با نام خانم براو از سازمان “۹ تا ۵” آشنا بودم. این سازمان در سال ۱۹۷۳ توسط تعدادی از کارمندان زن در شهر بوستون بوجود آمد. آنها بطور ساده دور هم جمع می شدند تا از مشکلات زنان شاغل در محیط کار که نامی بر آنها نمی توان گذاشت اما تجربه شغلی آنها را بدون شک مشکل می نمود، از قبیل اذیت و آزار جنسی (نگاه های ناراحت کننده، متلک، انتظارات بیجا و توقعات جنسی که تکیه بر مناسبات قدرت در محیط کار داشت …)، نگرفتن مزد برابر در مقابل کار برابر، رسیدن به مسئولیت های شغلی و خانوادگی و سایر موضوعاتی که محور تجربه مشترک زنان شاغل بود اما نه نامی داشت و نه کسی آنها را در ساختارهای اداری مطرح می کرد، صحبت کنند. از این گردهمایی های غیر رسمی، سازمان “۹ تا ۵” بوجود آمد تا در سطح وسیع اجتماعی، مشکلات زنان شاغل را طرح و چاره جویی نماید.
نویسنده کتاب خانم براو مدیریت سازمان “۹ تا ۵” را برای مدت ۲۰ سال به عهده داشت. این سازمان اهدافی هم چون رفع هر گونه تبعیضی در محیط کار، ایجاد فضای سالم تر برای زنان و مردان تا بتوانند مسئولیت های خانوادگی را به نحو احسن تقبل کنند، مبارزه با اذیت و آزارهای جنسی در محیط کار، آموزش حقوقی به افراد شاغل نسبت به حمایت های قانونی که وجود دارد اما هرگز پیاده و انجام نمی شود، توجه به شاغلینی که به هر قیمتی به کارهای فصلی موقتی و نیمه وقت اشتغال دارندو توجه و ایجاد توازن به حقوق پایین رشته های شغلی که اکثریت آن را زنان تشکیل می دهند، را به عهده دارد.
خانم براو بسیاری از داستان های واقعی که طی ۲۰ سال در سازمان “۹ تا ۵” شنیده بود را با نگاه فمینیستی و تحلیل گرانه در این کتاب جمع کرده است. او معتقد است که اکثریت جامعه از برابری جنسیتی بهره مند شده و تنها اقلیتی از مردان هستند که برابری جنسیتی و تحقق خواسته های زنان و حقوق برابر را مغایر با منافع خود می دانند. این مردان تبعیض جنسیتی را مترادف با منافع خود که در ثروت و قدرت خلاصه می شود، می بینید. او این تعداد اندک از صاحبان قدرت را «کله گنده ها » می نامد و می نویسد: «اینها افرادی هستند که قدرت و ثروت یک جامعه را در دست دارند».
خانم براو می گوید بعضی از این قدرتمندان حتا لباس زنانه پوشیده و با کفش پاشنه بلند راه می روند اما «علیرغم جنسیت خود، آنها نیز بخشی از این کله گنده ها هستند». محور اصلی کتاب این استدلال است که فمینیسم و برابری اقتصادی نه تنها برای زنان، بلکه برای خانواده و کل جامعه بهتر است. او می گوید «کله گنده ها» سازمان متشکلی ندارند اما تمام آنها در یک امر مشترک هستند: «نگه داشتن زن در موقعیت فرودست». زیرا منافع آنها در گرو حفظ این نابرابری است.
او می گوید تا زمانیکه چنین مناسبات قدرتی پابرجاست، برابری جنسیتی که به سود خانواده و جامعه است تحقق نمی یابد. وی بر آن است که هدف جنبش فمینیستی و جنبش زنان این نیست که تعداد بیشتری از زنان در زمره «کله گنده ها» قرار گیرند. او می گوید: «تعداد فزون تر زنان در مراجع قدرت هدف نیست. بلکه قدرت بیشتر برای کلیه زنان و افرادی که به هر صورت از حقوق خود محروم شده اند هدف جنبش فمینیستی است». او همین تبلیغات نادرست و هدفمند صاحبان قدرت را که می کوشند فمینیسم را «ضد مرد» و «ضد خانواده» بنمایانند، به چالش می کشد.
خانم براو می گوید «از ما بهتران» و یا صاحبان قدرت، برتری خود را امری می دانند که محق آن هستند، شایستگی آن را دارند و اینکه این فرادستی در واقع برای کل جامعه مفید است. از این رو اگر چه تعداد صاحبان قدرت و ثروت کم است، ولی کارگزاران آنان در واقع ساختارهای قدرت را به نفع این تعداد اندک حفط می نمایند. وی می گوید: «ما (زنان و مردان) برای تحقق برابری جنسیتی باید فراتر از شکستن سقف شیشه ای رفته و کل ساختمان را باید از نو طراحی کنیم». اصطلاح «سقف شیشه ای» در فرهنگ فمینیستی در آمریکا، اطلاق به کلیه موانع و مشکلاتی است که اگر چه غیر قابل رویت هستند، اما وجود دارند و سد راه پیشرفت زنان در جامعه و تحقق حقوق حقه آنان است. این اصطلاح به ویژه در محیط های شغلی کاربرد داشته زیرا بعلت «شیشه ای» بودن این سقف، زنان فکر می کنند می توانند در مراجع قدرت و بالای هرم اجتماعی قرار گیرند در حالیکه “سقف شیشه ای” مانع آن است.
در این کتاب خانم براو ارائه طریق هم نموده و اظهار می دارد که «صاحبان قدرت» استراتژی های خود را داشته و ما نیز باید استراتژی خود را تدوین کنیم. از جمله استراتژی های صاحبان قدرت و ثروت در جامعه آمریکا آن است که تحقق مطالبات زنان را کم اهمیت جلوه دهند. آنها را ناچیز شمارند و یا آنکه چنین توهمی بوجود آورند که اگر این خواسته تحقق یابد «فاجعه ای» خواهد بود. مثلا در زمینه خواسته «مزد برابر در مقابل کار برابر» بسیاری از این صاحبان ثروت و قدرت مطرح می کنند که انجام چنین امری «کل سیستم را در هم می ریزد»، «اقتصاد را به ورشکستگی می کشاند»، و یا اینکه به خودی خود و به مرور زمان شکاف بین دستمزد و حقوق زن و مرد در مقابل کار برابر از بین خواهد رفت. و یا آنکه این معضلات اجتماعی را که ریشه در فرهنگ دیرپای پدرسالارانه و مناسبات اقتصادی جامعه سرمایه داری دارد، همه و همه ناشی از «ضعف» زنان در مذاکره برای حقوق بهتر و یا ایجاد توازن بین مسئولیت های خانوادگی و شغلی قلمداد می کنند. در واقع آنچه را که صاحبان قدرت و ثروت به منظور حفظ و ادامه موقعیت برتر خود بازتولید می کنند، واژگون کرده و به صورت بار منفی برای زنان جلوه می دهند.
در حالیکه تحقیقات متعدد نشان داده است که رضایت و خشنودی افراد در محیط کار یا خانواده و جامعه باروری آنان را بیشتر کرده است. این رضایت و خشنودی تنها می تواند زاییده شرایط تشویق کننده سالم و بالنده ای باشد که توازن میان مسئولیت های مختلف خصوصی و عمومی، شخصی و خانوادگی را به وجود آورد.ایجاد ساختارهای شغلی منعطف، ایجاد مهد کودک و درمانگاه در محیط کار و یا در نزدیکی آن، آموزش حقوقی، ایجاد فضای دموکراتیک و احترام به اصالت انسانی و حقوق افراد می تواند در زدودن این بحران که بسیاری از زنان خود را در دو قطب آن یعنی مسئولیت های خانوادگی و شغلی اسیر می بینند، کمک نماید.
خانم براو می گوید مقابله با صاحبان قدرت و ثروت و یا همان «کله گنده ها» تنها از طریق همبستگی زنان «چه آنان که مادر هستند و چه زنانی که مادر نیستند» می تواند صورت گیرد.
اگر استراتژی آنان «تفرقه» است، استراتژی مقابله ما با آنان باید «اتحاد» باشد. وی یادآوری می کند که فقط این تعداد اندک از افراد جامعه هستند که برایشان اهمیتی ندارد که اکثریت زنان در آمریکا حقوق سالانه ای کمتر از ۲۵۰۰۰ دلار می گیرند و در زیر خط فقر قرار دارند. یا اینکه زنان به طور متوسط چند صد هزار دلار در دوران اشتغال از مردان کمتر دریافت می کنند. و یا اینکه در کشورهایی چون کامرون، هند و برزیل زنان از مزایای بهتری در زمینه مرخصی زایمان برخوردارند. این صاحبان ثروت و قدرت هستند که برایشان اهمیتی ندارد که بطور نسبی تعداد زنان در مشاغل بالای بخش خصوصی به عبارتی کمتر شده و تعداد کودکان فقیر آمریکا هر روز بیشتر می شود.
او می گوید این شرایطی است که «کله گنده ها» و صاحبان ثروت و قدرت بوجود آورده اند و اکثریت جامعه، مردان و زنان مخالف آن هستند، ولی این ساختارها توسط آنان و کارگزاران آنان حفظ می شود، زیرا منافع و سلطه آنان را تامین می کند.
وی همچنین یادآوری می کند که تحقق خواسته های زنان عملی است و چنانچه در آمریکا تنها بخشی از هزینه سرسام آور جنگ عراق به آن اختصاص می یافت، جامعه در موقعیتی سالم تر، زنان در موقعیت اقتصادی بهتر و خانواده ها با پشتوانه بهتری قرار می گرفتند.
از اینرو خانم براو با تعریفی که از فمینیسم ارائه می دهد، آن را در راستای پیشرفت و سلامت خانواده و جامعه می بیند. تعریف وی چنین است : «فمینیسم به مثابه یک سیستم اعتقادی، قانونی و عملی است که بطور کامل برای زنان و کار آنان ارزش قایل شده و بر استراتژی هایی تاکید می کند که ما را به جامعه نوینی که در آن هر فرد، اعم از زن یا مرد بتوانند به حداکثر پتانسیل خود برسند، هدایت می کنند».
کتاب خانم براو مملو از داستانهای واقعی زنان عادی است که کارهای غیر عادی و تاریخ ساز انجام داده اند. به اعتبار خانم براو، فمینیسم مبارزه زنان عادی است که تغییراتی جنبش وار و غیر عادی را سبب گشته، که نه تنها زنان، بلکه مردان و کل دموکراسی نیز از آن بهره می گیرند.
خانم براو به داستان مبارزه پر اهمیت کارگران زن مهاجر چینی می پردازد که در سال ۱۹۹۲ بطور غیر منتظره از کار برکنار شدند و دستمزدهای عقب افتاده آنان نیز پرداخت نشد. این ۱۲ کارگر زن برای کمپانی «لاکی سواینگ » که مقاطعه کار فرعی کمپانی مقصر شناخته شده «جسیکا مک کلینتاچ » بود، کار می کردند. زمانی که کمپانی فوق قرار داد خود را با «لاکی سواینگ» فسخ نمود، این شرکت مقاطعه کار که یقه و آستین و کارهای خیاطی تکراری انجام می داد، اعلام ورشکستگی کرد و به کارگران خود که تا روزی ۱۴ ساعت و ۶ تا ۷ روز در هفته کار می کردند گفت که حتا نمی تواند حقوق و دستمزدهای عقب افتاده آنان را بپردازد. این زنان کارگر به سازمان دفاع از حقوق کارگران آسیایی رجوع کردند و با حمایت قانونی این سازمان کمپینی در این زمینه آغاز کردند.
این کارگران در تداوم فعالیت های خود، بایکوت لباس های «جسیکا مک کلینتاچ» را از مردم خواستند. زمانی که رسانه های گروهی و قدرتمند این خبر را پخش کردند، این کمپانی چنان تحت فشار قرار گرفت که حاضر شد تا با سازمان غیر انتفاعی دفاع از حقوق کارگران آسیایی در اکلند کالیفرنیا به مذاکره بنشیند. نتیجه این حرکت و مبارزه کارگران مهاجر چینی این بود که کمپانی «جسیکا مک کلینتاچ» نه تنها خواست اقتصادی کارگران را پاسخ داد بلکه مجبور گردید تا صندوقی مخصوص برای آموزش حقوقی به کارگران بوجود آورد، بورس تحصیلی در اختیار کارگران قرار دهد و یک خط تلفن «خط بحران » برای گزارش تخلفات کاری بوجود آورد. خانم براو به این داستان اشاره می کند و می گوید: «من می خواهم مردم بدانند که هر فردی می¬تواند یک کنشگر اجتماعی باشد و این الزاما به این معنا نیست که حتما باید در تظاهرات چند هزار نفری شرکت کرد. کنشگران اجتماعی شاخ گاو ندارند. آنان افرادی هستند که زمانی که با بی عدالتی مواجه می شوند، اعتراض می کنند. مردم می دانند مشکلات چیست اما نمی دانند برای رفع این مشکلات چه باید کرد. آنان خود را به مثابه “عامل تغییر” نمی¬بینند».
خانم براو که استاد مطالعات زنان در دانشگاه ویسکانسین واقع در میلواکی است می گوید شاید برای بسیاری از زنان و مردانی که خارج از آمریکا زندگی می کنند قابل تصور نباشد که اگر چه در آمریکا «آزادی» بسیار مورد تاکید قرار می گیرد، اما بسیاری از زنان و مردان در قبول یا رد موارد شغلی خود از این آزادی برخوردار نیستند.
داستان خانم ویکی آندروود در ایالت جورجیا در این زمره است. در روزی که او مجبور به اضافه کاری (بیشتر از روز کاری که ۸ ساعت است) بود به رئیس خود می گوید که باید برای ثبت نام فرزندش در مدرسه حضور یابد و متاسف است که نمی تواند مانند مواقع دیگر اضافه کاری کند. او فکر می کرد که ۲۰ سال سابقه کار و سوابق درخشان وی سبب گردیده که او از امنیت شغلی نسبی برخوردارباشد اما او با همین عمل از کار خود اخراج می گردد. و یا داستان خانم مونیک اوانس که در کمپانی وندیز در Portland-Maine شاغل بود و به سبب آن که منزل ماند تا از فرزند ۲ ساله خود که سرماخوردگی داشت نگه داری کند، مجبور شد فرایندی بسیار «مجازات گونه» را تحمل کند. زمانی که خانم اوانس به کار خود بازگشت متوجه شد ساعات کاری اش از ۴۰ ساعت به ۱۵ ساعت تقلیل داده شده و به جای شغل قبلی خود که تهیه ساندویج بود وظایف او را تغییر داده اند. وی مسئول تمیز کردن توالت ها و برق انداختن کف رستوران شده بود. تمام این هزینه برای آن بود که وی انتخاب کرده بود تا منزل بماند و از کودک بیمار خود پرستاری کند.
خانم براو در کتاب خود اظهار می دارد که زنان باید خود را مجهز به ابزار پیشرفت و مبارزه نمایند. اما وی علاوه بر عامل فردی در به چالش کشیدن «کله گنده ها» و صاحبان ثروت و قدرت، به تغییرات کلان و ساختاری و سیستماتیک نیز معتقد است.
وی بر این باور است که جنبش زنان در آمریکا در سال های پایانی دهه ۶۰ و ۷۰ این هدف را دنبال می نمود که برابری و دموکراسی را گسترش دهد. و خانم براو نام این حرکت را «فمینیسم عدالت اجتماعی» می خواند. او می گوید “جامعه ای که من آرزو می کنم، انعکاس دهنده ارزش هایی چون برابری، آزادی، فرصت های برابر، و دستیابی به نعمات جامعه به گونه ای برابر است. اما این جامعه ایده آل به این محدود نمی ماند، در این آینده فمینیستی، موفقیت بهتر هیچ فردی در گرو شکست دیگری نیست. دسترسی به مواد غذایی، بهداشت و آموزش امتیاز محسوب نمی شود، بلکه آنها حقوقی است که همه افراد باید از آن بهره مند شوند. قدرت آمریکا برای زدودن فقر در کشورهای در حال توسعه به کار گرفته خواهد شد. نه برای بهره جویی و استفاده مالی از فقر دیگران و حکومت ما (آمریکا). اختلافات جهانی را نه با دست یازیدن به حملات نظامی بلکه به مثابه یکی از اعضاء جامعه جهانی همگام با دیگران حل خواهد کرد».
نگاه خانم براو به فمینیسم، نگاه «فمینیسم عدالت اجتماعی» است. و تجربه متفاوت زنان را در محورهای مختلف نژادی، طبقاتی، قومی و جنسیتی به رسمیت شناخته و کاربرد های آن را می بیند. وی می گوید آزادی کامل برای زنان تحقق نخواهد یافت، اگر آزادی کامل برای « تمام» زنان وجود نداشته باشد و نمی توانیم حضور «کله گنده ها» و صاحبان ثروت و قدرت را پایان بخشیم، مادامی که آنان در حوزه ای از جامعه به حیات خود ادامه می دهند. این بدان معنی است که مبارزه برای برابری جنسیتی، در ارتباط تنگاتنگ با مبارزه برای زدودن کلیه اشکال سلطه و بی عدالتی است.