تآملاتی چند در باره «حجاب اجباری» ; برگرفته از یک مراسم به مناسبت هشت مارس / منیره کاظمی

به این مراسم سه سخنران و یک خواننده دعوت شده بودند، و به تصور اینکه کمبود وقت دلیلی خواهد بود تا جلسه سر زمان تعیین شده که نه، ولی با تأخیر کوتاه تری شروع شود، خودم را با تاکسی به محل برنامه رساندم. اما مراسم با تاخیر نزدیک به چهل دقیقه آغاز گشت.

سخنران اول دوست پژوهشگری بود که تا کنون کارهای با ارزشی از او خوانده بودم. کنجکاو بودم که او در سی امین سالگرد تظاهرات هشت مارس ١٣۵٧ ، تظاهراتی که علیه «حجاب» و لغو قانون حمایت از خانواده، خودجوش برپا شده بود، چه زاویه ای را برای من شنونده بازگو میکند. به خصوص که میدانستم او در آن ایام یکی از فعالین دانشجویی در طیف چپ بوده است.

این دوست در آغاز سخنانش با صداقتی که من به ندرت از سوی فعالان سیاسی دیده بودم، گذشته خود را نقد کرد. به شجاعتش آفرین گفتم و در دل آرزو کردم که ای کاش دیگر فعالان سیاسی هم به مانند او عمل میکردند. او گفت تا زمانی که در ایران بوده از تظاهرات هشت مارس ۵٧ و روزهای پس از آن چیزی نمیدانسته و اصلاً حساسیتی به مسئله زنان نداشته است. این سخنران همچنین در ادامه صحبتهایش به تشکل های زنان در آن ایام پرداخت. مسئله محوری بررسی او، وابسته بودن تشکل های زنان به سازمانهای سیاسی بود.

او به یک نکته جالب و به نظر من پر اهمیتی که اپوزیسیون ایرانی تا همین چندی پیش از آن غافل بود، اشاره کرد و گفت در آن روزها تنها یک جریان سیاسی بود که اهمیت خبرسازی این تظاهرات درخارج از کشور و حمایت بین المللی از زنان ایران را درک کرده و توانسته بود شخصیتهای فمینیست معروف را درجریان آن گذاشته و نمونه هایی از آنان، از جمله کیت میلر را حتی به ایران روانه نماید.

هر چه زمان میگذشت من بیش از پیش مشتاق بودم که او چه نتیجه گیری از تحقیقش ارائه خواهد داد. در آخر در میان بهت و شگفتی من موضوع صحبت را با این مضمون به پایان رساند که چپ باید در این مورد ( « فرصتی تاریخی در دفاع از حقوق زنان») به خود نقد کند و اگر نه، میدان را برای جوانها که اطلاع درستی در این مورد ندارند و یا حزب الله ای ها خالی خواهد گذاشت.

اگر چه من معتقدم ثبت تاریخ و وقایع گذشته فوق العاده مهم میباشند، به خصوص در محدوده زنان که خیلی کم کاری شده و به جرأت میتوان ادعا کرد که حتی با توجه به تعداد بالای زنان فعال در حال حاضر نسبت به دورانهای دیگر، تاریخ سی ساله اخیرمان چهر ه ای مردانه دارد، ولی انتظار من این بود که این دوست به چرائی عدم حمایت گروه ها و سازمانهای چپ از زنان نیز بپردازد، به خصوص از این جهت که او تنها به “بازیابی تاریخ” بسنده نکرد ه بود و در آخر سخنانش یک راهکار نیز برای نیروهای چپ ارائه نمود.

من در آلمان با توجه به تاریخ این کشور آموخته ام که یکی از عملکردهای پژوهش در تاریخ و تکرار مدام آنچه که در گذشته اتفاق افتاده است، ممانعت از تکرار وقایع ناگوار است. پس از پایان سخنان این دوست، تمایل داشتم تا در این زمینه با سخنران و همچنین مدعوین به تبادل نظر بپردازیم. اینکه اگر ما به این مورد مشخص (چرائی عدم حمایت زنان) نپردازیم، دوباره شاهد تکرار آن خواهیم بود. همانگونه که زمانی که به وسیله تبلیغات، احتمال حمله نظامی دولت بوش به ایران قوت گرفته بود، مدام میشنیدیم که از حقوق زنان، کودکان، همجنسگرایان و در یک کلام از نقض حقوق بشر در ایران سخنی به میان نباید آورد، چرا که بهانه ای به دست جنگ طلبان داده و ناخواسته در جبهه آنان قرار خواهیم گرفت.

من مایل بودم که سخنران در مورد جمله آخر خود نیز توضیح دهد، که منظور ایشان از حزب الله ای ها کیست؟ چرا فکر میکند در ایران نیروهای دیگر به این مورد مشخص نقد ندارند. آیا او راجع به محفلهای فمینیستی که در دهه شصت و هفتاد خورشیدی در خانه ها جلسات خود را برپا میکردند و به نقد و بررسی مسائل حوزه زنان میپرداختند، اطلاعی دارد؟ ولی متأسفانه دوستان برگزار کننده مراسم با اینکه در آغاز اعلام کردند که وقت پرسش و پاسخ هم وجود خواهد داشت، به دلیل کمبود وقت این امکان را نمیخواستند در اختیار من قرار دهند. در مقابل اصرار من مجری برنامه خواست که تنها سوالم را مطرح کنم. ولی متاسفانه قبل از اینکه من به طرح سوال برسم نیز مرا مجبور به قطع سخن کرده و این تنها مورد پاسخ و پرسش مراسم هم در همانجا پایان یافت.

سخنران بعدی که او هم یکی از فعالین سیاسی سابق از طیف چپ بود، در آغاز به تاریخچه حجاب در تمدنهای قبل از اسلام پرداخت و به دوران کنونی رسید. او در سخنانش به تجارب شخصی خود از «حجاب»، بعد از حکومت اسلامی اشاره کرد و گفت که تجربه او از «حجاب» محدود به زمانی است که در فعالیتهای سیاسی آن دوران به چادر رو می آورده. مثل زمانی که میخواسته به محلات فقیرنشین برود و یا زمانی که میخواسته چیزی را حمل کند ( مانند اعلامیه و نشریات سیاسی)، که این خود میتواند به تمایل شخصی او در استفاده از حجاب در جهت فعالیتهای سیاسی اش ارتباط پیدا کند و نه از روی زور و اجبار.

در طی بازگو کردن موارد مختلفی که این دو سخنران زن در صحبتهایشان به آنها پرداختند، توجه من به نکته گم شده ای در مباحث مطرح شده به طور خاص و ازجانب نیروهای چپ به طور عام، جلب شد. نکته ای که با نور افکندن بر نقاط تاریک حافظه من، بغض خفته ای را در من بیدار ساخت، و آن ندیدن حس تحقیر و له شدن فردیت و شخصیت زنانی بود که به هر علت با حجاب مخالف بودند.

در سخنان این دو فعال سیاسی سابق از آن سالهای اول به قدرت رسیدن اسلامیستها و کلاً در اکثر مواضع و عملکردهای سازمانها و احزاب ملی و چپ، چه در آن ایام و چه حتی تا سالهای اخیر، عدم به رسمیت شناختن و بها ندادن به مبارزه در راه کسب حقوق فردی و دموکراتیک زنان از هر قشر و طبقه ای قابل محسوس بوده هست.

برای نمونه سخنران اول نقل کرد که تنها خاطره او از مقاومت زنان در مقابل حجاب اجباری به زمانی بر میگردد که روزی یکی از همکلاسی های حزب اللهی اش عکسی را در روزنامه نشان او میدهد که زنان شیک پوشی را در اعتراض به «حجاب اجباری» نشان میداده. آن همکلاسی حزب اللهی میگوید: ببین رفقای شما ازچه زنانی حمایت میکنند. و این دوست در جواب آن حزب اللهی پاسخ میدهد: خیر رفقای من از این (نوع) زنان حمایت نمیکنند.

جمله بالا خود نشانگر آن است که یک فعال سیاسی چپ آنهم یک زن برای زنان مرفه حق اعتراض به پوشش قائل نبوده و اعتراض به تحقیر شدن آنان را خارج از مسیر انقلاب و منافع زحتکشان می دیده. به معنی دیگر اجبار به حجاب، به عنوان یک ابزار تحقیر مداوم هر روزه بر گروه های مختلف زنان (مثلاً زنان خانه دار مرفه، کارمند، وکیل، پزشک، دانشجو، … هنرپیشه های درجه دو و سه سینما و تئاتر ،کارکنان و رقاصه های کافه ها و کاباره ها [[در اینجا باید استثناها را هم خاطرنشان کرد. یکی از آنها دستگیری شهرزاد، شاعر، فیلم ساز، هنرپیشه سینما و در دورانهای نوجوانی رقاصه کاباره های لاله زار در یکی از تجمعات زنان بود، که زنده یاد سعید سلطانپور بنا به گفته هما ناطق تنها فرد از طیف چپ بود که برای آزادی او از جانب کانون نویسندگان تلاش نمود.]] ) ربطی به نیروهای چپ و منافع انقلاب ندشته است. از یاد نباید برد که دیدگاه مکانیکی اصل و فرع کردن مسائل اجتماعی سازمانهای چپ، مسئله حجاب را فقط مختص زنان بورژوا دانسته و رسمی و غیر رسمی عنوان میکردند که «حجاب» مسئله زنان کارگر و زحمتکش نیست. آنها با این دست از تئوری ها و رهنمودها عدم توانائی خود را در درک «حجاب اجباری» به عنوان ابزار تحقیر کردن، شکستن فردیت، به انقیاد کشاندن و در آخر سرکوب در جامعه به نمایش گذاشتند.


و حال من بعد از سی سال هنوز در صحبتهای این دو سخنران عدم درک درد تحقیر شعار « یا روسری یا توسری» را حس میکردم. در اینجا میخواهم با یک مثال از صدها موردی که خود شاهدش بودم به تشریح این درد بپردازم. دختر خاله ای داشتم که در همان سالها در مدرسه راهنمائی پسرانه ای در قلعه مرغی تهران معلم قراردادی بود. روزی پریشان به خانه آمد وشرح داد که هنگام رفت و برگشت به مدرسه تعدادی از بچه ها و از جمله شاگردان خود او در پشت سرش راه افتاده و شعار میداده اند « یا روسری یا توسری». زمانی هم که در راه برگشت به خانه به سرعت به سوی اتومبیل پیکانی که متعلق به خانواده بوده و چند کوچه آنورتر پارک شده بوده می شتابد، مشاهده میکند که بر روی بدنه آن با جسم نوک تیزی همان شعار « یا روسری یا توسری» حک شده است.

جالب است که در حال حاضر نیز از سوی زنان فعال طیف چپ خارج از کشور سوال میشود که چرا مثلاً “کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز” به مسئله حجاب اجباری نمی پردازد [[ البته در نپرداختن علنی و سازماندهی شده نقدهای متفاوتی به فعالین داخل شده است، از جمله آنان نگاه کنید به « [حجاب، چالشی همیشگی!؟->https://www.iran-women-solidarity.net/?p=273]]] ».

سوالی که برای من در این راستا مطرح میشود این است که آیا با گذشت ٣٠ سال از حکمرانی ولایت فقیه، «حجاب اجباری» دیگر از مسئله زنان مرفه خارج گشته و تبدیل به مسئله زنان کارگر و زحمتکش گشته است؟ چرا در سالهای ١٣۵٨ – ١٣۵٧ زمانی که گفته میشد چون «حجاب» مسئله زنان بورژوا، غرب زده و عروسکی است و نه مسئله زنان کارگر و زحمتکش، و اهمیت لازم برای پرداختن به آن حس نمیشود، انگ سازشکاری با اسلامیست ها به آنها زده نمی شد؟ و حالا چه اتفاقی افتاده که نپرداختن علنی و مستقیم به آن از سوی فعالین زن داخل ایران دلیل بر ابزار دست حکومت بودن آنان میباشد؟ آیا هم اکنون مسئله «حجاب» به یکی از مسائل زنان زحمتکش و کارگر تبدیل شده است که نپرداختن به آن دلیل بر سازشکاری و همراهی فعالین زن داخل با رژیم است؟

مسئله حاشیه ای دیگر این مراسم لوگوی آن بود. من با دیدن اطلاعیه مربوط به این مراسم بسیار متعجب شدم، لوگوی این مراسم دقیقاً لوگوی هفدهمین سمینار” بنیاد پژوهشهای زنان ایران” در مونترال بود. البته این موضوع به خودی خود اشکالی را نمیتواند بوجود آورد. تعجب من اما از داشتن اخلاق دوگانه یکی از دست اندرکاران این مراسم بود. چرا که او از به کار بردن ترجمه فارسی کلمه (Network) از جانب دیگران، حساسیت داشته و معتقد است او”اولین” شخصی بوده که از این نام استفاده کرده، پس تنها هم اوست که میتوانند این کلمه را به کار ببرد. یعنی استفاده از کلمه ای که به فرهنگ لغات زبانی تعلق دارد و نه به شخص و ارگانی، مشکل ساز است ولی به کار بردن یک لوگوی سمینار که میتواند مسئله تعلق داشتن به طراح آن و غیرو را به دنبال داشته باشد، خالی از اشکال است؟

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *