– شهین گرامی تو در یک [گردهمایی->http://iran-women-solidarity.net/spip.php?article571] تجربیات شخصی خودت در قبل از انقلاب را بازگو کردی، میتوانی یک بار دیگر اینجا آنرا عنوان کنی؟ برای اینکه به حافظه ات یاری رسانم در آنجا گفتی که آغاز حجاب در سالهای دهه چهل توسط ملی ـ مذهبی ها سازماندهی شده بود.
در صحبتم در آن سمینار سعی داشتم که نشان دهم سیاست نزدیکی حکومت شاه با مذهبیون بود و نه نیروهای دمکرات. به این اشاره کردم که قوانین خشک و منجمند در مورد لباس پوشیدن دختران دانش آموز و همواره کنترل برای کوچکترین آرایش مو و صورت بشدت صورت می گرفت و گاهأ موجب تنبیه بدنی. از مدیران مدرسه و بخصوص از خانم فرخ رو پارسا نام بردم که در زمان مدیریت مدرسه نوربخش دخترانه هر روز صبح با خط کش جلو در ورودی می ایستاد موی ، ناخن و صورت تک تک دانش آموزان را بررسی می کرد. در ضمن به موضوع دیگری نیز اشاره کردم که برخی رشته های تحصیلی در دانشگاه تهران نیز تا اوایل سالهای ۱۳۴۰ برای دختران ممنوع بود. از آن جمله رشته زمین شناسی دانشکده ی علوم، که دکتر یدالله سحابی نیز استاد آن بود. در سالی که به دانشگاه تهران رفتم برای یک ترم با سحابی درس داشتم (زمین شناسی عمومی) . او حکم کرده بود که همه ی دختران باید از پسران جدا بنشینند و در عقب آمفی تاتر. البته ما هم بعنوان جوک می گفتیم که “سحابی پیر شده و به دلیل پیر چشمی نمی تواند دختران را در جلو کلاس ببیند.” دانشگاه هم اعتراضی نمی کرد. نمونه ی دیگر آن این که رواج امکانات سخنرانی برای فردی مانند شریعتی از نیمه های ۱۳۴۰ به بعد چشم گیر بود. و تا آنجا که به یاد دارم از این تاریخ بر تعداد دانشجویان دختر با روسری در کلاس ها افزایش یافت ـ البته نه در همه ی دانشکده ها.
– به نظر تو چرا در همان زمان نیروهای سیاسی و به خصوص زنان سکولار به آن اهمیت لازم را نیمدادند؟
بسیاری اززنان سکولار در آن روزها به مسئله حجاب اهمیت داده و هنوز هم می دهند. و درهمه ی این سالها نیروی اصلی مبارزه علیه حجاب را این زنان از نسل های متفاوت تشکیل داده اند. از یاد نبریم که در همان اوایل این زنان به دلیل عدم رعایت حجاب از کار بر کنار شدند. به عنوان نمونه زنان پرستار در مسجد سلیمان که همگی آن ها را از کار اخراج کردند. این مسئله در برخی وزرات خانه های دیگر نیز انجام شد. عده ای از ایران اخراج شدند و مبارزات خود را از همان سالهای اولیه در خارج از کشور سازماندهی کردند. فراموش نکنیم اولین تشکل ها را این زنان در اروپا و امریکا تا سیس کردند. ولی عده ای از زنان سکولار نیز پس از سرکوب کلیه نشریات، تشکل های دمکراتیک و تعطیل بسیاری از روزنامه ها سرخورده شده و خانه نشین شدند یا خود را “بازخرید” کردند. اگرچه زنان در دانشگاهها و محل کار با روسری حاضر شدند، ولی همواره مخالفت خودرا نشان داده اند. این نسل مبارزه را به نسل بعد منتقل کرده و می بینیم که همواره زنان جوان پرچم دار مبارزه علیه حجاب در شهرهای ایران بوده و هستند. توجه داشته باشیم که جمهوری اسلامی تا کنون بیش از ۷ نیروی نظامی و غیر نظامی در خیابان های ایران به کار گمارده و دستگاه عریض و طویل وزارت ارشاد همواره در صدد مبارزه با جوانان و زنان علیه چجاب است. اما قادر نبوده اند آنها را کنترل کتتد. در این مورد رجوع کنید به مقاله «[ ارشاد نشدم، تجربه زنان از ۳۰ سال حضور گشت ارشاد->http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=20416] »
ـ چه اتفاقی افتاد که پس از به قدرت رسیدن اسلامیستها در ایران مقامت لازم و فراگیری که می بایست در مقابل اجباری بودن حجاب صورت میگرفت پانگرفت؟
به نظر من مقاومت لازم از طرف زنان صورت گرفت ولی اکثر نیروهای سیاسی فعال در آن روزها از یک طرف به دلیل “ضدامپریالسیت” دانستن اسلامیست های به قدرت رسیده و از طرف دیگر ارجح بودن “مبارزه ضدامپریالیستی” بدون روشن کردن نیروی امپریالیستی و به اعتقاد من به دلیل سطح پائین تئوریک جنبش چپ و عدم درک از پایه ای بودن دمکراسی و آزادیهای فردی یا به حمایت از حکومت اسلامی پرداحتند ـ مثل حرب توده و اکثریت. و یا سکوت کردند و مسئله حجاب را فرعی دانستند. نیروهای ملی داخل حکومت هم که مخالفتی با حجاب نداشتند، هر چند که فشار مبارزات زنان آنها را وادار کرد که با حجاب اجباری بنوعی مخالفت کنند مانند آیت الله طالقانی. بهر روی هیچکدام از این نیروها به حقارت و تحقیر حجاب اجباری پی نبرند، البته امیدوارم پس از گذشت ۳۰ سال به مفهوم و عمق این حقارت پی برده و متحول شده باشند.
– تا آنجائیکه من به یاد میآورم مقابله با حجاب اجباری در دستور کار “اتحادیه ملی زنان فرار نگرفت”. دلیل آنرا در کجا میبینی؟ و حالا به چه آموخته هایی از آن تجربه میتوانی اشاره کنی؟
قبل از پاسخ به این سوال دوست دارم بگویم که هفته ی گذشته ( سومین هفته ماه آوریل) را با سه تن از دوستان و همکاران [“اتحاد ملی زنان->http://iran-women-solidarity.net/spip.php?article36]” از سه قاره مختلف گذراندم . این دیدار بسیار جالب و انرژی بخش بود. همگی ، پس از سالها یکدیگر را می دیدیم و سرشار از انرژی خاطرات آن دوران را مرور کردیم. از خود سوال کردیم چه عاملی مارا در همه این سالها با وجود دور بودن از یکدیگر و حتی بی خبری پس از سالها مشتاق یکدیگر نگهداشته ؟ بی پروا به دور هم جمع شدیم و گویی که این ۲۷ سال اثرش فقط برخطوط چهره مان و رنگ موهایمان رد پایی گذاشته و نه در عزم و آرمانی که ما را به دور هم جمع کرده بود. ما ۴ نفر از جمله همکاران اتحاد ملی زنان بودیم که مخالفت با حجاب برایمان مسئله ای اصولی و مهم بود و تظاهرات ۸ مارس ۱۹۷۹ انگیزه اصلی در گام نهادن در تشکل زنان.
حال برمیگردم به پاسخ سوال: رسمأ، در کلیه موضع گیری ها ” اتحاد ملی زنان” مخالف حجاب بود ولی اغلب در نوشته ها یک اما و اگر هم می آمد. به دو دلیل : یکی اینکه شدت مخالفت با حجاب در همه اعضاء یکسان نبود و حتی در اوایل برخی از دوستان با این که فاقد اعتقاد مذهبی بودند، با روسری به دفتر ” اتحاد” می آمدند که پس از بحث و صحبت همگی آنها روسری را کنار گذاشتند. به یاد می آورم صحبت های خودم را با یکی از دوستان فعال در اوایلی که به “اتحاد ملی زنان” آمده بود . او استدلا لش این بود که با روسری “راحت ترم”. از او پرسیدم چگونه می توان در این هوای گرم با “لچک” راحت بود؟ او خیلی زود روسری را کنار گداشت. دوم این که عده ای هم از ترس این که ” انگ طرفداران رژیم شاه” به آنها نخورد همیشه اصرار داشتند که در موضع گیری علیه حجاب به رژیم “آمریکا و دست نشاندگانش” یعنی طرفداران رژیم پهلوی هم برخورد شود. این اما و اگر ها بود که به دلیل فشاراین دوستان در برخی اعلامیه ها در محکوم کردن حجاب آمده است.
فراموش نکنیم اکثر نیروهای مبارز در اسفند ۱۳۵۷ ما ها را که به آن تظاهرات رفته بودیم از “زنان قابلمه به دست شیلی ” بر حذر می کردند و گاها انگ های دیگر هم می زدند چه رسد به زنانی که با لباس آراسته به تظاهرات پیوسته بودند. جو آن روزها چنین بود ولی مقاومت مخالفین حجاب و مبارزات پی گیر آنها پس از این تاریخ استوار و پایدارتر ادامه یافت.
اکثر اعضاء اتحاد ملی زنان در سال اول بنوعی همان “اونیفورم دوران انقلاب ” را بدون روسری در بر داشتند. البته زنان کارمند و معلم چنبن نبودند. ولی از سال دوم لباس پوشیدن بنوعی تغییر کرده بود و دیگر همگی با لباس های “متین” (که اونیفورم زنان در اکثر تشکلها ی سیاسی فعال بود) حرکت نمی کردند.
بد نیست در اینجا بگویم واقعیت ما این بود که آگاهی زنانه در اکثر افراد علاقه مند به مبارزه بسیار پائین بود. برخی از از اعضاء “اتحاد ملی زنان” هم نامه می فرستادند و از سیگار کشیدن، بلند خندیدن، نحوه لباس پوشیدن و دوست پسر داشتن برخی از اعضاء ی دیگر شکایت می کردند!
– در سالهای اخیر با رشد جهان بینی “پست مدرن” و همچنین نظریه “نسبیت فرهنگی” در محیطهای آکادمیک چه در داخل و چه در خارج از ایران با زنان جوانی روبرو میشویم که نه تنها حساسیتی به “حجاب” به عنوان ابزار تحکیم و تثبیت مرد- پدرسالاری نشان نمیدهند بلکه آنرا در جهت استقلال فکر ی و عملی زنان مسلمان تئوریزه میکنند. به نظر تو آیا باید با آنان مدارا کرد و یا اینکه آنان و نظراتشان را به چالش کشید؟ چگونه؟
اکنون دوران جهان بینی “پست مدرن” و “نسبیت فرهنگی” در سطح آکادمیک هم به پایان رسیده. البته این گرایش در سالهای ۱۹۹۰ به خصوص در سطح جهانی تأ ثیر گذار بود ولی بخش دیگری از زنان آکادمیک با آن ها برخورد نظری نمود و تفکر آن ها را به چالش کشیده اند. هم چنین زندگی فعال زنان در کشورهای تحت حاکمیت “اسلام سیاسی” مثل ایران نیز نادرست بودن این برداشت ها را به ثبات رسانیده است. به نظر من برخی از این زنان آکادمیسین برای دریافت بودجه تحقیق از دانشگاه ها و یا سایرامتیازات نظیر “تحقیق میدانی در ایران” در این موارد همکاری کرده اند ولی نه همگی آن ها. اکثر این زنان در کشورهای اروپائی و امریکا زندگی می کنند و در دوره ای برای یافتن ” بازار فروش کارشان” به این تحقیق ها روی آوردند. برخی از آن ها با “اسلام سیاسی” مرزبندی روشنی ندارند و نقدی هم به سیستم پدر ـ مرد سالارنمی کنند. اینان گاهآ آگاهانه مرز بین “زنان مسلمان” خواهان آزادی را با ” اسلام سیاسی” و همکاران زن آن ها مخدوش می نمایند.
وظیفه ما ادامه مبارزه خودمان و بر طرف کردن کمبودهای تئوریک و عملی مبارزه علیه سیستم پدرـ مرد سالار است. مبارزه ما به چالش کشیدن این گونه نظریه ها است. از یاد نبریم ” سبز است درخت زندگی”!