درنگی بر نقش زنان در انقلاب / شهلا شفیق

نقش زنان در انقلابی که در سال ۱۳۵۷ بر نظام پادشاهی نقطه پایان نهاد و جمهوری اسلامی را در ایران مستقر کرد کلیدی برای بازگشایی بغرنج این رویداد به دست می دهد .

در این انقلاب حضور زنان در اعتراضها و تظاهرات خیابانی چنان چشمگیر بود که آیت الله خمینی را واداشت گفتار و رفتاری کاملا مخالف با افکار گذشته خود در پیش گیرد. تغییر روش او در چه بود؟

در سال ۱۳۴۱، خمینی برای مخالفت با ” حق رای زنان”، دراعلامیه ای مشترک با هشت تن از”علمای” قم، به دولت تاخته بود که “سر خود و مردم را گرم می کند به دخالت زنان در انتخابات یا اعطای حق زنان یا وارد نمودن نیمی از جمعیت ایران در جامعه و نظائر این تعبیرات فریبنده که جز بدبختی و فساد و فحشا چیز دیگری همراه ندارد”[[ در جستجوی راه از کلام امام : ژن ـ از بیانات و اعلامیه های امام خمینی از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۶۱ ” ، دفتر سوم . موسسه انتشارات امیر کبیر ” تهران . ۱۳۶۱. ص ۱۳]] . درسال ۱۳۴۲، در اعلامیه ای به مناسبت آغاز محرم، بانگ بر آورده بود که “از تساوی حقوق اظهار تنفر کنید و از دخالت زنها در اجتماع که مستلزم مفاسد بیشمار است ابراز انزجار و دین خدا را یاری کنید”. [[همانجا. ص ۱۴۲ـ]]

اما، نزدیک به دو دهه بعد، دربیانات دوره انقلاب، خمینی به گونه ای دیگر سخن میگفت:”هم اکنون زنان مسلمان ایران در مبارزات سیاسی و تظاهرات بر ضد شاه شرکت دارند. به من اطلاع داده اند که در شهرهای ایران زنان جلسات سیاسی دارند. در نظام اسلامی زن همان حقوقی را دارد که مرد دارد. حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت، حق رای دادن، حق رای گرفتن.” [[۳ـ همانجا. ص۳۳]]

شرکت چشمگیر زنان درصحنه اعتراض ها، خمینی را که حالا دیگر امام و رهبر لقب یافته بود به اذعان واقعیتِ حضور آنان دراجتماع و سیاست واداشت. اگر در آغاز دهۀ چهل خطاب به جامعه مردان، اززنان سخن می گفت، ازتساوی حقوق زن و مرد ابراز انزجار می کرد و دخالت زنان در اجتماع را عامل فساد قلمداد می نمود، درپایان دهۀ پنجاه، زنان را مستقیما مورد خطاب قرار می داد، شرکت آنان را در انقلاب می ستود و از برابری حقوق زن و مرد در اسلام دم می زد. در مصاحبه ها و نطق های انقلابیش حق زنان را برای رأی دادن و انتخاب شدن وآزادی در تحصیل و کار به رسمیت شناخت.

دگردیسی گفتارخمینی ناشی از دگرگونی بازگشت ناپذیرموقعیت زنان در ایران بود و شرکت وسیع زنان در انقلاب، خود بیانگر تغییر بنیادی جایگاه آنان در جامعه بود که در فاصلۀ دو انقلاب مشروطه ۱۲۸۵ـ۱۲۹۰(۱۹۰۶ ـ ۱۹۱۱میلادی ) و انقلاب ۱۳۵۷(۱۹۷۹ میلادی) رخ داد.

ژانت آفاری در کتاب “انقلاب مشروطه ایران” این نکته را مطرح می کند که رخدادهای انقلاب ۱۳۵۷ سبب ساز جستجو و یاد آور داستان فراموش شدۀ مبارزات زنان ایران در انقلاب مشروطه شد. چرا که هواداران آزادی زنان در مواجهه با افکار و اقوالی که فمینیسم را به مثابه پدیده ای غربی نفی می کرد، و در میان بسیاری از چپگرایان نیز رواج داشت، به ناگزیر در جستجوی ریشه های فمینیسم بومی بر آمدند و این کوشش به تحقیق و باز شناسی نقش زنان پیشرو ایرانی در سالهای پایانی قرن نوزده و اوائل قرن بیست انجامید [[ـژانت آفاری . “انقلاب مشروطه ایران ” . ترجمه رضا رضایی .نشر بیستون. تهران. ۱۳۷۹.ص ۲۳۴]]. آفاری بر این نظر است که جنبش مبارزه برای حقوق زن در ایران عمدتا ریشه در انقلاب مشروطه دارد. درسخن از این جنبش، اشاره او به زنانی است که غالبا از طبقات بالای جامعه بودند و مستقل از دولت و متشکل در انجمنها به تاسیس نهادهای مدنی آموزشی و درمانی پرداختند وعلی رغم شمار اندکشان توانستند تغییرات مهمی در زندگی زنان شهری پدید آورند. گروهی از زنان روشنفکر در میان اینان به نقد و ستیز با اندیشه های غالب پرداختند و خواستار اصلاحاتی شدند که با زبان امروزی، فمینیستی تلقی می شود [[همانجا . ص ۲۳۴ـ۲۳۵]] . او همچنین از نوشته ها و اقدامات مردان مترقی حامی حقوق زنان در میان شعرا و روزنامه نگاران نظیر ایرج میرزا و دهخدا و تقی زاده و وکیل الرعایا می گوید. هما ناطق با یاد از طاهره قره العین (۱۸۱۰ـ۱۸۴۸) می نویسد که “در آغاز نیمه دوم سده نوزده، ایران نخستین و یکتا سرزمین اسلامی بود که مساله زن را گستاخانه و بی پروا به میان آورد؛ به رغم دولت مذهبی و اقتدار اهل مذهب و به رغم کمبود آگاهی و فقدان شرایط ذهنی” [[هما ناطق. “مساله زن در برخی از مدونات چپ از نهضت مشروطه تا عصر رضا خان” .ماهنامه “زمان نو” ،شماره ۱، پاریس. آبان ۱۳۶۲]] . درهمین حال، ناطق در نقد کلی بافی ها و جمله پردازی ها در تجلیل از “شرکت فعال زنان در مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری و دمکراتیک” در جریان انقلاب مشروطه، با آوردن مثال هایی از دنباله روی زنان از ملایان واپس گرا، تاکید می کند که ” نقش ارزنده و خلاق زنان را باید نخست در مطبوعات و فعالیت های فرهنگی نهضت مشروطیت جست”[[همانجا]] که در متن آن “زنان در پیکار علیه جهل و واماندگی خود، به ستیز علیه جهل و واپس ماندگی حاکم” برمی خیزند و به راه یابی برای فرار از چنگال سنن و احکام پوسیده اقدام می کنند. دراین باره ناطق به نوشته هایی همچون رساله “معایب الرجال” بی بی خانم اشاره دارد و مکتوبات زنان پیشرو در نشریات مترقی و فعالیت های آنان در ایجاد مدارس دخترانه و نیز شرکتشان در انجمن های مخفی که ملایان برپایی آن را زیر سر بابیان میدانستند.
ازحضور تا نقش آفرینی حقطلبان

نکاتی که در بارۀ نقش زنان در انقلاب مشروطه به اختصار از نظر گذشت ما را به تامل در بارۀ این موضوع مهم دعوت می کند که صرف حضور زنان در یک رویداد اجتماعی و از جمله انقلاب ها را نمی توان به حساب مبارزۀ فمینیستی گذاشت. در کاربرد لفظ انقلاب، فارغ از ارزش گذاری مثبت یا منفی، به آنگونه کشمکش اجتماعی سیاسی نظر دارم که به دگرگونی بنیاد سیاسی یک کشور منجر میشود و مفهوم فمینیسم را درمعنای عام مبارزه برای به دست آوردن آزادی، برابری و استفلال زنان به کار می برم.

