اخبار روز:”پیرو مذاکره ی حضوری در دیدار قم یادآور می شود که تحدید نسل به مصلحت نظام و کشور نیست و خوشبختانه جنابعالی نیز با این نظر موافقت نموده که مایه ی خوشحالی است و اقدام شجاعانه حضرتعالی در مورد پرداخت یک میلیون برای هر نوزاد ایرانی خود گامی در شکستن این طلسم است.”
این سخنان بخشی از نامه ی یکی از دلداگان به جریانی که امروز انحرافی نام گرفته، نیست؛ بلکه سخنان یکی از روحانیون قم است که اینگونه به رویکرد جنجالی رییس دولت نهم و دهم در راستای عدم “تحدید نسل” آفرین گفته و آن را تایید کرده است.
سخن گفتن از رها کردن کنترل موالید در جامعه ای که فاصله ی میان افراد واجب التعلیم و کسانی که در مدارس به تحصیل مشغولند روز به روز ابعاد نجومی تری می یابد (سه میلیون و ششصد هزار کودک خارج از چرخه ی تحصیل بوده اند (شیرزاد عبدالهی، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ روزنامه ی آرمان).
در کشوری که بیکاران نه فقط در آمار تحلیلگران مستقل که حتی با آمارهای مخدوش آمارگران دولتی نیز دو رقمی است و دولت حتی به ضرب دروغهای گوبلزی و تخصیص منابع نجومی (و البته خیالی!) هم نمی تواند بر میزان میلیونی بیکاران خط بطلان بکشد (یک چهارم نیروی کار اگر که بیکاری پنهان را به آن اضافه نکنیم).
در کشوری که توسعه ی دانشگاههای آزاد و غیرانتفاعی و پیام نور و… و افزایش بی تناسب ظرفیتهای دانشگاههای دولتی در حقیقت تلاشی مذبوحانه برای کاستن موقت از موج بیکارانی است که به جامعه وارد می شوند و این خود در سیری منطقی منجر به افزایش تحصیلکردگان بیکار می شود و شده است (در نبود آمار رسمی می توان به گفته شهریاری نماینده ی مجلس استناد کرد که بیکاری این قشر را در بعضی استانها بین بیست تا سی درصد می داند).
در کشوری که منابع آبی رو به کاهشند و تولید پایه ی کشاورزی جوابگوی جمعیت کشور نیست و اگر باشد هم بهای آن مصرف بی رویه ی منابع آینده است، چرا باید رئیس دولت نهم و دهم شعار “بچه ی هر چی بیشتر بهتر” را دستمایه ی سخنرانیهای متعدد قرار دهد، وامهای کم بهره وعده داده و از پشتوانه ی روحانیونی محافظه کار نیز بهره ببرد؟
دیگاهی مادی یا رویکردی نمادین
برای پاسخ به این پرسش بغرنج باید ابتدا نگرشهایی را که تفسیر از میان آن می گذرد، توضیح داد. دو انگاره ای که اگر چه بسیار متفاوت و حتی بعضا متنافرند، اما در توضیح عمل محافظه کاران نو به کار می آیند: دیدگاه مادی و نگاه نمادین. نگاه مادی در جستجوی علل و عوامل مادی ای است که رونماهای فرهنگی را می سازد و به آن تداوم می بخشد. به عنوان مثال هریس برای توضیح علت نجس بودن خوک در بعضی فرهنگها نقب به دلایلی می زند که برپایه ی کثیف بودن محل زندگی خوک و یا بیماریهایی که از خوردن گوشت و یا زندگی کردن در مجاورت این حیوان خود را سامان می دهند (Harris, 1965). در مقابل، انگاره ی نمادین بر خصلتهایی اساسا فرهنگی پا می فشرد و ذهنیت انسانی را نشانه می گیرد. در همین راستا ماری دوگلاس نجس بودن خوک را در برخی فرهنگها به خاطر شکل نامتعارف سم و ظاهر و عادتهای غذایی غیرمعمول او در مقایسه با دیگر چهارپایان می داند و این عدم شباهت و ناتوانی در گنجاندن خوک در طبقه بندیهای معمول این جوامع را علت اصلی “بیگانه” و بالنتیجه نجس بودن خوک می داند. (Douglas, 1966)
از دیدگاه نمادین اگر به تفسیر کنش محافظه کاران نو بپردازیم، می توان فرض کرد که بدن زن برای محافظه کاران ایرانی نه تنها ملک طلق مردان که از نظر نمادین قلمرو حکمرانی حاکمانی است که هم برای نمایش و هم بازتولید قدرت از “بدن زن” استفاده کرده، برای آن پوشش تعیین می کنند، بود و باش جنسی، عاطفی و رفتاری آن را در قلمروی آمرانه ی خویش می خواهند و با کنار رفتن گوشه ای از این حجابها قلمرو خود را تهدید شده می یابند. به همین سبب اگر کسی قلمروی نمادین آنان را ترک کند، نه تنها خارج از حق محسوب شده بلکه شایسته ی هر اتفاقی است که خارج از این قلمرو برایش واقع می شود. به عنوان مثال زنانی که پوشش کافی (از نظر واضعان این قلمرو البته) نداشته باشند در صورتیکه مورد تجاوز و تعدی قرار بگیرند نه تنها از حقوق شهروندی این قلمرو برخوردار نمی شوند که “قربانیِ مقصر” نیز معرفی شده و چه بسا که به خاطر عدم رعایت حجاب خود نیز مواخذه شوند! چنانکه در تجاوز گروهی به زنان در میهمانی خمینی شهر، امام جمعه ی آن شهر تلویحا تجاوز به آن افراد را بدان سبب که حجاب درستی نداشتند، توجیه پذیر خواند و به صراحت اعلام کرد که آنها آدمهای علیه السلامی نبودند!) به این افاضات نیز بنگرید: www.alarabiya.net
به همین ترتیب بارآوری نیز امری نیست که بشود در “اختیار” زنان گذاشت تا با تصمیم گیری فردی نوع، زمان و حتی اصل آن را تعیین کنند، زیرا بدن زنان مرزهای قلمرو محافظه کاران و راست گرایان افراطی را می سازد و مرزهای این قلمرو در صورت اعمال اختیار زنان بر حوزه هایی چون بارآوری و رابطه ی جنسی مورد تهدید قرار می گیرد پس این زنان خاطی باید با مجازات رو به رو شوند. این مجازات در زمینه ی بکارت و امر جنسی البته می توان حدس زد که با شلاق و حبس همراه است و در امر باروری با طرد و تحقیر گفتمانی.
اما از نظر مادی نیز می توان به امر باروری نگریست. چنانکه فرزندآوری و زاد و ولد در نظامهای تولیدی گذشته (چون شبانکارگی و کشاورزی) و دوران توفق کار انسانی در امر تولید و بازتولید، بدل به ارزشهای این نظامها شده بودند. (البته این ارزشها و باورها نیز چون دیگر روبناهای فرهنگی حتی پس از مرگ نظامهای تولیدی مبتنی بر کار فیزیکی انسانی به حیات خود ادامه می دهند تا آنکه به طور نسبی از دامنه ی حیات اجتماعی حذف شده و به گوشه هایی رانده شوند که نظام غالب تولیدی توان دگرگون کردن بنیادی آنان را ندارد). در انکشاف نظام تولیدی صنعتی ناگاه کار انسانی چنان خواهانی یافت که کودکان و زنان نیز به درون کوره های آدمسوزی سرمایه داری نوین بلعیده شدند و از چرک و خون آنان شهرها روییدند. با حضور زنان در محیطهای کار غیرخانگی بدن آنان نیز باید با ضرباهنگ تولید نوین همگام می گشت و چون باروری و زاد و ولد از بهره وری و کارآمدی آنان می کاست، بدن آنان نیز از یک ماشین تولید کودک به بدنی متناسب با کار غیرخانگی بدل شد: زنانی با هیکلهای موزون (اینجا به معنی لاغر) و موهایی کوتاه، بعضا شلوارپوش و گاه کراواتی! بدیهی است که در تفسیر ماتریالیستی از تاریخ ارتقا بهداشت، به بازار آمدن قرصهای ضدبارداری، جدا شدن کامل لذت جویی جنسی از امر باروری و حتی کنار رفتن اجبار از حوزه ی رابطه زناشویی اموری معلول نظام صنعتی تولید است و نه اموری هم عرض با آن، که البته این روبنا خود در رابطه ای دیالکتیکی بر زیربنا اثر می گذارد و این امری پویاست و نه ایستا.
تولید صنعتی اما همواره در مسیر رشد و توسعه نبود و بحرانهای هر از چندگاه آن باعث زنده شدن اندیشه های حاشیه نشینی می گشت که روبناهای لیبرالی را به مسخره می گرفتند و به همین ترتیب برای حل بحرانهای “انباشت سود” راه حلهای ارتجاعی عرضه می کردند: اخراج مهاجران برای کم کردن نیازمندان به کار، دیگری ستیزی برای افزایش انسجام اجتماعی و در آخر راندن زنان از محیطهای کار به عرصه خانه. هر یک از این اعمال نیز به سامانه ای منسجم از گفتارها و بیانها پیوسته بود که توجیه گر و بدیهی ساز این مسایل بودند و هژمونی را تامین می کردند. فاشیسم نیز به عنوانی راه حلی “غیرمعمول” برای بحرانهای “انباشت سود” در همین راستا عمل می کرد و اوج یک زن را امر مادری می دانست و با فمینیسم دشمنی دیرین می ورزید تا زنان را از بازار کار به خانه براند و به کهنه شستن مشغول بدارد:
ارگان گارد آهنین رومانی در سال ۱۹۳۷ اعلام کرد که زن به اصطلاح روشنفکر امروزی عنصری مطلقا سترون برای جامعه است. رژیمهای فاشیستی همواره اقدامات سرکوبگرانه ای را علیه زنان به اجرا می گذاشتند. آنها سعی داشتند زنان را از بازار کار خارج و دسترسیشان را به آموزش محدود کنند. فاشیستها چه در آلمان چه در ایتالیا و کرواسی از زنان توقع داشتند که شهروندان سربازان و مادران آینده ی نژاد [برتر] را به دنیا آورند و پرورش دهند. (پاسمور، ۱۳۸۸)
تشویق باروری، تقبیح تحدید نسل، مردانه کردن رشته های دانشگاهی و حتی تشویق چند همسری از سوی محافظه کاران نو ایرانی نیز تلاشی است برای به خانه راندن زنان و محدود کردن مدعیان بازار کار. مدعیانی که نه تنها حضور فعالشان در بازار کار برای سیستم عقب مانده سرمایه داری ایران (که ناتوان از ایجاد کار بیشتر است) سمی مهلک است بلکه حضورشان در محیط های کار، خواسته ها و آرزوهایشان را نیز به گونه ای متفاوت از زنان خانه دار و فرزندآور برمی سازد. این آرزوها و خواسته های متفاوت نیز خود در فرسایش گفتمان ضددمکراتیک و نابرابری طلب رژیم حاکم نیز نقش بازی می کند و بالعکس پس نشستن زنان به خانه و مشغول شدن به مادری فرزندان متعدد، در بازتولید سرمایه داری ناتوان ایران یاری می رساند و بحرانهای ناگزیر آن را به تعویق می اندازد.
در پایان آنچه می توان نتیجه گرفت این است که چه با دیدی نمادین و چه با نگاهی مادی به حضور زنان در عرصه های کار، برداشته شدن “نقش” ماشین تولید کودک از دوش زنان و افزایش حوزه ی اختیار آنان بر بدنشان بنگریم، بازنده سرمایه داری عقب مانده ی ایران است که با گفتمانهای حاشیه ای خود بر زیربنای جوشان این جامعه سروری می جوید. زهی خیال باطل که زمانه را سر دوستی با کسانی نیست که در برابرش می ایستند و یا خواهان به عقب برگشتن چرخهای تاریخ می شوند.
Harris, M.
1965 The Myth of Sacred Cow. In Anthony Leeds And Andrew P. Vayda, eds.
Man, Culture and Animals. Washington: American association for
Advancement of Science
Douglas, M.
1966 Purity and Danger. London: Routledge and Kegan Paul