آذرماه سال ۱۳۵۸ آیتالله خمینی دستور تشکیل نهادی با نام بسیج مستضعفین را صادر کرد. بعد از ایجاد این نهاد، پایگاههای بسیج در مساجد، ادارات، دانشگاهها و مدارس تشکیل شد. با شروع جنگ ایران و عراق، بسیج مستضعفین زیر نظر سپاه پاسداران قرار گرفت و تبدیل به یک واحد شبه نظامی شد.
در جنگ هشت ساله ایران و عراق، طبق آمار رسمی بیش از ۵۵۰ هزار دانشآموز از طریق همین نهاد به جبهههای جنگ اعزام شدند. از میان آنان ۳۶ هزار نفر کشته و مفقود، بیش از ۲۸۵۳ نفر معلول و بیش از ۲۴۳۳ نفر نیز به اسارت نیروهای عراقی درآمدند.
این در حالی است که براساس یکی از معاهدات کنوانسیون بینالمللی حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در جنگ، حداقل سن ثبتنام و مشارکت افراد در عملیات نظامی، ۱۸ سال تعیین شده است.
دکتر علی طایفی جامعهشناس مقیم سوئد میگوید شرکت دادن کودکان در جنگ، تحت نام بسیج دانشآموزی یا نیروی داوطلب، مغایر با کنوانسیون حقوق کودک است و از مصادیق خشونت علیه کودکان محسوب میشود.
وی همچنین استفاده از افراد زیر ۱۸ سال در بسیج برای سرکوب تظاهرات خیابانی را نیز مانند شرکت دادن کودکان در جنگ میداند.
دویچهوله: آقای طایفی در جریان ناآرامیهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، یکی از مسایلی که شاید کمتر به آن توجه شد، مسئلهای بود که تحت عنوان «سوءاستفاده از کودکان» در برخیجاها و در برخی از سایتها به آن اشاره شد و از انجا نشات گرفت که مشاهده شده بود، برخی از نیروهای لباس شخصی، افراد زیر ۱۸ سال بودند. آیا یک چنین پدیدهای در ایران جدید است یا مسبوق به سابقه است؟
علی طایفی: من هم گزارشهایی از این دست را دیدهام. واقعیت این است که چنین حرکت یا جریانی در ایران مأخذ ایدئولوژیک دارد که از ابتدای انقلاب توسط آیتالله خمینی با طرح تز «بسیج ۲۰ میلیونی» مطرح شد. در طول ۳۰ سال یا سه دههی حکومت جمهوری اسلامی در ایران ما شاهد هستیم که همچنان نهاد بسیج در کشور رو به توسعه است و بویژه این طرح را در حوزههای دانشآموزی و سنین زیر ۱۸ سال هم تعمیم دادهاند. به طوری که شاید در این ارتباط بشود به آمارهای مشخصی هم اشاره کرد که اصلاً چه اتفاقی افتاد. من به این نکته هم اشاره کنم که ما در در دورهی جنگ ۸ ساله با عراق، شاهد بودیم که بیش از ۵۵۰ هزار دانشآموز به جبهه اعزام شدند که قریب به بیش از ۳۶ هزار نفر آنها کشته شدند و حدود ۳۲ هزار نفر هم معلول و جانباز شدند که البته امروز دیگر جزو بزرگسالان هستند و از نظر جامعه جزو آسیبدیدگان تلقی میشوند.
ولی این مواردی که شما به آن اشاره کردید و همین طور مسئلهی لباس شخصیها، از جانب مسئولان عنوان میشود که اینها نیروهای داوطلب هستند و در خیلی از کشورهای حتا پیشرفتهی دنیا حتا در برخی از کشورهای اروپایی هم رسم است که از نیروهای داوطلب زیر ۱۸ سال برای کمکرسانی و امداد در مناطق جنگزده ثبت نام به عمل میآورند. از طرف نیروهای جمهوری اسلامی هم چنین توجیهی عنوان میشود. چقدر این توجیه قابل قبول است؟
اساساً بر اساس مفاد کنوانسیون حقوق کودک، بویژه مادهی ۱۹، هرگونه سوءاستفادهی نظامی و یا هر نوع خشونت جسمی علیه کودکان ممنوع است و ایران هم عضو و متعهد به اجرای مضامین این کنوانسیون شده است. طبق این معاهده، اجازهی بهرهبرداری و جلب مشارکت و حتا تشویق کودکان برای حضور در عرصههایی که سببساز خشونت جسمی علیه آنها و آسیبدیدگی جسمی و روحی برای آنها میشود داده نشده است و مشخصاً این دولتها هستند که مؤظف به انجام این امر هستند. ولی متأسفانه در دولت جمهوری اسلامی، ما شاهد هستیم که تحت عنوان بسیج دانشآموزی و بسیج داوطلبانه یا نیروهای داوطلب نظامی به دلایل متعدد ازجمله بهرهبرداریهای ایدئولوژیک، سیاسی و مشروعیت مردمیای که میخواهد به دنبال آن برای خودش کسب کند و در نهایت ایجاد ارعاب و گسترش ابزارها و نیروهای کنترل در جامعه، میبینیم که از این نیروها کمک میگیرد و جوانان و کودکان زیر ۱۸ سال را در واقع به حضور در این میادین تشویق میکند.
پس بهزعم شما اصلاً نهادی تحت عنوان «بسیج دانشآموزی» میتواند مغایر با کنوانسیونهای بینالمللی باشد، درست است؟
به طور مشخص میگویم، مثلاً الان آمار اعلام میکنند که در بیش از ۷۰۰ حوزه آموزشی یعنی مدرسه، در مقاطع تحصیلی مختلف، بیش از چهار میلیون و ششصد هزار دانشآموز عضو عادی و فعال بسیج دانشآموزی هستند. این رقم کمی نیست! یعنی بیش از ۴/۵ میلیون نفر دانشآموزی که امروز در دفاتر بسیجی مشغول به فعالیت هستند. اغلب اینها را دستهبندی هم کردهاند. یعنی اینقدر این طرح نهادینه شده، که الان در دبستان با عنوان «طرح امیدان» در راهنمایی با عنوان «طرح پویندگان» و در دبیرستان با عنوان «طرح پیشگامان» مطرح است. حتا نقاب بسیجی را هم از روی اینها برداشتهاند، ولی در واقع تحت عنوان ستاد بسیج دانشآموزی مسئولیت طرحریزی و برنامهریزی برای مجموعهی فعالیتهای فرهنگی و ازجمله فعالیتهای آموزشی نظامی را بهعهده دارند. وقتی که کودکی در سن دبستان، در سن راهنمایی و در سن دبیرستان وارد این عرصه میشود و آموزش نظامی میبیند و نحوهی استفاده از اسلحه، تیراندازی و حتا مشقهای نظامی تمرین میکند یا آموزشهای سخت جسمی میبیند، اساساً نطفههای خشونتورزی را در جامعه تقویت میکنند. صرفنظر از این که متأسفانه در شرایط خاص از جمله بعد از انتخابات، چنانچه گفتیم، از اینها برای سرکوب و ارعاب جوانان بهرهبرداری سیاسی هم میکنند. چون میدانید که این جوانان یا این کودکانی که زیر ۱۸ سال هستند، بویژه در سنین دبیرستان، به راحتی میتوانند مورد ابزار دست و یا سوءاستفاده و تحت تأثیر یک فضای روحی، احساسی و شور و هیجانی قرار بگیرند که طبیعت دوران سنین کودکی هم هست.
در این میان نقش سازمانها و نهادهای بینالمللی چیست، بخصوص آنهایی که در ایران نمایندگی دارند مثل یونیسف؟ آیا هیچ وقت تا بحال اعتراضی از سوی اینها به دولت جمهوری اسلامی شده است؟
سوئد شرکت دادن نوجوانان در عملیات شبه نظامی را سوءاستفاده از آنان میداندمن یک انتقاد جدی نسبت به نهادهای دیدهبان حقوق بشر و به ویژه حقوق کودک در ایران دارم. ازجمله سازمان بزرگ و وابسته به سازمان ملل که یونیسف نام دارد و بعد انجمن حقوق کودک در ایران که البته انجمن حقوق کودک انصافاً در جای خودش بسیار فعال است ولی هر دو نهادی که اشاره کردم متأسفانه نسبت به مقولهی خشونت نظامی علیه کودکان یا بهرهبرداری و سوءاستفاده از کودکان در عرصههای نظامی سکوت کردهاند و این موضوع را کمتر مورد توجه قرار میدهند. انتظار براین است که دیدهبانهایی از این دست که در زمینهی حقوق کودک در ایران فعالیت میکنند، بویژه با توجه به کمیت و کیفیت بزرگی که این پدیده در ایران دارد، به این موضوع بیش از پیش توجه کنند.
در این مورد شما خودتان هم گزارشی را بعد از انتخابات نوشته بودید و در این مورد به یونیسف هشدار داده بودید. آیا جوابی به این گزارش شما داده شد؟
من از طریق یک ایمیل برای یونیسف گزارشی ارسال کردم. نه تنها امسال در همین اتفاقات اخیر، بلکه در سالهای پیش هم در ارتباط با بحث بسیج دانشآموزی در ایران گزارش مبسوطی تهیه و ارسال کردم. متأسفانه بازخوردی از طرف آنها دریافت نکردم و آنها هیچ واکنشی نه تنها به من، بلکه در عرصهی جامعه و در حوزهی عمومی هم انعکاس ندادند. یعنی کمترین اعتراض یا گزارشی در ارتباط با مقولهی سوءاستفادهی نظامی از کودکان از سوی یونیسف منتشر نشده است و ما شاهد این هستیم که این موضوع مورد بایکوت خبری قرار میگیرد. شاید دلایلش سیاسی یا مسایل دیگری باشد که من از آنها بیخبر هستم.
در جامعهای مثل جامعهی ایران، که همان طور که شما اشاره کردید حتا در مدارس برای پیوستن دانشآموزان به نیرویی تحت عنوان بسیج تبلیغ هم میشود، نقش خانواده چقدر میتواند پررنگ باشد در این که نوجوانان و دانشآموزان، به سمت فعالیتهای نظامی سوق داده نشوند؟
بیتردید در فضایی که فضای ایدئولوژیک است، طبیعی است که حکومتها و دولتهای ایدئولوژیک هواداران خاص خودشان را دارند که اصطلاحاً به آنها میگویند «کلینتالیستها» (وابستگان حکومت) یعنی کسانی که به اشکال مختلف حامیان یک دولت هستند. از باورداشتها و پیوندهای ایدئولوژیک که با دولت و یا نهاد حکومتی و قدرت دارند، تا امکانات رفاهی و بهرهبرداری خاص رفاهی، تفریحی و امکانات و فرصتهایی که احیاناً ممکن است از قبل ارتباط گیری و حمایت از نهاد دولت از آنان بهرهمند بشوند. بسیج دانشآموزی هم از زمرهی همین موارد است. بخشی از این خانوادهها به دلیل باورداشتهایی که مردم به نظام اسلامی و شرعی و حکومت دینی و مسایلی از این دست دارند، طبیعی است که کودکانشان را از این که در این میادین حضور پیدا کنند، منع نمیکنند. دلیل دیگر میتواند این باشد که خانوادهها عمدتاً به دلیل امکانات رفاهی و تفریحی که از قبل حضور بچههایشان در بسیج به دست میآورند، به مشارکت در این نهاد مایل میشوند و در عضویت کودکانشان در بسیج منعی ایجاد نمیکنند. بویژه میدانید که علاوه بر امکانات رفاهی که به اینها میدهند، مثلاً سفرهای توریستی به شهرهای مختلف یا امکاناتی که برای آموزش اینها فراهم میکنند و اوقات فراغت اضافهای که برای اینها قائل میشوند، حتا در بچهها ایجاد رقابت میکنند مثلا کودکان میبینند که امکانی دارند برای این که فردا برای کنکور و ورود به دانشگاه از سهمیههای دانشگاهی بسیج برای ورود به دانشگاه استفاده کنند و در میدان رقابت از امکانات بهتر و بیشتری برخوردار بشوند. لذا با توجه به همهی اینها خانوادهها متأسفانه در این مسیر مشارکت میکنند، ولی بیتردید نقش دولتها در این زمینه چنانچه در کنوانسیونهای جهانی هم مطرح شده، بیشتر و مسئولیت آنها بیش از خود خانوادهها است. به دلیل این که مسئولیت روی دولتهاست که برای عدم خشونتورزی و جذب و ایجاد فضاهای خشونتآفرین یا آسیبپذیر برای کودکان زمینهسازی کنند.
در حوادث و ناآرامیهای اخیر پس از انتخابات ما شاهد بودیم که بنابه گزارشهایی که از منابع رسمی هم طبیعتا تأیید نشده است حداقل یک نوجوان ۱۵ ساله مورد تجاوز جنسی قرار گرفت. روزنامهی تایمز هم گزارش مفصلی در این مورد داد. یک بحث دیگر که از آنسو مطرح شد این بود که اصلاً خانوادهها نباید اجازه میدادند که کودکان زیر ۱۸سالشان در این ناآرامیها شرکت بکنند. شما نظرتان در این مورد چیست ؟
واقعیت این است که این یک توالی فساد یا تباهی ذهنی است که اساساً پایههایش را دولت جمهوری اسلامی بویژه در عصر حاضر گذاشته است. زمانی که ما فضای خشونت را فراهم میکنیم، نزدیک به ۵ میلیون دانشآموز را به طور فعال و غیرفعال وارد حوزههای خشونتورزی در جامعه میکنیم، طبیعی است که خانوادهها هم در این زمینه ناآگاهانه وارد میدان میشوند. ما حتا در بین همین جنبش به اصطلاح مدنی یا «سبز» که امروز در خیابانها بعد از انتخابات میبینیم، چنانچه اشاره کردید، میبینیم که خانوادهها بهعنوان گاه تفریح و گاه آموزش مشارکت سیاسی به کودکان، فرزندانشان را به میادین میآورند. این کودکان وقتی میآیند، طبیعتاً بیش از هر کس دیگری آسیبپذیر هستند، بویژه کودکان دختر. و ما شاهد هستیم که یکنفر شهید شده، یک نفر هم که مورد تجاوز قرار گرفته و البته ارقام دیگر هم در اختیار ما نیست، چون آمار بسیاری از اینها بیرون نیامده است. لذا همهی اینها در واقع توالی فساد این موضوع است که ما نگاهمان نسبت به مقولهی کودک و کودکی و حقوق کودک هنوز نگاهی بیولوژیک است. کودک را ابزار دست و جزو اموال عمومی یا اموال شخصی خودمان تلقی میکنیم. دولتها جزو اموال عمومی تلقی کنند و بهرشکل میخواهند از آن بهرهبرداری کنند. خانوادهها هم متأسفانه به همین ترتیب در سطح خرد آنان را جزو اموال خودشان تلقی میکنند و بهرشکلی که احیاناً دامنهی عقل و تجربهشان کمک میکند، از آنها در فضاهای اجتماعی یا سیاسی و حتا گاه نظامی استفاده و سوءاستفاده میکنند.
و پیامدهای چنین سوءاستفادههایی بر روی کودکان که میشود گفت مشخص است، برکل جامعه چه خواهد بود؟
ما بیتردید نه تنها نسل امروز کودک را از رشد طبیعی و صلحجویانه و آرام که لازمهی رشد یک کودک در یک فضای فرهنگی و آرام است، محروم میکنیم ، بلکه یکی از مهمترین بلایا و تبعاتی که دارد و نسل امروز این را نمیبیند، تولید و پرورش یا توسعهی خشونتورزی در نسل آینده است. کودکانی که امروز در میادین مختلف مدارس یا مساجد، احیاناً در فضاهای نظامی حضور پیدا میکنند و آموزش نظامی میبینند و فکر میکنند که استفاده از ابزار اسلحه در مواقع خاص مجاز است، از جمله مسایل شرعی، حمله به یک نیروی نظامی بیگانه یا مثلاً سرکوب عوامل دگراندیشی که با نظام اسلامی سازگار نیستند، زمینههای پاسخگویی از روشهای خشونت را برای این کودک فراهم میشود و خشونتورزی را به نحوی در جامعه نهادینه میکند. من فکر میکنم دولت جمهوری اسلامی و مردم در مرتبهی دوم نسبت به کودکان مسئولیت دارند. ما در جامعهی امروز که صلح را ترویج میکند، چنانچه جنبش امروز هم این را ترویج میکند، چون یک جنبش مسالمتجویانه است، دنبال این هستیم که صلح و آرامش را در جامعه توسعه بدهیم، باید برای آیندهی خودمان هم فرهنگ صلح و آرامش و مدارا را گسترش بدهیم ولی متأسفانه با این فرهنگ، میل به تعصبورزی، مدارای اندک و در واقع میل به خشونت در جامعه را ترویج خواهیم داد.