جنبش زنان و جمهوری اسلامی ایران / هایده مغیثی

درآمد

شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی » در آخرین روزهای قیام بهمن سال ۱۳۵۷( یازدهم فوریه سال ۱۹۷۹)، لحظاتی فراموش ناشدنی به چشم می‌خورد که پس از گذشت بیش از سی سال هنوز هم در ذهن من زنده است، به ویژه صحنۀ تسخیر زندان مخوف اوین. پس از سقوط پادگان‌های نظامی شهر تهران، ما از جمعیت پرجوش و خروشی که خیابان‌‌های شهر را در برگرفته بود، جدا شدیم و به خانۀ یکی از دوستان خود رفتیم.

حوالی شب روز ۲۲ بهمن، خبر پیروزی انقلابیون و پایان دوران پادشاهی پهلوی از رادیو اعلام شد. سپیده دم صبح روز بعد پس از آن که رادیو اعلام کرد که زندان اوین به تصرف مردم درآمده است ما به جمعیتی ملحق شدیم که پشت در زندان منتظر ایستاده بودند. هنگامی که درِ بزرگ زندان، که از زندانیان تهی شده بود٬ باز شد همه با هم به داخل زندان هجوم بردیم. در میان ما برخی می‌گریستند و برخی بی‌ دلیل فریاد می‌کشیدند. از این سلول خالی به آن سلول خالی می‌دویدیم؛ از اتاق‌‌های بازجویی که دو طرفشان آئینه داشت به آشپزخانه زندان رفتیم که در آن دیگ‌‌های بزرگ پلو هنوز روی پیشخوان‌‌ها قرار داشت. از آنجا به پشت بام زندان رسیدیم. در میان آن همه سر و صدا و جار و جنجال، حالتی از سرمستی و نشاط ناشی از پیروزی همه را در خود گرفته بود. پسر ده ساله‌مان نیز در صحنه این هیجانات و آشوب‌‌های عاطفی در کنارمان بود. تنها زمانی به خود آمدیم و از کار خویش احساس گناه کردیم که صدا‌‌های ترس‌آور گلوله‌‌ها را شنیدیم. گلوله‌‌ها از پشت بام هتلی شلیک می‌شد که در آن سوی خیابان قرار داشت و ما را وادار کرد که روی زمین دراز بکشیم. می‌کوشیدم که خود را سپر بدن پسرم کنم. سرانجام، موفق شدیم، بی‌آن که آسیبی به بینیم، از محوطه زندان خارج شویم.

آیت‌الله سیدمحمود طالقانی که همان روز عصر برای بازدید از اوین آمده بود همان امید خام و اعتماد بی‌جا را در آن روز فراموش ناشدنی و سرد بهمن ماه به زبان آورد که در دل بسیاری از مردم به وجود آمده بود: این که زندان اوین تبدل به موزه خواهد شد. اما فردای همان روز درهای زندان اوین به روی مردمی که برای دیدن آن آمده بودند بسته شد. همین در را، امّا، چند هفته بعد بر روی گروه جدیدی از زندانیان گشودند. پس از گذشت بیش از سی سال از انقلاب و علیرغم انبوه کتاب‌‌ها و مقالاتی که در روزنامه‌‌ها در تعلیل٬ تفسیر و بررسی انقلاب ایران از زوایای گوناگون منتشر شده٬ هنوز یک پرسش پیچیده همچنان بی‌پاسخ مانده است. این نوشته کوششی است برای پاسخ به این پرسش.

امکان تغییر سرنوشت انقلاب اسلامی

آیا این قیام می‌توانست مسیر متفاوتی را طی کند یا آن گونه که برخی معتقدند- با توجه به نفوذ عمیق دینی و سیاسی روحانیون و مهارتشان درفریفتن مردم- به احتمال قوی، نیروهای سکولار با هیچ وسیله و برنامه‌ای نمی‌توانستند راه صعود رهبران مذهبی بنیادگرا را به اریکه قدرت سد کنند. واقعیت آن است که ناآشنائی نیروهای سکولار با هدف‌‌های اصلی اسلام‌گرایان، با گرایش رهبران مذهبی انقلاب به دادن وعده‌‌های انجام نشدنی، و با آمادگی آنان برای استفاده از هولناک‌ترین نوع خشونت علیه مخالفان و منتقدان خود، در تغییر اوضاع و در نهایت امر در سرنوشت انقلاب نقشی اساسی داشت.

فرضیه عمده‌ای که در این جا مطرح می‌شود آن است که برقراری حکومت خودکامۀ دینی در ایران در سال ۱۳۵۷ اجتناب‌ناپذیر نبود. بنابراین، نادیده گرفتن روندی که به تثبیت قدرت آیت‌الله روح‌الله خمینی به عنوان رهبر بلامنازع و بی‌چون وچرای انقلاب ایران و سرکوب و حذف کامل اپوزیسیون از صحنه٬ و استقرار حکومت مطلقۀ روحانیون انجامید٬ خطا است.

به عبارت دیگر، باید از داستان‌‌های تکراری دربارۀ اعتقادات دینی مردم به عنوان عنصر اصلی در ایجاد پایه‌‌های حکومت روحانیون در ایران فراتر رفت. مهارت ملایان در بهره‌جویی از اعتقادات دینی مردم که بر همه مسلم است، تنها یکی از عناصری بود که در این رویداد نقشی تعیین کننده داشتند. از جمله این عناصر موفقیت رژیم در شکستن مقاومت زنان در برابر حجاب و اسلامی کردن حقوق اجتماعی و مدنی آنان بود که از دید رهبران نظام نوین معرّف میزان مقاومت نیروهای مخالف در مطالبه حقوق دموکراتیک‌شان بود. آنچه در پی آمد عبارت بود از سرکوب اقلیت‌‌های قومی؛ تبعیض روزافزون نسبت به اقلیت‌‌های مذهبی؛ تعطیل کردن مطبوعات مستقل؛ اشغال سفارت آمریکا و ایجاد بحران گروگان‌گیری؛ جنگ طولانی و بی‌حاصل با عراق؛ تحمیل فشار بر سازمان‌‌های چپ‌گرا و دیگر سازمان‌‌های سیاسی سکولار؛ و سوء‌استفاده و بهره‌‌جوئی غیرقانونی از نیروهای نظامی و انتظامی برای استقرار مکانیزم‌‌های ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی و تسلط بر دستگاه‌‌های تبلیغاتی.

در جایی دیگر(۱)- ضمن طرح بحث جنبش زنان و ترکیب ایدئولوژیک و فعالیت‌‌های سازمان فدائیان خلق ایران که یکی از پرنفوذترین نیروهای مخالف پس از انقلاب ایران بود- اشاره کرده‌ام که بخش بزرگی از چپ‌گرایان شیفتۀ عقاید «ضدامپریالیستی» خمینی شده بودند و با سکوت خود، یا در نهایت با طرح انتقاد‌‌های سست و ملایم از سیاست‌‌هایی که رژیم علیه حقوق زنان و آزادی‌‌های دموکراتیک اتخاذ می‌کرد، در واقع، راه را برای به وجود آمدن شرایطی هموار کردند که آیت‌الله خمینی را به رهبر بلامنازع و انعطاف‌ناپذیر انقلاب تبدیل کرد. این نوع سازشکاری و همرنگی با ملایان در نخستین مراحل قیام، یعنی در زمانی که فدائیان، چپ‌‌ها، و دیگر نیروهای پیشرو سکولار هنوز از احترام و حمایت بخشی بزرگ از طبقۀ متوسط برخوردار بودند، سرنوشت انقلاب را دگرگون کرد. این پیامدها و ناکامی‌‌های حاصل از آن، اگر نه یکسره، دست کم تا حدی، ناشی از ساده‌لوحی سیاسی، کوته‌نظری، تحلیل‌‌های خیالبافانه و امیدهای واهی برخی از گروهای مخالف متمایل به چپ بود.

نیروهای پیشرو انقلاب که تمایلات ضد غرب و ضد مدرنیتۀ اسلام‌گرایان را به معنای ضدامپریالیست بودن آنها تعبیر می‌کردند٬ نتوانستند سمت و سوی اقتدارگرایانه٬ واپس‌گرا٬ و ضد زن انقلاب به رهبری آیت‌الله و همکارانش را پیش‌بینی کنند. از همین رو، بخشی بزرگ از مسولیت بر دوش آنان و نیروهای ملی لیبرال است که در آن زمان در برابر تهاجم اسلام‌گرایان نه تنها قاطعانه مقاومت نکردند بلکه برخی از آنان در سرکوب سازمان‌‌های سکولار و ضد استبداد در جامعۀ مدنی آن روز ایران شریک شدند و، ناخواسته، سرانجام تلخ خود را نیز تسریع کردند. در این میان، تنها استثناء جبهه دموکراتیک ملی بود که گرچه موفق نشد، اما کوشید سازمان‌‌های سیاسی گوناگون را گرد هم آورد تا در برابر یورش اسلام‌گرایان بر آزادی‌‌های دموکراتیک و آزادی‌‌های مدنی، به مقاومتی هماهنگ دست زنند.

دو مثال موید این سخن است. یکی عقب‌نشینی موقتی رژیم اسلامی در برابر اعتراض زنان، در اسفند ۱۳۵۸، به اظهارات خمینی دربارۀ حجاب بود و دیگری ضدحمله موفقیت‌آمیز مخالفان حکومت که چند ماه بعد، در اعتراض به تقاضای خمینی در مورد بستن مطبوعات آزاد، صورت گرفت. در مورد اول، دستور خمینی برای حجاب اجباری زنان، کمتر از یک ماه بعد از قیام ٬ در شامگاه روز جهانی زن، به اعتراض وسیع هزاران تن از زنان و دختران، اعم از دانش‌آموزان و دانشجویان٬ آموزگاران و دبیران، کارمندان ادرات دولتی و سازمان‌‌های غیردولتی، و خانه‌داران منجر شد. معترضان از همه سو به جانب دانشگاه تهران که مراسم روز جهانی زن در آنجا برگزار شده بود، راه‌پیمایی کردند و سپس به خیابان‌‌های مجاور دانشگاه ریختند و به این ترتیب نخستین مخالفت بنیادی و آشکار را با این بخش از برنامۀ سیاسی اسلام‌گرایان نشان دادند و اقتدار شخص خمینی را سخت به چالش گرفتند. مهم آن بود که هیچ سازمان یا حزب سیاسی نتوانست اعتبار بسیج زنان را به خود نسبت دهد.

این اعتراض گستردۀ زنان در مقابله با نخستین گام حکومت روحانیون به سوی تحدید و سرکوب حقوق زنان به اشکال مختلف٬ از جمله دست از کار کشیدن در وزارت خانه‌‌ها، بیمارستان‌‌ها، سازمان‌‌های دولتی، و دبیرستان‌‌های دخترانه، علیرغم حملات مدام ایادی حزب‌الله٬ چند روز ادامه یافت. ده‌‌ها انجمن و گروه زنان در نهادهای دولتی و خصوصی و در دانشگاه‌‌ها به وجود آمد. هدف حکومت فرونشاندن اعتراضات بود و از این رو اعلام شد که بیانیۀ آیت‌الله توصیه بود و نه دستور. داماد وی نیز از راه رسانه‌‌ها به زنان اطمینان داد که منظور از لباس اسلامی لزوما چادر نیست، بلکه هر جامه‌ای است که مناسب و شایسته باشد.(۲) گرچه قدرت جنبش زنان در مقابله با حجاب اجباری٬ حکومت را به عقب‌نشینی وادار کرد امّا دیری نگذشت که، پس از سرکوب خونین نیروهای ضددولتی در کردستان و ترکمن صحرا، حجاب اجباری بر زنان تحمیل شد.

مورد دوم در بها ر ۱۳۵۸ روی داد، زمانی که روزنامۀ «آیندگان» و روزنامه‌نگاران سکولار مورد غضب آیت‌الله خمینی قرار گرفتند و دستور بستن این روزنامه صادر شد. در پاسخ به این نخستین یورش علیه مطبوعات آزاد بعد از انقلاب٬ سازمان‌‌ها و افراد چپ‌گرا و سکولار، به دعوت جبهه دموکراتیک ملی٬ در حمایت از روزنامه‌نگاران «آیندگان» دست به تظاهرات زدند. اسلام‌گرایان عقب‌نشینی کردند و «آیندگان» دوباره منتشر شد. با این حال، در تابستان ۱۳۵۸ آیت‌الله حزب‌الله را مجاز کرد تا «آیندگان» را مجددا تعطیل کند. اعضای هیئت تحریریه روزنامه نیز به زندان افتادند. از مردم نیز خواسته شد که اعمال افرادی را که در برابر «مردم مسلمان» می‌ایستند «تحمل نکنند.» (۳)

در هر دو مورد، اعتراض‌کنندگان با ایستادگی تهاجم اسلام‌گرایان را دفع کردند. پاسخ سریع زنان سکولار به طرح‌‌های تحمیل حجاب، همراه با اعتراضات پردامنه علیه مداخله دولت در مطبوعات آزاد، به سبب وجود جبهه متحد و پرقدرت مخالفان، با موفقیت رو به رو شد. اما این پیروزی موقتی و ناچیز بود. در این مرحله نیاز به این بود که مخالفان نشانه‌‌های هشداردهنده استبداد ملبس به جامۀ دین را جدی بگیرند و وسیع‌ترین جبهه ممکن را در برابر ایدئولوژی اسلامی و تهاجمات سازمان یافته آنان تشکیل دهند.

موضع برخی از اعضای گروه رهبری اتحاد ملی زنان این بود که پیوسته با نظرات پوپولیستی برخی از زنان عضو گروه فدائیان که نقش واسط را بین اتحاد ملی زنان و فدائیان ایفا می‌کردند، مخالفت کنند. هر آنچه از آن زمان تا کنون اتفاق افتاده این موضع را تغییر نداده٬ و همان گونه که بعدها در جای دیگری اشاره کرده‌ام٬ “اتحاد نیروهای مخالف متشکل از مردان آزاداندیش سکولار و زنان آگاه و فعال می‌توانست به ابزار سیاسی مهمی برای پیش برد مبارزۀ زنان در دفاع از حقوق خود، آزادی‌‌های فردی، و دموکراسی اجتماعی و سیاسی تبدیل شود.”(۴)

جوّ اختناق و پیشروی خزندۀ اسلام‌گرایان، تشکیل جبهه‌ای متحد را اقتضا می‌کرد که بر گِردِ مبرم‌ترین نگرانی‌‌های مردم و بسیج طبقات متوسطی بنا شود که به انحای گوناگون، به امید بهبود زندگی خود و پایان دادن به نظام اقتدارگرای ایران٬ در قیام مشارکت کرده بودند. این‌‌ها فرصت‌‌های مناسبی بود برای مخالفان تا از امکاناتی که هنوز در سایه مطبوعات آزاد و آزادی بیان و آزادی اجتماعات وجود داشت، استفاده کنند و مردم را از برنامه‌‌های سرکوب‌گرایانه آیت‌الله خمینی و همکارانش برای اسلامی کردن مجدد نظام اجتماعی، قانونی، و سیاسی کشور، پیشاپیش آگاه سازند. به عبارت دیگر، آنان را از طرحی باخبر کنند که درپردۀ لفاظی‌‌های مبهم و اغفال‌کنندۀ خمینی و اطرافیانش دربارۀ آزادی، استقلال و «دولت مستضعفان» پوشیده بود. به راستی چه رویداد یا پدیدۀ دیگری بهتر از سیاست‌‌های زن‌ستیزانه رژیم می‌توانست سرشت قرون وسطائی حکومت اسلامی را روشن سازد؟ همان سیاست‌‌هایی که میلیون‌‌ها زن و مرد را که با امید به تغییر، به حمایت از انقلاب برخاستند٬ دلسرد کرده بود. اما، در جو هیجانات ضدامپریالیستیِ آن زمان، هشدارهای روشنفکران مستقل و هوشیاری که می‌گفتند اینها «صدای پای فاشیسم» است و مفتش‌‌هایی در راهند که «دهانت را می‌بویند مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم»٬ به گوش‌ها نمی‌رسید.(۵)

سیاست اسلامی کردن عرصه اجتماعی و مدنی

همانگونه که می‌باید پیش‌بینی می‌شد٬ حکومت اسلامی پس از تحکیم پایه‌‌های اقتدار خود و خاموش کردن مخالفان و بیرون راندنشان از صحنۀ سیاسی کشور، حرکت‌‌های جسورانه‌تری را آغاز کرد تا از راه اسلامی کردن مجدد روابط اجتماعی و مدنی کنترل اسلام‌گرایان را بر رفتارهای اجتماعی و خصوصی زنان ایران برقرار کند. نخست، قانون حمایت خانواده‌ای که پیش از انقلاب تدوین شده بود لغو شد و قضات زن از کار برکنار شدند. آنگاه هجوم همه‌ جانبه به طبقات متوسط تحصیلکرده آغاز شد از جمله وادار کردن زنان به پوشیدن روسری٬ ممنوع کردن دختران از ورود به برخی رشته‌‌های آموزش عالی (مانند حقوق و مهندسی)، و پاک‌سازی یا بازنشستگی اجباری صدها تن از زنان کارمند٬ آموزگاران، و کارکنان دولت. استفاده گسترده از ابزارهای گوناگون برای تلقین ایدئولوژی، ایجاد رعب، و إعمال خشونت علیه زنان به قصد اجرای قوانین سنتی و کهنه حاکم بر روابط دو جنس، از بخش‌‌های دیگر این هجوم گسترده بود.

اما، حکومت اسلامی نتوانست برنامه‌‌های تبعیض جنسیتی را به گونه‌ای سیستماتیک و بدون تناقض با موفقیت اجرا کند. در واقع اتکای مدام رژیم به تهدید، ارعاب، و زور برای تحمیل حجاب بر زنان را می‌توان از نشانه‌‌های عدم موفقیت رژیم در شکستن مقاومت زنان دانست. ابداع و تحمیل رسوم مذهبی مبتنی بر نابرابری دو جنس در نهادهای آموزشی و در محل کار، و در کنار آن، ایجاد ادارات، کمیته‌‌ها و کمیسیون‌‌های بی‌شمار مربوط به امور زنان، حمایت مالی از سازمان‌‌های به ظاهر «غیر دولتی» به قصد بهره‌جوئی تبلیغاتی از زنان اهل بیت ملاهای قدرتمند یا معتقد به نظام که تازه پا به میدان فعالیت‌‌های اجتماعی نهاده‌اند نیز نتوانسته است حمایت زنان را جلب کند، یا دست کم، آنان را وادار سازد که تبعیضات جنسی مورد تأیید قانون و شرع را بپذیرند یا تحمل کنند. سخنان و سیاست‌‌های متناقض و برنامه‌‌های نامتعارف کارگزاران حکومت در موسسات گوناگون دولتی، نشانه‌‌های روشنی است از سردرگمی رژیم در مقابله با زنان ایران. به عنوان مثال، از یک سو، استاندار تهران، برنامۀ نمایش مد لباس ترتیب می‌دهد، و در آن، مانکن‌‌ها – گرچه از نوک سر تا انگشت پایشان پوشیده است – مانند همتایان اروپایی خود با کفش‌‌های پاشنه بلند طرح‌های رنگارنگ اسلامی را در برابر تماشاگران به نمایش می‌گذراند.(۶) از سوی دیگر امّا، دادستان کل کشور دادگاه‌‌های سیار تشکیل می‌دهد تا با همراهی ماموران ویژه نظامی و پلیس موسوم به «گشت عفاف» زنان «بدحجاب» را در هر نقطه شهر، فی‌المجلس، محاکمه کنند. از یک سو، زنان می‌توانند به تماشای برنامۀ نمایش مد لباس‌‌های رنگ و وارنگ روند و، از سوی دیگر، در خیابان‌‌ها و اماکن عمومی پیوسته با مزاحمت‌‌های «گشت عفاف» و معیارهای من درآوردی حجاب اسلامی از قبیل اندازه و رنگ لباس و زدن یا نزدن عینک آفتابی، روبرو می‌شوند بی‌آن که بدانند چنین لباس‌‌های برای چه کسانی طراحی و عرضه می‌شود.

جنبش زنان در دهۀ اخیر

روشن است که پس از سی سال کوشش ناموفق برای درهم شکستن مقاومت زنان در برابر قوانین ناظر بر رفتارهای اجتماعی، شرعی، و اخلاقی و مقررات تبعیض‌آمیزِ حاکم برروابط جنسیتی، نظریه‌پردازان و سیاست‌گزاران رژیم به ظاهر هنوز هم از درک این واقعیت ناتوانند که پس از گذشت سال‌‌ها از تجربۀ مدرن‌گرایی پیش از انقلاب ( که حکومت اسلامی آن را اشاعۀ برهنگی و فحشاء نام نهاده است) نحوۀ زندگی و افکار زنان ایرانی را نمی‌توان بر اساس مقتضیات٬ معیارها و انتظارات دینی محافظه‌کارانه سامان داد. با توجه به تجربه‌‌های سخت و آزمون‌‌های گوناگونی که زنان ایران از سر گذرانده‌اند می‌توان گفت، نیروهای مدرن‌گرا حتی سرسخت‌ترین و واپس‌گراترین رژیم‌‌های اسلامی را وادار به عقب‌نشینی می‌کنند. به سخن دیگر، تندروترین جناح‌‌های رژیم اسلامی هم نمی‌تواند پیشروی این نیروها را یکسره متوقف کند. در واقع، سرسختی و مقاومت زنان ایران است که رژیم را در بسیاری موارد به عقب‌نشینی واداشته و نه نوعی اسلام متمایل به حقوق زن و یا فمینیسم اسلامی که گروهی از مدافعانش آن را در دهۀ ۱۳۷۰/۱۹۹۰ به عنوان طرحی نو برای پیشبرد حقوق زنان ایران مطرح ساختند.(۷) تأسف‌آور به ویژه آن است که نویسندگان گزارش‌‌های پرآب و تاب دربارۀ فعالیت‌‌های زنان نخبۀ مسلمان در ایران، فعالیت‌‌های مجدانه و مقاومت قاطعانۀ زنان سکولار را در مجموع به عمد نادیده می‌گیرند.(۸) پژوهشگری که سال‌‌ها پس از انقلاب با کوشش‌‌های زنان ایران و افت و خیزهایش آشنا شده ممکن است از ثابت قدمی آنان، و راه‌‌های مبتکرانه‌ای که برای غلبه بر سدها و موانع پیشرفتشان در ایران «اسلامی» یافته‌اند شگفت‌زده شود.(۹) اما آیا همیشه جنگ یا بحران‌‌های اجتماعی و اقتصادی، به سبب تضعیف قدرت حکومت مرکزی و اقتدار دولتی، تأثیرآزادی‌بخشی بر زنان نداشته، شوق و شور تغییرطلبی در آنان برنیانگیخته، و آنان را در نپذیرفتن وضع موجود مصمم‌تر و دلیرتر نکرده است؟ واقعیت آن است که در دوره‌‌های مختلف تاریخ ایران، از جمله دوران کنونی، پس از آن که زنان اندکی طعم آزادی‌‌های دموکراتیک را در روزهای اول انقلاب چشیدند، حاضر به تسلیم در برابر سیاست‌‌های واپس‌گرای حاکمیت نبوده‌اند. افزون بر این، تندروی‌‌های نظریه‌پردازان و کارگزاران دولت بنیادگرا در محدودتر کردن حق انتخاب و اختیارات زندگی زنان، و مردانه‌تر کردن فرصت‌‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، خود سبب رودررویی مستقیم و مصممانه‌تر زنان با سیاست‌‌های حکومتی شده است. چنین رویارویی‌‌هایی به همبستگی بی‌سابقه‌‌ای مبان زنان فعّال منجر شده و شمار روزافزونی از آنان، به ویژه زنان و برخی مردانی را که ناظر ابعاد وحشتناک سرکوب زنان بوده‌اند جلب کرده است. ویدئوهای گوناگونی از خشونت مأموران نظامی و انتظامی نسبت به زنانِ «بدحجاب» که از راه اینترنت رد و بدل می‌شود خود بخشی از مبارزه خاموش اما پرتوان مشروعیت‌‌زدایی از حکومت به همت نسلی است که خود را شایسته داشتن رژیمی بسی بهتر از رژیم خودکامه و خودمحوری می‌داند که بر آن حکومت می‌کند. از آن گذشته، مطالبات فمینیستی در ایران خواست‌‌های تازه‌ای نیست. تلاش و پیکار زنان ایران برای بهبود وضع و شأن‌شان در جامعه و برای دستیابی هرچه بیشتر به حقوق و آزادی‌‌های مسلم‌شان و رسیدن به برابری با مردان در استفاده از فرصت‌‌های اجتماعی، و برای رفع تبعیض‌‌های غیرانسانی جنسیتی، دست‌کم، پیشینه‌ای صد ساله دارد. امّا، در دوران تسلط حکومت اسلامی این تلاش با دشواری‌‌های بیشتر و سخت‌تر روبرو بوده است.

روش‌‌های قهرآمیز و گاه ریاکارانه‌ای که اسلام‌گرایان برای رسیدن به اهداف خود در خنثی کردن تلاش زنان به کار می‌برند سبب شده است تا پیکارزنان با اسلام‌گرایان همچنان به درجات مختلف ادامه داشته باشد. بی‌تردید شیوه‌‌های این پیکار با توجه به شرایط سیاسی در مقایسه با سی سال پیش تغییرکرده است. در جبهه زنان٬ امروز خواست‌‌ها عمدتا بر اصلاحات مشخص و محدود قانونی، و با رعایت احتیاط، و استفاده از گام‌‌های سنجیده، از یک سو، و بر تلاش‌‌های فرهنگی و اجتماعی به منظور آگاه ساختن جامعه از وضع اسف‌بار زنان و ارزش‌ها و آداب مذهبی- فرهنگی زن‌ستیز، از سوی دیگر، متمرکز شده است. از آن جمله است «کمپین یک میلیون امضا» که از استقبال و حمایت روزافزون زنان برخوردار بوده است. هدف اصلی این کمپین تأمین حقوق زنان در قانون خانواده و ملغی کردن قوانین تبعیض‌آمیزعلیه آنان است. منع تعدد زوجات، تأئید حقوق برابر زنان برای شهادت در دادگاه، حق برابر زن و مرد در طلاق و حضانت فرزندان، و افزایش حداقل سن قانونی مسولیت‌پذیری به هیجده (در حال حاضر، رسیدن پسران به پانزده سالگی و دختران به نه سالگی آنان را در صورت ارتکاب جرائم جزائی مستحق قصاص می‌سازد) از جمله خواست‌‌های مشخص کمپین به شمار می‌رود.(۱۰) در نظر جناح اقتدارطلب و محافظه‌کار رژیم حتّی این حرکت مسالمت‌آمیز و اصلاح‌طلب با خواست‌‌های محدود و غیرسیاسی نیز قابل تحمل نبوده است. در جریان جمع‌آوری امضا برای حمایت از این خواست‌‌ها، تا کنون، بیش از پنجاه تن از فعالان کمپین دستگیر و یا به دادگاه احضار شده‌اند. در این میان پزشک جوانی نیز به نام زهرا بنی‌یعقوب جان خویش را از دست داده است. شیرین عبادی ادعای مقامات امنیتی را که وی در زندان دست به خودکشی زده رد کرده و می‌گوید خانوادۀ زهرا بنی‌یعقوب بر این عقیده‌اند که مرگ او ناشی از شکنجه در زندان بوده است.(۱۱)
پیشرفت‌‌های امیدبخش در جنبش حقوق زنان ایران

بلوغ٬ پختگی و پایداری‌ای که زنان فعال جنبش طرفدار حقوق زنان از خود نشان می‌دهند بی‌گمان متأثر از تجربیات نامطلوب سی سال گذشته است. به عبارت دیگر، از کف دادن فرصتی مغتنم برای بنا کردن حکومتی دموکراتیک و آماده به تأمین برابری جنسیتی، با همۀ پیامدهای فاجعه بارش، سبب شد که زنان مبارزه برای بهبود زندگی خود را هوشمندانه‌تر و با اعتماد به نفس بیشتری پی‌گیری کنند. از نگاه زنان ایران، چنین تحولی در شیوۀ مبارزه نتیجۀ مثبت انقلاب است. زنان فعال در جنبش آموخته‌اند که اولویت‌‌های کوتاه‌مدت را با نگاهی واقع‌گرایانه تعیین کنند، و توجه خود را به آنچه در این مرحله دست یافتنی است معطوف کنند و نه بر خواست‌‌های ایده‌آل. افشای بی‌عدالتی‌‌هایی که در هریک از عرصه‌‌های زندگی گریبان‌گیر زنان است همراه با انگشت گذاردن بر نمونه‌‌های خاص، در بیداری و آگاهی عمومی و جلب حمایت همگانی به عرصۀ مبارزه تأثیری قابل ملاحظه داشته است. شاید این درسی ارزنده و آموزنده باشد از یک صد سال پیروزی و شکست در عرصه فعالیت‌‌های اجتماعی و سیاسی زنان ایران و از فرصت‌‌های بر باد رفته انقلاب سال ۱۳۵۷. نیاموختن از تجربه‌‌های گذشته از خطاهای زنان سوسیالیست پس از انقلاب بود. چنین به نظر می‌رسد که نسل جدید جنبش حقوق زنان آمادگی بیشتری برای آموختن از تاریخ جنبش زنان ایران و ارج نهادن به پیش‌کسوتان گذشته دارد.(۱۸)

زنان ایران نه تنها مسائل مربوط به حقوق زنان را مجدانه در قلب سیاست کشورنشانده‌اند، بلکه از هر فرصت کوچکی برای به چالش کشیدن باورها٬ نهادها و سنت‌‌هایی که بر پایۀ فرضیه‌‌های موهوم مربوط به تفاوت توانایی‌‌های زنان با مردان، به عنوان امری الهی، بنا شده استفاده کرده‌اند. مهم‌تر آن که آنان به فرهنگ سیاسی چپ‌گرایان و ناسیونالیست‌‌ها پویایی تازه ای بخشیده اند. آنان با اتحاد و همگرایی با دیگر گروه‌های سیاسی و اجتماعی و سامان دادن ضدحمله‌ای جمعی و منظم، اما مسالمت‌جویانه، علیه سیاست‌‌های حکومت، سرمشق بخش‌‌های دیگر مخالفان و منتقدان رژیم شده و نشان داده‌اند که می‌توان دربارۀ هدف‌‌ها و مطالبات خاص با یکدیگرهمراهی و همکاری کرد بی‌‌آن که به توافق در مورد همه جزئیات و برنامه‌‌های یک حرکت سیاسی نیاز باشد. نمونۀ بارز پیدایش این روحیه همکاری و همگرایی را می‌توان در ائتلاف مطالبه‌محور تابستان گذشته در جریان انتخابات ریاست جمهوری دید. این ائتلاف بی‌آن که به پشتیبانی از هیچ نامزد انتخاباتی دست زند خواست تجدید نظر در قانون اساسی و پیوستن ایران را به کنوانسیون رفع تبعیص از زنان مطرح کرد. چنین آمادگی برای همکاری در یک جنبش ائتلافی در روزها و هفته‌‌های نخست انقلاب مشهود نبود و هنوز نیز در بسیاری از گروه‌‌های سیاسی فعال علیه حکومت اسلامی نشان چندانی از آن به چشم نمی‌خورد.

با این حال، دربارۀ روحیۀ فداکاری و ازخودگذشتگی و آمادگی کار گروهی در میان زنان نباید مبالغه کرد و یا منکر برخورد شخصیت‌‌ها یا رقابت‌‌ها و چشم و هم چشمی‌‌های گروهی و فردی شد. اما، صرف پیدایش و ادامۀ فعالیت‌‌های نسبتاً هماهنگ زنان در محدودترین و خطرناک‌ترین شرایط و با حداقل منابع و امکانات مالی، نشان از آن دارد که می‌توان با کنار گذاشتن خواست‌‌های تفرقه‌انگیز به توافق بر سر اهداف مقطعی و مشترک رسید.
این تحول مهم ذهنی رو به انسجام می‌رود؛ نسل جدید زنان فعال در جنبش خود را از سنت سیاسی و قالب‌‌های ذهنی که در تاریخ معاصر ایران سبب می‌شد ایدئولوژی بر جای تفکر و عقل سلیم نشیند جدا کرده است. چه بسا چنین تحولی بی‌عنایتی نیروهای مخالف چپ و ناسیونالیست به اهمیت مسائل جنسیتی را، که در دوره‌‌های مختلف تاریخی نمایان بوده، پایان دهد و گرایش این نیروها را به اینکه مطالبات زنان را در پائین فهرست اولویت‌‌های خود قرار دهند از میان بردارد. زنانی که اکنون برای رسیدن به دموکراسی و عدالت اجتماعی در عرصۀ پیکارند علائق خاص خود را از نظر دور نمی‌دارند و از امتزاج دل‌نگرانی‌‌ها و منافع زنان با منافع نخبگان سیاسی مرد سر باز می‌زنند. آنان این اعتماد به نفس را یافته‌اند که از اصلاح‌طلبان مسلمان و برنامۀ کارشان دربارۀ مسائل مربوط به حقوق زنان توضیح بخواهند، همچنان که در زمان ریاست جمهوری خاتمی دست به این کار زدند. به یقین، زنان بر استراتژی‌‌های همۀ گروه‌‌های سیاسی، از اسلام‌گراها گرفته تا چپ‌گراها، چه در داخل و چه در خارج کشور، تأثیر گذاشته‌اند و آنان را از تکرار اشتباهات گذشته بر حذر می‌دارند.

یکی دیگر از تحولات ذهنی و سیاسی فعالان جنبش زنان ایران این است که امکان گفت ‌وگو‌‌های صادقانه و دوستانه بر سرِ مسائل مجادله‌آمیز را، فارغ از توسل به حملات خصمانه، فردی، و موهن یا ریشخند‌‌های سیاسی که یکی از شاخصه‌‌های مناظره‌‌های سیاسی در ایران بوده و هنوز نیز به چشم می‌خورد، فراهم ساخته است. کسانی که در سازمان‌‌ها یا احزاب سیاسی فعالیت کرده‌اند با روش‌‌های مرعوب‌‌کننده‌ای که اندیشه‌‌های بارور و ذهن‌‌های خلاق را از بن می‌خشکاند و مانع طرح نظرهای انتقادی می‌شود بخوبی آشنایند. افزون براین، این بهانه که انظباط حزبی را نباید شکست و اجازه نباید داد که دشمن از اختلاف‌‌هایی درون حزبی بهره جوید، جایی برای طرح اختلاف‌نظر‌‌ها باقی نمی‌گذاشت. امروز، زنان فعال طرفدارحقوق زنان در داخل و خارج ایران، در حال متحول ساختن این فرهنگ سیاسی‌اند. گفت‌وگوی بی‌پرده و آشکار بر سر مسائل مورد اختلاف و تحلیل انتقادی ازاستراتژی و تاکتیک‌‌های سیاسی که نشانۀ بلوغ سیاسی و فکری، و اعتماد به نفس در درون هر جنبش سیاسی است، به تدریج به جنبش زنان راه یافته است. تحلیل انتقادی از استراتژی کمپین یک میلیون امضاء نوشته نوشین احمدی خراسانی، یکی از اعضای شاخص این حرکت نمونه بارزی از این تحول فکری است. خراسانی، در بررسی تاکتیک‌‌های سیاسی کمپین یک میلیون امضاء، تحت عنوان «در کمپین اشتباه کردیم» به تحلیل این موضوع می‌پردازد که چگونه ترس از مأموران انتظامی و یا امید به کاهش اختلافات نظری سبب شد گردانندگان کمپین اهمیت حفظ هویت گروهی زنانی را که به کمپین پیوسته بودند از نظر دور دارند و درعوض توجه خود را بیشترمعطوف فعالان منفرد کنند. خراسانی نتایج بالقوه منفی این استراتژی را تحلیل می‌کند٬ یعنی تضعیف هویت سیاسی گروه‌های زنان، امکان از دست دادن اعضا، و شاید، حتی، آسیب دیدن برنامه کار مستقل٬ بنیادی‌تر و اساسی‌تر آنها در برابر نیازها و فعالیت‌‌های ضروری هر روزۀ کمپین. نکته اصلی مورد اشاره خراسانی آن است که این خطا سبب شد تا این گروه‌‌های سیاسی فعالیت‌‌های خود را بر اساس جوّ سیاسی سرکوب‌گرانه و با توجه به محدودیت‌های آن سازمان‌دهی کنند.(۱۹) این مقاله به نقد‌‌های دیگری انجامید که خود، مجال گفت‌وگوها و ارزیابی‌‌های بیشتری را فراهم آورد که برای پالایش و پیشبرد هر طرح سیاسی اهمیت بسیار دارد.

با توجه به همۀ آنچه گفته شد این پرسش به ذهن متبادر می‌شود که دورنمای جنبش برابری‌خواهی زنان ایران چیست؟ بی‌تردید، تحولات فکری و سیاسی‌ای که در جنبش حقوق زنان در سی سال گذشته رخ داده از تحولات فکری و سیاسی عام کشور تاثر پذیرفته و نیز متقابلاً بر آن تأثیر گذاشته است. واقعیت غیرقابل انکار این است که زنان ایران در صف مقدم پیکار دموکراسی‌خواهی و فعالیت‌‌های حقوق بشر در ایران بعد از انقلاب، قرار گرفته‌اند. آنها همچنان در راه بهینه کردن زندگی و سرنوشت خویش و دگرگون کردن فرهنگ سیاسی مردسالارانه در ایران محتاطانه اما مصمم گام بر می‌دارند. آنان حتی در فضای خشونت‌بار و خفقان‌آور سیاسی کنونی حاکم بر کشور از مبارزه و مطالبۀ حقوق خود دست نمی‌شویند. در یکی از گردهمایی‌‌هایی که به مناسبت روز جهانی زن ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ که، به سبب فشار نیروهای امنیتی، محدودتر از سال‌های قبل در خانۀ یکی از فعالین جنبش برگزار شد شرکت‌کنندگان اعلام کردند که زنان ایران انتظار دارند مطالبات آنان نه به عنوان خواسته‌‌های گروهی خاص بلکه به عنوان یک خواست عمومی به منظور تسریع حرکت جامعه به سوی دموکراسی و پیشرفت تلقی گردد. این مطالبات در چند عرصه مهم زیر ارائه شد:

۱) رفع تبعیض علیه زنان در کلیه قوانین مدنی از جمله قانون خانواده و قوانین کیفری ؛ ۲) الحاق ایران به کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان؛ ۳) فراهم آوردن راهکارهای قانونی، اجتماعی و سیاسی برای کاهش خشونت‌‌های خانوادگی، قانونی، اجتماعی و سیاسی در جامعه ؛ ۴) ایجاد فرصت‌‌های برابر در کلیه حوزه‌‌های سیاسی و اداری و مدیریتی برای زنان؛ ۵) رفع کلیه تفکیک‌‌های آمرانۀ جنسیتی از جمله سهمیه‌بندی و تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌‌ها و فضاهای عمومی؛ ۶) تأمین آزادی برای فعالیت‌‌های مسالمت‌آمیز زنان در جهت احقاق حقوق شان؛ ۷) آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و رفع اتهامات از آنان.(۲۰)

با توجه به آنچه گذشت، ادامه و گسترش پیکار زنان واقعیتی است بارز و بی‌نیاز از استدلال. اما، سرکوب سی ساله زنان که علیرغم تحمل فشارها، فداکاری‌‌ها و محرومیت‌‌ها به هیچ گشایش عمده‌ای منتهی نشده٬ سبب می‌شود که دورنمای آینده چندان دلگرم‌کننده نباشد. بنابر این گزارش‌‌های مبالغه‌آمیز و شوق‌زده دربارۀ دست‌آوردهای زنان در مبارزات جنسیتی داخل کشور یا در حقیقت، دربارۀ امکان دست‌آوردهای اساسی در یک رژیم مذهبی و خودکامه به اتخاذ استراتژی‌‌های واقع‌گرایانه تغییرنمی‌انجامد. به سخن دیگر، باید پذیرفت که مبارزه زنان ایران برای دسترسی به آزادی و برابری راهی طولانی در پیش دارد. اکنون، سی و یکسال پس از استقرار حکومت اسلامی این واقعیت محرز شده که امکان برآمدن اصلاحات از درون چنین حکومتی ضعیف‌تر از همیشه است حتّی اگر برخی کسان هنوز هم به اصلاحات صوری و فرعی در ساختار رژیم اسلامی امید بسته باشند و یا جدایی دین از حکومت را طرحی غیرقابل اجرا در ایران بشمرند. موفقیت «کمپین یک میلیون امضاء» در جلب حمایت هزاران هزار زن از همه مراتب و طبقات اجتماعی از جمله زنان مذهبی، اهمیت اتخاذ اولویت‌‌های درست و استراتژی‌‌های صحیح را برای ارتباط با وسیع‌ترین بخش‌‌های ممکنِ زنان روشن‌تر از همیشه ساخته است. این موفقیت را باید مهم‌ترین سرچشمۀ نگرانی حاکمان دانست. محکومیت چهار تن از اعضای کمپین، هریک به شش ماه زندان در شهریورسال ۱۳۸۷/ سپتامبر سال ۲۰۰۸ به اتهام فعالیت در بلاگ‌‌های مربوط به جنبش طرفدای از حقوق زنان، نشریۀ اینترنتی «زنستان»، و انجمن تغییر برای برابری از شواهد این نگرانی است. (۲۱)

با این حال باید به آنان که از پایان یافتن دوران سکولاریسم در ایران سخن می‌گفتند یادآوری کرد که «کمپین یک میلیون امضاء» به همت زنان سکولار آغاز شد، همان زنانی که خواهران متدین خویش را مجاب کردند که خانواده محل اصلی نقض حقوق زنان است و رفع نابرابری‌‌هایی که شرع و عرف در درون خانواده روا می‌دارد به نفع همه. مقاومت زنان متدین در برابر تبعیضات مبتنی برجنسیت خود نشانه‌ای است از بیداری و خواست آنان به دگرگونی در وضع زنان. با این حال، نبود نهادهای دموکراتیک و قوانین عادلانه و پیشرفته محدودیت‌‌های عظیمی را بر فعالیت‌‌های مبارزاتی حقوق زنان تحمیل می‌کند. تأکید مجدد بر این نکته ضروری است که تنها دشمن آزادی زنان نظام حکومتی اسلام‌گرا نیست. اسلام‌گرایانی که سی سال است در ایران بر مسند قدرت مطلقه نشسته‌اند، با استفاده از مکانیزم‌‌های تبلیغاتی و سازمان‌‌های شبه‌قانونی و نیمه‌قانونی، برخی از سنت‌‌ها و معیارهای ارزشی مبتنی بر نابرابری زن و مرد و منهیات و تکالیف اخلاقی سنتی را هم در عرصه عمومی و هم در ساحَت خصوصی زندگی افراد به تکالیف مذهبی غیر قابل بحث تبدیل کرده اند. ریشه کن کردن این سنت‌‌ها و ارزش‌ها مقتضی فعالیت بی‌امان و مستمر در جامعه‌ای است دمکراتیک که در آن، زنان به همه نهادهای فرهنگ‌ساز، از مدرسه گرفته تا رسانه‌‌ها و حتی مراجع تاثیرگذار مذهبی در جامعۀ مدنی دسترسی داشته باشند. بنابراین استقرار نظامی دموکراتیک را باید پیش‌شرط مبرم و غیرقابل احتراز برای ایجاد تحول اساسی در نقش‌‌های جنسیتی دانست. آنچه مسلم است نظام سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اسلامی با هر اصلاح و تغییر شکلی به چنین تحولی نخواهد انجامید. زنان، از رهگذر پیکار مستمر عدالت‌جویانه و آزادی‌طلب خود به بخش بزرگ، مؤثر و گسترندۀ سپاه مخالفان حکومت اسلامی تبدیل شده‌اند. سرنوشت مبارزه آنها با پیکار دموکراسی‌خواهی پیوندی تنگاتنگ دارد. این واقعیت بیش از همیشه در جریان انتخابات ریاست جمهوری در تابستان ۱۳۸۸ و اعتراض‌‌های خیابانی پس از آن آشکار و تثبیت شد. تداوم جنش اعتراضی مردم ایران ناتوانی رژیم به پاسخ دادن به خواست‌‌های عمومی، از جمله خواست‌‌های زنان ایران را شفاف‌تر خواهد کرد و بر بیزاری مردمان از توحش و خشونت آن خواهد افزود. چنین روندی بر دینامیسم داخلی جنبش اعتراضی نیز تاثیرگذار خواهد بود و مرزهای همکاری و ائتلاف میان نیروهای مختلف، از جمله جنبش زنان، را روشن‌تر خواهد کرد.*

پانوشت‌‌ها:
۱. ن. ک به:

Haideh Moghissi, Populism and Feminism in Iran: Women’s Struggle in a Male-Defined Revolutionary Movement (London: Macmillan, 1994).

۲. برای اطلاع بیشتر از اعتراضات هشتم مارس ۱۹۷۹، ن. ک. به: همان.

۳. کیهان، ۴ خرداد ۱۳۵۸/ ۲۵ ماه می ۱۹۷۹.

۴. ن. ک. به:

H. Moshissi, Populism and Feminism, pp 3-4.

۵. «صدای پای فاشیسم»، عنوان مقاله‌ای است به قلم علی اصغر حاج سید جوادی، در «جنبش» ( تهران) ۵ اردیبهشت، ۱۳۵۷/ ۱۲ آوریل ۱۹۷۸. بیت مربوط به مفتش‌‌ها برگرفته از شعری است که احمد شاملو در آن زمان سرود.

۶. شهروند امروز ( تهران)، ۲۷ ژوئیه ۲۰۰۸، شماره ۲۰۰۸، صص ۱۰۳-۱۰۰.

۷. ن. ک. به:

Haideh Moghissi, “The Construction of ‘Muslim Woman’ and Émigré Iranian Feminism,” in Émigré Feminism, ed. Alena Heitlinger (Toronto: University of Toronto Press, 1999), pp 189 – ۲۰۷٫

۸. شماری از حامیان و مدافعان حقوق زنان مسلمان تا آنجا پیش رفتند که گفتند بنیادگرایی نه تنها به زنان گزندی نرسانده، بلکه، در واقع، به نفع آنان بوده است. نظر بعضی دیگر بر آن بوده است که گرچه جنبش‌‌های اسلامی مردسالار و سرکوبگراند اما زنان می‌توانند در درون جریانات کمتر افراطی اسلام‌گرا، فضایی برای حرکت و مجال ابراز وجود پیدا کنند. به قول مارگو بدران ( Margot Badran) “ما باید تعریف خود از اسلام‌‌گرایی را وسعت بخشیم تا مظاهر لیبرال‌تر و تجددطلب یا استعدادهای بنیادی (به مفهوم مثبت آن) جنبش‌‌های سیاسی اسلامی کنونی” را به بینیم. برای نمونه نگاه کنید به:

Margot Badran, “Understanding Islam, Islamism, and Islamic Feminism,” Journal of Women’s History 13 (2001): 48; Homa Hoodfar, “The Veil in Their Minds and on Our Heads: The Persistence of Colonial Images of Muslim Women,” Resources for Feminist Research 22 (1993), pp 15 – ۲۱; Anouar Majid, “The Politics of Feminism in Islam,” Signs: Journal of Women in Culture and Society 23 (1998): pp 321 – ۶۱; Ziba Mir-Hoseinin, “Stretching the Limits: A Feminist Reading of the Shari’a in Post-Khomeini Iran,” in Feminism and Islam: Legal and Literary Perspectives, ed. Mai Yamani (New York: New York University Press, 1996), 285 – ۳۱۹; Valentine Moghadam, “Women, Work, and Ideology in the Islamic Republic of Iran,” International Journal of Middle East Studies 20 (1988), pp 221 – ۴۳; Moghadam, “Women’s Employment Issues in Contemporary Iran: Problems and Prospects in the 1990s,” Iranian Studies 28 (1995), pp175 – ۲۰۲; Afsaneh Najmabadi, “Salhay-e osrat, salhay-e rouyesh,” Kankash, no. 12 (1995).

۹. به عنوان نمونه چارلز کرزمن (Charles Kurzman) در تحقیقی که بر اساس نظرسنجی سال ۲۰۰۳-۲۰۰۰ انجام داده، اعضای جنبش طرفداری از حقوق زنان را در ایران «کشف» کرده و دریافته است که “زنان جوان تحصیل‌کرده فمینیست‌تر از مادران خود و فمینیست‌تر از مردان جوان” هستند.
Charles Kurzman, “A Feminist Generation in Iran,” Iranian Studies 41 (2008): p 320.

۱۰. برای بحث‌‌های مربوط به جایگاه زن در خانواده و در نیروی کار در ایران پیش از انقلاب و پس از انقلاب،

ن. به:

Haideh Moghissi, Feminism and Islamic Fundamentalism: The Limits of Postmodern Analysis (London: Zed Press, 1998); and Moghissi, “Women and Fundamentalism in Iran,” in Gender and Catastrophe, ed. Ronit Lentin (London: Zed Press, 1997), 129 – ۴۲٫

برای مطالعه تحلیل‌‌های مربوط به زنان، کار، دستمزد و زندگی عامه مردم، ن. ک. به:

Haideh Moghissi, with Saeed Rahnema, “The Working Class and the Islamic State in Iran,” Socialist Register 37 (2001): 197 – ۲۱۸;

نیز ن. ک. به:

Moghissi, “Public Life and Women’s Resistance,” in Iran after the Revolution: Crisis of an Islamic State, ed. Saeed Rahnema and Sohrab Behdad (London: I. B.0 Tauris and British Academic Press, 1995), pp 251 – ۶۷٫

۱۱. ن. ک. به:

Anne Penketh, “Iran’s Brutal Morality Police Are Growing in Power, Warns Nobel Prize – Winner,” Independent, 7 June 2008, ww.independent.co.uk/ news/world/middle-east/irans-brutal-morality-policeare-growing-in-power-warns-nobel-prizewinner-842090.html.

۱۲. ن. ک. به: مقاله ۱۲۲ (۱۷ فوریه ۲۰۰۸) سایت: feministschool.com/spip.php

۱۳. ن. ک. به: سایت www.irna.ir ( ۱۴ ژوئیه ۲۰۰۸).

۱۴. برای بحثی مبسوط دربارۀ لایحه جدید و مفهوم آن از نظر مرتبۀ اجتماعی زن در خانواده، ن. ک. به:

Elahe Amani, “From Bad to Worse and Beyond,” August 2008- www.Iran-women- solidarity.net/spip .phP

۱۵. در بیانیه «نگذاریم لایحه ضد زن و ضد خانواده تصویب شود،» تاریخ ۱۳ اوت ۲۰۰۸، خطاب به همه مردم ایران و به امضای چندین مجمع. لایحه جدید ماده به ماده تحلیل شده است. این بیانیه را چندین کانون و جمعیت زنان از قبیل تغییر برای برابری، کانون بانوان ایران، مدافعان حقوق بشر، کمیسیون بانوان دفتر تحکیم وحدت، مادران صلح، مجمع زنان اصلاح‌طلب، مدرسۀ فمینیستی و میدان زنانه امضا کردند. در این بیانیه، نام و شماره تلفن چندین روزنامه متعلق به اردوی جنبش طرفداری از حقوق زنان و پیش‌نویس نامه‌ای در اعتراض به لایحه جدید، خطاب به اعضای مجلس، درج شده است. برای اطلاعات بیشتر، ن. ک. به:

www.irwomen .info/; www.4equality.info/; www.meydaan.net/; and www.femschool.com.

۱۶. دربارۀ استفاده از اینترنت در ایران، به‌خصوص استفاده زنان مذهبی از آن، ن. ک. به:

Masserat Amir-Ebrahimi, “Blogging from Qom, behind Walls and Veils,” Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East 28 (2008): 235 – ۴۹٫

۱۷. ن. ک. به:

www.forequality.info/spip.php?article2722 (accessed 30 August 2008).

۱۸. برخی از فمنیست‌‌های ایران کوشیده‌اند تا خدمات زنان نسل گذشته را به نهضت زنان معرفی کنند و ارج گذارند. این کار دربارۀ خدمات فمنیست‌‌هایی که در تبعید زندگی می‌کنند نیز مصداق دارد، گرچه در طبقه‌بندی دوره‌‌های گوناگون جنبش زنان و خدمات آنان، حرکت فمنیستی نخستین روزهای انقلاب، اغلب، حذف می‌شود. از جمله، ن. ک. به:

Noushin Ahmadi Khorasani, “Two Years Living in the Campaign with the Right to Divorce,” www.forequality, 30 December 2006.

۱۹. ن. ک. به:

Noushin Ahmadi Khorasani, “We Made a Mistake,” www.femschool.com/spip.php? article1057 (accessed 29 July 2008).

۲۰. ن. ک. به: سایت «مدرسه فمینیستی»:

http://www.iranfemschool.net/spip.php?article4418

۲۱. ن. ک. به: سایت «مدرسۀ فمینیستی»:

femschool.org/english/spip.php?article146 (accessed 6 September 2008).

استاد جامعه شناسی و مطالعات زنان. دکتر مغیثی در این رشتۀ دارای تألیفات بسیار است. کتاب اخیر وی: Diaspora by Design: Muslims in Canada and Beyond در سال ۲۰۰۰ از سوی انتشارات دانشگاه تورنتو منتشر شده است.

منبع: بنیاد مطالعات ایران

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *