شهرزاد نیوز» هایده درآگاهی، ساکن سوئد، استاد پاکسازی شده دیروزین از دانشگاه تهران، امروز یکی از کوشندهترین زنان ایرانی تبعیدی در عرصۀ جنبش فمینیستی است. وی مقالاتی به زبان انگلیسی مینویسد و در سطحی فرا- محلی به انتشار میرساند. با او پرسشهایی را در میان گذاشتم؛ پرسشهایی پیرامون تجربههایش، چگونه بودن و چگونه بایستن جنبش زنان در کشاکش عرصههای گوناگون مبارزه و سیاستهای روز. گزارش زیر چکیدهای از این گفت و گوست:
هایده در معرفی خویش فراموش نمیکند که بگوید “همراه با دو دوست و همکار دیگرش در جلسۀ جهاد انقلاب فرهنگی، در حضور عبدالکریم سروش و همپالکیهایش، بدون حجاب” شرکت کرد. هایده در زمان حمله به سازمانهای چپ حدود یکسال و ده ماه در کردستان بسر برد و پس از ورودش به سوئد بلافاصله فعالیتهایش را در عرصۀ مسائل زنان آغاز کرد. وی از شرکتاش در کنفرانس سازمان ملل در سال ۱۹۸۵ در نایروبی یاد میکند و آن را نخستین رودرویی مستقیم و جدی زنان چپ و سوسیالیست ایران با جمهوری اسلامی بر سر مسألۀ زنان میداند و نیز اشاره دارد به تولید فیلم مستندی دربارۀ وضعیت زنان و نمایش آن در تلویزیون سراسری سوئد که باید انعکاسی از آن تلاشها و ارتباطها در کنفرانس نایروبی باشد. و نیز از “تجربۀ تلخ دو سازمان زنان” میگوید که با تلاشهای وی پا گرفت و نیز اشارهای میکند به استعفایش از هیأت مشاوران بنیاد پژوهشهای زنان.
میپرسم: این “تلخیها” چرا و چگونه پدید میآید؟ و چگونه میشود از بروز آن پیشگیری کرد؟ هایده با پاسخی گریزنده و گذرا تنها مرا رجوع میدهد به سند کتبی در توضیح استعفای خود (و همکار دیگر شهین نوایی) از هیأت مشاوران که سال پیش در کنفرانس بنیاد (هانوفر-آلمان) ارائه گشت و اضافه میکند: “ما آنجا شرح دادهایم که چرا به نظر ما نباید این نهاد یک نفره اداره شود. بگذریم، این تجربهها آنقدر تلخ است که حتا حرف زدن از آنها آزار دهنده است. حالا بیشترین نیروی من صرف نوشتن، شرکت در سخنرانیها، بحثهای عمومی یا رادیویی و تلویزیونی میشود و چندیست که با همکاری دو دوست دیگر دست اندرکار تهیۀ یک بیانیۀ حقوق زنانم.”
میپرسم: چرا در جریان جنبش زنان درون ایران دخالتگری می کنی؟ ربطش به تو چیست؟ توئی که نزدیک به سه دهه از حضور در ایران محروم بودهای؟ میگوید: “من حتا اگر یک فمینیست غیر ایرانیالاصل هم بودم جنبش زنان ایران را جدی میگرفتم و برایش کار می کردم، چرا که درسهایی دارد که میتواند فمینیسم غربی را هم سر جای درستاش بگذارد. من با فمینیسم دولتی حاکم در غرب که جنبش فمینیستی دهۀ ۷۰ را از محتوا خالی کرد مسألۀ جدی دارم. میآیند از مارگارت تاچر تا کاندولیزا رایس و آنگلا مرکل را در مواضع قدرت میگذارند و میخواهند همین را به اسم دستاورد جنبش زنان قبول کنیم و به آن قانع باشیم. اما شرایط ایران و موقعیت زنان چنان حاد است که جایی برای این تعارفات با جنبش فمینیستی باقی نمیگذارد، دیدیم که وقتی آقای احمدی نژاد، زیر فشار جنبش زنان، سه زن را به عنوان اعضای کابینهاش معرفی کرد، جامعه گول که نخورد هیچ، به صدای بلند به او خندید.”
میگویم: ” جنبشهای زنان در دیگر کشورهای خاورمیانه یا در آفریقا یا در آمریکای لاتین چه؟ آیا نباید آنها را جدی گرفت؟” میگوید: “جنبش فمینیستی ایران این بالقوگی را دارد که پاسخ بشریت مترقی به توحش اسلام سیاسی باشد. پیروزی این جنبش در ایران همۀ این حضرات را [دولتها در کشورهای اسلامی را] جوابگوی زنان جامعۀ خودشان خواهد کرد.”
به عنوان “جنبش مدنی زنان ایران” که میرسیم، هایده میگوید: اگر منظور از این جنبش یک پدیدۀ فرا- سیاسی باشد، من با آن اختلاف جدی دارم و میدانم که در داخل ایران هم مخالفان آن کم نیستند. این بینش که مدعیست میتوان حقوق زنان را در چهارچوب سیاسی موجود در ایران مطالبه کرد، به وعدۀ رفرم کسانی چون هاشمی رفسنجانی، خاتمی و حالا موسوی دخیل بسته. این من نیستم که با آنچه که “جنبش مدنی” نام گرفته، تضاد هویتی پیدا میکند، این قوانین و جهان بینی مبتنی بر شرع اسلام است که با ابتدائیترین و بدیهیترین حقوق و شئونات زنان تضاد هویتی دارد.” و سپس اشارهای میکند به بیانیههای موسوی و “پنج تن از روشنفکران دینی” و میافزاید: “ماجرا این نیست که یادشان رفته و چیزی از قلم افتاده، اینها خودشان میدانند که اگر بخواهند حرفی در مورد حقوق زنان بزنند، دم خروسشان بیرون میزند. این مخمصه شامل موضعگیریهای همۀ زنان وابسته به این طیف میشود، از قبیل استغاثههای خانم شیرین عبادی و یا “تحلیلهای” خانم نوشین احمدی خراسانی که در تلاشند از رشد و تعمیق روند موجود [در مبارزات زنان] جلوگیری کنند.”
در اشاره به بیانیههایی که تاکنون به عنوان “آلترناتیو زنان” انتشار یافته، میافزاید: “طبعاً من آن بیانیههایی را جدی میگیرم که مطالبات زنان را با برچیدن جمهوری اسلامی مطرح میکنند، وجوه مشترک مطالبات این بیانیهها زیاد است، اما نقد اصلی من، تقریباً به همۀ آنها، مربوط میشود به مقدمههایی که بر مطالبات آمده، چرا که اینها خواستهای زنان را از خواستهای عمومی جدا میبینند. این دید در لیست مطالبات هم که عمدتاً غیرملموس و شعاریست، خودش را منعکس کرده. تلاش من و چند دوست دیگر این است که در بیانیه ای دیگر این کمبود را جبران کنیم. باید دید که تا چه حد موفق میشویم.”
در ادامه به این نکته میپردازیم که ضرورت وجود صف مستقل زنان در مبارزات مردم ایران، نباید به معنای غیبت و سکوت زنان در عرصههای دیگر دادخواهی و برابریخواهی باشد. میپرسم: “مثلاً تکلیف زن کرد یا آذری یا بلوچ و یا زن عرب که تبعیض جنسیتی را در کنار تبعیض فرهنگی و زبانی در ایران حس میکند، چیست؟ یا زنی که مورد تبعیض جنسیتیاش با مورد تبعیض طبقاتیاش گره خورده، چنین زنی کدام راه را باید برای بیان خواستهایش برگزیند؟” هایده درآگاهی “این تفکیک را مصنوعی و خطرناک می بیند” و ادامه میدهد: “جنبش زنان ایران، به شهادت همین سی و یک سال گذشته، هر چند که راه خودش را رفته، اما هرگز از جنبش اعتراضی عمومی به آن معنا “مستقل” نبوده، همانطور که خودت اشاره کردی زنان بخش مهمی از جنبش کارگری، دانشجویی، صنفی و جنبشهای ملی هستند، یعنی هم زناند، هم معلم، هم بلوچ، هم کارگر و غیره، با این ظرفیتهای چندگانه در جنبشها سهیم میشوند. مثلاً یک فمینیست کرد که برای محو ستم ملی هم مبارزه می کند، قطعاً به محض اینکه بخواهند تحت نام سنت و فرهنگ ملی، سر حقوق زنان را زیر آب کنند، اعتراض میکند و سعی میکند خواستهای زنان را در این جنبش [ملی] دنبال کند، و قطعاً در جنبش زنانی که در آن فعال است با جریانهای “فارس محوری” برخورد خواهد کرد.”
از هایده درآگاهی برای شرکت در این گفت و گو سپاسگزارم.