[قسمت اول->https://www.iran-women-solidarity.net/?p=762]
گفتار نو بنیادگران:
گفتار نو بنیادگرایی در مخالفت با گفتار جنسیتی دوره اصلاحات بتدریج از سال ۱۳۸۱ به بعد توسط بخشی از روحانیون صول گرا شکل گرفته و در دولت احمدی نژاد به گفتار مسلط حکومت در تدوین ساختارهای جنسیتی تبدیل می شود. سه ویژگی مهم نو بنیادگران باعث می شود تا آنها از بنیادگرایان دهه نخست حکومت جمهوری اسلامی در ایران متمایز شوند:
– ١- نظام مند کردن سیاست های جنسیتی متناسب با گفتار خود، در خانه و جامعه
– ٢- استفاده از متدلوژی های مدرن مشارکت مدنی مانند سازمان های غیر دولتی و رسانه ها
– ٣- تغییر دشمن: در دوره اول دشمن در سیاست های جنسیتی زن غربزده و عروسکی دوره پهلوی بود اما در این دوره دشمن اصلی زنان فمنیست هستند.
قاعده “هر آنچه تکوینی است، تشریعی است” که از اصول گفتار مطهری است، الهام بخش گفتار نو بنیادگرایی می شود، اما بر خلاف گفتار مطهری که تفاوت های طبیعی زن و مرد را منحصر به روابط آنها در خانواده می داند، نوبنیادگرایان تفاوت های طبیعی زن و مرد را ازعرصه خانواده فراتر برده و به همه شئوون زندگی زنان گسترش می دهند. آنها تفاوت های طبیعی زن و مرد را فراتر از تفاوت های صرفا بیولوژیک داشته و شامل تفاوت جسمی، ذهنی و احساسات و رفتارهای زن و مرد می دانند. [[نگاه کنید بھ کتاب ” در آمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام/محمد رضا زیبایی نژاد / انتشارات دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
” حوزه علمیھ قم/ ص]] ۶۴
طرفداران این گفتار استدلال های مختلفی در مورد تفاوت های طبیعی زن و مرد و مشروع بودن اختلافات حقوقی و تفاوت در نقش های خانوادگی و اجتماعی زنان می آورند. اما یکی از مهمترین استدلال های آنان این است که انسان ترکیبی از روح و جسم است و کنش های برخاسته از تفاوت های جسمی بر کنش های روحی تاثیر گذار است. بنابراین تفاوت بین زن و مرد تنها منحصر به تفاوت های جسمی نیست. سپس نتیجه می گیرند که تفاوت های طبیعی زن و مرد برگرفته از تفاوت های جسمی و روحی است:
“ما معتقدیم بین روح و جنس ارتباطی وجود دارد که نمی توان آنها را از هم تفکیک کرد. پس اگر زمانی می گوئیم انسان از نظر طبیعی چنین یا چنان است، منظور فقط ویژگی های فیزیولوژیک نیست چرا که بخشی از مختصات جسمانی انسان، به روح، برنامه های رفتاری و ذهنیت انسان سرایت پیدا خواهد کرد. در نتیجه اگر گاهی کلمه طبیعی را به کار می برم، ناظر به هر دو بخش است” ( مقاله هویت زنانه / مجله حورا/ فریبا علاسوند) [[http://womenrc.ir/index.php?action=article&cat=68&id=325&artlang=fa]]
آنها می گویند هویت جنسی زن و مرد بر اساس همین تفاوت ها ساخته می شود وهمین تفاوت ها درهویت جنسی است که مبنایی برای پذیرش نقش های جنسیتی می شود. [[ھمان]]
بر خلاف گقتار جنسیتی اصلاح طلبان حکومتی که عدالت جنسیتی را در مقابل تبعیض معنا می کنند، گفتار نو بنیادگرا “عدالت جنسیتی” را مقابل مفهوم ظلم گرفته و می گوید عدالت جنسیتی به معنی تناسب حقوق و نقش زنان (تشریع) با اختلافات طبیعی(تکوینی) و تفاوت نقش های جنسیتی زن و مرد بوده و هر گونه تلاشی برای برابر کردن موقعیت و حقوق زن و مرد به معنی ظلم به انسان چه زن وچه مرداست:
” عدالت جنسیتی به معنای زمینه سازی لازم برای احساس ارزشمندی، آرامش و نشاط توسط زن و مرد و دستیابی هر یک از دو جنس به مراتب کمال معنوی و سازندگی خانه و اجتماع متناسب با انتظارات و ویژگی های تکوینی است”[[ در حاشیھ حذف عدالت جنسیتی از برنامھ چھارم توسعھ، تصویبی ستودنی و موجی از مخالفت/رضا متمسک/ مجلھ حورا/ شماره ۷/ مھر ۱۳۸۳
]]
ویژگی مهم گفتار نو بنیادگرا موقعیتی است که برای حکومت در جهت ساختار سازی جنسیتی قائل است زیرا معتقد است که حکومت باید در تمام شئونات جنسیتی جامعه و فرد مداخله کرده و متناسب با تفاوت های جنسی، نظام آموزشی، اقتصادی، خانوادگی و اجتماعی جامعه اسلامی را تغییر دهد:
“حکومت موظف است زمینه های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی لازم را برای تحقق این مهم فراهم آورد. در این تصویر لازم است تفاوت هایی را در برنامه ریزی ها به سمت دستیابی به اهداف مورد نظر پذیرفت. به عنوان مثال لازم است نظام آموزشی دختران و پسران تا حدودی متفاوت و متناسب با کارکردها و ویژگی های هر یک از دو جنس تنظیم گردد، پسران آموزش های لازم را به منظور ایفای نقش سرپرست خانواده و دختران آموزش های خاص را به منظور ایفای نقش مادری فراگیرند، سیستم های حمایتی خاص از زنان در قالب وجوب نفقه بر همسر، متناسب سازی ساعات اشتغال با شرایط ویژه خانگی زن به عنوان مادر و همسر، مناسب ساعات آموزشی دختران با شرایط خانوادگی آنان، توسعه اشتغالات نیمه وقت و مشاغل خانگی زنان، ایجاد فرصت های خاص برای دختران در رشته های متناسب از جمله دانش خانواده، پرستاری، مامایی و تعلیم و تربیت در کنار ایجاد سیستم های حمایتی خاص از پسران از جمله به منظور تسهیل شرایط ازدواج و امکان تکفل خانواده در نظر گرفته شود و قوانین نیز بر همین اساس متناسب با شرایط دو جنس تنظیم گردد.” [[ھمان]]
به طور خلاصه مشخصات عمده گفتار نو بنیادگرایی در مورد ساختار سازی جنسیتی به شرح ذیل است:
١- تفاوت های زن مرد طبیعی، فطری و غیر قابل تغییر است
٢- عدالت ایجاب می کند که قوانین شرعی مبتنی بر تفاوت های طبیعی زنانه و مردانه باشد. به تعبیر دیگر هر
آنچه تکوینی است، تشریعی است
٣- معیار تشخیص عادلانه بودن قوانین انسان نیست بلکه خدا است و عقل بشر از فهم مفهوم عدالت قاصر است.
۴- چیزی به معنی نسبی بودن و یا تاریخی بودن شریعت وجود ندارد و همه آن چیزهایی که در سنت پیغمبر بوده است درست و حق است و باید عمل شود.
۵- حکومت اسلامی موظف است به طور ساختارمند عدالت اجتماعی و جنسیتی را اجرا کند. عدالت جنسیتی به معنی جلوگیری از ظلم به زنان است و دولت موظف به ایجاد مقرراتی در این باره برای جلوگیری از این ظلم است.
۶- در عدالت جنسیتی نو بنیادگرایانه همه قوانین جنسیتی باید مطابق اختلافات طبیعی و لایتغیر زن و مرد بنا شود.
٧- بشر نمی تواند با عقل خودش حق بودن یا نبودن چیزی را درک کند، عقل منفصل از وحی توانایی تشخیص بد و خوب را ندارد و همه احکام الهی تعبدی است و تشخیص اینکه چه چیزی حق زنان است یا نه به عهده مردم نیست و معیار حق بودن یا نا حق بودن را فقط خدا و مجتهدین و مومنینی که عقلشان منفصل از وحی نیست می توانند تشخیص دهند.
نو بنیادگرایان در دوره دوم دولت خاتمی( سال ۱۳۸۰ ه. ش.) مجلس را تصاحب کرده و با فرارسیدن ریاست جمهوری احمدی نژاد در سال ۱۳۸۳ ه. ش. عملا وارد قدرت سیاسی شدند. ریشه اصلی پیدایش گفتار نوبنیادگرایی از حوزه علمیه قم و توسط روحانیون اصول گرا حدود سال ۱۳۸۱ بوده است، بنابراین مبانی نظری این گفتار در چالش با دولت اصلاح طلب و مخالفت یا دیدگاه های جنسیتی حکومت و جامعه مدنی انسجام لازم را یافته و در زمان قدرت گرفتن دولت اصول گرا وارد برنامه ریزی های اجرایی شد.
در گفتار بنیادگرایی زن به صرف زن بودن نه تنها فاقد هویت و شخصیت است، بلکه همواره در خانواده معنی می شود و ناموس یک مرد به شمار می آید. تقسیم کار جنسیتی یک “باید” بی چون و چراست و نقش مادری بر همه نقش های ممکنی که یک زن می تواند و یا می خواهد داشته باشد غلبه دارد. از این روست که نوبنیادگرایان از نظام های آموزشی متفاوتی برای زن و مرد دفاع می کنند که ویژگی های مادری و همسری را در زن و ویژگی های نان آوری و غیرت ورزی، به معنای نگهبانی رفتار، بدن، پوشش و تمایلات زن را در مرد تقویت کند. این گفتارروز به روز متحدانی تازه در میان هواداران فقه سنتی از یک سو و سیاستمداران حاکم از سوی دیگر می یابد، دیگر عرصه عمومی و عرصه خصوصی وجود ندارد و تمامی جنبه های زندگی به عرصه کنترل و تسلط بدل شود. به همین دلیل است که نوبنیادگرایان، برخلاف مصلحت گرایان که در دهه ۱۳۷۰ و اوایل دهه ۸۰ قدرت سیاسی را در دست داشتند و به دنبال اداره جامعه و حداکثر اصلاح آن بودند، جامعه را شیئی قابل شکل دادن تلقی کرده، از تغییر ساختارها و نظام های اجتماعی موجود، براساس مدل ذهنی خود سخن می گویند. تبدیل کردن نظامی از قواعد اخلاقی به قانون در گفتار نو بنیادگرایی، تنها به تعلیم و تربیت فرزندان ختم نمی شود؛ بلکه تمامی جنبه های زندگی زنان را در بر می گیرد. [[بیانیھ تحلیلی میدان زنان]]
هم اکنون بنیادگرایی با به خدمت گرفتن فقه سنتی، فرهنگ مردسالار و نظام انحصار سرمایه در دست طبقه حاکم، تصویری واحد از زن ارائه می دهد و آن را با استفاده از تمامی روش های قهرآمیز، بر تمامی زنان تحمیل می کند.
مطالعات زنان در چالش بین گفتارهای مسلط جنسیتی
تعریفی که تجربه ایران از مطالعات زنان می دهد، تا حد زیادی با تعریف کلاسیک آن متفاوت است. هر چند رشته مطالعات زنان تقریبا یک دهه پیش در دانشگاه های تهران به وجود آمده است، اما منابع اصلی تولید مطالعات زنان فراتر از تعاریف آکادمیک آن است. در واقع تولیدات مطالعات زنان در ایران دارای سه منبع مختلف است:
١ – منابع رسمی دانشگاهی و حوزوی( مدرسه های اسلامی در قم)
٢- منابع رسمی مربوط به بخش هایی از دولت که به نحوی درگیر مسائل زنان هستند و بخش ویژه ای در مورد مطالعات زنان دارند.
٣- منابع غیر رسمی مربوط به تولیدات تئوریک کنشگران و دانشگاهیان ایرانی فعال در جنبش زنان و جامعه مدنی هر سه این منابع تاثیر مستقیمی در تغییر وضعیت زنان در ایران داشته اند. در حالی که منابع رسمی مطالعات زنان دست کم اگر در خدمت اسلامگرایی سیاسی نبوده است هیچگاه توانایی نقد جدی آن را نیز نیافته؛ منابع غیر رسمی که توسط فمنیستهای کنشگر و دانشگاهی به وجود آمده است در نقد و چالش با سیاست های رسمی جنسیتی، تاثیر فراوانی داشته است.
زمینه های تاسیس رشته مطالعات زنان در ایران: ایده تاسیس رشته مطالعات زنان در ایران نخستین بار توسط گروهی از زنان مدرن اسلام گرا نظیر معصومه ابتکار و زهرا رهنورد مطرح گردید. ابتکار در مصاحبه با نویسنده نقل می کند که چگونه تجربه شرکت در کنفرانس جهانی زن در نایروبی و مشاهده سخنرانی های فمنیست های دانشگاهی باعث شد تا وی برای نخستین بار با موضوع مطالعات زنان آشنا شود. اومی گوید که در این کنفرانس سئوال های متعددی از تاثیر اسلام گرایی بر وضعیت زنان ایرانی از وی شد و درحالی که او سعی داشت به سئوالات جواب داده و تصویر کلیشه ای و منفی که خارجی ها از انقلاب اسلامی و تصویر زن در ایران اسلامی داشت را بشکند، خود با سئوالاتی در مورد وضعیت زنان در جامعه اسلامی مواجه شد که نیاز به مطالعه و تحقیق بیشتری داشت. ابتکار که پیرو ایده های انقلابی آیت الله خمینی بوده است، از متقاعد کردن دستگاه های رسمی آموزش عالی برای تصویب رشته مطالعات زنان سه هدف داشته است:
١- ایده های انقلابی آیت الله خمینی در مورد مشارکت زنان، توسط روحانیون واپسگرا و متحجر در حال منزوی شدن بود و آنان داشتند الگوی زن سنتی و خانه نشین را جایگزین زن انقلابی می کردند و هیچ منبع مسئولی برای تحقیق و پاسخگویی به این سئوال که الگوی زن مسلمان چیست؟ وجود نداشت. لازم بود تا موسساتی مطالعاتی در این زمینه به وجود آمده و دانشجویانی را تربیت و به دستگاه های اجرایی گسیل کنند.
٢- جامعه جهانی زنان دارای اندوخته های علمی با ارزشی در مورد مطالعات زنان بودند و لازم بود این تجربه ها وارد ادبیات آموزش عالی در کشور ایران شود.
٣- شکستن تصویر کلیشه ای از زن مسلمان ایرانی در متونی که دشمنان انقلاب اسلامی و به ویژه آمریکا تولید کرده بودند. لازمه شکستن این تصویر پاسخگویی مناسب و عقلانی به دلایلی بود که مخالفان اسلام از زن ایرانی ارائه می دادند.
معصومه ابتکار، شرح می دهد که فرایند متقاعد کردن مردانی که در برنامه ریزی دانشگاه ها مسئول بودند تا چه حد
دشوار بود و چگونه پس از سال ها مبارزه فکری، کاغذ بازی و نوشتن طرح های درسی مختلف، سرانجام شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان اصلی ترین مرجع تصمیم گیری با ایجاد رشته های مطالعات زنان در چند دانشگاه اصلی کشور موافقت کرد.
تاسیس رشته مطالعات زنان در چند دانشگاه تهران نظیر دانشگاه تربیت مدرس، دانشگاه الزهراء و دانشکده علوم اجتماعی وابسته به دانشگاه تهران، مقارن با دولت اصلاحات و توجه مسئولین دولتی به موضوعات زنان با گفتار اصلاح طلبی بود. با اینکه هدف نخست تاسیس رشته مطالعات زنان آنچنانکه که ابتکار می گوید، ایجاد بسترهای مطالعاتی در مورد زنان در اسلام و جامعه اسلامی بود اما در عمل مطالعات فمنسیتی و توسعه ای نیز وارد موضوعات مطالعاتی دانشگاهی گردیدند.
تاثیر کنشگران و دانشگاهیان فمنیست در غنی شدن مطالعات زنان: همزمان با آغاز دوره اسلامیزاسیون و سرکوب نیروهای مخالف بخش وسیعی از زنان دانشگاهی فمنیست به خارج از ایران مهاجرت کرده و وارد دانشگاه های امریکا، کانادا،انگلیس، آلمان، هلند، فرانسه و سوئد شدند. آنها اغلب با بهره گیری از مطالعات جنسیتی در دانشگاه های غرب، موضوعات اصلی مطالعاتی خود را اسلامیزاسیون و وضعیت زنان در ایران قرارداده و موفق به تولید ادبیات غنی در مورد مطالعات زنان در ایران شدند. [[مصاحبھ نویسنده با ھما ھودفر- مصاحبھ جنس دوم با افسانھ نجم آبادی]] همزمان با رشد مطالعات زنان ایرانی در غرب، دوره اصلاحات نیز در ایران فرا رسیده و جنبش زنان در ایران مرئی شد. در تمام این مدت تعامل فکری بین فعالان فمنیست که تا قبل از دوره اصلاحات به صورت غیر رسمی در ایران فعال بودند و بین دانشگاهیان ایرانی مهاجر وجود داشت. همچنین عده ای از زنان دانشگاهی فمنیست نیز که در ایران باقی مانده بودند توانسته بودند با شیوه های مختلفی حضور خود را در دانشگاه ها حفظ کنند.
باز شدن فضای سیاسی و گسترش جامعه مدنی، به ویژه سازمان های غیر دولتی و مطبوعات زنان در دوره اصلاحات باعث شد تا شماری از دانشگاهیان مهاجر از نزدیک به ایران آمده و دستاوردهای مطالعاتی خود را تقدیم زنان ایرانی کنند.
