خواستم بگویم که… / اقدس شعبانی

[شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی:->http://www.shabakeh.org/] همیشه وقت تنگ است و همیشه حرف ها می ماند روی دلت، حرف هایی که خودت را برایش مدتی بود آماده کرده بودی و درست می خواستی همان جا بگویی که وقت کم است. اما به شکرانه ی روزگار مدرن، جاهایی هست که بار دلت را بگذاری زمین و نفس راحتی بکشی…
بله خواستم در سمینار سالانه مان چند تا چیز بگویم اما وقت نبود، یعنی راستش اگر چندتایی از عزیزان میکروفن بی زبان را رها می کردند و جمله هاشان را به نقطه ای مزین می کردند، شاید هم می شد. اما افسوس که این فرصت نصیب بسیاری از ما نشد که بشود و آهی کشیدیم و جرعه ای آب نوشیدیم …

دوستان گفتند : « اقدس، گزارشی از سمینارمان می نویسی؟» خندیدم در پاسخ. وقتی به خانه رسیدم، حرف هایم امانم نمی داد، کمتر به چنین بلایی دچار شده بودم! به خودم گفتم همین که خستگی را در کردم می نشینم و می نویسم، از آن لحظه تا الان ۴۰ و چند ساعت گذشته. [اولین گزارش را از دوستان کمپین از دوسلدرف خواندم->http://ir-frauenbewegung.blogfa.com/post-72.aspx] و جملات پایانی اش ناآرامم کرد.

نمی خواهم گزارشی به سبک معمول بنویسم و همان طور که گفتم حرفهای باد کرده روی دلم را روی کاغذ ( البته مونیتور) خواهم آورد.

چند کلامی به عنوان انتقاد و پیشنهاد در سوالات مطرح شده از طرف دوستان مهربان کمیته ی برگزارکننده نوشتم و به آن ها دادم اما احساس می کنم خیلی تلگرافی بود و شاید برایشان آن چند خط ناروشن باشد. از این رو تلاش می کنم کمی روشن تر در این جا بنویسم.

باری دیگر و زمستانی دیگر به فکر می کنم ۲۸ امین سمینار زنان ایرانی می روم. دیدارها زیباترین و دلپذیرترین آغاز این گردهمایی هاست و دیدن لبخندها و مهرو دوستی ها انرژی زاست.
برنامه ی سمینار را قبلن خوانده ام و روز نخست خودم را برای شنیدن میزگرد آماده می کنم. سوالهای آلمانی و به فارسی ترجمه شده را از میان پوشه بیرون می آورم و می خوانم. بسیاری از سوال ها از نظر محتوایی تکراری هستند و در پایان از مهمانان غیرایرانی نظرشان را درباره ی شیوه ی مقابله ی زنان ایرانی با هم جنس گرا ستیزی و تغییرنام سمینار سالانه می پرسند. به فکر فرو می روم و در ذهنم به پاسخ های احتمالی می اندیشم.
برنامه ی سمینار با حرکتی نمایشی از سوی دوستان عزیز کمیته ی برگزاری که رنگارنگ بودن زنان و جنبش زنان را با سرودی زنانه ارایه می دهند، آغاز می گردد.
و سپس میزگرد کار خود را شروع می کند. زنی از جنبش زنان مهاجر یونان و زن جوان آلمانی از مرکز مشاوره برای زنان و مردان هم جنس گرا میهمانان میزگرد هستند.

پرسش ها عمدتن بر این محور می چرخند که چرا جنبش زنان باید خود را درگیر مسیله ی هم جنس گرایی کند و استراتژی او چگونه باشد و این زنان چگونه هم جنس گرا ستیزی را تجربه کرده اند و برای مقابله با آن چه تجربیاتی دارند و و …

پاسخ های آن ها را کمابیش اکثر ما زنان شنونده می دانیم و اگر یادمان باشد در سال ۲۰۰۶ وینکه سیتس لاف در سمینار سالانه مان مفصل در این باره و به گونه ای تاریخی سخن گفت که ترجمه ی فارسی ان « ما گونه ای دیگر می توانیم» در گاهنامه و سایت های زنان منتشر شد.

