[میدان زنان->http://www.meydaan.net/default.aspx]: وقتی دو کاندیدای اصلاح طلب انتخابات ریاست جمهوری، به فاصله کوتاهی جمع کردن و محو کردن گشت ارشاد را در میان وعده های انتخاباتی خود اعلام کردند، اولین سئوالی که در ذهن خیلی ها مطرح شد این بود که آیا حل مساله گشت های ارشاد از جنس بهبود سیاستهای کلان اقتصادی، رابطه با آمریکا یا سیاستهای مربوط به فن آوری هسته ای بوده که در کنار آنها ردیف شده است؟! در واقع سئوال این بود: چرا گشت ارشاد، در نظر کاندیداها تا این حد مهم قلمداد شده است؟
این نوشته، در پی ارائه پاسخی است به این سئوال و طبیعتا، مثل هر دیدگاه دیگری، می تواند محدودیتهای ناشی از شخصی بودن را در برداشته باشد و به هر روی، ادعای جامعیت و مانعیت ندارد. نگارنده اعتقاد دارد دیگران می توانند پاسخهای دیگری به این سئوال بدهند.
گشت های ارشاد، شکل بیرونی اصلی ترین و مستمرترین بخش طرح ارتقای امنیت اجتماعی، یعنی برخورد با پوشش است. در فروردین ۱۳۸۶، مقامات نیروی انتظامی اعلام کردند طرحی برای برخورد با آنچه “بدحجابی” یا اصطلاحی که خودشان ساخته بودند، “بدپوشی” می دانند، اجرا خواهند کرد. از آن زمان و از آن پس، آنها به مناسبت فصل و مد، فهرستی از مصادیق بدحجابی و بدپوشی را اعلام کرده اند که اگر چه برخی از لباسها یا مدهای مربوط به مردان را هم در بر می گرفت اما عمدتا متوجه زنان بود. در کوتاه زمانی پس از اعلام طرح، برخوردها در خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ، آغاز شد. هر روز چندین “ون” نیروی انتظامی از زنانی پر می شد که به دلیل نوع لباسشان دستگیر شده بودند و باید به کلانتری ها و مقرهای نیروی انتظامی برده می شدند تا برایشان پرونده تشکلی شود، از آنها عکسبرداری شوذ و اقوامشان لباسهایی از نظر نیروی انتظامی مناسب برایشان بیاورند؛ روندی که حداقل یک روز کامل کاری، دستگیر شدگان و خانواده هایشان را درگیر می کرد و تا روزها و روزها، سرخوردگی، خشم و حس تحقیرشدگی برای فرد دستگیر شده و اطرافیانش به همراه می آورد. براساس آمارهای اعلام شده از سوی نیروی انتظامی، تنها در یک ماه پس از آغاز طرح ارتقای امنیت اجتماعی، ۱۴ هزار و ۶۳۵ نفر در ۱۰ استان اصفهان، کردستان، اردبیل، مازندران، گیلان، خراسان شمالی، مرکزی، سمنان، خوزستان، فارس و فرودگاه ها و ایستگاه های قطار دستگیر شدند و ۶۷ هزار نفر نیز به خاطر پوشش خود تذکر دریافت کردند(۱). بنابراین می توان حدس زد هم اکنون که دقیقا دو سال از شروع اجرای این طرح می گذرد، چه تعدادی از مردم، گرفتار تشدید سیاستهای برخورد با پوشش زنان شده اند. استمرار این بخش از طرح ارتقای امنیت اجتماعی، برخلاف بقیه بخش ها مثل برخورد با اراذل و اوباش، یا آرایشگاهها و آتلیه های عکاسی و… که جنبه مقطعی و مانوری داشتند، باعث شد که بودجه و امکانات ثابتی به آن اختصاص یابد، ون های نیروی انتظامی کم کم هم تعداشان زیاد شد و هم برچسبی پشت و پهلوی آنها نصب شد که رویش نوشته شده بود: “گشت ارشاد”. این ون ها به طور ثابت در مناطقی از شهر تهران و سایر شهرهای بزرگ مستقر شدند که عمدتا محل رفت و آمد و زیست شهری و اجتماعی طبقه متوسط بود.
علیرغم همه انتقادات صریحی که نه تنها از سوی فعالان جامعه مدنی که از سوی نیروهای سیاسی و حتی مسئولان دولتی مطرح شده، گشت های ارشاد همچنان حضور “نمادین” و “نهادین” خود را حفظ کرده اند و به نظر من همین دو وجه باعث شده که کاندیداهای ریاست جمهوری تا این حد پررنگ به گشت های ارشاد بپردازند. در ادامه سعی خواهم کرد منظورم را از نمادین بودن و نیز نهادین بودن گشت های ارشاد توضیح دهم.
نماد یکدست سازی جامعه
در اسفند ۷۵، هنوز چند روز از انقلاب نگذشته، امام خمینی در سخنرانی اعلام کرد زنان دیگر نمی توانند بدون حجاب اسلامی به ادارات بروند؛ هرچند اجرای روند اجباری شدن داشتن حجاب در تمامی اماکن عمومی تا اواسط سال ۶۰ طول کشید. در آن زمان، گشت های ثارالله کمیته های انقلاب اسلامی بازوی اجرایی دادستانی برای دستگیر کردن زنانی بودند که بی حجاب بودند. از سال ۶۰ به بعد که دیگر زن بی حجابی در فضاهای عمومی وجود نداشت، اصطلاح “بدحجاب”، برای توصیف وضعیت زنانی به وجود آمد که اگرچه روسری به سر و مانتو به تن داشتند اما کاملا ضوابط شرعی مربوط به حجاب را رعایت نمی کردند و یا به دلیل پوشش مطابق مد روزشان به اصطلاح، “جلب توجه” می کردند. بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی که در سال ۶۰ وضع شد، برای این زنان مجازات شلاق و حبس در نظر گرفته بود. بعدها در اصطلاحات سال ۷۵، این مجازات به جزای نقدی کاهش یافت. بخشنامه ها و مکانیزمهای قانونی متعدد دیگری نیز درباره حجاب، در همان دهه ۶۰ وضع و اعمال شد.
اگرچه سیاستها و قوانین مربوط به حجاب، در ظاهر عام بود و همه جمعیت زنان را در بر می گرفت، اما در عمل و اجرا، عمدتا طبقه متوسط شهری را در بر می گرفت. زنان طبقات فرودست، به دلیل متابعت ناگزیرشان از سنت ها یا کنترل شدید خانواده و عرف محل زندگی، کمتر خارج از چارچوبهایی که برای دولت نیز قابل قبول نبود، لباس می پوشیدند. به همین دلیل، در عمل، منازعه بر سر پوشش، در طول سالهای پس از انقلاب، تبدیل به منازعه بخش قابل توجهی از طبقه متوسط شهری با حکومت شد؛ در حالی که طبقات دیگر اساسا یا نظاره گر این منازعه بودند و یا در مواردی، حامی سیاستهای دولت. این منازعه، با روی کار آمدن دولتهای لیبرال هاشمی رفسنجانی و خاتمی، رو به کاهش رفت اما هیچگاه، کاملا حل نشد. برآمدن دولت احمدی نژاد، با سیاستهای بنیادگرایانه در همه عرصه ها، و به خصوص در حوزه مسائل زنان، طبیعتا هیزم آتش این منازعه را افزون کرد؛ به خصوص اینکه خواست بخش بزرگی از رای دهندگان به احمدی نژاد، تلاش برای اسلامی شدن ظاهر جامعه و یکدست شدن آن بود. به این ترتیب، با اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی، مساله لباس زنان بار دیگر با شدت و حدت تمام موضوع بحث دائم در خیابانها، رسانه ها و نیز، حوزه قدرت شد.
اگر برای بنیادگرایی، یک نظام فکری قائل باشیم که در چارچوب آن، تنها یک طرز تفکر و یک نحوه از زندگی قابل قبول است و با تنوع در تفکر و شیوه زندگی با شدیدترین اشکال ممکن برخورد می شود، درخواهیم یافت چرا هرگاه در هر جای دنیا، بنیادگرایان به قدرت رسیده اند، سیاستهای یکسان سازی همه چیز و همه کس مطابق تفسیر یگانه و گزینشی خود از دین را دنبال کرده اند. یکسان سازی پوشش زنان، از این جهت برای همه انواع بنیادگرایان مذهبی (در اینجا نه تنها مثالهای متعددی در بنیادگرایی اسلامی که در بنیادگرایی یهودی و مسیحی در دست است) اهمیت دارد که می تواند به عنوان یک نماد و پرچم، نشان دهنده قدرت بنیادگرایان برای تغییر ظاهر جامعه مطابق میل آنها باشد. بدیهی است که چنین اعمال قدرتی، به ابزار و لوازم متناسب خود نیاز دارد. گشت های ارشاد، به تمامی، نماد این اعمال قدرت هستند. حضور تمام وقت آنها(۲) ، به معنای آن است که شما، به عنوان یک زن، مدام در حال پاییده شدن هستید: نگاههایی مقتدر، سرتاپای شما را مدام بررسی می کنند تا مطمئن شوند از چارچوبهای تعیین شده برای پوشش، خارج نشده اید. این روند هر روزه، به سادگی شما را از یک انسان آزاد به انسانی با احساس گناه دائمی یا مجرم بالقوه تبدیل می کند، کسی که حتی وقتی به طور مستقیم زیر نگاه گشت های ارشاد نیست، از صبح که بیدار می شود، براساس این نگاه که یک منبع قدرت و کنترل است، تصمیم می گیرد چه بپوشد و چه نپوشد، از چه خیابان و میدانی رد شود یا نشود، اگر گیر افتاد چه سیاستی در پیش بگیرد و… به این ترتیب، پوشش، به عنوان یکی از شخصی ترین امور انسان، تبدیل به سیاسی ترین موضوع ممکن می شود. در این منظومه، گشت ارشاد تنها یک ماشین ون نیست که گوشه میدانی پارک شده باشد و چند پلیس زن و مرد هم در حوالی آن ایستاده باشند بلکه تضمین تداوم کنترل بنیادگرایانه برای یکسان سازی جامعه از سویی و نماد منازعه دائمی طبقه متوسط در برابر این یکسان سازی تفکر و شیوه زندگی از سویی دیگر است. بنابراین وجه نمادین گشت های ارشاد است که باعث می شود کاندیداهای ریاست جمهوری که هم مخالف سیاستهای دولتی هستند و هم ناگزیر از جذب آرای طبقه متوسط شهری، در مقابل آن موضع گیری صریحی داشته باشند. در واقع با وعده جمع کردن یا محو گشت های ارشاد، کاندیداهای اصلاح طلب، ضمن اینکه به نوعی از گذشته دهه ۶۰ گشت های ثارالله، که عقبه تاریخی گشت های ارشاد فعلی است، برائت می جویند، با سیاستهای بنیادگرایانه دولت احمدی نژاد مخالفت می کنند و طبقه متوسط را مطمئن می سازند که سیاست یکدست سازی جامعه را پیگیری نخواهند کرد. اما تنها وجه نمادین گشت های ارشاد نیست که باعث شده موضع گیری در برابر آن در برابر موضع گیری راجع به مسائل به ظاهرا کلان تر و فراگیرتر، اهمیت یابد.
یک هشتم بیرونی کوه یخ
در ارزیابی سیاستهای جنسیتی دولت احمدی نژاد، صرفنظر از ماهیت خلاف حقوق زنان آن، نکته دیگری که جلب توجه می کند، نهادینه کردن این سیاستهاست. در این مسیر، دولت احمدی نژاد کاملا خلاف دولت خاتمی عمل کرده است. به عنوان مثال، در دولت خاتمی، سیاستهای بسیاری برای افزایش مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان وضع شد اما چون این سیاستها در اغلب موارد به قانون یا مکانیزمهای نهادین دیگر تبدیل نشد، بعد از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، به طرفه العینی به باد فنا رفت. در حالی که اغلب سیاستهای بنیادگرایانه دولت احمدی نژاد در مورد زنان، در طول همین دوره چهارساله، نهادینه شده یا در حال نهادینه شدن است و تغییر آن برای دولت بعدی، حتی اگر کاملا مخالف این سیاستها باشد، به سادگی ممکن نیست. یکی از روشن ترین مثالها، همین گشت های ارشاد است.
در سال ۸۴، شورای انقلاب فرهنگی مصوبه ای را با عنوان ” و راهکارهای گسترش فرهنگ عفاف” تصویب کرد که براساس آن شورای فرهنگ عمومی در جلسه ۴۲۷ خود در تاریخ ۱۳/۱۰/۸۴ که به ریاست صفار هرندی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکیل شد آئیننامه «راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب» را به تصویب رساند. به موجب اینآئیننامه ۳۷ صفحهای ۲۷ دستگاه اداری و تقینینی از جمله نیروی انتظامی موظف به اجرای برنامه های اجرایی مشخصی در مورد پوشش زنان، روابط زن و مرد، جداسازی جنسیتی در فضاهای عمومی و … و باید گزارش عملکرد سه ماهه خود را به کارگروه مستقر در دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی ارائه دهند. در واقع، طرح امنیت اجتماعی، بخشی از این مصوبه است. برای تضمین اجرایی شدن این وظایف نیز در وزارت ارشاد، ستادی به عنوان حجاب و عفاف تشکیل شده که در تمامی آن دستگاهها و نیز در همه استانهای کشور، شعبات و بازوهای نظارتی دارد. چنین مصوبه مفصلی که آیین نامه های اجرایی متعددی را پشتیبانی می کند و تشکیلات عریض و طویل و بودجه عظیمی که در این سالها صرف شده، ایجاد نهادی را تضمین کرده که مانند کوه یخی است که گشت های ارشاد، یک هشتم بیرونی آن است. طبیعتا چنین نهادی، آثار قابل توجهی از خود در طول همین دوره سه ساله باقی گذاشته که از میان بردن آن، حتی اگر اراده رییس جمهور بعدی بر آن قرار بگیرد، به سادگی ممکن نیست.
نهادینه کردن سیاستها و رویه ها، با استفاده از قانونگذاری در سطوح مختلف، یکی از مهمترین ویژگی های بنیادگرایان در همه جای دنیاست. از این رو، مخالفت کاندیداهای اصلاح طلب با گشت های ارشاد، از نظر من وجه مهم دیگری نیز دارد و آن، مخالفت با نهادهای جنسیتی بنیادگرایانه در سطوح مختلف است. در واقع به نظر می رسد به درستی، گشت ارشاد، نه فقط به عنوان یک نماد که به عنوان یک نهاد، در نظر گرفته شده که رییس جمهور آینده، اگر بنیادگرا نباشد، باید با انجام اصلاحات ساختاری، کمر به جمع کردن یا محو کردن این نهاد ببندد.
———————————-
۱. گزارش تحلیلی کمیته حقوق بشر سازمان دانش آموختگان ایران در مورد طرح امنیت اجتماعی، ۲۱ مرداد ۸۷، سایت ادوار تحکیم وحدت (www.advarnews.com)
2. هرچند ساعات کار گشت های ارشاد اعلام نشده اما نگارنده با توجه به ساعات مشاهده خود می تواند نتیجه بگیرد که تنها حدود ۸ ساعت، بین ۱۲ شب تا ۸ صبح، گشت های ارشاد در پارکینگ هستند