مطبوعات آن دوره مانند مجله زنان، جنس دوم و فرزانه زمینه تعامل علمی بین زنان ایرانی داخل و مهاجر را فراهم کرده و علاقه مندی طیف وسیعی از فعالان جنبش زنان که عموما جوان بودند را به مطالعات زنان فراهم آورد. آن دسته از سازمان های غیردولتی زنان که به امر ظرفیت سازی مشغول بودند، نیزبا جنبش فراملیتی زنان ارتباط برقرار کرده و آموزش های جنسیتی را طی دوره های کوتاه مدت و به صورت کارگاه های مختلف وارد بدنه جامعه مدنی کردند. حاصل این اتقافات تولید کتاب های داخلی متعددی در مورد جنسیت و نقد حقوق شهروندی، اجتماعی و سیاسی زنان ایرانی و… بود.
تاسیس رشته های مطالعات زنان در دانشگاه ها فرصت شایان توجهی را برای نهادینه کردن نظری دستاوردهای جنبش فمنیستی ایران که تا آن زمان در بدنه مطبوعات و سازمان های غیر دولتی فعال بود فراهم کرد. این فرصت نه به دلیل غنای موضوعات درسی ، بلکه به دلیل خلق نوعی فضای مطالعاتی برای فعالان جنبش زنان بود. شمار قابل توجهی از فمنیست ها صرف نظر از گرایشات فکری آنان در کنکور فوق لیسانس شرکت کرده و سر کلاس مطالعات زنان نشستند. کلاسهای مطالعات زنان در واقع تبدیل به فضای تعامل بین گروه های مختلف جنبش زنان با یکدیگرو با اساتیدی بود که تا آن زمان دور از مسائل زنان کنشگر بودند.
در کل استقبال دانشجویان و اساتید فمنیست از دایر شدن رشته های مطالعات زنان در دانشگاه ها به ویژه در دوره حکومت اصلاح طلبان، باعث گردید که میزان قابل توجهی از تحقیقات دانشگاهی به سمت رویکردهای فمنیستی حرکت کند؛ موضوعی که چندان خوشایند جریان نو بنیادگرایی که در مخالفت با جریان اصلاح طلبی در حال قوی شدن بود، نبود.
مطالعات زنان، جبهه رویارویی نو بنیادگراها با دشمن: به موازات رواج مطالعات زنان در دانشگاه ها، اولین زمینه های تاسیس دفتر مطالعات و تحقیقات زنان زیر نظر مرکز مدیریت حزوه های علمیه خواهران در قم، به وجود آمد. این دفتر که رسما در سال ۷۸ ه. ش تاسیس شد، بودجه های قابل توجهی را به انتشار کتاب، مجله و پروژه های تحقیقاتی اختصاص داده است یکی از منابع اصلی تولید گفتارنوبنیادگرایی در موضوعات جنسیتی است.
دفترمطالعات و تحقیقات زنان، از حمایت بخش وسیعی از روحانیون بنیادگرا که طرفدار اسلامی کردن بی قید و شرط دانشگاه ها هستند حمایت شده و مهمترین ماموریت خود را تحلیل جنسیتی متناسب با گفتار نو بنیادگرایی و مخالفت تئوریک با رویکردهای فمنیستی قرار داده است. در واقع همزمان با رشد مطالعات زنان در دانشگاه ها ، روحانیون مخالف نیز در حوزه به جمع آوری و تربیت نیروهایی که توانایی نقد و تحلیل دستاوردهای علمی دنیای مدرن را داشته باشند پرداخته و به نهادینه کردن موسسات مطالعاتی با گفتار نو بینادگرایی مشغول بوده اند که اصلی ترین آنها دفتر مطالعات و تحقیقات زنان است.
نوبنیادگرایان به محض انتقال قدرت از اصلاح طلبان، با این توجیه که مطالعات زنان در دانشگاه ها در خدمت اهداف دشمنان اسلام و سرمایه داری مدرن با سرکردگی آمریکاست، به پرونده سازی علیه مدیران اصلاح طلب و به ویژه مسئول مرکز امور مشارکت زنان پرداختند. در گزارش تحقیق و تفحصی که توسط جریان نوبنیادگرایان علیه عملکرد مرکز امور مشارکت زنان در دوره خاتمی تهیه شده است و به مجلس ارائه شده است، یکی از اتهامات، ترویج اندیشه های فمنیستی از طریق کمک مالی به تاسیس مرکز مطالعات زنان در دانشگاه تهران است:
” رشته مطالعات زنان که در آغاز فعالیت با هدف آشنایی با دیدگاه اسلام در باره زن و اصلاح نگرش ها پیشنهاد شده بود هم اکنون مرکز تلاقی اندیشه های فمینیستی است که نقطه اشتراک این اندیشه ها نقد قوانین جمهوری اسلامی و دیدگاه های مذهبی است.”( متن کامل گزارش تحقیق و تفحص از مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری/ ماده ۱۵۸ / خبرگزاری فارس)
نو بنیادگرایان در فرایند مخالفت با سیاست های جنسیتی اصلاح طلبان، مسئله مطالعات زنان را به یک مناقشه سیاسی تبدیل کرده و آنها را به ترویج اندیشه های فمنیستی و لیبرالی ( از نظر آنان الحادی) متهم کردند. معصومه ابتکارکه هم اکنون عضو شورای شهر تهران و یکی از نیروهای موثر جبهه اصلاح طلبان است در سخنرانی انتقادی خطاب به نو بنیادگرایان می گوید:
” زمزمه هایی که ایجاد و توسعه رشته مطالعات زنان را همسان با بسط فرهنگ فمینیستی تلقی می کند.. به جای استفاده از فرصتی کم نظیر برای بهره مندی و رقابت با مراکز آکادمیک جهانی از طریق طرح دیدگاه های مترقیانه انقلاب اسلامی ایران و حضرت امام راحل در مورد الگوی پیشرفت زنان در اسلام، با نگاهی محافظه کارانه و محدودکننده سعی در زیر سئوال بردن اینگونه بحث ها دارد. این نگاه با القاء اینکه منشاء بحث حقوق و مطالعات زنان؛ لیبرالیسم و فمینیسم است، این حیطه را مانند بسیاری حیطه های دیگر سیاست زده کرده…و در مسیری افتاده که ما را در بسیاری از شعارها و مطالبات از سال های اول انقلاب عقب تر می راند” (نگاه منصفانه به موضوع زن در ایران/ دکتر معصومه ابتکار) [[http://www.irtt.ir/articles/women_studies/post_283.php]]
در گفتار جنسیتی نو بنیادگراها، “فمنیسم” دشمن اصلی است.[[ از ویژگی ھای ھمیشگی بنیادگرایان ساختن یک دشمن و اتحاد مردم بر حول آن است( ر. ک. بیانیھ میدان)]] زیرا نوبنیادگریان ایرانی نیز مانند همه بنیادگراها، ناگریز از خلق دشمن هستند تا از این طریق هویت جمعی خود را تقویت کنند. فمنیسم- صرف نظر از گرایشات متنوع آن- دشمنی است که از طریق کتاب های تحقیقاتی تا رسانه های جمعی به عنوان ایدئولوژی بیگانه ای که بنای برابر کردن مطلق زن و مرد را داشته و می خواهد زنان را بی جنس و ولنگ و وار کند، معرفی می شود. به همین جهت است که اتهام اصلی اصلاح طلبان از نظر نوبنیادگرایان، فمنیستی کردن رشته مطالعات زنان و پژوهش های مربوطه است. اصلاح طلبان هم که به قدر کافی خود را زیر فشار نوبنیادگراها می دانند، ترجیح می دهند به جای دفاع از فمنیسم و تحت فشار قرار گرفتن از ناحیه مردم سنتی، با آن مخالفت کنند. این که چنین مخالفتی با فمنیسیم تا چه حد از روی مصلحت بوده و یا تا چه حد جنبه ایدئولوژیک دارد موضوعی است که هنوز فمنیست های اصلاح طلب اظهار نظر روشنی درباره آن نکرده اند.
برخلاف تصور اصلاح طلبان که پیش بینی می کردند نو بنیادگرایان پس از تصرف سیاسی دانشگاه ها، رشته مطالعات زنان و موسسات آکادمیک مربوط به آن را تعطیل خواهند کرد، چنین اتفاقی نیفتاد. بر عکس نو بنیادگرایان استراتژی واحدی در برابر مدرنیزاسیون ناشی از اصلاحات داشتند. آنها پیکره رسانه ها، دانشگاه ها و سازمانهای غیر دولتی را که اصلی ترین منابع تغییر اجتماعی و حرکت به سمت اصلاحات سیاسی بود حفظ کرده و از درون آن را تغییر دادند.
اولین هدف نو بنیادگرایان در دانشگاه ها؛ موسسات مطالعاتی زنان و رشته های دانشگاهی مربوط به جنسیت می شد. ظرف سه سال پس از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد اکنون آنها موفق شده اند رشته های مطالعات زنان در دانشگاه ها را کاملا تحت کنترل خود درآورده و با تغییر مدیریت ها، اخراج اساتید و معلق کردن وضعیت تحصیلی دانشجویان فمنیست، نوعی “انقلاب فرهنگی آرام” را تثبیت کنند. [[گزارش رادیو فردا از آغاز پروژه اسلامی کردن دانشگاه ھا زیر نظر مصباح یزدی]]
فمنیست هایی که دوره اصلاحات، از بدنه جنبش زنان وارد دانشگاه ها شده و تاثیر زیادی در شکل گرفتن گفتار فمنیستی در دانشگاه ها داشتند یا بر اثر مرور زمان فارغ التحصیل شده و یا به بهانه های مختلفی از دانشگاه ها اخراج شدند. دانشجویان تازه وارد نیز توسط سیستم اطلاعاتی گزینش شدند تا مبادا فمنیست ها امنیت فضای دانشگاه ها را مخدوش کنند. یکی از اساتید مطرح گروه مطالعات خانواده دانشگاه علامه در این باره می گوید: “ما چیزی نداشتیم که به اولین گروه های دانشجویان مطالعات زنان یاد بدهیم. آنها فعالین حوزه زنان بودند که تنها آنچه را که می دانستند به صورت آکادمیک و روشمند بازآموزی می کردند. اما دانشجویان جدید که بدون شناخت قبلی وارد این رشته شده اند، دچار تردیدهای اساسی در مبانی فکری شان می شوند.”
آنچه که این استاد دانشگاه درباره تردید در مبانی فکری دانشجویان تازه وارد گفته، به صورت واضح تری در اولین بیانیه تحلیلی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان قم بیان شده است:
” ساختارهای فرهنگی و اجتماعی ما را به برابری می خواند و ساختارهای حقوقی بر تفاوت های حقوقی صحه می گذارد. پیامد این تعارضات علاوه بر کاهش کارآمدی زن و مرد در خانه و اجتماع، سردرگمی و بحران هویت به ویژه در میان زنان است. از یک سو نظام آموزش و پرورش رسمی و غیر رسمی مطالبات آنها را متحول می سازد و از سوی دیگر احکام ثابت حقوقی در برابر تحولات مقاومت می نماید و این تعارض، فشار برای تغییر قوانین را بیشتر می کند و قانون گذار را رفته رفته به تمکین در برابر خواست عمومی می کشاند. به عبارت دیگر، نظام در مسیر ناخواسته ای می افتد که خود زمینه ساز آن بوده است. مقاومت در مقابل این مطالبات هم سرانجامی جز تبدیل شدن مطالبات حقوقی به مطالبات سیاسی و شکل گیری جنبش های سیاسی نخواهد داشت.”
پیشنهاد این بیانیه برای جلوگیری از ایجاد تعارض هایی که موجودیت حکومت را از طریق گسترش جنبش های سیاسی و اجتماعی تهدید می کند؛ این است که نظام هماهنگ در تعلیم و تربیت رسمی با مبنا قرار دادن گفتار جنسیتی نو بنیادگرایی ایجاد شود و به معنی واضح تر “یکسان سازی” جامعه از نظر آموزش های جنسیتی مبتنی بر تفاوتهای دو جنس است [[یکی از سیاست ھای اصلی بنیادگرایان یکسان سازی جامعھ است( ر. ک. بیانیھ میدان)]]. به همین دلیل است که باید دانشجویان واساتیدی که به هر نحوی به افزایش تعارض های اجتماعی و جنسیتی از طریق ترویج اندیشه های فمنیستی دامن می زنند، از دانشگاه ها بیرون رانده شده و نیروهایی تازه ای از دانشجویان پذیرش شوند که بتوانند مروج گفتار جنسیتی نو بنیادگراها بوده و از این طریق امنیت ملی حکومت را تضمین کنند.
گسترش مطالعات زنان با گفتار نو بنیادگرایی: بر اساس سیاست های جدیدی که در جهت اسلامی کردن دانشگاه ها صورت می گیرد، محتوای درسی مطالعات زنان به کمک طلبه هایی که از چند سال پیش تحت آموزش روحانیون قم بودند، تغییر کرده و گفتار نو بنیادگرایی وارد کتاب های درسی شده و پایان نامه های دانشجویان متناسب با گفتار نو بنیادگرایی تنظیم می گردد.
در تغییرات درسی که توسط دانشجویان مطالعات زنان دانشگاه تهران گزارش شده است، ماده درسی “نظریه های فمنیستی” به ” نقد نظریه های فمنیستی ” تبدیل شده و مواد درسی مانند ” زن در دین و فلسفه” و “معرفت شناسی رشته مطالعات زنان” به این رشته اضافه شده است. یکی ازاین دانشجویان در مقاله ای انتقادی می نویسد:
“اگر بخواهید مطالعات زنان بخوانید نیازی نیست که از جامعه شناسی جنسیت، تاریخ زنان ایران یا حتی جامعه شناسی خانواده چیزی بدانید. منابع آزمون این رشته …شامل حقوق زن در اسلام و مبانی روان شناسی است. بعد هم باید سر جلسه کنکور بنشینید و به سئوالات مربوط به میزان فرو کردن زن در خاک به هنگام سنگسار، شرایط اثبات زنا، چند همسری، حق حبس و دیگر سئوالاتی که آشکارا به میثاق های حقوق بشر و تلاش های فعالین زن دهن کجی می کند، جواب دهید. اما اگر همه این مراحل را با موفقیت پشت سر گذاشتید، این نقد نظریه های فمنیستی و زن در دین و فلسفه است که انتظارتان را می کشد”. [[نشریھ دانشجویی صبح/ دانشگاه تھران/ آغاز موج اسلامی کردن علوم انسانی با بازنگری در مطالعات زنان http://sobh-e-tehran.blogfa.com/post-113.aspx
]]
مهمترین استراتژی نو بنیادگرایان در مطالعات زنان و برنامه ریزی های جنسیتی، تاکید بر نقش زنان در خانواده با تکیه بر نقش مادری است. فریبا علاسوند یکی از تئوریسین های این گفتار می نویسد:” پر واضح است که یک جامعه دینی و بلکه اخلاقی، پیش از آنکه به ایمن سازی روابط زناشوییِ آزاد فکر کند، علاقه مند است که برای تحکیم نهاد ازدواج، بنیان خانواده و گسترش فرهنگ عفاف، برنامه ریزی نماید.” [[http://womenrc.ir/index.php?action=article&cat=68&id=324&artlang=fa]]
به همین دلیل ضمن گسترش رشته های مطالعات زنان در دانشگاه های سایر استان های ایران، این رشته ها به سمت تحکیم مبانی خانواده با دیدگاه نهادینه سازی تفاوت های جنسیتی حرکت می کند. با دستور وزرات علوم، رشته های مطالعات حقوق زن و خانواده، پژوهشگری مطالعات خانواده، روانشناسی زن وخانواده طراحی می شود ایجاد رشتھ تحصیلی مطالعات حقوق خانواده در مقطع کارشناسی ارشد/ مجلھ اینترنتی شورای فرھنگی اجتماعی زنان [[http://irobonet.com/Research.aspx?id=3]] رشته هایی نظیر مدیریت خانواده، دردانشگاه پیام نور( تنها دانشگاه مکاتبه ای سراسری)، اصول خانواده در استان مازنداران ( خبرگزاری مهر١٣٨٧/٨/٢٧) ، رشته های تخصصی مطالعات زنان و تاریخ دربخش زنان طلبه حوزه علمیه قم تاسیس می شود (ایسکانیوز/١٣٨٧/۶/١٢).
به موازات تغییر محتوایی و موضوعی رشته های مطالعات زنان، سازو کارهای حکومتی و دستگاه های جنسیتی رسمی نیز تغییر نام و ماموریت می دهند. به طور مثال مهمترین سازمان حکومتی زنان که در دوره اصلاحات “مرکز امور مشارکت زنان” نام داشت به “مرکز امور زنان و خانواده” تغییر نام داده و در توصیف استراتژی جدید خود اعلام می کند:
“عدم دقت نظر … در پاسداشت و حفظ حریم امن خانوادگی، درکنار غفلت از ارزشهای متعالی نقش های مادری و محوریت » و بی رنگ شدن « بحث مشارکت زنان » همسری، می رفت تا حوزه سلامت فرهنگی جامعه را با پررنگ شدن به مخاطره اندازد. این امر با بازبینی دولت نهم از نقش برجستۀ زنان در حفظ کیان فرهنگی کشور و با ورود « خانواده به نام و حوزه فعالیت های مرکز امور زنان نهاد ریاست جمهوری تعقیب شد و بحث حفظ حریم « خانواده » عنوان مبارک فردی و خانوادگی بانوان مورد حمایت مجدانه قرار گرفت.” ( منزلت زنان و خانواده در دولت نهم/ مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری/ مقدمه) این مرکز که عالی ترین مرکز برنامه ریزی و سیاست گزاری حکومتی است، کلیه برنامه های آموزش جنسیتی را که پیش از این با رویکرد توانمندسازی زنان با رویکرد جنسیت و توسعه انجام می گردید تغییر داده و” طرح رحمت” و”طرح مطهره” را جایگزین آن کرد.
به گفته معاون مرکز امور زنان و خانواده ” طرح آموزشی رحمت ، در راستای راهکارهای اجرائی برای تقویت نهاد خانواده و معرفی الگوهای رفتاری به صورت شیوا، آسان و قابل درک برای زنان جامعه بااستفاده از تعالیم ارزشمند دو ثقل قرآن کریم و عترت و با همکاری و هماهنگی نیروی مقاومت بسیج و حوزه های علمیه به اجرا درمی آید.” [[http://www.women.gov.ir/pages/?cid=334]]
این طرح که در صدد تثبیت کلیشه های جنسیتی است هزاران زن خانه دارو کارمند را تحت آموزش قرار داده است. آموزشگران این طرح اعضای نیروی مقاومت بسیج و برخی طلبه های حوزه علمیه قم هستند. “طرح مطهره” نیز نوعی طرح آموزش مربیان جنسیتی بر اساس کتاب های آیت الله مطهری بوده و از طرف وزرات کشور در تمام استان ها آموزش داده می شود [[http://www.iranwomen.org/Zanan/HomePage/HPDetails3.aspx?id=948]]
نهادینه کردن تفاوت های جنسیتی در نظام هماهنگ آموزشی، برنامه طولانی مدتی است که تنها به تغییر مواد درسی رشته مطالعات زنان، و آموزش های مردمی منتهی نمی شود. در مرحله دراز مدت تر این مدارس ابتدایی و متوسطه هستند که مناسبترین ظرفیت را برای ساختار دهی نقش های حنسیتی متناسب با گفتار نو بنیادگرایی فراهم می آورند. در خبری که سال ۱۳۸۷ منتشر گردید، معاون وزیر آموزش و پرورش وعده داده است که کتاب های پسران و دختران بر اساس تفاوت های جنسیتی آنان تفکیک خواهد شد:
“در تصویب نهایى سند برنامه درس ملى و در تالیف کتب درسى جدید به مشترکات و تفاوت هاى جنسى دانش آموزان در تالیف کتب درسى توجه خاصى صورت مى گیرد… سند برنامه درس ملى بر اساس مبانى فلسفى تعلیم و تربیت اسلامى تدوین شده و در آن به جنسیت دوران رشد و روانشناسى رشد توجه شده است و سعى داریم در تصویب نهایى برنامه [[http://www.iranwomen.org/Zanan/HomePage/HPDetails3.aspx?id=456]] درس ملى به این عناصر بیشتر بپردازیم.” ( مصاحبه خبری با ایسکانیوز/ ۱۳۸۷(۱۷/۴/
گفتار نو بنیادگرایی تلاش ساختارمندی ( به گفته خودشان نظامند) را برای تغییر نگرش های زنان و یکسان سازی باورهای آنان آغاز کرده و در تثبیت کلیشه های جنسیتی مبتنی بر تفاوت های طبیعی زن و مرد، همه ساز و کارهای حکومت اعم از رسانه ها، دانشگاه ها و مراکز عمومی را به کار گرفته است. به هر میزانی که گفتار نو بنیادگرایی به پیش می رود، مقاومت های زنان نیز به انحاء مختلف در برابر آن شدت می گیرد. یکی از انواع شیوه های مقاومت در برابر این گفتار، جدا شدن نیروهای فکری مولد از بدنه حکومت و پدید آمدن تدریجی مطالعات زنان بدیل در فضاهای مدنی و مجازی است است.
فضای های بدیل برای رشد مطالعات زنان: فشارهای نو بنیادگرایان بر فمنیست هایی که در جامعه مدنی و دانشگاهها بودند، متهم کردن فعالان به براندازی نرم، دستگیری شماری از فعالان جامعه مدنی و بستن سازمان هایشان، پرونده سازی برای اساتیدی که مدیریت طرح های کلیدی و تحقیقاتی مطالعات زنان را به عهده داشتند، تعطیل کردن رسانه ها و مطبوعات زنان با بهانه های سطحی و به طور خلاصه “امنیتی کردن فضاهای عمومی” باعث شد تا نیروهای موثر جنبش زنان از بدنه سازمان های غیر دولتی، مطبوعات و دانشگاه ها به بیرون رانده شوند. همین شرایط باعث گردید تا استراتژی های فعالان جنبش نیز تغییر کرده و شبکه های غیررسمی را که عموما بر پایه کمپین ها و ابتکارات مختلف هستند، شکل دهند [[جنبش زنان از سازمان ھای غیر دولتی تا شبکھ ھا/ محبوبھ عباسقلی زاده]].
این کمپین ها و ابتکارات، گفتارهای فمنیستی جدیدی را شکل می دهند که عموما از طریق وب سایت های اینترنتی گروه های مختلف جنبش زنان قابل دسترسی است. به طور مثال گفتاری که حول کمپین یک میلیون امضاست بر پایه “برابری خواهی حقوقی” است، در حالی که کمپین قانون بی سنگسار گفتار “علیه همه مظاهر نو بنیادگرایی” را دنبال می کند. گروهی دیگر از فمنیست های چپگرا با ایجاد ارتباط با زنان کارگر و سندیکاها گفتار علیه “جهانی سازی و سرمایه داری جهانی” را شکل می دهند و گروهی دیگر که اغلب فمنیست های اصلاح طلب هستند گفتار “مشارکت سیاسی زنان” را پی می گیرند. شکل گیری این گفتارها نیاز به مطالعه ، تحقیق و نظریه پردازی داشته و گرایش فعالان را به مطالعات زنان افرایش داده است. به همین دلیل نیروهای فکری فمنیستی که زمانی در دانشگاه ها و مطبوعات و سازمان های غیر دولتی مشغول به فعالیت بودند اگر در خدمت گسترش گفتارها و شبکه های غیر رسمی جنبش زنان نباشند، یا برای تکمیل مطالعاتشان به خارج از ایران سفر کرده اند و یا خانه هایشان را تبدیل به دانشگاه های کوچکی برای آموزش جوانان کرده اند. گروهی از کنشگران که از اولین دانشجویان مطالعات زنان بودند دراثر فشارهای نیروهای امنیتی از دانشگاه کناره گرفته اما تحقیقات و مطالعات خود را همچنان ادامه داده و منابع مهمی برای تغذیه فعالان جوانتر جنبش زنان گردیده اند.
مسدود شدن فعالیت در فضاهای رسمی نظیر سازمان های غیر دولتی، دانشگاه ها و مطبوعات هر چند که دشواری های خاص خود را داشت اما باعث گردید که وقت زیادی از برنامه های روزانه که صرف امور بوروکراتیک می شد آزاد شود. همین موضوع یکی از مهمترین عوامل گسترش مطالعات فمنیستی بین فعالان جنبش زنان بوده است. عامل دیگر وجود فضای مجازی و اینترنت است که امکان تبادل آزاد و سریع اطلاعاتی با جهان را فراهم می کند. یکی دیگر از عوامل، پیچیده شدن اشکال مقاومت در برابر سیاست های ناتوانمند ساز حکومت در قالب کمپین های مختلف و تبیین عقلانی این کمپین ها با زبان و ادبیاتی است که بتواند مردم را متقاعد کند. اما مهمترین عامل در گسترش مطالعات فمنیستی، گسترش جنبش زنان به عنوان یک جنبش اعتراضی، مریی شدن مسئله زنان در جامعه ایران و مقاومت زنان و به ویژه جوانان در برابر سیاست های بنیادگرایانه است.
حجم تحقیقات ارزشمندی که در دو سال اخیر در سایت های اینترنتی منتسب به جنبش زنان منتشر شده است نشاندهنده ده ها اثر با ارزش است که شمار آن بسی بیشتر از انتشارات مقالات در مجلات علمی دانشگاهی است. پدید آورندگان این مقالات فعالانی هستند که داوطلبانه و متعهدانه و با درکی عمیق از بافت سیاسی – اجتماعی ایران به نقد فمنیستی از وضعیت زنان ایرانی پرداخته و به نحوی سیاست های حاکمیت را به نقد کشیده اند.
تولیدات مطالعاتی فعالان جنبش زنان آنقدر مریی هست که ظرف مدت کوتاهی ماشین نوبنیادگرایان را به عکس العمل وادارد. به طوری که عمده بودجه مطالعاتی و تحقیقاتی حکومت در حال حاضر اختصاص به تحقیق و پاسخگویی به فمنیستهایی است که تنها ابزار ارتباطی اشان سایت های فیلتر شده اینترنتی است.
با این حساب به نظر می رسد که رانده شدن فمنیست ها از دانشگاه ها و فضاهای عمومی نتوانسته است نیاز زنان به مطالعه و آموزش های جنسیتی را از میان ببرد. در واقع با انتقال دانشگاه ها به خانه و انتقال فضای عمومی به فضای مجازی، جنبش زنان توانسته است نوعی مطالعات زنان بدیل را به وجود آورد.
تولید گفتارهای فمنیستی در بدنه جنبش زنان و شکوفایی تئوریک در حوزه مطالعات فمنیستی و جنسیتی، درست در
زمانی که کمترین دسترسی به دانشگاه و مراکز مطالعاتی وجود دارد نشان می دهد که چگونه رشد و شکوفایی ذهنی
خلاقیت ها در شرایط دشوار محقق می شود. بنابراین این قاعده که رابطه مستقیمی بین فضاهای باز و رشد جنبش ها
وجود دارد لااقل در تجربه ایران صدق نمی کند.
– نتیجه گیری
مسئله جنسیت و جنس همواره یکی از عناصر هویت بخش نظام اسلامی ایران بوده و به همین دلیل کنترل نقش های جنسیتی زنان یکی از اصلی ترین سیاست های حکومت است. تغییرات گفتار جنسیتی حکومت در دوره های سه گانه:
اسلامیزاسیون انقلابی، دوره اصلاحات و نو بنیادگرایی ، نشان می دهد که چگونه مسئله جنسیت یکی از عناصر اصلی ایدئولوژی های این سه دوره بوده است. بنابراین بین ساختاردهی جنسیتی و اسلامیزاسیون رابطه ای مستقیم و معنا دار برقرار بوده و مسئله جنسیت از آن جهت که به هویت نظام اسلامی گره خورده است، مسئله ای سیاسی است. بنابراین کلیه منابعی که به نحوی در ایجاد ساختارهای جنسیتی ، کنترل یا تغییر نقش های جنسیتی زنان و بالارفتن مطالبات زنان دخالت دارند باید تحت نظر و کنترل مستقیم حکومت باشند. با چنین نگرشی است که مطالعات زنان و آموزش های جنسیتی نیز یکی از منابع مهم در تغییر نقش های جنسیتی به شمار رفته و بشدت باید تحت کنترل حکومت قرار گرفته و بر اساس گفتارهای رسمی حکومت شکل بگیرد.
اما در عمل هیچ گاه مطالعات زنان نتوانست به یکی از ابزارهای بازتولید ایدئولوژی جنسیتی اسلام گراها تبدیل شود. در واقع نگرش امنیتی و سیاسی حکومت به مطالعات زنان از یک طرف و مقاومت جنبش فمنیستی از طرف دیگر باعث شد تا مطالعات زنان تعریف گسترده تری از مطالعات صرفا اکادمیک داشته و در بستر چالش های اسلامیزاسیون وزنان؛ ظرفیت های تازه ای از آن شکل بگیرد. در حالی که نو بنیادگرایان در سال های اخیر تلاش های بسیاری را برای مهار کردن جریان مطالعات زنان به کار برده اند، اما تلاش های جنبش فمنیستی در ساختن نوعی مطالعات زنان جایگزین و خلق فضاهای بدیل برای رشد و گسترش مطالعات فمنیستی نشان می دهد که منابع تولید ادبیات جنسیتی در اصل خود زنان بوده و هرگز نمی توان آن را به عهده حکومت ها و یا ساز و کارهای رسمی آموزش عالی گذاشت. مطالعات زنان در بافت سیاسی- اجتماعی ایران تنها به خلق ظرفیت های ذهنی زنان و تقویت عاملیت آنان در برابر ساختارهای ناتوانمند ساز کمک نمی کند بلکه خودش به خودی خود دارای عاملیت بوده و توانایی و ظرفیت این را یافته است که جبهه ای فراگیر از زنان را در برابر نو بنیادگرایان تشکیل دهد.