نکته ای قابل تامل اما در پرسش و پاسخ زنان شرکت کننده به چشم می خورد که مخالف « استراتژی مقابله با هموفوبی و در این رابطه تغییر نام سمینار سالانه زنان ایرانی» بودند. در یک لحظه احساس کردم که این دوستان که ۵ سال است از طریق کتبی و شفاهی و حتا غرزدن منتظر تغییری در این « استراتژی» هستند، گویی امروز را مغتنم شمرده اند که شاید این میهمانان گره ای از کار بگشایند و دستی از بیرون بیاید و راه گشایی شود. غافل از این که زن یونانی به فکر فرو می رود و از تریبون اعلام می کند « راستیا، برم به زنامون بگم، چرا ما این کارو نکنیم، چه ایده ی خوبی…»
و زن آلمانی از این حرکت زنان ایرانی ناگهان ببالد و مصمم تر شود…
راستی به نظر شما این طنز تاریخ نبود؟!

نکته دیگری که نه فقط این بار که بارها مرا آزار داده است و هرگز فرصت نداشته ام به آن آنطور که می خواهم بپردازم، فراموشی اجتماعی و جمعی به آلمانی« soziale Amnesie» ماست.
ناهم زمانی در تامل های ما و در رسیدن به نتایجی که حاصل این تامل هاست، غالبن ما را به این جا می رساند که هربار ایده مان را به عنوان مقوله ای بکر و تازه متولد شده به جمع ارایه دهیم. گویا هربار می خواهیم از صفر شروع کنیم!

شما فکر کنید وقتی که صحبت از نقد مفاهیم رایج و حاکم می شود، وقتی که قرار است به نگرش های فمینیستی برخورد شود که به مفاهیمی متحول در حیطه ی فلسفه ی فمینیستی می پردازد، گویی سخنی است که برای نخستین بار از دهان سخن گو به جمع اهدا می شود و این « واژه ها و عبارت های نو» هیچ تاریخی و گذشته ای ندارند!!
دوستان!

به همه ی این واژگان و مفاهیم سال های سال است که زنان در عصرهای گوناگون اندیشیده اند و در تغییر آن با توجه به موقعیت زمانی و مکانی کوشیده اند. امروزه مقوله هایی چون قدرت، تفاوت، جنس و جنسیت، همبستگی و رقابت زنانه، حق استقلال حاکمیت بر جسم خود و و … نه تنها واژه هایی غریب نیستند که تاریخی بلند و پرصدا دارند. فراموش نکنیم که در سال ۲۰۰۹ زندگی می کنیم و صدای الیمپ دوگوژ از دالان های ۱۷۹۱ و فریاد ویرجینیا وولف از اتاقی برای خودش در سال ۱۹۲۹ هنوز طنین انداز است. و یا وقتی از به رسمیت شناختن تفاوت و هم زمان به رسمیت شناختن توانایی های زنان می گوییم صدای زنان میلانی را نیز در دهه ی هشتاد میلادی از ایتالیا در این رابطه بشنویم که فلسفه ی Affidamento را پایه گذاری کردند که در آلمانی “sich anvertrauen”. ترجمه شده است.
و دیگر آن که بسیاری از زنان که در این سمینارها و گردهمایی ها حضور دارند، سالهاست که در این باره ها می اندیشند و ترجمه می کنند و می نویسند.

سخن من می خواهد این باشد که : این ناهم زمانی در رسیدن به نتایج همه ی این جدل های فکری و تامل ها لزومن به این معنا نیست که اگر امروز زنی با استراتژی کنونی من همراه و یا موافق نیست، پیش از این از چنین ایده ای اگاه نبوده و به آن فکر نکرده است و یا برعکس.

وقتی از فراموشی جمعی می گویم، می خواهم به این اشاره کنم که به جدل های فکری، جستجوها، تلاش ها یمان برای آشنازدایی و شکستن مفاهیم مانوس و نهادینه شده و ایده های ساختار شکننده ی در تاریخ جمع زنانه بها دهیم.
همیشه پایه گذاری هر « پدیده ی نوی» حتمن از « من» آغاز نمی شود و نخواهد شد!

در نگرش افی دامنتو : ــ هستی هر تک زنی جدی است.
ــ قدرشناسی زنان پیشرو از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
ــ آگاه بودن و آگاه شدن به توانایی های زنان و به آن اعتبار بخشیدن از پرنسیب هاست.
ــ و تلاش برای بیشتر شدن زنان توانمند جزو دستور کار است.

با این که در ۲۰ و چند سال گذشته تقدهایی چه از طرف زنان اکتیویست و چه از سوی زنان آکادمیسین به این برنامه ی فکری شده است، اما تاثیر خود را کمابیش در عرصه های مختلف زنان به خوبی گذاشته است.
و در پایان از دریای زیبای ۱۶ ساله بگویم که شیرینی و شادی حرکات موزونش یخ سرمای درونم را آب کرد و مرا به نخلستان پر آفتاب جنوب برد. سپاس من نثارش باد!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *