تاریخ تولد: تابستان ۶۷ / منیره برادران

[وبلاگ حقیقت ساده->http://monireh-baradaran.blogspot.com/]: رضا حجازی، روز سه‌شنبه ۲۹ مرداد اعدام شد. او متولد تابستان سال ۱۳۶۷ بود. در این تشابه زمانی، میان سرنوشت این جوان و آن زنان و مردانی زندانی – اکثر آن‌ها هم جوان بودند – که در تابستان ۶۷ قتل عام شدند، اشتراکی هم هست؟

در اقدام‌شان شباهتی نیست. آن‌ها زندانیان سیاسی‌ای بودند که بیست سال پیش به‌خاطر عقیده‌شان اعدام شدند و رضا حجازی ٢٠ ساله برای قتلی قصاص شد که در ۱۵ سالگی در یک نزاع جمعی به‌طور غیرعمد مرتکب شده بود.

همان سال بود که دکتر کاظم سامی در مطبش به قتل رسید. این قتل، شروعی بر ترورهای سیاسی در داخل و خارج کشور شد، که در نقطه اوجش در قتل‌های سیاسی پاییز ۱۳۷۷دیگر جای حاشا نداشت.

در سال تولد رضا حجازی فتوای قتل سلمان رشدی هم صادر شد. این فتوا در عین حال فرمان قتل اندیشه و بیان بود. آن هزاران زندانی هم در تابستان ۶۷ با حکم آیت‌الله خمینی به قتل رسیدند.

رضا، چشم به جهانی گشود که بر آن سیاست خشونت حکم می‌راند. در جامعه‌ای کودکی را پشت سر گذاشت که برای قتل‌های بزرگی که جنایت نامیده می‌شوند، هیچ نوع مسوولیت‌پذیری وجود ندارد. و قاتل‌ها در این جامعه مقام و پاداش می‌گیرند.

برای قتل هزاران زندانی و نیز دکتر سامی داستانهایی غیرقابل باور ساخته شد و فتوای قتل رشدی حیرت جهانیان را برانگیخت.

بنا هم نبود که کسی آن داستان‌ها را باور کند یا دنیایی از فرمان قتل یک نویسنده در گوشه دیگر این جهان حیرت زده نشود. مهم آن بود که مخالفان و نویسندگان حساب کار را داشته باشند.
رضا در اصفهان، همان شهری بزرگ شد که جسد احمد میرعلایی، مترجم و مدافع آزادی بیان، در یکی از محله‌هایش به حال خود رها شده بود. برای مرگ او صحنه‌ای هم درست کردند، اعلام کردند که از تزریق الکل مرده است.
رضای ۱۵ ساله زمانی «قاتل» شد که در سال ۱۳۸۲، دانشجویان معترض را در دانشگاه و خیابان در جلوی چشمان متوحش مردم با چوب و چماق زیر ضرب گرفتند، دستگیر و شکنجه کردند.
در پانزده سال زندگی رضا، چند نفر در ایران اعدام شدند؟ اگر گروه‌های مخالف اعدام می‌توانستند آزادانه در ایران فعالیت کنند، حتماً آمار آن را داشتیم‌.

رضا حجازی، در یک نزاع جمعی، فردی به نام وحید صادقیان را با چاقو به قتل رسانده بود

عدالت بر پایه قصاص؟

در جامعه‌ای که عدالت را بر پایه قصاص قرار داده‌اند، رضا حجازی چه می‌توانست آموخته باشد‌؟ مدافعین مجازات اعدام معمولاً به این استدلال توسل می‌جویند که این مجازات سنگین، درس عبرتی برای دیگران و باعث پیشگیری از جرم و جنایت می‌شود.

می‌گویند اعدام سبب می‌شود که دیگران از ترس مرگ از آدم‌کشی بپرهیزند. این استدلال، ساده‌لوحانه است و تجربه عکس آن را نشان داده است. حکومتی که خود دست به قتل می زند، به واقع کشتن انسان‌ها را تایید و تشویق می‌کند.

تجربه تلخ ایران گواه روشن این ادعا است. در ایران اما، حتی این‌گونه توجیهات عوام‌فریبانه هم بکار گرفته نمی‌شود. اصلاً چه جای چون و چرا و استدلال، وقتی که قصاص مرگ مجازاتی شرعی تلقی می‌شود؟

بنیان اعدام‌های گسترده و بی‌رویه در ماه‌های اول انقلاب، پایه گذاشته شد. ۱۰ سال پیش از تولد رضا حجازی. محاکماتی، که با اتکا به شرع و در تناقض با تمام موازین شناخته شده بین‌المللی بود و اعدام‌های گسترده از همان زمان آغاز شد و اوج آن سال ۶۰ بود.

در آن سال، دستگاه مرگ چنان پرشتاب بود که می توانست کودکان و نوجوانان را حتی پیش از پا گذاشتن به ۱۸ سالگی درو کند. بر این بنا بود که قتل عام زندانیان در تابستان ۶۷ و ترورهای سیاسی در دهه ۷۰ ممکن گردید.

چه وجه تشابهی است میان فجایع سیاسی گذشته و اعدام رضای ۲۰ ساله؟

در‌واقع کشتار مخالفان، ایجاد فضای ارعاب، و سلب کوچک‌ترین آزادی‌ها در جامعه ایجاد فضایی بوده و است که جلوی اعتراض‌ها و چون و چراها گرفته شود.

صداهای مخالف باید خاموش می‌گشتند، روزنامه‌ها بسته می‌شدند، روزنامه‌نگاران و مخالفان و منتقدان را باید دستگیر می‌کردند، شکنجه‌شان می‌کردند تا مثلاً خانواده دردمند وحید مقتول و اکثریت خاموش جامعه هرگز فرصت نداشته باشند که در چون و چرایی مجازت اعدام بیاندیشند؟ و البته صدها تامل‌های دیگر، که فرصت‌شان به مردم داده نمی‌شود.

باید موازین حقوق بشر و حرمت انسان به ریشخند گرفته می‌شد، پایمال می‌شد تا اعتراض‌ها از نفس بیافتد. دیوار شرم باید فرو می‌ریخت تا دیگر از هیچ چیز شگفت زده نشویم.

تا تعجب نکنیم اگر بزرگان سینما و تاتر ما به دادسرا احضار می‌شوند صرفاً به‌خاطر یک عمل انسان‌دوستانه، یعنی ایجاد صندوقی برای پرداخت دیه به خانواده‌های مقتولین و نجات جان انسان‌هایی چون صغرا و اکرم است.

دیگر تعجب نکنیم اگر رسماً به وکیل پرونده دروغ می‌گویند، تا او مزاحم اجرای اعدام نشود. «حرف‌های زیادی دارم ولی… از این‌که زمان اجرای حکم به من ابلاغ نشده بود از این‌که رضا مستحق اعدام نبود و ‏از این‌که چرا مسوولین زندان از تصمیم خود نکول نمودند… خدا عاقبت‌مان را به خیر کند.» (محمد مصطفایی، وکیل رضا حجازی)

رضای ۱۵ ساله قاتل نبود، اگر هم بود طبق ماده ۳۷ عهدنامه حقوق کودک و ماده ۵ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، که کشور ما هم آن را امضا کرده است، اعدام او ممنوع است.

رضا گفت – بارها هم گفت – که قصد قتل نداشته است. او نه انگیزه مشخصی برای قتل داشته و نه تصمیم قبلی. ظاهراً اول همه چیز بازی بوده و قتل در یک نزاع جمعی رخ داده است.

حادثه از زبان خود رضا: «شب حادثه به اتفاق وحید و ‏ابراهیم برای تفریح به پارک ایثارگران رفته بودیم. داشتیم بازی می‌کردیم، نمی‌دانم ابراهیم به مقتول ‏و دوستانش شن پاشید یا برعکس، به همین جهت بین آن‌ها دعوا شد. دیدم که آن‌ها دو نفر بودند؛ یکی ‏مقتول و یکی دیگر که او را نمی‌شناختم، کتک‌کاری می‌کنند. من و دهقان رفتیم آن‌ها را جدا ‏کنیم که مرحوم وحید صادقیان با مشت به صورت من کوبید که من هم با چاقویی که همراه داشتم ‏به سینه او زدم و وحید هم چند ضربه از پشت به کتف مقتول زد.»

از طرفی موکل در جلسات مکرر ‏رسیدگی، اذعان داشته که قصد قتل را نداشته است.‏

باید پرسید چه کسی مسوول است که یک تفریح نوجوانی چنین ساده به خشونت‌ها کشیده می‌شود؟ او جز این‌که «امنیت» را در چاقوی جیبی‌اش بجوید، چه آموخت‌؟

***************

نقل قول‌ها برگرفته از مقاله «رضا را دوباره پای چوبه‌دار بردند» از‏ سهیلا وحدتی، در ایران امروز

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *