جنبش اعتراضی و زنان / شهلا شفیق

در آنچه رخ داد و می دهد همه ویژگی های یک خیزش ضد توتالیتر هست . کمی بر این نکته مکث کنیم.
جمهور ی اسلامی به حکم خمینی گرایان، تلفیقی از ارادۀ خداوند و ارادۀ مردم ارائه می دهد که بنا بوده پایه گذار دمکراسی اسلامی باشد. اما این تلفیق در ذات خود ضد دمکراسی است، چون دمکراسی ممکن نیست مگر آنکه ملت را مجموعه ای از شهروندان به شمار آوریم که تک تک فردیت دارند، و ازحقوق بشری و آزادی بیان و عمل و تغییر برخوردارند. اما جمهوری اسلامی به جای مفهوم ملت، امّت را می گذارد و این امّت را همیشه در صحنه می خواهد. صحنه هست اما برای امّت رمه وار که تحت هدایت حاکم اسلامی چه با عمامه و چه بی عمامه هدایت می شود. در نمایش انتخاباتی اخیر، حکومت خیابان را در جریان مبارزات انتخاباتی به مردم واگذار کرد تا دنیا ببیند که ایران دمکراسی خودش را دارد و باید اتم خودش را هم داشته باشد، آنطور که در این سالها از دهان کارشناسان ایرانی و غیر ایرانی در این سوی مرزها هم شنیده و می شنویم. خیلی طول نکشید که مجلس شادی که در خیا بان بر پا شده بود و نمایش میل سوزان به آزادی بود، به صحنه سرکوب بدل شد.

اما مردم خیابان را ترک نکردند. این بار دروغ آنقدر بزرگ بود و بازی خوردن آنقدر آشکار که سرخوردگی و خشم انباشتۀ سالیان در سینهها قرار نیافت. دیگر نمی شد فقط از آن لطیفه ساخت و با خنده از گریه گریخت. دیگر نمی شد به می خوردن نهانی دل خوش کرد و خیابان را به گزمهها واگذاشت. دیگر نمی شد به اشاره زلفی که از حجاب سر باز می زند بسنده کرد.

پس سکوت فریاد شد در خیابان. در همین یک نکته تمامی تناقضات این نظام خفته است. در نظام های توتالیتر اصل بر حاکمیت ایدهئولوژی است و این اصل به حاکمیت دروغ می انجامد. مردم دعوت می شوند با سکوت خود در دروغ مشارکت کنند، بازی دروغ را بازی کنند که صحنه آراسته بماند. اما این بار مردم با فریاد سکوت در خیابان بساط دروغ را بهم ریختند. و هنگامی که با ضربههای باتوم به فریاد درآمدند، گفتند که دیکتاتوری نمی خواهند.

همگان میگویند که این خیزش خود جوشید. اما سرچشمه های این جوشش، همچنان که در هر خیزش اجتماعی، به سالیان دیر و دور ملت ما برمی گردد. و فراتر آن، هر کجای کرۀ زمین که فریاد آزادی برمی خیزد انگار به یک زبان است، زبان حقیقت خواهی و حق خواهی. مگر عارف در فضای انقلاب مشروطه نسرود :

گر قباله جنت پیشکشم دهی ندهم

یک نفس کشیدن را در هوای آزادی

اما دور نرویم و دیر نرویم. به همین بیست سال اخیر نگاه کنیم. دهه ۷۰ ( ۹۰ میلادی)، سکوت سهمگینی که در پی سرکوب خونین مخالفان برقرار شده بود، با پایان فضاحت بار جنگ و آشکاری شکست اجتماعی و اخلاقی اسلام گرایان حاکم، فکر اصلاح برآمد کرد. در فضای این سالها، به دور از هیاهوی جنگ و جهاد، رد پای آن ایران حق خواه و حقیقت خواه را که امروز در خیابان است به آسانی خواهیم یافت. در پچپچهها و لطیفهها و خندهها و گریهها، و نیز در مطالبهها و حقخواهیهای جامعۀ مدنی. در جنبش دانشجویی، کارگری، معلمان و زنان.

زنان معترض، هم به” بدحجابی” شاخص بودند و هم در اعتراضهای مدنی گوناگون و مبارزۀ پپگیر برای حقوق بشر مشارکت داشتند. به بند کشیدن شیوا نظر آهاریها و ژیلا بنی یعقوبها، گواه این واقعیت است. در بیرون از مرزهای ایران، زنان تبعیدی و مهاجر به مبارزه برای آزادی و برابری توانی نو دادند و همزمان به شناساندن مبارزات زنان ایران همت کردند.

در چند سالۀ اخیر جنبش زنان در ایران، با طرح مطالبات علیه خشونت و تبعیض جنسیتی، و مراجعه به میثاقهای بین المللی حقوق بشر، بر پایۀ قوانین جهانشمول، فضایی برای حق خواهی خارج از معیارهای حاکم ساخت. پی افکندن این فضا به واسطه کمپینها، چه ضد سنگسار و چه یک میلیون امضا که تغییر برای برابری را شعار خود کرد، خلاقیت جنبش های مدنی را نشان میداد و استعداد آنان را برای فرا رفتن از مرزهای مُجاز. بهره گیری هوشمندانۀ مبارزان این کمپینها از امکانات ارتباطی نوین از جمله اینترنت و تبدیل سایتها به مکانهای مبارزه ای فراتر از سانسور حاکم، از واقعیت و حضور این ایران دیگر میگفت. امروز جهانیان اذعان دارند که یکی از ویژگیهای جنبش اعتراضی در ایران، به کارگرفتن هوشمندانۀ این ابزارهاست.

و تصویر این خیزش خود جوش، زن جوانی است که نگاهش، هنگام از پا در آمدن، آینه صادق سکوت سرشار از فریاد جاری در خیابان است. و ندا در خیابان میان زنان و مردانی که مشتهای گره کردۀ را به اعتراض بالا برده اند، از پا در میآ ید و سکوت ابدی او فریادی می شود که دمی بعد جهان را پُر می کند : مرگ بر دیکتاتور.

در این هنگام و هنگامه، ندا یک تن است؛ یک زن جوان که برای آزادی به خیابان آمده است. و تصویر او نماد هزاران تن می شود. واپسین نگاه ندا تصویر هزاران زن و مرد را باز میتابد، هزارانی که در ندای آزادی همزبان می شوند. اما فراموش نکنیم که همین ندا می گوید که آنان دیگر امت نیستند و می خواهند ملتی باشند از شهروندانی آزاد و مختار با حقوقی برابر. و این برابری جز در آزادی از قانونی که به نابرابری تقدس داده ممکن نمی شود.

در فرهنگ جنسیتی جنگاوری و دلاوری و بانگ زدن و مشت گره کردن از خصائل مردی و مردانگی شمرده می شود و سکوت و مظلومیت و بردباری از فضایل زنانه . اما چه در جنبشهای نوین زنان در ایران و چه در خیزش مردمی، این مرزها به هم ریخته: حضور کاوه مظفری ها در کمپینهای فمینیستی و بر آمد خصائلی که “زنانه” تلقی می شود در خیزش اعتراضی مردمی، تلفیق جنگاوری و سکوت و شانه به شانه گی زنان و مردان در خیابانهای اعتراض، فرهیخته ترین نمادهای خیزش مردمی در نظامی است که حجاب زنان را پرچم نظم مقدس خود می خواهد.

اما آیا این نشانه ها و نمادهای فرهیخته که در متن این اعتراضها سر برآورده، در وجدان جامعه به روشنی ثبت شده است؟ آیا می توان از فراگیری زبان دمکراتیک در جنبش مردمی سخن گفت و به گسترش آن امیدوار بود؟ آیا نماد شدن ندا به ژرفتر شدن خواست آزادی و برابری زنان یاری خواهد کرد؟

این پرسش ها را شاید بتوان به طور نمادین در تنوع مفاهیمی که رنگ سبز برانگیخته دنبال کرد: آیا این سبز نشانگر رویش آرمانهای خط امام است که حال نقش قطب نمای ایدهئولوژیک برای حفاظت از قانون اساسی اسلامی را بازی می کند؟ یا سبز نشانه رویش زندگی است در برابر مرگ اندیشی نظامی که از مذهب، سلاحی برای ضدیت با دمکراسی و حقوق بشر و زن ستیزی ساخته است؟

پاسخ به این پرسشها در زبان و نشانه ها و شعارهایی است که نقش آفرینان جنبشهای اعتراضی به کار می گیرند. سبز خواهد شد فردا بذری که هر یک از ما امروز با دست خود می افشانیم.
اگر سبز، رنگ زندگی و آفرینش و رویش است باید بتواند در دل خود هزار رنگ را بازتاب دهد. باید که ملت به مثابه مجموعه شهروندان جای امت پیرو ولایت فقیه را بگیرد. معیار صادق چنین تحولی در به رسمیت شناختن فردیت و خودمختاری و آزادی و برابری زنان است. و این، چنانکه روند بیست سالۀ اصلاح طلبی نشان داده، در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی که دین و دولت را به هم گره زده است، ممکن نیست.

دامنه جنبش اعتراضی، امروز، آشکارا تنگی نفس گیر این محدوده را نشان داده و جنبشهای مدنی را به فراتر رفتن از آن می خواند. ا کنون خیزش مردمی اصلی اساسی را پیش روی ما می گذارد که جنبش زنان در فراز و فرودهای خود در جهان و در ایران هر بار تجربه و طرح کرده است : آزادی و برابری ازهم جدایی ناپذیرند. زنان به سبب ویژگی موقعیت خود همواره این دیالکتیک را بازتاب داده اند. مرزکشی جنسیتی همیشه به کار استقرار نابرابری و تحدید آزادی آمده است و تفاوت های بیولوژیک و قومی و مذهبی و سنتی همواره در خدمت توجیه و دوام ستم قرار گرفته است.جنبش زنان بی شک در این میانه ، با ارائه شعارها و نمادهایی که آمیختن اجتناب ناپذیر خواست آزادی با برابری را هر چه نمایان تر سازد، نقشی مهم دارد.

درست است که خواست برابری در شرایطی که نظم حاکم مدافع نابرابری مقدس است، در خود نطفه آزادی خواهی را دارد. نیز انکار نمی توان کرد که در مباحثی که فعالان سایت میدان پیرامون حجاب اجباری به میان آوردند، جرقه های تلاش در پیوند خواست آزادی و برابری بوده و هست. اما این تلاش ها امروزمی تواند بالا گیرد و بر و بار دهد. همچنانکه اعتراض مادران عزادار در شکل و محتوا تصویری از مادران در میدان را عرضه می دارد. این عرصه ها هر چه متنوع تر شود خطر یک بُعدی شدن تصویر زنان و تقلیل آنان به نقشهای جنسیتی کمتر و کمتر می شود. درهمین حال نقش زنان در مبارزه مدنی ضد خشونت آنگاه از چهارچوبهای جنسیتی فراتر خواهد رفت که مبارزه با خشونت حکومتی را پیگیرانه دنبال کند. این مبارزه در شرایط امروز، آزادی زندانیان سیاسی را به یکی از محورهای اصلی مبارزه آزادی خواهانه بدل می سازد.

سخن آخر اهمیت کار پیگیرانه برای شناسانیدن چهرۀ آزادی خواه و برابری طلب زنان ایرانی است که برای تعمیق دمکراتیک نهضت مردمی اهمیتی حیاتی دارد.
.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *