در اوت سال ٢٠٠۵ شهرزاد دختر ١٨ ساله مراکشی، کارآموز در یک رشته فنی در یکی از شهرهای حومه پاریس، با مشتاق آمر، مردی پاکستانی در محل کارش آشنا میشود. این آشنایی به عشق تبدیل شده، و مسئله ازدواج مطرح میشود.
دیری نمیپاید که دختر جوان از این عشق و از این ازدواج منصرف میشود، ولی مشتاق آمر، نظر رد دختر جوان را برنتابیده، و در یک صبح ماه نوامبر، در همان سالی که حومه پاریس شبها در آتش شورش میسوخت، در صبح آرام یک روز یکشنبه، در وسط خیابان به قصد قتل، بر روی شهرزاد بنزین ریخته و زنده او را به آتش میکشد.
امروز، در تاریخ ١٢ فوریه شهرزاد بعد از ماهها در کما بودن و سالها درمان وجراحی در سن بیست و یکسالگی با سوختگی بیش از ۶٠ درصد برای اولین بار در دادگاه که بین روزهای ١٠ تا ١۴ فوریه تشکیل میشود، با مشتاق آمر کسی که او را به آتش کشیده و تا اخر عمر او را ناقص العضو کرده، روبرو خواهد شد.
او میخواهد چشم در چشم، از کسی که قصد جانش را داشته، بپرسد چرا؟ به چه دلیل با او چنین کرده است؟
و دو وکیل در مدافعات خود، زبان را به کار خواهند گرفت. یکی برای ثابت کردن اینکه این عمل، یک «جنایت عاشقانه» بوده است که از عشقی مفرط ناشی میشده، و آن دیگری بر اینکه جانی قصد قتل دختر جوان را داشته است و در این عشق وجود ندارد.
ولی، آنچه که نباید نایده گرفت، خشونت و جنایتی است که در زبان بر علیه زنان وجود دارد. وقتی زنی در هر جای دنیا به خاطر نداشتن حقوق انسانی، به خاطر جنس دوم شناخته شدن، به خاطر اینکه باید فقط و فقط خود را در خدمت مرد و جامعه مردسالار قرار دهد، و از این هیچ گریزی برای او نیست، مورد ظلم و خشونت و قتل قرار میگیرد، زبان، به ابزار مردسالارانه تبدیل میشود، تا این جنایت را بعنوان عشق، غیرت، شرافت و ….تعریف یا تبرئه کند:
رسانه ها و وکلا با استفاده از زبان قوانین فرانسه، جنایت و خشونتهایی از این دست، بر علیه زنان را «Crime passionnel» – جنایت عاشقانه مینامند در حالیکه نام واقعی این رفتار «Crime possessionnel» – جنایت مالکانه است. چرا که این قوانین، سنتها و مناسبات اجتماعی ضد زن گفته و ناگفته در جامعه هستند که به مردان اجازه میدهند که زن را مانند شی که مالک آن هستند، نگاه کنند. بدین ترتیب، هنگامی که زنی، خود را در رابطه ای آزاد و برابر با مرد بداند، بخواهد آن رابطه را ادامه داده، یا بر آن پایان نهد، فهم و پذیرش آن آنچنان بر مرد دشوار میاید که دست به خشونتهایی از این نوع میزند. چرا که حس مالکییت او بر آن زن و پیکر او جریحه دار شده است.
اگر این نامگذاریهای جابجا و نابجا به این شکل در همه جا، در تمام زبانها بر علیه زنان وجود نداشت، آیا مردان اجازه یا حق رواداشتن جنایت و خشونت بر علیه زنان را می داشتند؟ وقتی که خشونت، قتل و وحشیگری مردان نام دیگری به خود میگیرد. آیا این مجوز و مشوق این رفتار بر علیه زنان نیست؟
این پرسش از خود، موضوع یکی از سخنرانان سمینار کلن زنان ایرانی دگر و همجنسگرا را به خاطرم آورد. که در آن، ما زنان را به دعوت به « دوباره تعریف کردن» واژه ها میکرد.
شادی امین در سخنرانی خود با نام « رقابت و حسادت » چگونگی مکانیزم زنانه نامیدن حسادت، و مردانه خواندن رقابت را در بخشی از بحث خود به خوبی در زبان و فرهنگ نشان داد. « مفاهیم حسادت و رقابت به لحاظ تاریخی مفاهیمی خنثی نیستند، حسادت بیشتر مفهومی “زنانه”و رقابت “مردانه” توصیف شده اند. و البته حسادت مفهومی منفی و رقابت معنایی مثبت را انعکاس می دهند. حسادت به معنای لغوی در حقیقت “نارواداری” یعنی روا نداشتن چیزی برای کسی است. این امر تنها شامل مادیات نمی شود بلکه موفقیت ها ، کسب موقعیت های اجتماعی، محبوبیت و پیروزی در یک جدال و … همه میتوانند به ایجاد و رشد چنین احساسی کمک کنند….»(شادی امین ١٠ ژانویه ٢٠٠٩)
با وجود آنکه هر زن یا مردی میتواند احساس حسادت را داشته و دررقابت با دیگران قرار بگیرد. در جامعه، حتی بین زنان، رقابت زنان حسودی نامیده شده، و رفتار حسوادنه یک مرد نام رقابت به خود میگیرد.
آری هنگامی که ما در زبانمان رفتارها و ارزشها را وارنه مینامیم، مردان به خود، اجازه هر گونه خشونت را بر علیه زنان میدهند، چرا که احساس حسادت، و حس مالکییت مردسالارانه خود بر زن را، عشق مینامند.
ما زنان باید، تمام آنچه که ما و سیستم فکری ما را ساخته و پرداخته، از جمله زبان،فرهنگ، سنت، مذهب، آموزش ….را به زیر ذره بین نگاه آگاه فمینستی خود ببریم، تا بتوانیم جهان را از نو تعریف کرده، تا جنایت وخشونت را غیرت و عشق ننامیم.