تغییر برای برابری » در طول سالیان متمادی مبارزات آزادی خواهانه ی مردم ایران، بالاخص از آغاز نهضت مشروطه تا کنون، زنان همواره با شجاعت وحضور قابل توجه خود، تاثیرگذاری غیر قابل انکاری در پیشبرد اهداف جنبش های مدنی اجتماعی بر عهده داشته اند. متاسفانه در اکثر موارد با پایان مبارزات و به ثمر نشستن تلاشهای جمعی، زنان کنار گذاشته شده اند و خواسته هایشان نیزنادیده گرفته شده است.
اگر کمی منصفانه بنگریم در جنبش مدنی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در ایران موسوم به جنبش سبز نیز، نقش کلیدی و حتی در بیشتر موارد پیش تازانه ی زنان غیر قابل انکار و چشم پوشی ست .
از حضور کمی و کیفی زنان بی شمار در تجمعات اعتراضی که بگذریم , شهدای زن جنبش و انتخاب یک زن به عنوان نماد شجاعت و مظلومیت معترضین ایرانی در سطح جهان، تعداد قابل توجه زندانیان زن سیاسی مرتبط با انتخابات از دانشجویان و روزنامه نگاران گرفته تا فعالین مدنی و حقوق بشری، وکلا و عده ی کثیری از زنان خانه دار، مادران و دختران بی نام و نشان بازداشت شده در کوچه و خیابان، مادران، همسران و دختران شجاع، صبور و مقاوم زندانیان سیاسی و همچنین حضور تاثیر گذار و پراهمیت خانم ها فاطمه کروبی و زهرا رهنورد همراه و همدوش همسرانشان در طول این مدت، این¬ها و موارد بی¬شمار دیگر همه و همه را باید مهرتاییدی بر نقش تعیین کننده ی زنان در این جنبش دانست.
اما آنچه در این میان حائز اهمیت است سرنوشت مطالبات زنان در این حرکت مدنی ست.چرا که متاسفانه با نگاهی به سیر ۹ ماهه ی اعتراضات، تجمعات، بیانیه ها و شعارهای مطرح شده ی جماعت سبز هنگام تجمعات در سطح شهرها، به وضوح فقدان طرح جدی مطالبات و شعارهای برابری خواهانه ی زنان از ابتدا تا کنون احساس می شود.حال سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا بیان خواسته های ضد تبعیض جنسیتی زنان به عنوان یکی از ارکان مطالبات سبزها اصولا برای سران و بدنه ی جنبش محلی از اعراب دارد و در صورت مثبت بودن جواب، بهترین زمان پرداختن به آن چه وقت می تواند باشد؟ آیا وقت آن نرسیده است که انبوه زنان معترض به نتیجه ی انتخابات، خواسته های جنسیتی خود را که پیش از انتخابات از کاندیداهای ریاست جمهوری مطالبه می کردند، اکنون در کنار و یا حتی در دل خواسته های عمومی و کلی جنبش سبز قرار دهند و خواستار توجه جدی تر و بررسی عمیق آنها شوند؟
برای مثال حرکتی مانند کمپین یک میلیون امضا و دیگر فعالیتهای جنبش زنان که متاسفانه امروزه علیرغم شناخت نخبگان و روشنفکران ایران و جهان از آن،هنوز هم از جانب زن عامی وطبقات متوسط و پایین جامعه که درصد وسیعی از زنان در ایران را تشکیل می دهند (و شاید حتی مخاطب اصلی این فعالیتها نیز باشند) ناشناخته مانده است، اگر در کنار چنین جنبشی قرار گیرد شناخته تر شده و امکان مورد حمایت واقع شدن آن از جانب عامه ی مردم بیشتر خواهد بود.
البته باید توجه داشت که پیش از آن که بخواهیم توده ی “مردم ” را نسبت به حقوق و مطالبات زنان آگاه سازیم ابتدا لازم است توده ی “زنان ” را مخاطب این پیام قرار دهیم .
چرا که بسیاری زنان از لزوم طرح چنین مطالباتی ناآگاه بوده و حتی در برخی موارد به شکل ناباورانه ای مخالف پرداختن به این مساله بوده و برخی دیگر نیز لزومی بر بیان این موارد نمی بینند.
از سوی دیگر با بررسی تجربه ی جنبش اعتراضی مردم در انقلاب ۵۷، ضعف عملکرد زنان در پرداختن به مسائل مشخصا مخصوص به حقوق زنان و عدم پی گیری جدی آنها در این مورد که در بیشتر موارد با علت ” ترس از ایجاد تفرقه در صفوف انقلابیون ” توجیه شده است کاملا مشهود و ملموس به نظر می رسد .البته شاید علت اصلی این عدم توجه و بیان مشخص نیازها از سوی زنان، اعتماد و خوش بینی توده ی مردم نسبت به کلیت “جمهوری اسلامی ” بود که جای هیچ گونه شک و شبهه و سوالی باقی نمی گذاشت و مدینه ی فاضله ای که انتظار می رفت همه چیز در حد کمال در آن موجود باشد، گویی بهشت شدادی را نوید می داد که در آن حتی سر سوزن ظلمی بر کسی روا نخواهند داشت و همه ی قوانین در شرایط آرمانی خود خواهد بود .پس در این شرایط چه لزومی داشت زنان به طور خاص چیزی مطالبه کنند؟
حال با توجه به این موارد، اگر خدای ناکرده به دلیل هیجانات موجود و علاقه و اقبال فراگیر توده ی سبز نسبت به آقایان کروبی،میرحسین موسوی، خاتمی و دیگران، همچنین اعتماد دربست و بی قید و شرط به آنها و با مسکوت نگهداشتن مطالبات اساسی، بار دیگر این اشتباهات تکرار شود، در آینده جایی برای پشیمانی و یا جبران باقی خواهد ماند؟
سوال مهم قابل طرح در این میان این است که آیا در شرایط موجود هنوز زمان مناسب طرح مطالبات زنان فرا نرسیده است؟ و آیا در نتیجه ی طرح آن اصولا فرضیه ی “احتمال ایجاد تفرقه در صفوف جنبش ” می تواند قابل تامل یا اثبات باشد؟( شاید در نتیجه ی دیدگاه های طیف سنتی یا مذهبی موجود درسران و بدنه ی جنبش )
به نظر می رسد جنبش با گذشت حدود ۹ ماه از آغاز خود ( که عدد ۹ نماد زایش و تولد و به بار نشستن جوانه ی امید و آرزو هاهم هست و می توان آن را به فال نیک گرفت )و بالاخص پس از ۲۲ بهمن به مرحله ای از عقلانیت و نقد از درون رسیده است که بتوان علاوه بر مسائل کلی مطرح شده به صورت رسمی و غیر رسمی از تریبونهای افراد مختلف , از سران گرفته تا مغزهای متفکر وخارج نشینان و داخل نشینان و… به تبیین مسائل جزئی تری همچون حقوق اقلیت های دینی، قومیت ها، زنان، دراویش، اهل تسنن و… به طور جدی، برجسته و مشخص تر از پیش پرداخت و حتی از این طریق سبب شکستن سکوت معنادار برخی از این گروه ها شده و همراهی و حمایت بیشتر آنان را بدست آورد.
در همین راستا لازم است نیازهای زن ایرانی نیز به صورت یکی از دغدغه های اساسی جنبش به صورت جزئی طبیعی و بدیهی در نظر گرفته شود .
نباید فراموش کرد که در دل اعتراض به نتیجه ی انتخابات، اعتراض به عدم تحقق خواسته های مدنی زنان در مورد رفع تبعیض های جنسیتی که در برنا مه های انتخاباتی کاندیداهای ناکام وجود داشته است، به طور طبیعی و منطقی وجود دارد. ولی اگر با روند موجود، همچنان طرح جدی و شفاف آن به تاخیر انداخته شود، بیم آن می رود که به سرنوشت خواسته های زنان انقلابی سال ۵۷ بیانجامد و هیچ گاه مجالی برای ظهور و تحقق نیابد و البته در این میان نمی توان نقش مهم و کلیدی فعالان حوزه ی زنان را نادیده گرفت، تا با برگزیدن استراتژی های مناسب و بهره گرفتن از شرایط موجود، از ذوب شدن مطالبات زنان در کلیت جنبش سبز جلوگیری کرده و همچنان مطالبات خود را با جدیت برجسته و پیگیری کنند.