرانس مطبوعاتی میگوید با کتاب هایی چون “سالها”، “رویداد”، “یک زن” و یا “خاطرات یک دختر” چون سنت ادبیات متعهد جانب “لگد مال شدگان” ، ” dominés ” را میگیرد. اشتباهاتی که از چنین جانبداری سرچشمه می¬گیرند – که حتی سارتر هم به خاطر آن انواع همبستگی های سوال برانگیز را انجام داده است – نباید دست کم گرفت. این ها شامل مجموعه¬ای هر چند مد روز ولی خشک و خسته کننده¬¬ای از ضدیت با بورژوازی، تنفر از ماکرون، تحسین جلیقه زردها، نقد امپریالیسم و اسرائیل می¬باشد. حمایت موردی آن ها از فعالیت های BDS دیگر قابل پذیرش نیست. و با جانبداری یک طرفه¬اش از فلسطینیان او را در مظان اتهام شرکت در اعمال ضدیهودی قرار داده است. با این همه اگر کتابهای ارنو چنان جذاب و یا حتی نه آنگونه دیوانه¬کننده mind-blowing نمی¬بودند که بیش از همه نزد نسل بسیار جوانی از زنان احساس میشوند، آنگاه شور و شوق اساسی تعهد و قطب نمای اجتماعی بشدت هیجان زده رها بودند. این برانگیزاننده نویسندگی اوست و بنیادی است که بر مبنای زندگی، تلاش و آثار نویسنده، غلط یا درست، به هم می رسند. نمی توان ریسک مربوط به این را نادیده گرفت (همانگونه که FAZ بار دیگر با تلاشی احترام برانگیز کرده است). خطای سیاسی که به خاطر امضا فراخوان های ضد اسرائیلی به نویسنده گرفته می شود تنها به این خاطر نیست که مثل سارتر کورکورانه خود را در جانب ضعیفان قرار داده و از حمایت سازمان های مشکوک هراسی ندارد.

کتاب های انی ارنو که درحجم کم و با زبان مینیمالیستی شکننده و ظریف نوشته شده است در اوج آفرینششان در سالهای هفتاد تا نود برای فضای ادبی پاریس خبر داغ جهانی بودند که دامنه امواجشان بعد ها با تاخیر به آلمان رسیدند : ادبیات کارگری و خرده بورژوازی (مردم عادی) برخوردار از حد اعلای فشرگی و اختصار و کیفیت ادبی که توسط نویسنده¬ای برخاسته از جامعه روستایی- شهرستانی دورافتاده نوشته شده است.

برخلاف زمان پس از جنگ جهانی در آلمان که فرزندان مهمانخانه دارها ، بقال ها و یا نجار ها چون والسر، گراس و بوءل وضعیت نورمال نمایندگان غیر شهری را به نمایش می¬گذاشتند، هنوز در پاریس جایی برای دختر یک بقال از اووتوت Yvetot در نظر گرفته نشده بود – که شاید هنوز هم چنین است.

تنها الگوی ارنو، آلبرکامو، که بعد¬ها برنده نوبل ادبیات شد، پسر زن نظافتچی بیسوادی از الجزیره بود که در دوران آشفته جنگ و پس از آن دیوار دفاعی سرآمدان ادبی پاریس را با سر و صدای بلند شکافته بود. که جدای از این تک مورد فرزندان خود را در حد امکان از میان بورژوازی بزرگ و دانشجویان مدارس نخبگان دست چین میکرد. با نتایج شناخته شده¬اش برای رمان بورژوایی که تاکنون پرولتاریا در آن حداکثر از طرف پسران نویسنده بورژوازی بزرگ کاریکاتوریزه مطرح شده و وجود تجربیات جسمانی زنانه و زندگی درونی زنانه در حد فاصل دور و دراز مردانه میان مارسل پروست تا میشائیل هولبک کمترین ردپایی حتی به اندازه یک سر سوزن نگذاشته است. انی ارنو، که دور از پاریس به عنوان آموزگار زندگی میکرد، تلاش کرده است تا تکه¬های نانوشته و سپید زنانه و پرولتری نقشه ادبیات فرانسوی را پر کند. به کسانی که چند سال پیش از این در خانه او در سرگی Cergy به دیدارش رفته بودند، گفت: ” من هرگاه پروست Proust یا ماریاک Mauriac را می¬خوانم باورم نمی¬شود که آنها از همان زمانی می-نویسند که پدر من کودک بود. محیط زندگی او قرون وسطا بود”.

بدین ترتیب مهمترین اثر او شاید کتاب پدرش “میدان” باشد که اصل آن سال ۱۹۸۳ و ترجمه آلمانی آن سال ۲۰۱۹ منتشر شد. او گفت که صدها صفحه در باره پدرش نوشته است، پدری که هیچگاه کتابی نخوانده است. ولی با این همه اعجوبه جهانی زبان ادبی فرانسه (م: پروست) در برابر این مرد ساده بی زبان بوده¬است. در نهایت کتاب را فشرده در صفحاتی کم نوشت و با سبک بی حشو و زایدی از بی¬هنری هنمردانه¬، که در آن پدرش را، با احترام ولی همچنبن با فاصله¬ای دردمند به اصل خود، توصیف کرد. او در شرم می نویسد، هر گونه تلاشی برای سبک از طرف والدینش “به مثابه تلاش من برای دوری گزیدن از آنها” برداشت می¬شد. با این حال او در این کتاب بر روی این تناقض که برای توصیف دوران جوانی پرولتاریاییش از همان زبانی کمک می¬گیرد، که تنها و تنها مدیون عروج خود از این طبقه است، تامل میکند بدون آنکه هیچ گاه توان حل آنرا داشته باشد.

آنچه او ندارد همزمان موجب توانمندی اوست. در متون او خبری از استعاره، تعبیر، صفت و داوری نیست. او در شرم اعتراف میکند که کلمات او هیچ تعالی ، هیچ رویایی ندارند و تنها کلمات ساده روزمره هستند که به ¬او امکان دسترسی به جهانی را می¬دهند که وی از آن فرارفته تا به هیچ جایی نرسد. و از روزی بنویسد که نزدیک بود پدرش مادرش را با تبر بکشد: “در یکشنبه¬ای از ماه یونی کمی بعد از ظهر پدرم می¬خواست مادرم را بکشد. من مثل همیشه یک ربع مانده به دوازده به مراسم نیایش رفته بودم.” کتاب شرم که یکی از بهترین کتابهای اوست با این کلمات شروع می¬شود. او در این کتاب چون مردم شناسی که از مردمی دوردست گزارش می¬کند که بدان تعلق داشته است و با “فرهنگ مجاز” اطراف او هیچ نکته اشتراکی ندارد، به¬ دنیای کودکیش برمیگردد.

کتاب دختر دیگر از سال ۲۰۱۱، که شامل نامه هایی به خواهرش که قبل از تولد او درگذشته بود و در یووتوت Yvetot کنار والدینش به خاک سپرده شده است، این هفته به آلمانی منتشر می شود. خود وی، آنچنانکه از کتاب برمیآید ،در کنار خانواده¬اش که تمامی آثار خود را بدان وقف کرده است به خاک سپرده نخواهد شد. او همان کسی است که فرا رفته است تا فقر، زنانگی و شرمساری اجتماعی را شایسته جایزه نوبل کند.

انی ارنو

وی در سال ۱۹۴۰ در لیله بون Lillebonne در شمال فرانسه بدنیا آمد، در رشته علوم ادبی تحصیل کرد دو پسر بدنیا آورد و سالها به عنوان آموزگار کار کرد. قوی ترین آثار او عبارتند از “میدان”، “سالها” و “شرم”. امسال در فرانسه کتاب کم ورقی شامل ۴۰ صفحه بنام “مرد جوان” از وی مننشر شد که در آن از رابطه عشقی با دانشجویی بسیار جوانتر از خودحکایت می¬کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *