چندی پیش میهن جزنی مقاله ای به نام «[ نقدی بر روشهای مردسالارانه درجنبش چپ->https://www.iran-women-solidarity.net/?p=577]» را بوسیله وب سایت «شبکه بین المللی همبستگی با مبارزات زنان ایران» منتشر ساخت. این مقاله از چند جهت برای من جالب بود، و از همینرو نقد بسیار کوتاهی را بر آن لازم میدانم.
این مقاله با رفت و برگشت های مکرر بین حال و گذشته، گذشته های دور و نزدیک، یک دید کلی از سوژه ای را که به عهده گرفته است، ارائه می دهد.
قسمت اصلی این مقاله در سال ٢٠٠۴ به صورت انتقاد در « نشست سراسری جمهوری خواهان دموکرات و لائیک در پاریس .به صورت انتقاد از «خودمان» نوشته شده است. با این وجود میهن جزنی چهار سال بعد از انتشار( آن) « به روز» کردن این مقاله را در جواب به سئوال و تعجب تنی چند از دوستان حاضر در جلسه زنان، از حضور ایشان در« نشست سراسری جمهوری خواهان دموکرات و لائیک در بروکسل»، را ضروری می بیند.
این مقاله خواننده را دعوت به مرور ایام گذشته میکند. گذشته ای که بسیار کم ثبت شده است. ما زنان حتی اگر اکسیون و عملی را به پیش برده ایم کمتر در مکتوب کردن و به ثبت رساندن آن سعی نموده ایم.
در این مرور حال و گذشته مبارزات زنان ایران، چرا و چگونگی شرکت آنان در عرصه های مختلف این مبارزه، نویسنده، بعضا با گفتن یک جمله بسیار کوتاه :”چندین سال به عقب برگردم” نقبی در به نقد و انتقاد کشاندن دوره های مختلف مبارزات زنان میزند.
من در این نوشته کوتاهم به محتوای این مقاله و نقد بسیار جالب آن نمی پردازم. چرا که مقاله با سادگی وروانی خود، گویای برانی دارد.آنچه که برای من مهم است مسئله زمان و طرح آن از ورای این مقاله است.
نویسنده در این گشت و گذر از ورای تواریخ متعدد سالنامه ای، خواننده را به سال ،١٣۵٧ سال سرنگونی رژیم پهلوی، و پیروزی « دیکتاتوری مذهبی» میبرد. و بلافاصله، در این راستا، مسلما به اولین برگزاری هشت مارس (اسفند ١٣۵٧) در ایران میپردازد. و ما را به آن زمستانی که ” برف سنگینی می بارید و اکثر زنان چتر نداشتند اما هیچ چیز مانع تظاهر ارادهء زنان برای دفاع از حقوق بدیهی آنها نمیشد” میکشاند.
من این هشت مارس را خوب بخاطر دارم.اولین هشت مارس زندگیم میباشد. یادم میاید، در حالیکه حکومت اسلامی میرفت تا چادر سیاه و شوم دیکتاتوری را بر زنان و بر کشور ایران تحمیل کند، دراخبار تلویزیونی تظاهرات و مخالفت این زنان آگاه را دیدم.
سپس میهن با مهارت خواننده را در این روز به نقاط مختلف تهران میکشاند: به این شکل ما میبینیم که چگونه ” زنان معترض [ به هجوم ارتجاع] خیابانهای شمال تهران را به تصاحب درآوردند (و از طرف دیگر) دانشجویان دانشگاهها و دانش آموزان دبیرستانها، آموزگاران و زنان کارمند ادارات دولتی و غیر دولتی از همه جا بسوی دانشگاه تهران که برای برگذاری مراسم معین شده بود راهپیمائی کردند. دستجات حزب الله درگیری با زنان مبارز را آغاز کرده بودند. زنها واکنش شدید نشان دادند. در آن تظاهرات پرخروش معدود بودند کسانی که واقعاً دلشان میخواست به تاریخچهء هشتم مارس و اعتصاب زنان در نیویورک گوش کنند و از هر سو به سخنرانان فشار می آوردند که به مسائل و مشکلات فوری تر آنها بپردازند. جمعیتی که در دانشکدهء فنی گرد آمده بود به یک اقدام خودانگیخته رأی داد که سالن سخنرانی دانشکدهء فنی دانشگاه تهران را ترک کنند و برای راه پیمائی به خیابانها سرازیر شوند”.
این نوشته به خوبی نشان میدهد که زنان خطر را، با تمام جان و تن خود حس کرده بودند. حضور انبوه آنان، با وجود، فضای آنروز نشان دهنده این امر میباشد.
اما، نوشته میهن جزنی، وسوسه ای را در من ایجاد میکند، و مرا به خیال میبرد، سئوالی که من از خود میکنم این است، اگر آنروز، مبارزه و جنبش آزادی طلبانه زنان، از طرف تمام اقشار و گروه های روشنفکر، سازمانها، قلم زنان، و…حمایت میشد آیا ما امروز در اینجا، در این مرحله، در این وضعیت تاریخی خود بودیم؟
این سئوال من فقط در رویا میتواند مطرح شود. چطور میشود در ایرانی که اساس مرد سالارانه در کنه وجودش و در همه بُعدهای جامعه آن رخنه کرده است، انتظار داشت که نه تنها به مسائل زنان و مبارزات آنان توجه شود، بلکه از آن هم حمایت بشود!؟
باز هم یادم میاید، آن روز و روزهایی که زنان در خیابانها مورد هجوم و تهاجم لمپن های جمهوری اسلامی بودند. در میان این مهاجمین به جنبش زنان، یک چهره بسیار مورد توجه رژیم و رادیو و تلویزیون آن زمان بود. بله، بنی صدر را میگویم. آن روزها او که گفته میشد در فرانسه تحصیل کرده است با توجه به موقعیت سیاسی اش بیش از هر آخوند و ملایی به زنان ایران آسیب رساند.
یادم میاید که این آقا که بعدها با چادر(آیا، برای همین آن را بر زنان تحمیل کرد؟! ) از ایران جان خود را نجات داد، در رسانه های آن زمان گفت: “علم ثابت کرده، موی سر زنان دارای اشعه ای است که باعث تحریک شدن مردان میشود و خوب طبیعی است که زنان برای جلو گیری از تحریک شدن مردان، موی سر خود را بپوشانند”.
آنزمان در سن دوازده، سیزده سالگی ام، علم و کسانی که به نام علم و مدرنیت حرف میزدند، برایم حجت بود. با این وجود برایم بسیار عجیب آمد که چطور چنین چیزی ممکن است؟ چطور میشود که فقط در این قسمتهای بدن اشعه ای وجود داشته باشد، که فقط مردان را مورد خطاب، وسوسه و تحریک قرار دهد؟ چطور است که موی مردان فاقد این اشعه عجیب میباشد. آیا این اشعه زنان را هم تحریک میکند، یا اینکه آنان چون نباید سکسئوالیته داشته باشند، از« حمله و تهاجم این اشعه » در امان میمانند.
سالهای بعد، در یک کارآموزی فرصتی پیش آمد تا آنالیزی را بر روی تارهای موی از افراد مختلف انجام دهم. در یک تار موی هیچ اشعه مرموز وجود ندارد. یک تار مو از هر کجای بدن و از هر زن یا مردی باشد شامل کربن، اکسیژن، هیدروزن، نیتروژن، گوگرد و آب … میباشد. به این ترتیب دریافتم که آقای بنی صدر با رواج این دروغ حیرت انگیز به اثبات فرضیه بی اساس خود پرداخت، تا موفق به خوراندن این سم مهلک حجاب اسلامی به زنان ایران شود.
هر چند باید گفت زنان نه بخاطر باور به دروغ او به حجاب اسلامی روی آوردند، بلکه همانطور که خانم جزنی در مقاله اشان میاورند، از یک طرف رژیم با زور و ارعاب به تحمیل آن موفق شد، و از طرف دیگر هیچ صدایی از جنبش برحق و آگاهانه زنان حمایت نکرد، و بدینسان راه برای تهاجم به حقوق مدنی تمام افراد و اقشار جامعه باز شد.
برتولد برشت در این مورد خوب میگوید: وقتی آنان همسایه کمونیست مرا بردند هیچ نگفتم چون کمونیست نبودم، وقتی آنان همسایه یهودی مرا بردند هیچ نگفتم چون یهودی نبودم، وقتی آنان همسایه همسکوسئل مرا بردند هیچ نگفتم چون همسکوسئل نبودم، و آنروز وقتی خود مرا می بردند، هیچ کس نبود تا اعتراض کند.
باید گفت که در مورد زنان، وضعیت حتا بدتر از این میباشد. در جوامع ما روشنفکران، نخبگان، … هنوز مسئله خشنونت بر علیه زنان را،« مسئله خاص زنان» میدانند. در حالیکه این مردان هستند که خشونت را بر علیه زنان اعمال میکنند. در نتیجه این مسئله، مشکل تمام انسانهایی میباشد که خشنونت و سلطه هیچ فرد یا گروهی را بر هیچ فرد یا گروه انسانی دیگر بر نمی تابند.
مگر اینکه همانطور که نویسنده مقاله به حق میگوید:« مشکل نداشتن شما با مسألهء زن دقیقاً مثل مشکل نداشتن من با علم فیزیک کوانتیک است زیرا نه اطلاعی از آن دارم و نه مسألهء من است!! » پس باید گفت که با وجود سنگسار، قصاص، سوء استفاده و بدرفتاری، تحقیرزنان …هنوز اینان آگاهی لازم نسبت به مسئله خشونت بر زنان، و مبارزه و خواستهای آنان ندارند. یا اینکه باید این ضرب المثل فرانسوی را باور کرد که میگوید: خاموشی نشانه موافقت است!
در پایان، بر میگردم به آغاز این نوشته و به مکتوب و ثبت کردن مبارزات زنان تاکید میکنم. در این مورد از میشل پرو [[- Michelle PERROT « mon histoire des femmes » تاریخدان و تاریخ نویس معاصر زنان و نویسنده، کتاب،« تاریخ نگاری من از زنان »]] تاریخدان و تاریخ نویس فمینیست فرانسوی این کلام را وام میگرم: ” مردها همه جا هستند. تاریخ آنان همه جا هست، حاضر و فراگیر. این تاریخ از مدتهای بسیار دور همه زمینه ها را اشغال کرده است. زنان از آغاز به عنوان بخشی از یک مجموعه ساخته و پرداخته و معرفی شده اند. و در اغلب اوقات، به عنوان یک خاص نهی شده اند. پس میشود از سکوت تاریخ در مورد زنان سخن گفت”.
درست برای شکستن این سکوت است که نوشته میهن جزنی ارزشی خاص پیدا میکند. او «خود» و«رفقا»ی یک جامعه مردسالار را مورد انتقاد قرار میدهد. در این مورد او بدرستی میگوید « ما درد خصوصی نداریم. این درد مزمن رنج آور مرد- پدرسالاری، دردی همگانی است که بدون یک برخورد جدی و پیگیر از طرف زنان و مردان علاج نخواهد شد.»
تاریخ زنان احتیاج دارد که نوشته شود و گاها، باز نوشته شود. میهن با مرور بر چندین واقعه در تاریخ سالنامه ای که خود نیز در آن شرکت داشته است، تاریخ سی ساله زنان را، هر چند گذرا نقل میکند.