سرورجان با سپاس از وقت و حوصلهای که برای پرداختن به این مبحث صرف کرده ای و با قدردانی بی حد و حصر خود از دلسوزیت به این حرکت، میخواهم در اینجا نظر خودم را نسبت به موارد ذکر شده در نوشتهات با تو و دیگر دوستان در میان بگذارم.
در آغاز نوشتهات آوردهای که ” هر زنی که در هرکجای دنیا تلاشی برای رهایی خود بکند در حقیقت یکی از این حلقه های شبکه ی جنبش زنان است.” ولی وقتی نگاهی به تعریف یک جنبش اجتماعی میاندازیم حتی در تئوریهای مدرن هم میبینیم که درک دیگری از جنبش وجود دارد. آری فعالیتهای فردی به جای خود میتواند در بالا بردن سطح کیفی زندگی زنان نقش داشته باشد ولی عزیز جان آن زنی که در راهروهای دادگاههای ایران برای حقوق خودش میجنگد تنها میتواند برای رهایی و نجات خود اقدام کند و نه برای برداشتن سد و موانع در احقاق حقوق برای زنان دیگری که با همین مشکلات در گیرند.
پایه و اساس هر جنبشی اجتماعی، حرکتهای جمعی (حتی اگر کوچک و پراکنده) برای رسیدن به هدف جمعی است. در هیچ تعریفی از جنبش نمی توان، فعالیتها، سازماندهی و کار جمعی را نادیده گرفت. یعنی نمی توان در مشاهده و بررسی جنبش زنان راهکار و مقاومت فردی را مد نظر داشت.
برای مثال از آنجائیکه من خود یک انوایرومنتالیست هستم، نمیتوان جنبش حفظ محیط زیست را تنها به خانه خودمان (که البته باید از آنجا شروع شود) محدود کنیم ، چرا که اولاً برای آن گروه از اجتماع که منافعی در این جنبش دارند نتیجه ای در بر نخواهد داشت، دوماً مضرات آلودگی محیط زیست از راه دیگری در خانه ات را خواهد زد و سلامتی تو خانواده ات را تحت خطر قرار خواهد داد.
پس سعی کنیم مقولات مقاومت فردی و حرکت جنبشی را درهم نیآمیزیم.
در جای دیگری گفته ای ” اهداف جنبش زنان ایران با اهداف جنبش زنان ایرانی در خارج از کشور متفاوت است اما این تفاوت سبب برتری هیچکدام نیست.” من با تأیید به این گفته ات از موارد تفاوتها میگذرم و به این اشاره میکنم که پرداختن به یکی برتر دانستن و یا نفی آن دیگری نیست، و چه خوب که بتوان هردو را موازی به پیش برد. در اینجا لازم میدانم همینجا توجه ات را جلب کنم که ما زنان خارج از کشور اتفاقاً در مورد جنبشهای داخل ایران از جمله زنان کم کاری کرده ایم (منظور من عمده ی ما ایرانیان است و میدانم که اینجا و آنجا، مثلاً برلین و تاحدی هانفر چنین نبوده). سالیان سال بود که به سرکوب و شکنجه و اعدام در ایران اعتراض داشتیم و از خود میپرسیدیم که چرا افکار عمومی غرب به آنها توجه ای ندارند. با گفتن اینکه آنها (غربیان) تنها به منافع اقتصادی خود میاندیشند، سر را در لاک خود میکردیم و مراسم یادبود به زبان فارسی برپا میداشتیم و خود را با غم خود تنها میدیم. سوال این است که آیا ما منافع دولتها را با افکار عمومی مخدوش نکرده بودیم؟
ما در افشاگری جنایات رژیم و در مقابل همکاری دول غربی با رژیم ولایت فقیه، خود را شاخ مات میدیم و نقش نظارهگره غمگینی را ایفا میکردیم. غافل از آنکه ما در کشورهایی که “دموکراسی موجود” بر آن حاکم است میزییم و میتوانیم از امکانات آنها استفاده کرده و حداقل دست به افشاگری در افکار عمومی آن جوامع زده و از طریق افکار عمومی و سازمانها بینالمللی، دولتمردان ( و یا دولتزنان) را مجبور سازیم که درمقابل نقض حقوق بشردر ایران ساکت نبوده و تا حد امکان رژیم ایران را زیر فشار قرار دهند. ما حتی میتوانستیم با لابیگری در سازمانهای بین المللی به اهداف خود (هر چند میلیمتری ) نزدیک شویم.
با طرح چند سوال منظورم را روشن میکنم: اگر لابی گری بچه های برلین نبود که افکارعمومی و نظر سیاسمتداران محلی برلین (و حتی هانس دیتریش گنشر) را به آن ٨٣ زن زندانی جلب کنند آنها میتوانستند اینگونه از عذاب زندان رها یابند؟ آیا فکر نمیکنی در آزادی فرج سرکوهی لابی گری بچه های برلین و ایرانیان دیگر نقش داشت؟ آیا فکر نمیکنی اگر همین فعالیتها نبود کاظم دارابی مدتها بود که با یک غربی اسیر در منطقه مبادله شده بود و داشت در ایران به ریش من و تو میخندید؟
سرور عزیز، همانطور که خودت گفته ای” یکی از ویژگیهای جنبشهای زنان گونه گون و چند سویه بودن آن است .” اجازه دارم ازت بپرسم پس چرا خود به این «ویژگی» و این « سوی» (همبستگی) حلقه کوچکی از جنبش زنان کم لطفی میکنی؟
همبستگی با مبازران داخل ایران در شرایط کنونی که رژیم میرود ضربه مهلکی بر پیکر نونهال جنبشهای اجتماعی بزند که تا نه از تاک نشانی بماند و نه از تاکستان، نافی هیچکدام از موارد برشمرده در نوشته ات و تلاشهای زنان ایرانی خارج از کشورنبوده و نخواهد بود. این تلاشها، از جمله ایجاد شبکه های همبستگی، به نظر من اتفاقاً نه از صفر شروع به کار میکنند بلکه نتیجه فعالیتهای تاکنونی مان بوده و حاکی از پختگی ما دارد.
در آخر از تشکلهای موجود گفته ای که شاید از کم کاری ما بوده که اهداف شبکه را به خوبی مطرح نکرده ایم. سرور جان این شبکه به هیج عنوان در تقاطع با تشکلهای موجود قرار نگرفته بلکه برعکس، آنها (البته در صورت وجود تمایل دوستان متشکل در این گروهها) خود مقطعی میتوانند حلقه های هماهنگ کننده برای برگزاری اکسیونها، سخنرانیها، ارتباط با ارگانها و سازمانهای محلی و بین المللی، جمع آوری فعالین ایرانی و غیر ایرانی و غیرو را تشکیل دهند.
بار دیگر از نقدت که قدمی در روشن و شفافتر شدن حرکتمان میدانم سپاسگزارم و جمله ای را که من همیشه لازم میدانم آنرا در بین ایرانیان متذکر شوم یادآور میشوم:
شیشه عمر اسلام سیاسی در جهان در دست زنان ایران است، برای نجات انسان و جهان او در مقابل این سم خطرناک، به یاری آنان بشتابیم.