گفت‌ و ‌گو با پروین ذبیحی، فعال حقوق زنان و کودکان / کاوه قاسمی کرمانشاهی

لطفاً در آغاز از خود بگوئید، این‌که از چه زمانی و چگونه به حوزه مسایل مربوط به زنان وارد شدید و تا کنون چه فعالیت‌هایی در این زمینه‌ داشته‌اید؟

دانش‌آموخته‌ی مقطع فوق دیپلم رشته‌ی علوم انسانی هستم و در حال حاضر بیش‌تر وقتم را علاوه بر خانه‌داری به امورات اجتماعی می‌پردازم.

فعال حقوق زنان و کودکان هستم، عضو هیأت مدیره انجمن زنان آذرمهر و عضو کانون کودکان و همچنین اتحادیه کارگران بی‌کار و اخراجی و در انجمن ادبی مریوان نیز فعالیت دارم.

من نیز هم‌چون تمام آن کسانی که از مسایل و مشکلات مربوط به زنان و کودکان و تبعیضات طبقاتی و جنسیتی علیه آنان رنج می‌برند بر حسب وظیفه هر آنچه در توان دارم از انجام تحقیق و پژوهش و نوشتن مقاله و تهیه گزارش تا ساختن فیلم در رابطه با خودسوزی زنان و همچنین برگزاری کارگاه‌ها و مراسم‌های مختلف در رابطه با زنان و کودکان و نیز حضور در تجمعاتی مثل ۲۲ خرداد در تهران و زنان آویر در سنندج و… به کار می‌برم تا در ساختن دنیایی به دور از تضاد و فاصله طبقاتی و هر نوع آپارتاید و دنیایی که زنان و کودکان، این قربانیان اصلی خشونت حرمت و کرامت انسانی‌شان را بیابند، سهمی کوچک و ناچیز داشته باشم.

به عنوان یک زن کُرد فعال در حوزه اجتماعی و فرهنگی و آشنا به وضعیت منطقه‌ی کردستان بهتر می‌دانید که علاوه بر تبعیضاتی که به واسطه‌ی قوانین حاکم بر زنان کُرد چون سایر هم‌جنسان‌شان در ایران روا می‌گردد، متأسفانه برخی از سنت‌ها و عرف‌های ‌غلط جامعه‌ی کردستان در برخورد با زنان، شرایط دشوارتر و مشکلات بیش‌تری را برای آنان به وجود آورده که شاید شمار افزون خودسوزی زنان در روستاها و حتی ‌شهرهای مناطق کردنشین واکنشی تلخ نسبت به این وضعیت باشد. می‌خواستم با توجه به بررسی‌هایی که شما در این زمینه انجام داده‌اید، نظرتان را در این باره جویا شوم.

بله، همان‌طور که اشاره کردید، مدت‌ها راجع‌‌ به خودسوزی زنان در مناطق کردنشین تحقیق و بررسی کرده‌ام. از شهرهای مریوان و سقز گرفته تا استان‌های ایلام و کرمانشاه و حتی چند تن از دوستان و آشنایان خود من نیز از جمله‌ی قربانیان این فاجعه‌اند.

اکثر آنانی که اقدام به خودسوزی می‌کنند زنانی هستند که از سوی پدر، برادر، همسر و یا دیگر اعضای خانواده تحت فشار، اذیت و آزار روحی و جسمی قرار می‌گیرند و از آن‌جا که نه خانواده و نه قانون را پشتیبان خود در رهایی از این وضعیت فلاکت‌بار می‌بینند با به آتش کشیدن خویش به حیات‌ همراه با درد و رنج‌شان پایان می‌دهند.

همان‌گونه که آمارها نشان می‌دهد شمار قابل توجه‌ای از خودکشی‌ها در منطقه‌‌ی ما مربوط به زنان، آن هم به شکل فجیع خودسوزی است.

شاید خودسوزی زنی از اهالی روستای «بیه‌ره‌شان» که همسر و فرزندانش در شهر زندگی می‌کردند و او را در کمال بی‌رحمی برای نگهداری از چند رأس حیوان در بدترین شرایط مالی در روستا نگه داشته بودند و یا خودکشی آن دختر ۱۲ ساله که در نتیجه‌‌ی آزارهای نامادری و پدرش با ریختن نفت بر جسم نحیفش خود را به آتش کشید، نمونه‌هایی عینی و دردآور از این نوع شیوه اعتراض زنان به بی‌حقوقی و خشونت علیه خود در خانواده و جامعه باشد.

پس باید علت اصلی خودسوزی زنان را خشونت عریانی دانست که از سوی خانواده و یا به اشکال مختلف در جامعه بر آنان تحمیل می‌شود. حال ریشه‌ی این نوع خشونت‌ها را در کجا باید جست‌وجو کرد؟

بعضی افراد در نگاهی ‌سطحی ‌به پدیده خشونت علیه زنان از سوی مردان در خانواده علت آن را فقر، اعتیاد و یا رفتارهای آنی و زودگذر مردان در نتیجه‌ی مثلاً مستی عنوان می‌کنند.

اما من پدیده شوم خشونت را فرایند مناسبات ظالمانه‌ی اقتصادی، اجتماعی و تفکرات مردسالارانه می‌دانم. این‌که مردان از سر ناچاری و به خاطر فقر، اعتیاد و ناتوانی در رویارویی با سیستمی که این مناسبات نابرابر را تولید می‌کند به جان زن و بچه‌های‌شان می‌افتند و در برابر معضل در چارچوب خانه و پشت درهای بسته با لت و پار کردن آنان واکنش نشان می‌دهند آیا ناشی از همان قانون حیوانی جنگل نیست که ضعیف به دست قوی‌ نابود می‌شود؟

مرد اگر بی‌کار می‌شود چرا با عامل بی‌کاری نمی‌ستیزد؟ اگر معتاد است چرا خود را درمان نمی‌کند؟ و یا اگر مست است چرا مثلاً با عابران درگیر نمی‌شود؟ روشن است که مردان نیز خود به شکلی در جامعه‌ی ما مورد ظلم و ستم واقع می‌شوند.

بی‌کاری و فقر و‌… همه از مشکلاتی ا‌ست که بیش‌تر گریبان‌گیر مردان است. اما در این‌جا عرف، قانون و رسم و رسوم به کمک‌شان می‌آید تا ناتوانی خود را در رویارویی با مشکلات اقتصادی و معضلات پیچیده اجتماعی و حقارت ناشی از آن با اعمال خشونت علیه زنان و کودکان که در تملک کامل‌شان هستند و آنان را ضعیف‌تر از خود می‌دانند توجیه کنند و بپوشانند.

خود زنان چه نقشی در تولید و توجیه خشونت علیه خود و همجنسان‌شان دارند؟ آیا اصرار بر پاسداری از ارزش‌ها و سنت‌های جامعه‌‌ی مردسالار و انتقال آن به نسل‌های آینده و یا قرار گرفتن‌شان در مقابل یکدیگر در به وجود آوردن این وضعیت مؤثر نیست؟

چرا دقیقاً در جوامع مبتنی بر تقسیم‌بندی طبقاتی و جنسیتی که به زنان ظلم و اجحاف می‌شود، خود آنان سهم عمده‌ایی در بازتولید و باروری آن‌چه بر آنان می‌رود دارند و خود حاملان ارزش‌ها و تعاریف مردسالارانه و در حکم وسیله‌ایی برای انتقال این ارزش‌ها هستند.

از همان بچگی به دختران‌مان می‌آموزیم که ناقص و نیمه‌ی مرد هستند و باید مطیع و در خدمت آنان باشند. به دست پسران‌مان تفنگ می‌دهیم و در مقابل دختران‌مان را با عروسک سرگرم می‌کنیم.

در مرحله بالاتر، سیستم آموزشی ما و سیستم حاکم بر جامعه است که از طریق نهادها و سازمان‌ها و به وجود آوردن یک نظام اخلاقی ظالمانه تبعیض و ناعدالتی بین زن و مرد را تبلیغ و توجیه می‌کند.

همچنین ایجاد تفرقه بین زنان تا نتوانند به آگاهی و توانمندی برسند. نقش‌هایی که به ما می‌دهند طوری پایه‌ریزی شده که خودمان علیه خودمان اقدام کنیم و استفاده آن را مردان ببرند.

رابطه‌ی عروس و مادرشوهر، زنان هوو و حتی رقابت بین فعالین مدنی آن هم به شکل ناسالم، کارمندان و کارگران و شکل ناخوشایندتر آن یعنی تبدیل شدن زنان در برخی کشورها به مانکن‌های تبلیغاتی برهنه و نیمه برهنه برای فروش هر چه بیش‌تر کمپانی‌های مد و لوازم آرایش و پر کردن جیب آنان و جلب نگاه حریص مردانه.

این روند تا آن‌جا پیش می‌رود که سالانه هزاران زن مانند بردگان چون متاعی گران‌بها و تجارتی پرسودتر از مواد مخدر توسط باندهای فساد و فحشا در سراسر جهان خرید و فروش می‌شوند تا در خدمت تمایلات جنسی مردان قرار بگیرند.

متأسفانه زنان، این‌ها را نادیده گرفته و لبه تیز حمله را متوجه همجنسان خویش می‌دانند نه مناسبات ظالمانه‌ایی که این روابط را بازتولید می‌کنند.

در بسیاری از موارد دیده می‌شود زنانی که مورد خشونت واقع می‌‌شوند از افشا و بازگو کردن آن خودداری می‌کنند. حال این پنهان‌کاری می‌تواند در نتیجه‌ی تهدید عامل خشونت و ترس از او باشد و یا به تعبیر برخی از آنان جهت حفظ آبرو. به نظر شما دلیل این امر چیست؟

همان‌طور که گفتم از بدو تولد به زن آموزش داده می‌شود که مرد جنس برتر است و باید از جنس برتر اطاعت کرد. مثلاً در همین منطقه‌ی «هورامان» که به همراه نگین شیخ‌الاسلامی از طرف انجمن زنان آذرمهر کردستان تحقیقاتی را در مورد وضعیت زنان آن‌جا انجام داده‌ایم مشاهد کردیم به مرد و اطاعت از او حالت تقدس داده‌اند و به زنان از کودکی می‌آموزند حتی زمانی هم که مورد فحاشی یا کتک‌کاری مرد قرار می‌گیرند باید به او احترام بگذارند.

هر چند این جایگاه والا و مقدسی که مردان برای خود قائلند تا حدودی از میزان خشونت‌ورزی آنان کاسته اما خوب در همان نزدیکی در روستای «کوماسی»، زنان بسیار مورد اذیت و آزار مردان خانواده قرار می‌گیرند و به شدت از اعضای مرد خانواده‌شان حساب می‌برند و از آنان در هراسند.

از پدر، برادر و همسر گرفته تا پدرشوهر و برادرشوهر و عمو و دایی و حتی پسران آن‌ها. البته زمانی که به شهرها می‌رسیم این ترس و هراس به نسبت کمتر است و زنان تحصیل‌کرده به مدد اتکای مالی‌شان از مزایای بیش‌تری برخوردارند و تا حدی هم نسبت به وضعیت موجود اعتراض می‌کنند.

اما این اعتراض آن‌قدر عمیق و ریشه‌ایی نیست که حاضر بشنود مقداری از آرامش خود بگذرند و به جنبش رهایی زنان بپیوندند.

اما علت عدم ‌افشای خشونت اعمال شده بر زنان در خانه و عدم پیگیری و شکایت علیه عامل خشونت علاوه بر آن‌چه شما اشاره کردید تا حد زیادی بر می‌گردد به احساس شرمی که زن به واسطه‌ی تحقیر شدن توسط مرد می‌کند و یا ترس از قضاوت نادرست دیگران که مبادا فکر کنند حتماً او خطایی کرده که چنین مجازات شده است.

در حالی که در واقع کسی که مرتکب خشونت می‌‌شود باید شرمنده باشد نه شخص خشونت دیده و این‌که ما بخواهیم برای جلوگیری از قضاوت غلط دیگران و یا به خیال خود برای حفظ زندگی و خراب نکردن آینده فرزندان‌مان در برابر هر آنچه بر سرمان می‌آید سکوت کنیم درست نیست و نتیجه‌ی مورد نظر از آن حاصل نمی‌شود.

اشاره کردید به سفر پژوهشی‌تان به منطقه‌ی هورامان کردستان، ممکن است بیش‌تر راجع‌ به اهداف این سفر و نتایج آن برای‌مان توضیح دهید؟

بله، کار بسیار جالبی از طرف انجمن آذرمهر بود. می‌خواستیم موقعیت زنان را از تمام زوایا در بعضی از روستاهای مریوان بسنجیم و از آن بخش از منطقه‌ی هورامان که در شهرستان مریوان واقع شده (بخش دیگر هورامان در استان کرمانشاه و کردستان عراق قرار دارد) شروع کردیم.

سوالات ما از زنان درباره نحوه زندگی روزمره‌شان بود که از بدو تولد و در خانه پدری شروع می‌شد و تا آشنایی با همسر و زندگی مشترکشان ادامه داشت.

همچنین موقعیت اقتصادی، اجتماعی آنان در خانه و بیرون از خانه و نقش آن‌ها در تصمیم‌گیری‌ها و خصوصی‌ترین ارتباطات آن‌ها با همسران‌شان و حقی که در این مورد دارند.

ضمن تحقیق به مسأله‌ی ختنه دختران در سطح وسیعی در این منطقه با تمام عوارض مخرب جسمی و جنسی و روانی‌اش برخوردیم.

وقتی از آنان می‌پرسیدیم چرا این بلا را سر دخترانتان می‌آورید؟ اول توجیهات دینی می‌آوردند، اما وقتی فتوای کسی از مراجع را نقل می‌کردیم یا می‌گفتیم چرا در مناطقی که شیعه‌نشین هستند این مسأله وجود ندارد و حتی از تاریخ قبل از اسلام این قضیه مثال می‌آوردیم، تازه می‌گفتند ختنه خوب است و مانع انحراف دخترانمان می‌شود.

دیگر در مقابل پسران تحریک نمی‌شوند و ناموس خودشان را حفظ می‌کنند. ما در این زمینه با خیلی‌ها مصاحبه تصویری داشتیم و قصد داریم در آینده به صورت مکتوب هم نتیجه‌ی این تحقیقات را به چاپ برسانیم.

طرحی را هم در این رابطه به استانداری ارائه داده‌ایم که اگر پذیرفته شود، می‌توانیم آموزش همگانی و بهداشت را از روستاها آغاز کنیم.

باز گردیم به بحث اصلی‌مان در رابطه با نتایج خشونت علیه زنان، به خودسوزی که یکی از نتایج اعمال خشونت بر زنان است اشاره کردیم. در این‌جا از شما می‌خواهیم به پدیده زن‌کشی یا همان قتل‌های ناموسی به عنوان یکی دیگر از مصادیق بارز خشونت علیه زنان بپردازید؟

علت اصلی زن‌کشی نوع نگاه مرد است به زن که نگاهی‌ است جنسیتی که او را در مقام یک موجود فاقد تفکر و شعور و بدون قدرت که حتی توان دفاع از خود را نیز ندارد و وجودش متعلق به مرد و حیاتش وابسته به اوست قرار می‌دهد.

در این نوع نگاه، زن ناموس مرد تعریف می‌شود و شرف و حیثیت مرد نیز به ناموسش بستگی دارد و وی برای حفظ و تحکیم این مالکیت خویش از هیچ کاری دریغ نمی‌ورزد.

حتی اگر لازم دانست و صلاح دید (به صرف شک و توهم و بدگمانی نسبت به زن) می‌تواند ناموس خود را به قتل برساند و آن‌چه وی را در گرفتن این تصمیم کمک می‌کند و به او اجازه چنین کاری را می‌‌دهد گذشته از ناآگاهی و تعصب، از یک‌سو همین احساس مالکیت او نسبت به زن و از سوی دیگر به پشتوانه‌ی قوانینی ا‌ست که از قتل‌های ‌ناموسی حمایت می‌کنند و عمل وی را در به قتل رساندن یک انسان به بهانه‌های واهی توجیه می‌‌نمایند.

به عنوان آخرین پرسش، آیا می‌توانید با توجه به حضور و فعالیتتان در کردستان و شهر مریوان به مواردی مستند و عینی از این‌گونه قتل‌ها اشاره کنید؟

باور کنید زمانی که روی پدیده خشونت علیه زنان کار می‌کنم، وقتی به زن‌کشی می‌رسم آن‌قدر قضیه فاجعه‌بار است که مدتی تصمیم می‌گیرم دیگر در این زمینه کار نکنم و گاه نیز تا مدتی افسرده‌ام.

شاید اشاره به چند مورد عینی از این‌گونه قتل‌ها نشان‌گر عمق فاجعه باشد. خانواده دختری به نام سمیرا وی را که مقداری هم اختلال حواس داشت به خاطر این‌که می‌گفتند چند ساعتی را همراه شیخ روستای‌شان بوده کشتند.

بعد همان قاتلان دختر، شیخ را لباس زنانه پوشاندند و در روستا سوار بر خر چرخاندند ـ می‌بینید کرامت زن را نزد اینان که حتی مجازات مردان خطاکار را در تحقیر آنان به هیبت زنانه می‌بینند ـ و بعد از آن هم شیخ را رها کردند و دیگر هیچ.

زنی حامله به خاطر اعتراض به روابط جنسی شوهرش با زن‌برادرش توسط وی قطعه قطعه می‌شود. مردی دیگر همسرش را به همین شکل تنها به دلیل سوءظن به ارتباط وی با مردی غریبه می‌کشد و با اسید جسد تکه پاره‌اش را می‌سوزاند.

فرشته نجاتی، دختر ۱۸ ساله‌ای که توسط پدرش سر بریده شد و فریده حکیمی که در مقابل دادگستری سنندج به دست برادرش به قتل رسید.

همه و همه به اضافه صدها مورد دیگر که شاید حتی‌ خبرش هم به جایی درز نکند، نمونه‌هایی هستند از پدیده زن‌کشی به بهانه‌ی پاراستن (نگهداری کردن) ناموس که به قول «شیرزاد حسن» در پایین‌تنه‌ی زنی خلاصه می‌شود.

این قتل‌ها در همه جا و از جمله مریوان که در عریان‌ترین شکل خود یعنی خشونت خانگی تبلور می‌یابد، ریشه در فرهنگ مردسالاری ملهم از روابط قومی و قبیله‌ای دارد که خشونت را در جامعه نهادینه و برای مردم توجیه می‌کند.

متأسفانه قانون نیز در برخی موارد به کمک این بربریت و عقب‌ماندگی می‌آید و به آن مشروعیت می‌بخشد و یا بی‌تفاوت از کنار آن عبور می‌کند.

مثلاً پدر «چیمن»” از مریوان به سلیمانیه در کردستان عراق می‌رود و دخترش را که به آن‌جا فرار کرده می‌کشد و جسدش را هم ‌همان‌جا دفن می‌کند و سرخوش از انجام وظیفه‌ی مردانگی خود به ایران باز می‌گردد بدون این‌که ترسی از پیگیری‌های‌ قانونی و مجازات داشته باشد.

این در حالی بود که ما در مریوان درباره این جنایت مقاله نوشتیم و مصاحبه کردیم و آن را در رسانه‌ها و سایت‌ها منعکس ساختیم اما…

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *