اکرم محمدی
چگونه به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی علاقمند شدید؟
سالهای نوجوانی و جوانی من در دوره رزیم سلطنتی ایران گذشت. بیست و سه سالم بود که انقلاب شد. درست است که ما در آن دوران از امنییت سیاسی برخوردار نبودیم ولی در حال حاضر که سی سال از آن زمان گذشته میتوانم بدون تعصب بنویسم که در حوزه زندگی خصوصی از آزادی نسبی برخوردار بودیم. در زمینه فرهنگی و ادبی هم آزادیهایی وجود داشت.
پرداختن به خط قرمزهای موجود در آن زمان در زمینههای بالا موضوع بحث ما نیست، همین قدر کافی است اگر اشاره کنم د ر سایه امنیت اجتماعی و حقوقی که آن زمان وجود داشت، به زنان و دختران در جامعه احترام میگذاشتند. البته در جامعهی مردسالار، خانواده و جامعه دختران و زنان را کنترل می کردند. این کنترل در بین دختران و زنان درونی هم شده بود. در چنین محیط تربیتی که خاص دوره ما بود از یک طرف من هم به تحصیل اهمیت میدادم و هم در فکر این بودم در آینده از نظر مادی روی پای خود بایستیم و از این نظر به کسی وابسته نباشم. در ضمن کتاب هم زیاد میخواندم مثلاً با خواندن کتابهای نویسندگان مطرح جهان و ایران به مفاهیم آزادی و مبارزه با فقر علاقهمند شده بودم.
این درست است که آن زمان آزادی سیاسی نداشتیم و یک حزب سیاسی تشکیل شده بود که حزبی فرمایشی بود و جوانان و روشنفکران عضویت در آن را در شأن خود نمیدانستند، مثلاً یک سری جشن در مدرسه برگزار میشد که ما دانش آموزان همراه با دبیرانمان به طور فرمایشی در آن شرکت داده میشدیم.
کلاس یازدهم دبیرستان بودم که ساواک خسرو گلسرخی و زندانیان سیاسی دیگر را به تلویزیون آورده بود و ما در زنگ تفریح در باره صحت و سقم این محاکمات تبادل نظر میکردیم و حق را به آن دستگیرشدگان می دادیم. من عکس آنها را از روزنامه قیچی کرده بودم و بعد در سال اول دانشگاه دوست داشتم آنها را دور از چشم این و آن به در و دیوار بزنم. هنوز میترسیدم و تمایلات ضد شاه همچنان در من تقویت میشد. هم در دبیرستان و هم در دانشگاه نسبت به تبعیضهایی که در دور و برم میدیدم ذهن انتقادی پیدا کرده بودم و با دوستانم درباره کتابهایی که میخواندم صحبت میکردم. دلیل این حساسیت هم این بود که از سیزده سالگی با نوشته نویسندگان کمونیست آشنا شده بودم، مثلاً کتابهای “ماهی سیاه کو چولو” و “دوازده ساعت در خواب و بیداری” و “اولدوز و کلاغها” از صمد بهرنگی به دستم رسیده بود. نشریه “آرش” که در آن جلال آل احمد و دیگران در سوگ صمد نوشته بودند که سهرابها را میکشند را خوانده بودم. به راهی که ماهی سیاه رفته بود فکر میکردم. به همین دلیل هم بعد از انقلاب بهمن به محض این که سازمان چریکهای فدایی خلق علنی شد من هوادار این سازمان شدم.
چگونه و چه زمانی فعالیت اجتماعی و سیاسی را شروع کردید؟
این سازمان به دو سازمان اقلیت و اکثریت منشعب شده بود که من عضو سازمان اکثریت شدم و در شهسوار تنکابن فعلی مسئول جوانان پیشگام و در کمیته شهر آن زمان سازمان مسئول زنان بودم. در سال ۶۱ عمر فعالیت علنی ما با بگیر و ببندها به سر آمد. چنانچه اگر در شهسوار میماندیم دستگیرمیشدم. ابتدا در سال ۶۲ در تهران مخفی شدم.
آن زمان نیروهای زیادی از سازمان به اجبار به خارج مهاجرت کرده بودند. در شرایط مخفی اعضایی که در ایران مانده بودند به ابتکار خود بدون ارتباط با خارج دست به سازماندهی زده بودند و همدیگر را پیدا میکردند. این دوره هم تا سال ۶۷ طول کشید و به دلیل کشتارهای آن سال که در زندانها زندانیها را درو کرده بودند به سر رسید، و ما به خارج آمدیم.
ار نوجوانی مینوشتم. آن زمان قطعات ادبی مینوشتم. یادم هست چند داستان کوتاه هم نوشته بودم که چاپشان نمیکردم. در دورانی که محفی بودیم از اینجا و آنجا کتاب تهیه کرده بودیم. یک کتابخانه راه انداخته بودیم. روزنامه “کار” هم از خارج به دستمان میرسید.
ارتباط من با دنیای ادبی آن روز خواندن نشریه “آدینه”، “گردون” “دنیای سخن” و نشریات فرهنگی که در میآمد بود، به همین دلیل من در آن سالها نمینوشتم. مبارزه با خفقان و استبداد به روشی که شرایط آن روز به ما اجازه میداد و حفظ خودمان برایم در اولویت بود .
چه حوادث و یا اتفاقاتی باعث گردید که به مسائل زنان علاقمند شدید؟
در سال هزار و سیصد پنجاه و نه چند ماه در یک دبیرستان پسرانه در چابکسر بودم. بخشنامه آمده بود زنان اجازه ندارند در مدارس پسرانه تدریس کنند. میبایست میرفتم در دبیرستان دخترانه درس میدادم. حجاب هم که اجباری شده بود. من که در زمان شاه به دانشگاه رفته بودم میدیدم آنچه را خواندهام نمیتوانم تدریس کنم میبایست کتابهای غیر علمی آنها را به خورد بچههای مردم میدادیم، من نمیتوانستم از امروز به فردا آدم دیگری بشوم، به اجبار هم میبایست روسری سرم میکردم از این نظر به شدت احساس میکردم عمداً تحقیر میشوم.
به دانش آموزان پسر هم که اجازه نداشتیم درس بدهیم. بخشنامههای ضد زنان هم در آن زمان پشت سر هم صادر میشد. در آن زمان ما به ناچار در موضع دفاعی قرار گرفته بودیم، و آنها هم میدانستند به همین دلیل در همان دبیرستانی که من بودم یک سال و نیم بعدش سی دبیر زن و مرد را که اکثرشان طرفدار سازمانهای چپ بودند پاکسازی کردند. البته تعدادی را دوباره بر گرداندند. مرا هم پاکسازی کرده بودند که خودم به سر کار برنگشتم.
چگونه و از چه زمانی شروع به فعالیت در امور زنان کردید و دامنه این فعالیت چگونه بود؟
در آن شرایط من عضو سازمانی بودم که به تساوی حقوق زنان و مردان اعتقاد داشت، و من هم چون دبیر بودم در شهسوار با جوانان دختر و پسر پیشگام کار میکردم و کتاب مطالعه میکردیم. میدیدم این دختران دیپلمه میشوند و کار پیدا نمیکنند. به آنها میگفتم در صورت علاقه مثلاً مدرک خیاطی بگیرند. چند نفر هم تشویق شده بودند در کارخانه “خزر خز” کار کنند. هدف من این نبود که این کارگران در آنجا کار سیاسی بکنند، میخواستم این دختران شاغل باشند. البته دختران و زنان جوان زیادی که عضو سازمان بودند برنامه عمومی سازمان را پیش میبردند. آنها در دو حوزه بودند؛ حوزه سازمانی و حوزه زنان.
زنان جوان ما آن زمان یک نشریه زنان که متعلق به تشکیلات دموکراتیک زنان بود را توزیع میکردند. ما هنوز در آغاز راه بودیم و تجربه کار سیاسی و زنان را نداشتیم. یادم میآید ما در زمینه دادن حق حضانت به مادران امضا جمع کرده بودیم و برای خانم “مریم بهروزی” نماینده مجلس فرستاده بودیم.
وقتی دور و بر خود این مادران را میدیدم که قانون علیه آنهاست فکر میکردم باید آستین ّبالا بزنیم. میبینیم که سی سال گذشته مادران ایرانی هنوز دارند از این بابت زجر میکشند. من و یکی دیگر از اعضا به کمک زنانی که تشکیلاتی نبودند یک تولیدی پوشاک به راه انداختیم و به ثبت رساندیم که دختران جوان بیکار طرفدار سازمان و کسانی که خیاطی بلد بودند در آنجا مشغول به کار شدند. و آنها چند سال در نبود ما به تولید پوشاک ادامه داده بودند. هدف از تشکیل این تولیدی این بود که آنها پول به دست بیاورند و بتوانند روی پای خود بایستند. این همان چیزی بود که اهمیت داشت. در فاصله سال ۶۲ تا ۶۸ به دلیل شرایط نیمه مخفی کار تشکیلاتی حول مسائل مشخص زنان از جانب من پیش نرفت. البته من همان زمان به این نتیجه رسیده بودم این شکل از زندگی کار ساز نیست و باید فکر دیگری بکنیم.
.
تجربیات شما چه اثری در روند فکری و مبارزاتی تان به جای گذاشت؟
در سال ۶۸ در خارج از ایران به دلیل جدا شدن اعضای زیادی از سازمان تصمیم گرفته بودم خود را از این اختلافات دور نگه دارم و این کار را هم کردم. این سوال برایم مطرح شده بود به چه دلیل ما با آن همه فداکاری و شور شکست خورده بودیم یا شکستمان داده بودند، و مجبور شده بودیم مهاجرت کنیم؟ ما که در ایران به آن زندگی نیمه مخفی و نیمه علنی آگاهانه تن داده بودیم و نمیخواستیم مهاجرت کنیم آیا مشکل در انتخاب شکل مبارزه ما بود یا نه؟ سوالات زیادی در رابطه با انقلاب پنجاه و هفت و نقش زنان برایم پیش آمده بود که ذهنم را مشعول میکرد، در نهایت به این نتیجه رسیده بودم که زنان قبل از انقلاب باید تشکلهای مستقل خود را میداشتند و دختران جوان را آموزش میدادند. اگر این کار صورت گرفته بود زنان ایرانی به آسانی از حقوق قانونی خود که حکومت به نفع آنها بخشیده بود نمیگذشتند. زنان پیشرو میبایست به نسل بعدی که ما بودیم آموزش میدانند که نداده بودند. دختران و زنان جوانی که مثل من که کار سیاسی و زنان را در یک سازمان شروع کرده بودیم میبایست در شرایط سرکوب شکل دیگری را برای رسیدن به حقوق اولیه شهروندی خود که آن را از دست داده بودند کشف میکردیم. خوشبختانه نسل دوم زنان در ایران به این نتیجه رسیدند و اشتباه ما را تکرار نکردند. با توجه با این آمادگی ذهنی در برلین، در سال ۱۹۹۵ ابتدا با یک جمع زنان آشنا شدم و این رابطه همکاریام ادامه پیدا کرد و بعد به یک گروه زنان برلین ملحق شدم که بعدها به نام “انجمن زنان برلین” نامیده شد. توجه اصلی این انجمن به مسائل زنان است و در حاشیه به مسائل فرهنگی و اجتماعی و هنری میپردازد. انجمن ما همیشه از جنبش زنان داخل پشتیبانی کرده و میکند. من امضاکننده کمپین یک میلیون امضا هستم.
در رابطه با مبارزات زنان داخل از جمله کمپین یک میلیون امضا در ایران چه فکر میکنید؟
بعد از یک دوره طولانی سرکوب در دوم خرداد ۱۳۷۸ به مدت هشت سال نسل دوم و نسل اول زنان مثل سایر نیروهای روشنفکر از فضای نسبتاً آزادی که به آنها اجازه میداد در زمینه کارهای مدنی و فرهنگی و تشکیل ان. جی. او ها فعال باشند به طور خودجوش به مطالعه گذشته مبارزاتی زنان از مشروطیت به اینور رو میآورند. کتاب ترجمه میکنند و رشد میکنند و نظریه میدهند و به جایی میرسند که کمپین یک میلیون امضا را پیش میبرند. آنها از روش چهره به چهره استفاده میکنند و خواستهای حداقلی زنان را به میان زنان میبرند. کوشش میکنند و از دولت میخواهند این حقوق را به آنها بر گرداند. آنها امروز در سایتهای زنان مینویسند و با توجه با شرایط سیاسی ایران عمل میکنند.
فعالان زن پیش از انتخابات ریاست جمهوری دهم با مطرح نمودن خواستهای مطالبه محور به شکل ائتلاف سیاسی موقت به میدان آمدهاند. جنبش زنان در نظر دارد در صورت تشکیل جبهه دموکراتیک و متکثر در آن شرکت کند. و به این طریق در مراکز تصمیم سازی وارد شود. زنان به نیروی پیشرو مبارزه مسالمتآمیز و مدنی تبدیل شدهاند و در این دوره گذار از سنت به مدرنیته مهر خود را بر جنبش عمومی مردم ایران زدهاند. آنها متحد جنبش عمومی هستند. و در آینده میتوانند تغییرات لازم را در حوزه قانون و سایر زمینهها به نفع زنان پیش ببرند.
در رابطه با مسئله حجاب اسلامی در ایران و خارج چگونه باید برخور شود؟
در خارج مثل گذشته باید در این زمینه کار تئوریک ادامه یابد و این نوشتهها از طریق اینترنت به ایران برسد. سایت مخصوص حجاب اجباری فعال شود. از ابتدا در ایران چون این مسئله امری به شدت سیاسی بود و زنان را بابت آن به شدت سرکوب میکردند. فعالان جنبش زنان این توان را نداشتند به طور مستقیم خواهان لغو آن باشد این واقعیتی بود که ممکن است به مذاق ما خوش ننیشیند و اتفاقاً عدهای از زنان خارج به داخل انتقاد میکردندکه به چه دلیل جنبش یک میلیون امضا مستقیماً خواهان لغو حجاب اجباری نشده است، و به این دلیل هم امضای خود را پای آن نگذاشتهاند. جنبش زنان داخل هم دلایل خود را داشت. به هر حال امروز زنان داخل میتوانند در شروع سایتهای لغو حجاب اجباری را به وجود بیاورند و به این طریق زمینه لازم را بسازند و در آینده این خواست را مستقیم بخواهند.
نظرتان در مورد فمینیسم اسلامی چیست؟
به نظرم این واژه بی معنی است. به جای آن فمنیست مسلمان درست است. ما در ایران فمینیستهای مسلمان داریم که در جنبش زنان فعال هستند. و اخیراً هم کسانی عضو جنبش یک میلیون امضا شدهاند. و در ائتلاف موقت هم بودند. فمنیستهای ایرانی حول مسائل زنان باید با هم متحد شوند.
برای پیشبرد اهداف فمینیستی زنان ایران پیشنهادم این است که ما زنان هم چنان به تشکلهای مستقل زنان بها بدهیم و در این تشکلها به مسائل زنان بپردازیم. در ضمن در ائتلافهای موقت سیاسی شرکت کنیم و نیز تشکل زنان را در تشکلهای عمومی مستحیل نکنیم. جنبش زنان از جنبش عمومی نظیر جنبش دانشجویی و جنبش جوانان و… حمایت میکند و حمایت آنها را هم جلب میکند.
به ادبیات فمینیستی هم توجه لازم داشته باشیم و از طریق برگزاری کنفرانسها و مکاتبات و اینرنت… با فمینیستهای جهان در تماس باشیم. برای پیشبرد اهداف فمینیستی زنان ایرانی ما فمینیستهای ایرانی خارج و داخل به شکلهای مؤثرتری باید با هم در ارتباط باشیم. در این رابطه مردان فمینیست ایرانی باید به ما کمک کنند. ما باید بتوانیم برای پیشبرد اهداف خود جوانان نسل دو م را هم جذب کنیم.
با سپاس فراوان از اکرم عزیز برای وقتی که در اختیار ما قرار داد
گروه کاری چهره ما، تاریخ ما