پروانه اسکندری (فروهر) در بیست ونهم اسفندماه سال هزار وسیصد و هفده خورشیدی در شهر تهران پای به عرصۀ وجود گذاشت. ازنوجوانی به فعالیت های سیاسی روی آورد و پس از تحصیلات ابتدائی و متوسطه در رشتۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در همین رشته فارغ اتحصیل شد.
پروانه اسکندری که در سال هزارو سیصد و سی و هفت به عضویب حزب ملت ایران در آمد در جنبش دانشجوئی در سال های دهۀ چهل نقشی فعال ایفاکرد.
پروانه اسکندری در سال هزارو سیصدو چهل با داریوش فروهر پیوند زناشوئی بست و در همان سال به عنوان اولین نمایندۀ زنان در کنگرۀ جبهۀ ملی شرکت کرد. انتشار مخفیانۀ خبرنامۀ جبهۀ ملی، سردبیری روزنامۀ جبهۀ ملی ، عضویت در شورای نویسندگان “آرمان ملت”- ارگان حزب ملت ایران- و بالاخره عضویت شورای رهبری این حزب از دیگر فعالیت های اوست.
پروانه اسکندری درس سیاست را از پدر، و شعر را در بازتاب دلتنگیهای مادر، درغیبت همان پدر، که پشت
میلههای زندان رضاخانی به سر می برد آموخت. وی همزمان در دامان سیاست و فرهنگ بزرگ شد، مبارز شد، و درهمین میدان عاشق شد و به همسری مردی درآمد که او نیز عزمی جز مبارزه علیه استبداد نداشت. او که همراه و همگام با همسر خود برای دستیابی به استقلال و آزادی، در به ثمر رساندن انقلاب ۵۷ نقش موثری به عهده گرفته بود، دیری نپایید که از سوی همپیمانان سابق، به نام ارتداد و تهدید نظام حکومتی جدید، از صحنه سیاست اخراج و به کنج خانه تبعید شدند. تا سرانجام در شب اول آذر ۱۳۷۷، در«خانهی آزادی»، پس از ۵۰ سال مبارزه برای رسیدن به آزادی و دمکراسی، به حکم شرعی کارگزاران حکومت و به دست ماموران رسمی آن با ضربات چاقو به قتل رسیدند.
پروانه هنوز دانش آموز بود که به خیل طرفداران جنبش ملی کردن صنعت نفت پیوست. همین علاقه او را به همکاری با انجمن آناهیتا، از موسسات پیرامونی حزب ملت ایران، کشاند که در نهایت به عضویت رسمی در حزب منجرشد. وی همچون پدرش طعم زندان و بازداشت را در نتیجه همکاری با جنبش ملی بارها و بارها چشید، و فعالیتش او را در زمره زنان فعال جنبش ملی قرار داد. شیفتگی و علاقه او به دکتر مصدق در کلماتش موج می زد و او را پیشوا و رهبر خود میدانست.
۷ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، در حالیکه سایهی رعب و وحشتش همچنان بر فضای سیاسی جامعه سنگینی میکرد؛ دستگاه حکومت با ایجاد فضای نظامیامنیتی شرایطی ایجاد کرده بود که دانشجویان و دانشگاهیان حتا یارای برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای ۱۶ آذر را نداشتند، و خفقان موجود مانع می شد تا برای محکوم کردن این واقعه تلخ و جنایتبار و وحشیانه اعتراضی صورت گیرد، و اگر اعتراضی هم صورت میگرفت محدود به جمعهای خصوصی و انگشتشماری بود که با سکوتی سرد برگزار وسپری میشد، اولین صدایی که این سکوت را شکست، صدای «زن»ی بود به نام پروانه اسکندری که با تلاش پیگیر و شجاعانه خود، بنیاد روزی را به نام «روز دانشجو» گذاشت که نقش به سزایی در رویدادهای سالهای بعد ایفا کرد.
کمتر از یک هفته به ۱۶ آذرمانده بود که کمیتهی در دانشگاه تشکیل و با پخش اعلامیه و تراکت دانشجویان را به تعطیلی دانشگاه در این روز فرا میخواند. در روز موعود برخلاف انتظار راهپیمایی سر گرفت وآغاز شد. دانشجویان هر دانشکده، خود را به تجمع دانشگاههای دیگر رساندند، دانشجویان هنر، داروسازی، دندانپزشکی و ادبیات، دربرابر دانشکدهی حقوق متوقف شدند. قراری بر سخنرانی نبود. یا بهتراست بگوییم که انتظار تشکیل چنین تجمعی در میان نبود که از پیش تدارکی دیده باشند. جمعیت سرگردان و بیبرنامه در انتظار از هم پاشیدن بود که «پروانه» از میان دانشجویان بیرون آمده وخود را به سکویی میرساند و سکوت دانشگاه را میشکند و یاد و نام سه شهید ۱۶ آذر را زنده میکند و از همگان میخواهد که این روز به عنوان «روز دانشجو» نامیده شود تا این واقعه تاریخی به فراموشی سپرده نشده و در یاد همگان زنده بماند. بعد از سخنرانی و ادای احترام با اعلام یک دقیقه سکوت به یاد سه شهید، قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی، دانشجویان متفرق شدند و دراین روز هیچ کلاسی تشکیل نشد و تظاهرات موفقیتآمیز آن روز، سنگ بنای روز ۱۶ آذر را در تقویم مبارزات مردم ایران گذاشت.
پروانه فروهر نمونهی یک زن سختکوش ومبارز ایرانی بود که به رغم زندگی پر فراز ونشیب خود و همسرش داریوش فروهر، از روزهای نوجوانی در دبیرستان، تا دم مرگ فجیعش از پس جنایتی نفرتانگیز، در ٱستانهی کهنسالی، دمی از مبارزه باز نایستاد. او نیز همچون بسیاری دیگر، از محبس شاه درآمد و به مسلخ ملا نشست.
منبع: وبلاگ [سه را جمهوری->http://3rahejomhoori.wordpress.com/2011/11/22/parvane-forouhar/]