انقلاب مشروطه با ایجاد قانون اساسی و مجلس در دگرگونی بنیاد سیاسی جامعه قدمهایی برداشت اما به لحاظ شناسایی حتی صوری حقوق زنان هیچ گامی برنداشت. زنان در قانون برآمده از انقلاب در ردیف صغیران و مهجورین قلمداد گشتند و حتی موجودیت مبارزۀ آنان نیز تنها دهه ها بعد موضوع توجهی در خور شد. این واقعیت بیانگر نکته ای مهم است: تحقق حقوق دمکراتیک در گرو روندی است که طی آن نه فقط برخورداری آدمیان از این حقوق به رسمیت شناخته می شود بلکه صاحبان حقوق درعرصۀ جامعه به مثابه نقش آفرینان اجتماعی ـ سیاسی بازشناخته می شوند. قوام ذهنیت مدرن بدون پذیرش آزادی بیان و قلم و فعالیت اجتماعی و سیاسی میسر نیست و دز غیاب رسانههاى آزاد و امکانپذیر شدن فعالیت سازمان ها و گروه ها، سندیکاها و احزاب، تحول مدرن امکان تعمیق نخواهد یافت. موقعیت زنان در جامعه موضوعی است که به وضوح این واقعیت را نشان می دهد. لازمۀ آزادی زنان ازمیان برداشتن فرودستی و نابرابری ها یی است که قوانین و سنن و آداب و اخلاق رایج مداوما بازتولیدشان می کند. برای تغییر موقعیت زنان نه تنها قوانین، بلکه تصاویر و مفاهیم رایج در بارۀ زن، رابطه زن و مرد و نقشهای جنسیتی، می باید دستخوش دگرگونی قرارگیرند. آزادی زنان جز رهایی رابطۀ زن و مرد از قیود جنسیتسالاری نیست و دستیابی زنان به برابری طبعا موجب بحران ارزشی است چرا که ارکان روابط سنتی نابرابر در خانواده را متزلزل میکند. در هم ریختن نقش های از پیش تعیین شده هویتی زنانه و مردانه طبعا اخلاق رایج را دستخوش گسیختگی می کند. ادارۀ این بحرانهای “طبیعی” در جهت مدنیت، مستلزم پیشبرد همزمان تغییرات قانونی، اجتماعی و فرهنگی است و لازمۀ این یک، دگرگونی ارزشهایی است که به مرد سالاری امکان و رونق می دهد. این ارزشها اما با ساز و کار اقتدار در جامعه در ربطند. قدرت مطلقه و اقتدار پدرسالار با هم خوانایی دارند و برعکس ، دمکراسی راه را برای دگرگونی ارزش های پدر سالاری می گشاید. در اینجا از دمکراسی آن الگوی ایدآلی را در نظر دارم که خودآئینی جمعی و فردی را پی میافکند . در این معنا جایگاه فرد آزاد و مختار به مثابه شهروند در پایه گذاری قوانین عمومی شریک است ونیزبهرهمند از آن است و مسئول در برابر آن .این الگوی ارزشی، رابطه ای چند جانبه میان آزادی و برابری و استقلال برقرار می کند که چند و چون آن، البته در گرو توازن قواست و منوط به مبارزات اجتماعی سیاسی و فرهنگی. دمکراسی ظرفی است برای این مبارزات و گشاینده راه برای تحول فرد و جمع. در این معناست که مدرنیت صرفا به مدرنیزاسیون ( به معنی نوسازی اقتصادی و اجتماعی) خلاصه نمی شود بل فراهم آورندۀ روند تحولی مداوم در جهت مدنیت است .

درحکومت شاهان پهلوی، حقوقی که پیشروترین زنان درانقلاب مشروطه خواهانش بودند به واسطۀ اصلاحات تحقق یافت. زنان به آموزش دست یافتند و وارد عرصه عمومی شدند. اما فقدان دمکراسی آنان را همچون همۀ آحاد جامعه از پویایی شهروندی محروم می کرد. تحقیق الیز سانا ساریان پیرامون جنبش حقوق زنان در ایران از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷ داده های ارزنده ای برای مشاهدۀ این امر به دست می دهد [[ـالیز سانا ساریان ” [جنبش حقوق زنان در ایران، طغیان ، افول و سرکوب ، از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۵۷->https://www.iran-women-solidarity.net/?p=22]” . این کتاب که در۱۹۸۲ (۱۳۶۱ ) به انگلیسی منتشر شده در سال ۱۳۸۴ به قلم نوشین احمدی خراسانی ترجمه و توسط نشر اختران در تهران به چاپ رسیده.]] . در این میان نقش و یاد زنانی که در تصویب قوانین اصلاحی نقش فعال بازی کردند از چشم و قلم افتاد تا آنکه فمینیست ها در داخل و خارج کشور، با ریشهیابى پیشینۀ مبارزاتی زنان در ایران چهرۀ آنان را شناساندند. دو مثال شاخص در این باره جالب توجه است.ـ در ایران، در سال ۱۹۹۳ نوشین احمدی خراسانی و پروین اردلان فعالیت های مهرانگیز منوچهریان،از مدافعان احقاق حقوق زنان ایران را که در دورۀ پهلوی به مقام سناتوری رسید، در کتابی ارزنده به رشتۀ تحریر درآوردند[[ نوشین احمدی خراسانی / پروین اردلان . ” سناتور ، فعالیت های مهر انگیز منوچهریان بر بستر مبارزات حقوقی زنان در ایران ” . نشر توسعه. تهران.]] . درخارج کشور سمینار بنیاد پژوهشهای زنان ایران که در سال ۱۹۹۷در فرانسه برگزار شد از خانم مهرانگیز دولتشاهی، که مبارز و مدافع حقوق زنان بود و از اولین زنان نمایندۀ مجلس شورای ملی دردهۀ ۶۰ میلادی و مؤثر در تصویب لایحه حمایت از خانواده، تجلیل کرد [[ ـنشریه بنیاد پژوهش های زنان ایران . مجموعه سخنرانی های سمینار هشتم ، سال ۱۹۹۷، کرتی ، فرانسه]] .

غفلتی محتوم؟

حضور چشم گیر زنان در انقلاب، گواهی بود بر تغییرات بنیادی در وضع زنان ایران و چنانکه در بالا گفته شد، همین واقعیت سبب تغییر لحن آیت الله خمینی نسبت به آنان شد. اما مشارکت مؤثر زنان در انقلاب بیانی حقطلبانه نیافت. غیاب خواستهای حق طلبانه در جهت آزادی زنان ، در”همه با هم” غالب بر فضای آن روزگار و غفلت اکثریت زنان و مردان چپ و ملی گرا از این حقطلبی نشان بارزی از عدم شکل گیری هویتهای اجتماعی ـ سیاسی متکثر و گونه گون است که به اسلام گرایان یاری داد تا به آسانی رهبری اعتراضهاى سیاسی را از آن خود کنند. این خود یکی از نتایج بارز”مدرنیتۀ مثله شده” [[ـنشریه بنیاد پژوهش های زنان ایران . مجموعه سخنرانی های سمینار هشتم ، سال ۱۹۹۷، کرتی ، فرانسه]] .بود که در انقلاب و پس از آن نمودار شد. روشن ترین تبلوراین پدیده را در نقش زنان در انقلاب می توان دید.

پس استبداد که پرورندۀ فساد است، اصلاحات مدرن را مثله کرد و از تعمیق آن جلو گرفت. فقدان آزادی بیان به رشد اتوپیای “اسلام رهایی بخش” میدان داد و سیاست های شاه در کمک به اسلامیون برای مقابله با آنچه “ارتجاع سرخ” می نامید به این جریان یاری شایان رسانید. در همان حال قدرت های غربی نیز که در فضای “جنگ سرد” در پی ایجاد “کمربند سبز” در مرزهاى اتحاد شوروى بودند، به حمایت از اسلام گرایی پرداختند.

اما بسنده نیست که در تحلیل از دلایل قدرت گیری اسلام گرایان تنها به نقش صاحبان قدرت کفایت شود. چنین روشی تنها سلاح نقد را از دست می نهد و حاصلی جز خودفریبی ندارد. باید از خود بپرسیم نقش نیروهای مخالف دیکتاتوری شاه درآنچه رخ داد چه بود؟ و در پاسخ به این پرسش به ناگزیرمی بایست به نقد آن روند های فکری و فرهنگی بر خیزیم که اتحاد ناگفته و ناپایدار نیروهای چپ و ملی گرا را با اسلام گرایان شکل داد.

به گمان من پیروزی اسلام گرایان نه تصادف بود و نه از بد حادثه، بل حاصل جمع کنش همۀ نقش آفرینانی بود که عمل ایشان ابر و باد و مه و خورشید و فلک را در کار کرد و همیار تا مرتجعین قدرت به کف آورند. از دههها پیش از انقلاب نحله های گوناگون فکری و سیاسی از لیبرال تا رادیکال (از بازرگان ها تا شریعتی ها) به ترویج اسلام سیاسی کمر بسته بودند. هم اینان اوتوپیای “اسلام رهایی بخش” را میان اقشار شهری گستردند. اما دیگر مهم انکارناپذیر، غیبت فکر و خواست آزادی و دمکراسی تحت عنوان شعارهای ضد امپریالیستی در میان نیروهای چپ و ملی گرا در ایران است و فراموشی خواست های آزادی و حقوق بشر و فرعی انگاشتن حقوق زنان. فراموش نکنیم که از دهه ها پیش، گسترش غربستیزی، که با یکی کردن غرب و امپریالیسم به سیاه نمایی تجدد برخاسته بود، تصویر غیر سنتی زنان را به شائبه “ابتذال” و “خود باختگی” آلوده بود. حجاب زنان که در ادبیات تجدد خواه دوران انقلاب مشروطه به زندان و کفن ماننده می شد به مدد ترویج “اسلام رهائی بخش” به نماد مبارزه استحاله یافت. جاذبه ضد غربی این بدعت حتی آنان را که به این راه باور نداشنند به چشم بستن بر معنا و نتایج “اسلام سیاسی” کشاند. رواج انواع ” جهان سوم گرایی” در جبهه های مبارزه با سیاست های استعماری دول غربی به افکار و اعمالی که نقش مذهب را در بسیج توده می ستود دامن زد و بر غفلت از خطر اسلام گرایی افزود [[در فصول آغازین کتاب ” توتالیتاریسم اسلامی ” به چند و چون این غفلت پرداخته ام.]].

در چنین وضع و حالی حضورانبوه زنان درانقلاب به رسمیت شناختن حق آنان برای آزادی و برابری را در پی نداشت. اسلام گرایان با اذعان به گستردگی این حضور به کنترل و سمت و سو دادن به آن در جهت اهداف خود برآمدند. جدا کردن زن و مرد در صفوف تظاهرات و صلای اسلامیون درتشویق حجاب “خواهران” اولین نشانه های این استراتژی بود که با بسیج زنان حزبالله کارآیی ییشتری یافت. اینان بزودی نقش نمایانی درشبکۀ عنکبوتی تبلیغ و تهییج و کنترل و سرکوب بازی کردند که به واسطه کمیته ها و انجمن های اسلامی درخیابانها ، مدارس و دانشگاه ها، ادارات و کارخانه ها و دیگر مکانهای کار و فعالیت تار گسترد. در مقابل، نیروهای انقلابی غیراسلام گرا، ورای عکس العمل های اینجا و آنجا، واکنشی در خور نداشتند. زنان بسیاری در صفوف انقلابیون غیراسلام گرا فعال بودند. شمار بالای زنان در زندان های سیاسی نطام اسلامی که خیلی زود در گشود و هزاران هزار مخالف رژیم خمینی را در خود جا داد و به مسلخ شکنجه و اعدام کشاند، گواهی بر این مدعاست. اما شعارهای آزادی و برابری و استقلال زنان جز نزد معدودی جایگاهی در خور نیافت ـ [[بای تاملی بیشتر در این باره نگاه کنید به : مهناز متین.” بازبینی تجربه اتحاد ملی زنان(۱۳۶۰-۱۳۵۷). نشر نقطه. ۱۹۹۹ . همچنین نگاه کنید به :حامد شهیدیان. / مقاله زنان و مشی سیاسی مخفی در ایران (۱۹۸۵ـ ۱۹۷۰ . مترجم گیتا سینا . چاپ شده در مجله آوای زن. شماره ۳۰.سوئد. پائیز ۱۹۹۷]]. چند هفته ای پس از به قدرت رسیدن اسلام گرایان، پس ازفرمان خمینی برای اجباری کردن حجاب در محل کار، صدای اعتراض هزاران زن در خیابانهای تهران که فریاد میزدند آزادی، نه شرقی و نه غربی، بل جهانی است به جایی نرسید.

اما پس از تجربۀ تلخ جمهوری اسلامی، روز به روز، در تبعید و در ایران، این صدا هزاران طنین دیگر یافت، تا امروز که نبض فمینیسم، به همت زنان پیشرو، در دل فعالیتهای خارج کشور و در قلب جنبش های مدنی در ایران می زند که تغییر برای آزادی و برابری را می خواهند. آن برابری که تحققاش سخت به رهایی از بند حکومت اسلامی و جدایی دین از دولت گره خورده و جنبش زنان را با همۀ فراز و نشیبها، ازمهم ترین پرچمداران حرکت دمکراسی خواهی در ایران کرده است.

دسامبر ۲۰۰۸

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *