خاموشی آرام و جانکاه پروین نودینیان / نوشین شاهرخی

شهرزاد نیوز: مراسم خاکسپاری و یادبود پروین نودینیان، زندانی سیاسی سابق، روز شنبه ۲۷ اوت برگزار گشت. پس از وداعی بارانی بر تابوتی پر از برگ گل، پیمان جواهر حقیقی مراسم یادبود را چنین آغاز کرد: “پروین وصیت کرده بود که پس از درگذشتش کسی نگرید و به یاد او همه شراب بنوشند. اما ما نتوانستیم و بر مرگ او زار زدیم و هرچه تلاش کردیم نتوانستیم پیاله‌ای شراب بنوشیم، ولی امروز تلاش می‌کنیم که در مراسم یادبودش همه با هم شرابی بنوشیم.”

زندگی‌نامه

پروین اول شهریور ۱۳۳۸ در شهر سنندج زاده شد. پدرش کارمند اراده‌ی قند و شکر بود و پروین در خانواده‌ای پرجمعیت خیلی زود معنای فقر و محرومت را از کودکی درک می‌کند و با محرومان جامعه احساس همدردی دارد. در خاطراتش از دوازده‌سالگی‌اش می‌نویسد که سر کلاس ادبیات در مورد موضوع انشای کلیشه‌ای علم بهتر است یا ثروت؟ پاسخ می‌دهد که هیچکدام! چراکه عالمان در زندان به سر می‌برند و ثروتمندان ظالمانی بیش نیستند. و آموزگار زنگ تفریح به پروین گوشزد می‌کند که اگر به اینگونه نوشتن ادامه دهد، با ساواک سروکار پیدا خواهد کرد.

پروین دانشجوی راه و ساختمان سنندج بود که انقلاب می‌شود. پس از انقلاب در فعالیت‌های شورای زنان سنندج نقش دارد و به روستائیان داوطلبانه خواندن و نوشتن یاد می‌دهد.

دستگیری

پروین و همسرش سعید یزدیان در سال ۱۳۶۰ به تهران می‌آیند. پروین در کارخانه‌ای مشغول کار می‌شود و به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه می‌دهد. وی در آبان ۱۳۶۱ به همراه همسرش دستگیر می‌شود. سعید پس از مدتی اعدام می‌شود و پروین را در زندان به شدت شکنجه می‌کنند. در اثر شکنجه و وضعیت اسفبار بهداشتی زندان وی به بیماری لاعلاجی دچار می‌شود که گردش خون، مفصل‌ها و ارگان‌های او دچار نقصان می‌گردند. هرگاه که خون به نوک انگشتان دست و پایش نمی‌رسد، این ارگان‌ها می‌میرند و سراسر بدن او زخم می‌شوند. زندانبانان که نمی‌خواهند پروین در زندان درگذرد، او را در سال ۶۵ به طور موقت آزاد می‌کنند با این شرط که هفته‌ای یک بار خودش را به زندان معرفی کند.

زندان به پروین قفسی همیشگی بخشید، چراکه پیکرش را با بیماری و درد رقم زد. برای یک عمر. اما ذهن پروین باز و آزاد بود با افقی بلندبالا. ذهن او تن و بدن و درد و بیماری را درمی‌نوردید و برای آموختن هرچیز جدیدی آماده بود.

درد و لبخند

پروین در سال ۱۹۹۴ راهی آلمان می‌شود و نیمی از زندگی خود را در بیمارستان‌ها به سر می‌برد، اما هرکس که پروین را می‌شناسد، جز لبخند او را به یاد ندارد. تنها عمق چشمان تیره‌اش از دردی که می‌کشید خبر می‌دادند. از اینکه حتی در خواب نیز آرامشی نداشت و مدام از درد از خواب می‌پرید.

پروین پس از آزادی خود از زندان ۲۵ سال با بیماری و درد با عشق و محبت زیست و در ۱۹ اوت چشم از جهان فروبست.

درد مادر

خانواده‌ های زندانیان نیز درد خاص خود را دارند که کمتر از مشکلات آنان گفته می‌شود. شاید خاطره‌ای از نگارنده‌ی این سطور گوشه‌ای از نگرانی مادر دو دختر زندانی را نشان دهد: مادر پروین را از ایران می‌شناسم. هرهفته از سنندج راهی تهران می‌شد تا به ملاقات دخترانش در اوین برود. زمستان‌های سرد با درد زانو و کفش‌هایی نامناسب راه طولانی را با اتوبوس می‌آمد تا دقایقی دخترانش را از پشت شیشه ببیند و از سلامتی‌شان را مطمئن شود. هر دو دامادش را اعدام کرده بودند و دل او می‌لرزید که دخترانش نیز جان سالم درنبرند. و حال که سال‌ها با پروین در یک خانه زندگی کرده، باور نمی‌کند که دخترش برای همیشه او را ترک گفته است؛ باور نمی‌کند که چشمان او برای همیشه بسته شده‌اند.

زندانیان از یاد رفته

منوچهر یزدیان، برادر سعید یزدیان، در یادبود پروین اشاره کرد که هنوز پس از نزدیک به سی سال برای سعید یزدیان و بسیاری از زندانیان سیاسی که در زندان شکستند و سپس اعدام شدند، مراسمی برگزار نگشته است. وی به سه سرباز آمریکایی اشاره کرد که در عراق دستگیر می‌شوند و زیر فشار به خواست رژیم صدام اعتراف می‌کنند که می‌خواسته‌اند مدرسه‌ای را بمباران کنند. اما هنگامی‌که این سه سرباز به آمریکا بازمی‌گردند، سه خیابان را به نامشان می‌کنند؛ در حالی که بسیاری از زندانیان سیاسی در ایران فراموش گشته اند و از آنان قدردانی نشده است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *