مدرسه فمینیستی» مصاحبه زیر، متن کامل گفتگوی مجله «مهرنامه» است با نوشین احمدی خراسانی که در اسفندماه ۱۳۸۸ در نخستین شماره مجله «مهرنامه» با عنوان «از محفل زنانه بیرون بیاییم» منتشر شده است:
_ به نظر می رسد که در شرایط کنونی با از میان رفتن سازوکارهای نیمه دموکراتیک قبلی، حرکت های مدنی و جنبش های اجتماعی از جمله جنبش زنان باید به بازتعریف خود بپردازند و فاز جدیدی را درمقابل خود بگشایند. در شرایط فعلی که تصلب قدرت، هرگونه جنبش اجتماعی را به مخاطره می اندازد آیا اصرار روی مطالبات زنان مقرون به فایده می تواند باشد؟ آیا جدایی طلبی جنسیتی در این شرایط می تواند پاسخ موردنظر خود را بگیرد؟
اگر منظور شما از «مقرون به فایده» بودن، آن است که مثلا اگر جنبش زنان به دنبال کار خود برود و کاری به کار جنبش عمومی مردم نداشته باشد هزینه هایش پایین می آید، باید بگویم کاملا درست است. معمولا وقتی یک جنبش اجتماعی وسیع، در جامعه در حال حرکت و پویایی است طبیعتاَ پیوستن جنبش های دیگر به آن، اتفاقا مایه نگرانی مدافعان نظم مستقر است و سبب افزایش هزینه ها می شود. بنابراین اگر فعالان جنبش زنان به قول شما «جدایی طلبی جنسیتی» پیشه کنند و با کاربست این روش (فاصله گیری)، احتمال بدهند که هزینه های فعالیت پایین می آید خب حق با آنها است. چرا که در هر مقطع زمانی هر جنبشی که پویایی و قدرت بسیج کنندگی داشته باشد پیوستن افراد و گروه ها و جنبش های دیگر به آن، سبب می شود که آن جنبش پویا و در حال حرکت، قدرت اش افزون شود و این امر، نگرانی مخالفان را به شدت افزایش می دهد. اما به نظرم معیار ما در جنبش زنان صرفا و لزوماَ فاکتور بالا یا پایین بودن هزینه ها نیست، بلکه مهم تر از این فاکتور آن است که ما فعالان جنبش زنان ببینیم در شرایط اجتماعی موجود، چه راه و مسیری می تواند برای تغییر به نفع زنان کشورمان و در واقع به نفع همه اقشار مردم (پایینی ها و بالایی ها) یعنی به منفعت کل کشور، می تواند کمک کند.
جنبش های اجتماعی و حرکت های بزرگ جمعی، اراده گرایانه ایجاد نمی شوند، بلکه معمولا با توجه به پاسخ گویی به نیازهای عاجل و تاریخی که در جامعه فوران دارد به وجود می آیند، بنابراین اگر که فکر کنیم جنبش زنان اراده گرایانه می تواند در شرایط متحول کنونی با هر روش و موضوعی که اراده کند می تواند پیش برود خام اندیشانه است.
در واقع اگر ما فعالان جنبش زنان فکر کنیم که می توانیم بدون در نظر گرفتن شرایط اجتماعی کنونی، به همان سبک و سیاق پیشین جلو برویم احتمالا به طور پیوسته و مدام با بن بست روبرو می شویم.
واقعیت این است که جنبش زنان، یعنی کنشگران این جنبش با توجه به احساس مسئولیت اجتماعی و اخلاقی شان نسبت به آینده سرزمین شان، امروز به همراه مخاطبان شان (خیل عظیم زنان) خواه ناخواه در جنبش عمومی فعال هستند. از سوی دیگر اگر قرار باشد ما در جنبش زنان منطبق با نیازهای جامعه زنان، حرکت مان را نه تنها «برای زنان» بلکه «همراه با زنان» تنظیم کنیم، واقعا نمی توانیم بدون توجه به شرایط و مسئولیت های جدیدی که جنبش سبز ایجاد کرده حرکت کنیم. دلیل اش هم خیلی روشن است چرا که حضور پرنشاط جنبش سبز (چه موافق اش باشیم چه مخالف اش) معادلات قبلی را بر هم زده است. البته فعالان محفلی جنبش زنان می توانند به صورت «اراده گرایانه» در روش و منش خود هیچ تغییری ندهند و «کار خود کنند» و خودشان را در این شرایط متلاطم (که برخی از دوستان را مأیوس و منفعل کرده)، حداقل «سرگرم» نگه دارند ، اما مسلما نمی توانند لااقل برای مطالباتی که خودشان فکر می کنند مهم است «جنبش اجتماعی» یا حتا بسیج حداقلی ایجاد کنند.
ما فعالان جنبش زنان در طول دو دهه اخیر هنگامی توانسته ایم حول مسئله ای که به نیاز زنان جامعه ارتباط پیدا می کرده، حرکت و پویایی و جنبشی ایجاد کنیم که تشخیص داده ایم «مشکل عاجل زنان» چیست. در واقع فعالان جنبش زنان نمی توانند منتزع از فضای عمومی جامعه یک «مسئله ای» را تعریف کنند و بعد حول آن مثلا یک «حرکت بزرگ» به وجود بیاورند، بلکه ما معمولا وقتی توانسته ایم برای حل کردن «مسئله و مشکلی»، یک حرکت دسته جمعی ونسبتا فراگیر ایجاد کنیم که با توجه به شرایط اجتماعی خاص آن دوره، از میان صدها مسئله و مشکلی که گروه های مختلف زنان در جامعه داشته اند دغدغه روز جامعه زنان را تشخیص دا ده ایم و در حد بضاعت مان سعی کرده ایم به آن پاسخ بگوییم.
البته زمان هایی هم هست که فعالان آینده نگر، با توجه به میزان نیرو و امکانات شان و همینطور بهره گیری از شرایط خاص اجتماعی، برنامه هایی را در دستور کار خود قرار می دهند با این امید که این برنامه ها و بویژه بسترسازی های حول آن، در آینده بتوانند حرکت و بسیج ایجاد کند.
در حقیقت ما در جنبش زنان معمولا دو نوع فعالیت می توانیم داشته باشیم، یکی حرکت هایی است که می توانیم با تکیه به سرمایه اندوزی های گذشته، ظرفیت هایی را شکل دهیم که در شرایط فعلی امکان بسیج گری و اعتراض به منظور تغییر مسالمت آمیز به نفع زنان را دارد. دسته دوم فعالیت هایی است که در آینده بتواند جواب بدهد. حال با توجه به تغییر شرایط سیاسی ایران امروز، ادامه فعالیت هایی که ما در چند سال اخیر داشته ایم هیچ کدام از این دو هدف را تامین نمی کند. یعنی فعالیت هایی که ما مثلا در ۵ سال گذشته در جنبش زنان تعریف کرده ایم، غالباَ بر مبنای مطالبه محوری و ایجاد بسیج گری و«اعتراض صلح آمیز و مدنی» (منظورم بر مبنای پرهیز از خشونت) قرار داشته یعنی در شکل و در مضمون و جوهره خود، از معادلات هرم قدرت و سیاست، فاصله می گرفته است. در حالی که امروز با توجه به شرایط حاد کنونی، یک وضعیت خاص سیاسی به وجود آمده که ما فعالان جنبش زنان در راهبری آن نقش و تاثیر پررنگی نداریم و متاسفانه لحظه به لجظه، از معیارهای مبارزه بی خشونت دارد فاصله می گیرد. بنابراین ما جنبش زنانی ها با توجه به تغییر شرایط باید به فکر فعالیت هایی باشیم که هم بتواند در آینده به اهداف جنبش زنان کمک کند و هم این که «همراه با زنان» در جنبش سبز که امروز زنده و سرپاست، قدم برداریم.
برای روشن شدن مسئله خوب است به تجربه ملموس خود جنبش زنان در همین چند سال اخیر باز گردیم. ما در ۵ سال اخیر چند ائتلاف و کمپین را شکل دادیم که سه تای آن، از سطح یک کمپین ارتقاء پیدا کرد و منشاء حرکت و جنبش وامید و خیزش جمعی شد، و چندین کمپین هم بود که در سطح کمپین گروهی خاص، باقی ماند. این که کدام یک از این ائتلاف ها توانست منشاء حرکت و جنبشی فراگیرتر از دایره فعالان خاص جنبش زنان شود، بستگی به پارامترهای مختلف از جمله موقعیت سیاسی خاص و «تشخیص» موضوع «عاجل تر» داشت.
مثالی بزنم: برای نمونه می توانید کمپین یک میلیون امضاء و کمپین بی سنگسار که هر دو توسط عده ای از فعالان جنبش زنان و تقریبا همزمان شکل گرفت را با هم مقایسه بکنید. کمپین یک میلیون امضاء توانست به یک جنبش و حرکت نسبتا فراگیر ارتقاء پیدا کند ولی کمپین بی سنگسار در سطح همان فعالان جنبش زنان باقی ماند. البته فعالان جنبش زنان معمولا حرکت های مختلفی را با اهداف گوناگون شکل می دهند و گاه هدف شان آن نیست که لزوما بسیج و حرکت ایجاد کنند، بلکه تشخیص می دهند که فلان موضوع در سطحی محدود هم قابلیت آن را دارد که تغییراتی ایجاد کند. اما وقتی ما از یک جنبش یا خرده جنبش اجتماعی حرف می زنیم، منظورمان حرکتی است که در سطحی فراگیر بتواند افراد گوناگون در جامعه را که لزوما «کنشگر آن جنبش» نیستند بلکه فقط به دنبال تحقق همان «مطالبه خاص» می گردند درگیر سازد و در سطحی وسیع تر بسیج کند. کمپین یک میلیون امضاء، با توجه به «تشخیص درست» موضوعی که امکان بسیج کنندگی داشت و شرایط زمانی که در آن قرار گرفته بود (یعنی زمانی که بقیه جنبش های اجتماعی در آن مقعطع به دلایل متعدد، دوره فترت خود را سپری می کردند)، در مجموع توانست به یک جنبش و حرکت اجتماعی نسبتاَ فراگیر تبدیل شود. در آن زمانی که جنبش یک میلیون امضاء، فعال بود، توانست پتانسیل موجود در جنبش های دیگر اجتماعی مانند جنبش دانشجویی و… را نیز به خود جذب کند. «ائتلاف فعالان جنبش زنان علیه لایحه حمایت از خانواده» هم که پس از آن به وجود آمد، توانست بسیج ایجاد کند و پس از آن هم ائتلاف موسوم به «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» خوشبختانه قدرت بسیج کنندگی گسترده ای از خود نشان داد. هر سه این حرکت ها در واقع با «تشخیص درست» موضوع و درک درست شرایط زمانی و مکانی انجام گرفت و برای همین توانست بسیج عمومی ایجاد کند و پتانسیل های مختلف در جامعه را به نفع آن حرکت فعال سازد. اما در این میان کمپین ها و ائتلاف هایی هم شکل گرفت که قدرت بسیج کنندگی نداشتند و یا صرفا برای فعالیتی محدود تعریف شده بود و یا اگر هم هدف شان بسیج اقشار مختلف بود اما پتانسیل لازم را نداشت و بنابراین خیلی هم موفق نبودند.
همه این ها را گفتم، تا به این نکته برسم که نه تنها فعالان جنبش زنان بلکه فعالان جنبش های دیگر هم نمی توانند صرفا اراده گرایانه، موضوعی را که خودشان فکر می کنند «مهم» است انتخاب کنند و بتوانند حول آن، حرکت و جنبشی فراگیر بوجود آورند. چنین چیزی عملا ناممکن است. برای ایجاد هر حرکت بزرگی، به قول معروف باید «باد و مه و خورشید و فلک» جمع شوند. از سوی دیگر فعالان یک جنبش هم درایت و «فرصت شناسی» لازم را داشته باشند تا بتوانند «زمان و زمین، و موضوع عاجل تر» را تشخیص بدهند و آن موقع است که امکان ایجاد یک حرکت فراگیر مهیّا می شود. در این میان نقش فعالان جنبش زنان همین است که بتوانند تشخیص بدهند که مولفه های بسیج در چه موقعیت و شرایطی است و بعد با درک و تشخیص درست همه این فاکتورهای گوناگون، بتوانند گزینه درست و مرکزی را انتخاب، و از تمام امکانات و ظرفیت موجود در جنبش زنان استفاده کرده و حول آن دست به سازماندهی و بسیج زنان بزنند.
اما این که در شرایط حاضر چنین امکانی برای جنبش زنان وجود دارد باید گفت به نظر می رسد چنین شرایطی فعلا وجود ندارد. چون امروز ما با جنبشی فعال و گسترده به نام جنبش سبز روبرو هستیم که در آن زنان هم بسیار فعال هستند. ما اگر این خیل عظیم زنان را که در جنبش سبز فعال اند رها سازیم و منتزع از فضای عمومی جامعه برای خودمان فعالیت تعریف کنیم و به اصطلاح «سرمان توی کار محفلی خودمان باشد»، مسلما نه تنها منافع زنان را تامین نکرده ایم بلکه در آینده نیز در میان جامعه زنان که امروز این همه فعال و پویا هستند، اعتباری نخواهیم داشت که بتوانیم حرکتی را پیش ببریم. یعنی با انتخاب یک گزینه نادرست، اعتبار لازم را برای تاثیرگذاری در جامعه مخاطب خود ممکن است از دست بدهیم. اعتبار فعالان جنبش های اجتماعی در میان جامعه مخاطب شان به میزانی است که بتوانند به جامعه مخاطب خود در جهت خواسته هایشان یاری برسانند و در جهت پاسخ گویی به نیازهای آنان پیش بروند، وگرنه تعدادی آدم منزوی و گاردگرفته و به اصطلاح آوانگارد خواهند بود که نه مخاطبی دارند و نه تاثیرگذاری. این مسئله برای همه فعالان جنبش های اجتماعی صدق می کند.
بدون شک همه فعالان جنبش زنان دغدغه آن را دارند که جنبش سبز در آینده خود و سوگیری هایش، منافع زنان را از یاد نبرد و بتوانند در این جنبش منافع زنان را حفظ کنند. ولی به نظر من این کار صرفا با «شریک» شدن فعالان جنبش زنان در این جنبش امکان پذیر است. البته برخی از فعالان جنبش زنان این دغدغه را دارند که نکند دوباره زنان شریک جنبشی شوند که بعدها منافع و خواسته های آنان را پایمال سازد. این دغدغه و حساسیت درستی است، اما به نظر من، اولا باید بدانیم که گروه های پُرتعدادی از زنان در جنبش سبز (چه خوشمان بیاید و چه نیاید) شریک هستند، بنابراین با کنار کشیدن یک عده معدود فعال حرفه ای جنبش زنان، اتفاق خاصی نمی افتد و اگر قرار باشد «کلاهی سر زنان برود» به هر حال خواهد رفت. اما در این میان وظیفه ما به عنوان فعالان جنبش زنان شاید این باشد که با حضور تاثیرگذار خود در این جنبش سراسری، بتوانیم در موقع لازم خواسته های زنان را در آن پیش ببریم.
البته یادآوری این نکته هم ضروری است که خواسته جنبش سبز، لااقل تا وقتی که به عرصه های هرم قدرت و سیاست محض، کشیده نشده و حول «به رسمیت شناختن حق انتخاب شهروندان» و «انتخابات آزاد» بچرخد، بدون شک، این خواسته جامعه زنان هم هست. البته می دانم که برخی تجارب تلخ تاریخی وجود دارد که به رغم حضور زنان در چنین جنبش های حقوق شهروندی، باز هم گاه پیش آمده که زنان را از تعریف «شهروند» حذف کرده اند، اما اتفاقا نقش فعالان خاص جنبش زنان در همین جاست که با استناد و به پشتوانه حضور زنان در چنین جنبش هایی، اجازه ندهند بار دیگر چنین اتفاقی تکرار شود. و برای این کار هم لازم است که زنان در همه بخش های جنبش سبز حضوری فعال داشته باشند. چرا که هر جنبش اجتماعی دارای بخش های مختلفی است از جمله گفتمان سازی، مشارکت در بخش های رهبری آن جنبش، در بخش های حمایتی، در بخش عمل گرایی و… حال اگر زنان مانند گذشته فقط در بخش های حمایتی و عمل گرایی شریک شوند و در بخش های دیگر از جمله گفتمان سازی و رهبری آن دخالتی نکنند ممکن است که منافع زنان مثل تجربه های قبل، کنار گذاشته شود.
در واقع زنان همیشه در بدنه همه جنبش های گسترده اجتماعی حضور داشته و خواهند داشت، ولی متاسفانه در بخش های دیگر از جمله بخش گفتمان سازی و رهبری غایب اند و برای همین معمولا نمی توانند در دستاوردهای آن جنبش شریک شوند، به همین دلیل اگر فعالان و اندیشمندان زن در بخش های مختلف جنبش های بزرگ اجتماعی حضوری موثر داشته باشند بی شک با اعتبار و تاثیرگذاری که در آن جنبش کسب می کنند در موقع ضروری که پای منافع زنان پیش می آید، می توانند منافع زنان را حفظ و نگاهبانی کنند.
– برخی از فعالین مدنی براین اعتقاد هستند که در شرایط فعلی جنبش زنان به پایان یک دوره از حیات تاریخی خود رسیده و باید با جنبش مدنی کلان امروز اجتماع ایران پیوند بخورد. شما پیوند جنبش زنان و جنبش مدنی ایران را در جامعه امروز ممکن و یا مطلوب می بینید؟ سازوکار این پیوند چگونه می تواند باشد؟ در صورت این پیوند آیا بیم آن نمی رود که جنبش زنان در جنبش مدنی حل و هضم شود؟
جنبش های اجتماعی تا وقتی مسئله و مشکلی واقعی در جامعه وجود دارد، از بین نمی روند. جنبش زنان هم بدون شک تا وقتی به حداقل های خواسته هایش نرسد بی شک از بین رفتنی نیست، بلکه جنبش های اجتماعی بر اساس ضرورت هایی شکل می گیرند که آن نیازها و ضرورتها در جامعه به طور عینی و کاملا ملموس وجود دارد. بنابراین از نظر من جنبش زنان اساسا حالا حالاها از بین نمی رود. جنبش های اجتماعی در دوره هایی با توجه به شرایط، فرامی رویند و در دوره هایی نیز افت می کنند. فراز و نشیب در جنبش های اجتماعی یک امر طبیعی است. الان هم به نظر می رسد که مثلا جنبش زنان دوران افت خود را سپری می کند، اما این به معنای پایان حیات اش نیست، بلکه نشانه آن است که در« زیرپوست شهر» دارد حرکت می کند. ممکن است در ۴ سال گذشته، جنبش زنان جلودار دیگر جنبش های اجتماعی بود و به نظر می رسید که دیگر جنبش های اجتماعی حیات خود را از دست داده اند. اما واقعیت آن بود که دیگر جنبش های اجتماعی به جنبش زنان یاری رسانی می کردند. در واقع جنبش زنان از جنبش های اجتماعی و مدنی تغذیه می کرد و از این طریق جنبش های اجتماعی هم حیات شان را به شکلی دیگر ادامه می دادند و هم برای زمانی که به قول معروف «نوبت شان» برسد خودشان را آماده می ساختند.
امروز هم جنبش سبز، از اکثر جنبش های اجتماعی موجود در جامعه از جمله جنبش زنان تغذیه می کند، ولی جنبش زنان خود جلودار نیست و لزومی هم ندارد که همیشه و در همه شرایط جنبش زنان جلودار باشد. مسئله آن است که در هر جنبشی پویا و فعال، منافع زنان هم حفظ شود و همانطور که پیشتر هم گفتم، این کار از طریق میزان معینی از تاثیرگذاری جنبش زنان در جنبش سبز است که می تواند تحقق یابد.
بنابراین به نظرم این پیوند بیناجنبشی وجود دارد. فقط ما در جنبش زنان باید بتوانیم در میان پتانسیل های موجودی که زنان در جنبش سبز ایجاد کرده اند، انگشت بر پتانسیلی بگذاریم و آن را پررنگ سازیم که در آینده بتواند منافع زنان را حفظ کند. که به نظر من همین «نقش خشونت پرهیزی زنان» در کنار نقش های متعدد دیگری که زنان در این جنبش دارند، مهم ترین نقشی است که ما فعالان جنبش زنان می توانیم بر آن انگشت بگذاریم و آن را پررنگ سازیم. چرا که بدون شک اگر درگیری ها در جنبش سبز، خشونت بار شود، اولین گروهی که منافع اش از دست خواهد رفت زنان هستند. زنان و منافع آنان در منازعات خشونت بار، بی شک از بین خواهد رفت. به هرحال وارد این بحث نمی شوم ولی می خواهم تایید کنم که ما به عنوان فعال جنبش زنان اگر بتوانیم اولا نقش زنان را در جنبش سبز به ویژه در گفتمان سازی های آن پررنگ تر سازیم و از بستر آن بتوانیم بر رهبران فکری و معنوی این جنبش تاثیرگذار باشیم پس می توانیم امیدوار باشیم که این همه هزینه ای که زنان به هرحال در جنبش سبز داده و خواهند داد، در آینده نه تنها به ضرر خود آنان بلکه شاید به نفع آنان نیز تمام شود.
در مجموع به نظر من اگر فعالان جنبش زنان راه همبستگی با جنبش سبز را پیش بگیرند، مسلما جنبش زنان نه تنها به تدریج منزوی و کم اثر نخواهد شد، بلکه می تواند سرمایه های اجتماعی و اخلاقی بسیاری را در آینده به جنبش زنان تزریق کند. این روند به نظرم به معنای حل و هضم شدن در یک جنبش دیگر نیست، بلکه به معنای «حضوری آگاهانه» است در حرکتی که شاید سکان دار آن جنبش زنان نیست ولی می تواند با درایت و هوشمندی آن را به نفع جنبش زنان و احقاق حقوق زنان این مرز و بوم تمام کند.
به نظر من مهم آن است که به جای آن که ناراحت باشیم که چرا «جلو دار» این جریان نیستیم، فکر کنیم چگونه می توانیم بیشترین بهره را به جامعه زنان کشورمان و به زنانی که به هرحال خارج از اراده ما در جنبش عمومی سبزشان حضور دارند، برسانیم. در واقع ما الان در جنبش زنان لااقل تا زمانی که شرایط اش مهیا نباشد نیاز نداریم که کنش و حرکتی را تعریف کنیم که قدرت بسیج کنندگی داشته باشد، چون جنبش سبز یک جنبش فعال و پویاست که توانسته بسیج کنندگی گسترده ای داشته باشد و تا زمانی که این جنبش پویاست و در حرکت است، اساسا برنامه های بسیج گر مجزا از آن در جنبش های دیگر کاری ناممکن وبه شدت انرژی سوز است. به جای چنین فعالیت های انرژی سوزی ما فعالان جنبش زنان می توانیم خطوط و جریان ها و گفتمان هایی را در همین جنبش سبز پیش ببریم و تقویت کنیم که بتواند منافع زنان را در آینده و در حال حاضر تضمین کند.
از سوی دیگر همه مجموعه ی قدرت یک جنبش به آن نیست که در سطح، چقدر گسترده است بلکه به همان میزان، یک جنبش نیاز به گسترش در عمق هم دارد. ماانبوه کارها و فعالیت عمیق و جدی و به اصطلاح غیربسیج گر هم در خود جنبش زنان داریم که در این مدت جنجال گرایی ۴ ساله اخیر نتوانستیم به انجام برسانیم و حالا که حرکتی دیگر درکف خیابان در حال گسترش در سطح است شاید وقت آن باشد که ما تلاش مان را در جهت عمق بخشیدن به مسائل زنان صرف کنیم.
– در شرایط فعلی اگر بنا باشد که یک حرکت مدنی (بخوانید جنبش زنان) به خواسته های خود برسد و بانی تغییر در شرایط موجود باشد و البته درعین حال هم بخواهد مدنی باقی بماند و به رادیکالیسم آلوده نشود آیا زنده خواهد ماند؟ چگونه این جنبش می تواند با تحمل شرایط موجود، پیش رود و تغییر ایجاد کند؟
حرکتی مدنی و مسالمت آمیز وقتی خوب پیش می رود و نهادینه می شود که آن جنبش و حرکت، خواسته ها و روش هایش هر دو مدنی باشند. شاید مهم ترین مشکلی که همیشه ما در جنبش های اجتماعی کشورمان داشته ایم این است که انگار در درازمدت خیلی سخت است که جنبش ها حوصله به خرج دهند و روی «خواسته های حداقلی و مدنی» خود باقی بمانند. معمولا دو گروه سعی می کنند این جنبش ها را از خواسته های مدنی خود خارج کنند: یکی نیروهای ایدئولوژیک اپوزیسیون و دیگری نیروهای ایدئولوژیک و سرکوبگر درون حاکمیت. این دو گروه به نظرم همیشه با این که در دو قطب مقابل هم قرار دارند و همه مسئله شان حذف یکدیگر است اما به طور مشترک تمایل دارند که جنبش های اجتماعی را از راه های گوناگون جنبش های مدنی به افراط بکشانند. چون منافع آنان در چنین افراط کاری هایی است.
نیروهای سرکوبگر درون حاکمیت، تمایل دارند جنبش های مدنی به افراط کاری کشیده شوند تا به راحتی و با مشروعیت بیشتر آن را سرکوب کنند، و نیروهای افراطی اپوزیسیون هم تمایل دارند که جنبش های مدنی افراطی شوند تا زودتر جامعه را به «نبرد نهایی» نزدیک سازند. درحالی که جنبش های مدنی اتفاقا در تداوم و در واقع در آهستگی و پیوستگی شان است که می توانند پیروز شوند و هرچقدر حرکت ها به طور ناگهانی شتاب بگیرد و افراط گرایانه شود احتمال سرکوب و شکست، نزدیک تر می شود. بنابراین اگر یک حرکت اجتماعی مشخص بخواهد تغییر ایجاد کند به نظرم مهم ترین مسئله آن است که از خواسته های اولیه و بنیادین خود فراتر نرود، دوم آن که از روش مدنی و مسالمت آمیز خود نیز دست نکشد. اگر جنبش های اجتماعی مدرن به جای درگیری بر سر «حق و حقوق» و موضوعات عینی و ملموس به درگیری های ایدئولوژیک و کلان نگر روی بیاورند، از سمت و سوی جنبش مدنی خارج می شوند. و البته می دانم که ماندن روی این اصول، واقعا در شرایط ملتهب موجود جامعه ایران و نیز با توجه به شرایط بین المللی بسیار سخت است. به خصوص که جامعه ایران و نسل جوان و پرتعداد آن، تجربه چنین مبارزات مدنی را خیلی کم دارد و برای همین گاه طبیعی است که نتواند در تجربه های آغازین خود کاملا موفق شود ولی مطمئنا در آینده این تجارب اگر خوب تدوین و بازبینی و فرموله شوند می تواند به بالغ شدن هر چه بیشتر جامعه و مسیریابی آن کمک کند.