گفتگو عفت ماهباز با مریم سطوت
عفت ماهباز: در اولین همایش اتحاد جمهوری خواهان ایران در برلین، طرح سهمیه بندی ٣٠ درصد برای زنان ، به منظور برقراری عدالت جنسی و یا برای رسیدن به برابری ، رای بالایی آورد نظر شما درباره این طرح چه بود؟ و اکنون پس از گذشته یکسال چه ارزیابی از آن دارید؟
مریم سطوت: من قبل از همایش موسسان اتحاد جمهوریخواهان در برلین در نوشتهای نظرات خود را در مخالفت با فکر سهمیه بندی در شکلی که مطرح میشود و بعنوان تنها شکل مشارکت بیشتر زنان بیان کردم و بدین گونه توضیح دادم که تعدادی از فعالین ما با انگیزه صحیح برابری زنان و مردان بر این نظرند که با وادار کردن مردان به پذیرش زنان در مسولیتهای سازمانی، راه برای مشارکت بیشتر زنان فراهم میشود. در این دیدگاه سهمیه بندی اولین و مهمترین حلقه برای مشارکت زنان است. من بر این نظرم که سهمیه بندی میتواند تاثیرات متفاوتی برجای گذارد ولی اگر تاکید بر راه حلهای سازمانی بموازات دیگر تدابیر بکار گرفته نشود، تاثیر منفی در مشارکت زنان بر جای گذارده و مقاومتهای مستقیم و غیر مستقیم در این زمینه را افزایش میدهد. زنان ما در شرایط حاضر توانایی لازم را دارا میباشند. و در امر مشارکت زنان میبایست روی تواناییهای آنان تاکید گردد. امروز نیازی به سهمیه برای حضور و مشارکت بیشتر نیست و بخصوص در اتحاد جمهوری خواهان با روابطی که وجود دارد، عرصه عمل برای زنان به مراتب بازتر است.
عفت ماهباز
سئوال: یعنی اتحاد جمهوری خواهان یک استثنا است و برخلاف احزاب دیگر از مرد سالاری حاکم بر جامعه در آن خبری نیست؟
جواب: حتما وجود دارد، ولی طرح سهمیه بندی این مشکل را حل نمیکند. طرح سهمیه بندی در کشورهایی که مطرح شد باین دلیل بوده که مقاومت مردانی که حاضر نبودند توانایی زنان را بپذیرند، خنثی کند. ولی این طرح بگونهای مطرح شده که به این هدف خدمت نمیکند و زنان را نه بر اساس تواناییهایشان بلکه تنها بر اساس بودنشان و بطور صوری مورد توجه قرار میدهد. شما زمانی که بعنوان مثال برای پذیرش یک مسئولیت چندین مرد دارید میتوانید بر اساس توانمندیشان یکی از آنها را انتخاب کنید. ولی وقتی طرحی همچون طرح مورد بحث ، بدون توجه به تعداد کاندیداها و تواناییها و علاقه مندی افراد برای پذیرش مسئولیت و کاندید شدن ، تنها به کمک سهمیه میخواهد به این معضل پاسخ دهد؛ نتیجه آن میشود که در بسیاری از موارد تنها کاندید شدن برای زنان و صرفا بودنشان کافی است تا آن مسیولیت معین را در اختیارشان بگذارند. اینجا زنان را بخاطر تواناییهایشان نپذیرفتهاند، بلکه بخاطر بودنشان پذیرفتهاند. چنین طرحی علیه کیفیت بوده و بضرر مشارکت زنان میباشد. بطور مثال من معتقدم باید در شرایطی قرار گیریم که من نه بعنوان زن بلکه بعنوان مریم سطوت تواناییها و کارم ارزش گذاری شود و با مردان رقابت کنم. معتقدم ما زنان بسیاری داریم که در مقایسه با مردان شایستگیهای کمتری ندارند
سئوال: اما شما یک یک فعال سیاسی زن هستید.
جواب: من یک فردهستم بنام مریم سطوت با نقاط قوت و ضعفش. این یکی از نشانههای هویت اجتماعی من است و میباید نمادی باشد از قابلیتهایم در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و طبعا انتظارم این است که همین ویژه گیهایم مورد توجه قرار گیرد و نه تنها زن بودنم. و انتظار دارم که این ویژه گیها در هر انتخابی مورد توجه قرار گیرد
.
سئوال: شما میگویید مریم سطوت با توانایی و ویژهگیهایش در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی. اما همه خواهند گفت: مریم فرد توانایی است ، نمیگویند یک زن سیاسی توانایی است.
مریم سطوت
جواب: مگر به مهدی فتاپور میگویند مرد توانایی است ، میگویند مهدی فتاپور یک فعال سیاسی است درهیچ کجا تاکید معینی بر مرد بودن او نمیشود. چرا نباید شرایطی را تقویت کرد که مریم سطوت با تواناییهایش به مثابه شخص با مهدی فتاپور مقایسه شود و چرا ما زنان باید از طرحی دفاع کنیم که در آن اهمیت را در درجه اول نه به تواناییهایمان بلکه صرفا به زن بودنمان بدهند.
سئوال: برای اینکه دنیای سیاست، دنیای مردانهای است و تاکنون همیشه مردان بودهاند که در فعالیتهای سیاسی حضور داشتهاند و لزومی ندیدهاند که مرد و یا زن را تفکیک کنند. بطور نمونه اگرکسی بگوید “سطوت” مطمئنا بی هیچ پرسشی، ٩٩ درصد خواهند گفت: آقای سطوت و کمتر کسی جایی برای این میگذارد ممکن است سطوت یک خانم باشد! حتی همین موضوع در مورد دبیرکل حزب دموکرات مسیحی آلمان هم صدق میکند، اگر بگویی “مرکل” خیلیها اگر او را نشاسند خواهند گفت آقای “مرکل”… اما آن چه که من، نمیتوانم درک کنم این است که چه اشکالی دارد که بر زن بودنمان تاکید شود؟ در حالیکه امروز در جهان این تفکیک به طور مشخصی مطرح است. از طرف دیگر، طرح سهمیه بندی، با هدف برابری و رفع تبعیض، نخست در اواسط دهه ٧٠هفتاد در کشورهای پیشرفته اروپایی مطرح و به کار گرفته شد. و هنوز هم آنها در بسیاری از زمینهها از آن استفاده میکنند. این طرح در سال ١٩٩۵ در کنفرانس جهانی ، در پکن به عنوان یک راه حل به منظور سرعت بخشیدن به رفع تبعیض، به سازمان ملل پیشنهاد گردید و سازمان ملل از دولتها اجرای آن را درخواست نمود.
جواب: شما بر یک رشته واقعیتهایی انگشت میگذارید، که متاسفانه حتی امروز، ما نه فقط در سیاست بلکه در محیط کار حتی در غرب نیز با آن مواجهیم ولی راه حلی که ارایه میدهید به هدفت خدمت نمیکند. من بعنوان یک تواناییهایی دارم که در عرصه مدیریت برای پروژه معینی میتواند مورد استفاده قرار گیرد. شما طرحی ارایه میدهید که بیارتباط با قابلیتها، علایق، درصد نیروها و کاندیداها برای هر مسیولیت است. در عمل نتیجه اش آن میشود که در بسیاری موارد کافیست که برای یک مسئولیت کاندید شود تا انتخاب شود و حتی در مواردی جریانهای دیگری که از این فرمول استفاده کردند ، حتی تعداد کاندیدای لازم برای پرکردن سهمیه وجود نداشت. با پذیرش چنین طرحی شما مرا از تواناییهایم جدا میکنید و صرفا بودنم عاملی میشود که من انتخاب شوم. با این کار اهمیت مسئولیت مشخص و پیشبرد کار، فدای ملزومات سازمانی و چگونگی ساختار تشکیلاتی میشود. در هیچ کجای اروپا سهمیه بندی اینگونه بی ارتباط با سایر عوامل نبوده. زنان هم مثل مردان تواناییهایشان گوناگون است. برای کاری توانا و برای کاری ناتوان و برای تعیین مسیولیت باید این را مورد توجه قرار داد و نمیتوان یک در صد واحد را همه جا بکار گرفت. در رابطه با این سوال که بعد از این مدت در اتحاد جمهوری خواهان چه نتایجی از طرح سهمیه بندی بدست آمده، من در این زمینه کار تحقیقی معینی انجام نداده ام.
سئوال: بعنوان یکی از اعضای رهبری ناظر براین جریان، مسولیت رهبری چه میشود؟ افرادی که به این طرح رای دادهاند و کسانی را نیز برگزینند، طبعا انتظار دارند که انتخابشدهگان شرایط کار را فراهم کند، هر چند که اکثریت آنها مخالف طرح باشند.
جواب: آنهایی که برای شورای هماهنگی اتحاد جمهوریخواهان انتخاب شدند، به استثناء دو نفر، بقیه نیازی به سهمیه نداشتند . آنها شامل سهمیه ٣٠ درصدی نمیشدند و طبعا نباید کارشان را با چنین دیدگاهی مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. بکار گیری این طرح حتی برای انتخاب ارگانهای مختلف نیز در مد نظر قرار گرفت. به نظر من انتخاب افراد برای ارگانها میبایست با توجه به تخصصها و تواناییهای آنها و علاقه مندی شان به عرصه مشخص انجام گیرد و نه با اصرار در اجرای خشک سهمیه در ارگانها. چرا باید در عرصههایی که زنان کمتر علاقمند به فعالیت هستند، تاکید بر حضور درصد ثابتی از زنان در آن ارگانها شود؟
سئوال: در همایش برلین، طرح سهمیه بندی،با رای بالایی تصویب شد. شما عضو هیات اجرایی اتحاد جمهوری خواهان هستید و طبعا برای اجرای چنین طرحی بخشی از مسولیت به عهده شما و دیگر اعضای رهبری اتحاد جمهوری خواهان است. از جمله: اینکه شرایط را برای اجرای این طرح مهیا کنند. بدون برنامه ریزی برای اجرای این طرح ، نمیتوان انتظار داشت که بخوبی اجرا شود. آیا این موضوع دغدقه فکری شما هم بوده که بدانید احزاب اروپایی چگونه این طرح را پیاده کردهاند ، چه مکانیزمهایی را بکار برده اند؟ اگر اینطور نبوده یک جای کار میلنگد. این موضوع و چگونگی اجرای آن میبایست معضل فکری رهبران اتحاد جمهوری خواهان میگشت. آیا اینگونه بوده؟
جواب: نه. من به این فکر نکرده ام که چگونه میتوان این ٣٠ درصد مشارکت زنان درارگانها را عملی کرد . در این رابطه نظر کمیسیون زنان را باید جویا شد. ولی من به این فکر کرده ام که چگونه میبایست تعداد زنان بیشتری را جلب کار در اتحاد جمهوری خواهان کرد و فکر میکنم پاسخ به این سوال، مشارکت بیشتر زنان را در رهبری بطور واقعی ممکن میکند. درهمایش برلین تعداد زنان در کل امضا کنندگان تنها ١٣ درصد بود. میبایستی نیرویمان روی آن گذاشته میشد که این ١٣ درصد را بیشتر کنیم. در همه جای غرب نیز همین طور عمل شده و با سهمیه سی و چهل در صد برای ارگانهایی که تعداد اعضا در آنها ١٣ درصد و کاندیداها همینطورند ، شروع نکردهاند. در صورت بالارفتن تعداد زنان در این اتحاد، میتوانیم به مشارکت ٣٠ درصدی هم تحقق عملی واقعی دهیم. این در حقیقت میبایست وظیفه اصلی ما را در این زمینه تشکیل میداد، یعنی پیدا کردن عواملی که به دامن زدن کشش زنان به شرکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی منجر میگردد. و پیدا کردن دلایل اینکه چرا فعال ترین زنان در سازمانهای سیاسی نیستند؟ اگر از من بپرسید که خودم چه کرده ام، خواهم گفت که من با نگاه خودم یعنی توجه به تواناییهای ان، در هر کجا که لازم بوده زنان توانا را در عرصه تخصصی شان حمایت کرده ام. درهر جامعهای و برای هر کاری یکی از مسائل مهم برای رشد زنان و مردان “رابطهها” است که نقش بسیاری برای پیشرفت این یا آن توانایی بازی میکنند. و زنان بندرت این روابط را دارند. این یکی از آن امکاناتی است که مردان بیشتر از آن برخوردارند و آنها را جلو میاندازد و پیش میبرد و زنان را عقب نگه میدارد. انی فعال و مسئول حتما میتوانند امکانات بسیاری برای زنان دیگر ایجاد کنند.
سئوال: از حرفهایت اینگونه استنباط میگردد که گویا پیشبرد و حل مشکلات این طرح تنها وظیفه زنان است! من معتقدم این وظیفه رهبران است که برای اجرای این طرح برنامه ریزی کنند. همانطور که زمانی که سازمان ملل به دولتها اعلام نمود، که شرایط برای به اجرا در آوردن طرح سهمیه بندی را بوجود آورند. برای نتایج آن نیز، در واقع سازمان ملل از دولتها میپرسد نه از زنان و یا از انجمنهای غیردولتی. بنظر من این وظیفه را به کمیسون زنان واگذار کردن، شانه خالی کردن از مسولیت رهبری است و نادرست است بدین طریق به راه حل صحیحی دست نخواهیم یافت.
از یک طرف زنان وارد میدان جدیدی میشوند که از نظر من کاملا ساختار مردانهای دارد و برای سازگاری با آن هوشیاری و طاقت زیاد لازم است. از طرف دیگر مسئولیت دفاع ازطرح سهمیه ٣٠ درصدی را نیز بر دوش این تازه واردان در عرصه سیاسی گذاشتن نه عادلانه است نه امکان پذیر.
احزاب سیاسی موظف هستند برای رسیدن به دمکراسی، در به اجرا گذاشتن چنین طرحهایی به درستی عمل کنند. ما زمانی میتوانیم بگوییم که این طرح شکست خورده که شرایط کار فراهم باشد هنوز شرایط کار فراهم نشده است. طبعاً انی که تجربه کمتری در سیاست دارند، در اجلاسها و یا نشستها ممکن است مشکل ایجاد کنند و گاه ساعتها بحثی به طول بکشد. نشستن زنی که تجربه سیاسی ندارد در کنار مردانی که ادعا میکنند، بیش از ٣٠ سال سابقه سیاسی دارند، کار بسیار دشواری است. گاه به سختی میشود با مردان سیاسی که بعضی وقتها براحتی از ” بزرگان قوم “… تبدیل به ” بزرگان قم” میشوند ، کنار آمد. هنوز زود است که از موفقیت و یا عدم موفقیت طرح سهمیهبندی سخن گفت. حداقل بعد از گذشت ٣ – ۴ سال باید به ارزیابی آن نشست. اتحاد جمهوری خواهان زمانی با اقبال بیشتر مواجه میشود که زنان این صمیمیت را از جانب شما مشاهده کنند. در باره این طرح من با برخی از رهبران اتحاد جمهوری خواهان گفتگو کردهام، جز یک یا دو نفر، بقیه این موضوع را مسئله زنان میدانند و بس!
جواب: در همایش برلین درباره سیاستها تصمیم گیری شد. مثل سند سیاسی ، سند جوانان ، سند ملی و همینطور طرح ٣٠ درصد زنان ….. این اسناد برای اجرا به ارگانهای اجرایی سپرده شدند تا طرح برید و ایده بیاورند که چگونه باید آنرا اجرا کنیم . طرح سهمیه بندی هم به کمیسیون مربوطه سپرده شد. طرح ٣٠ درصد مشارکت زنان در تشکیلات اجرا شده و طبیعتا برآورد نتایج آن را کمیسیون زنان جمع بندی نموده و به هیات اجرایی ارائه خواهد داد.
من نیز در حد توان خود نیز در این راستا حرکت میکنم مثلا یکی از کارهایی که چندی است به آن مشغولم دنبال کردن دلایل خروج زنان از تشکلهای سیاسی است و در این رابطه مصاحبههایی با زنان فعال کرده ام که بعد از تکمیل آنها را منتشر خواهم کرد.
سئوال: ایجاد برابری زنان و مردان در احزاب، موضوعی نیست که فقط به زنان بر گردد . بلکه یه کل رهبری باز میگردد. باید از تمام کسانی که مسولیت گرفتهاند پرسید که چه کردهاند و چرا ؟ انتظار اینکه این مشکل زنان به تنهایی حل کنند راه حل درستی نمیتواند باشد.
جواب: من نمیگویم فقط زنان باید این مشکل را حل کنند ولی به نظرم شما مسولیت بیشتری به عهده مردها میگذاری تا زن ها.
سئوال: خوب طبیعی است. سیستم پدر سالاری را زنان ایجاد نکردهاند. این سیستم آگاهانه توسط مردان و زنان از بین میرود . طبیعی است که آنهایی که خود در ایجاد سیستم پدر سالاری نقش داشتهاند و امروز مدعی مبارزه برای دمکراسی هستند ، در این زمینه مسولیت بیشتری دارند. و بخشی از مسولیت رانده شدن زنان از عرصه سیاست، به شیوه و روش همین مردان بر میگردد. امروز این مردان دمکرات وظیفه شان است که بخشی از مسولیت را بدوش کشند. من قبول ندارم که این موضوع فقط به زنان برمیگردد. در ایجاد چنین شرایطی ما مسئولیت کمتری داریم.
جواب: من با این قسمت صحبت شما موافقم که پیشبرد این امر وظیفه تمامی مسئولین و کل رهبری در اتحاد جمهوریخواهان است. آنجا که به مردان بر میگردد من بر اساس تجربه خود مردان را به سه گروه تقسیم میکنم:
گروه اول که اصولا به قدرت و تواناییهای زنان باور ندارد و آنرا صریحا مطرح میکند. با این مردان و یا بهتر بگویم به این نگاه تکلیف ما روشن است و برخورد با آن چندان پیچیده نیست.
گروه دوم که به ضرورت مشارکت هرچه بیشتر زنان باور دارند و به این باور خود نیز عمل میکند. این باور مشارکت بیشتر زنان در ارگانهای مدیریتی و تصمیم گیری را یک ضرورت اجتماعی و اقتصادی میداند. این گروه از مردان یاور زنان در مشارکت وسیع ترمی باشند.
گروه سوم که در تفکر و در برخورد مشخص به تواناییهای زنان باور ندارند ولی برای آنکه همراه قافله باشند و چهره بهتری از خود بساد و شاید بدلیل اینکه در بحث مجرد و نظری متقاعد شده اند، اما در درون هنوز با آن میجنگند، به این ایده گرویدهاند. این گروه مردان بیش از دیگران حرف از مشارکت و برابری زنان بطور کلی میند. آمادهاند به طرح ٣٠ درصدی و ۵٠ درصدی رای دهند. در حرف از بسیاری از زنان نیز پیشی میگیرند و از هر چهره سازی در این زمینه ابایی ندارند ولی آنجا که پذیرش مشخص بعنوان همکار و یا مسئول مطرح میشود، با صدها بهانه از پذیرش آن سرباز میند. متاسفانه این گروه اکثریت فعالین سیاسی مرد را تشکیل میدهد و هر راه حلی برای مشارکت زنان باید با توجه به این نیروی مقاومت مطرح گردد. ما ها باید راه حلهایی بیابیم که گروه سوم مردان کم اثر شوند. این مردان در مقابل ما هستند نه یاری دهنده ما. باید از آنمردانی که به اهمیت این امر وقوف یافتهاند کمک گرفت. اما این کمکها نیز میبایست با توانایی زنان انطباق داشته باشد. من اگر توانایی سیاسی نداشته باشم ، آیا باید باز هم مرا به صرف بودنم کاندید پست سیاسی کنند؟ آیا من خودم نباید در وحله اول ظرفیت سیاسی داشته باشم تا در این عرصه پیش روم؟ شاید من سیاستگذار بد ولی سازمانگر یا روزنامه نگار خوبی باشم؟ اینها همه بر میگردد به تخصص و کارایی من و تمایلی که خود من نشان میدهم. در آن زمان مردهایی که دور من هستند، میتوانند دراین تصمیم مرا کمک بیشتری رسانند و برعکس زمانی که علاقه و توان درعرصه مشخص را ندارم ، چگونه از مردان میتوانم انتظار کمک داشته باشم؟ مثلا تو خود ت تصمیم به کار در زمینه زنان گرفتی و رفتی و تخصص این کاررا هم در طول زمان بدست آوردی، حالا اگر کسی میخواست یک سیاست مداراز تو تربیت کند، معلوم نیست موفق میشد.
سئوال: من با بخشی از حرفهای شما موافقم. اما چرا در عرصه سیاسی زنان این کار را برعهده مردان میگذارند؟ آیا سیاست کاری مردانه است؟ آیا تو از این زاویه، به موضوع فکر کرده ای؟
جواب: زنان در شرایط کنونی علاقمندی بیشتری به عرصههای فرهنگی و اجتماعی نشان میدهند. علاقه مندی زنان به عرصه سیاسی دیرتر آغاز شده ولی بهر حال آغازشده است . ولی هنوز سیاست مداران چه به لحاظ کمی و یا کیفی با مردان برابری نمیکنند و طبیعی هم هست. این کار زمان میبرد. من یک نکته را در سوال شما میبینم و آن اینست که گویا زنان هرچه بیشتر رشد کنند، بیشتر سیاسی میشوند. اگر چنین منظور ی دارید، من با این طرز فکر مخالفم . من برای رشد زنان در عرصه سیاست امتیاز ویژهای قائل نیستم ارزش کار به عرصه کاری آن محدود نمیشود بلکه به عمق آن کار است و متاسفانه در جنبش ما روشنفکران ما به جای توجه به کیفیتها و تخصصها به کمیتها علاقه بیشتری نشان میدهند.
سئوال: از زمانی که اتحادجمهوریخواهان تاسیس شده، شما انرژی چشمگیری را در خدمت این جریان نوپا قرار دادهاید و کارهایتان عموماً هم پشت صحنه و تدارک و سازمانگری است.
فکر نمیکنی که بهتر بود این نیرویت را جای دیگری که ثمر بیشتری میداد بکار میگرفتی؟
جواب: مثلا کجا ؟
سئوال: مثلاً در حوزه مسائل ان. گاه فکر میکنم حق شما و کسانی چون شما که پشت صحنه در پیشبرد کارها سهم بسزایی دارید ضایع میشود . شما اینگونه فکر نمیکنید؟
جواب: علاقه مندی من از همان ابتدا هم که وارد مسائل سیاسی شدم به مسائل سازمانگری بود و در عمل دیدم که بیشتر به این عرصه کشیده میشوم. در سازمانگری توجه من به روانشناسی تشکیلات است. این به آن معنی است که برای یک سازماندهی صحیح باید اول دید کدام تشکل پاسخ گوی امروزی نیاز این گروه مشخص از انسانهاست . خواستهای آنان کدام است ، چرا جذب یک تشکیلات میشوند و جذب دیگری نمیشوند و چگونه اعتماد آنها جلب میگردد و کدام روابط اعتماد ساز نیست و بسیار سوالات دیگر که باید به آن پرداخت. بطور مثال من در حال بررسی علل تشکیلاتی خروج نیروهای فعال از سازمانهای سیاسی بعد از حوادث انقلاب ۵٧ هستم . این عرصههای مورد علاقه من است و در این عرصه من فعلا امکان بکار گرفتن ظرفیتهایم را دارم و از این امر هم شاکی نیستم. ولی از نکته دیگری ناراحت هستم و آن اینست که برخی از کسانی که اینجا و آنجا سخن میگویند و چیزمینویسند، حرفی برای گفتن و مطلبی برای نوشتن ندارند ولی انشاء نویسان خوبی هستند که حاضرند در هر رابطهای نظر دهند و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را تحلیل و تجزیه میکنند. من این گونه برخوردها را برخورد غیر مسئولانه نسبت به خواننده و شنونده میدانم، که از بیماریهای روشنفکران ماست. اگر جلوی صحنه بودن چنین مضمونی داشته باشد، من ترجیح میدهم بقول شما پشت صحنه باشم. من کار سازمانگری را با مضمونی که توضیح دادم، کار پشت پرده نمیدانم و همانطور که قبلا هم گفتم در عرصههای مختلف کار سیاسی به عرصه مهمتر و بی اهمیت ترقایل نیستم. در عین حال برای من کار سیاسی در کنار کار اداری، یعنی از صبح تا عصر و بعد هم خانواده، جریان دارد. اگر به آن علاقه کافی نداشته باشم، نمیتوانم به آن ادامه دهم.
سئوال: شما وقتی که از سازمانگری و کار پشت صحنه، صحبت میکنید ، یاد زندگی زنان در ایران افتادم. در تمام این سالها در ایران و حتی در غرب، مادران ما همیشه پشت صحنه سازمانگری میکردند. فراهم کردن همه کارهای زندگی و آینده بچهها و همسر، از مدرسه تا پخت و پز در عروسی و عزا و… زنان همیشه در پشت صحنه نقش داشتهاند. وقتی به سیاست مداران و یا آدمهای مشهور نگاه کنید، اکثرا مادر یا همسر پشت صحنه نقش داشته و اگر از آنها هم بپرسی از کارشان بسیار لذت بردهاند و میبرند. برای من مریم سطوت با این سابقه کار و با این پشت کار که بخش اعظم زندگیش را روی این کارها گذاشته و پشت صحنه همه کارها را میکند و البته مورد تشویق هم برای این کارها قرار میگیرد. ولی این تنها کافی نیست. او حق بیشتری دارد و باید حق خود را دریافت کند. مریم باید جلو صحنه هم حضور داشته باشد. نگاه کن از شاملو گرفته تا…. همیشه انی بودهاند که پشت پرده نقش اصلی را داشتهاند. آیا این شیوه در سیاست تکرار همان نقش مادران ما نیست؟ بنظر میرسد که باید این روش را تغییر داد.
جواب: شما عرصههای فعالیت را به مهم و غیرمهم و خوب و بی اهمیت تقسیم میکنید. من چنین اعتقادی ندارم
efatmahbas@hotmail.com