معرفی «سیمای دو زن» از زنده یاد علی اکبر سعیدی سیرجانی / فرشته تیفوری

سیمای دو زن عنوان کتابی است به قطع ۲۴ در ۱۷ سانتیمتر، در ۱۹۵ صفحه به کوشش استاد سعیدی سیرجانی. کتاب دوبار در سال ۱۳۶۷ توسط نشر نو در تهران به چاپ رسیده است و شاید چاپ‏های دیگری از آن نیز عرضه شده باشد. چاپ دوم آن که موضوع معرفی امروز ماست، با جلد سخت، یعنی مقوایی است به رنگ قهوه‏ای که بر روی آن عنوان و نام مؤلف به خط زیبایی نگاشته شده است.

علی اکبر سعیدی سیرجانی به سال ۱۳۱۰ متولد شد و در سال ۱۳۷۳( در سلسله قتل های زنجیره ای ) با این جهان وداع گفت. با مرگ او ادب ایران یکی از بزرگترین پژوهشگران خود را از دست داد. آقای احسان یارشاطر درباره‏ی او گفته است: «چیزی از سحر در خود داشت» و در سوگ وی نگاشته است: «سعیدی سیرجانی، استاد آزاده و نویسنده‏ی توانا و دانشمند کوشا را من در کار دانشنامه‏ی ایرانیکا به درستی شناختم و چون شناختم، فریفته‏ی صفات انسانی و خصایل اخلاقی و فکری او شدم».

سعیدی سیرجانی نویسنده، شاعر، پژوهشگر و ادیب بود و در همه‏ی این رشته‏ها چیرگی داشت. او مدتی در دانشگاه کلمبیا به تدریس ادبیات فارسی اشتغال داشت و در تدوین دانشنامه‏ی ایرانیکا همکاری کرد. از او آثاری باقی مانده است که از آن جمله: شیخ صنعان، ضَحاک ماردوش، سیمای دو زن و بیچاره اسفندیار می‏باشد.

در کتاب «سیمای دو زن» که سعیدی آن را به دختران میهنش تقدیم نموده است، دو شخصیت از داستان‏های کهن را که یکی لیلی و دیگری شیرین است، در مقابل یکدیگر قرار داده، محیط زندگی، خلقیات مردم زمان، صفات، عادات و کارهای این دو زن را مقایسه می‏کند، در عین این که به تفسیر و تحلیل این دو اثر نظامی می‏پردازد.

می‏نویسد: «هر دو داستان (یعنی لیلی و مجنون و خسرو و شیرین)، شرح دلدادگی است و جفای فلکی که با دلدادگان دایم به کین است. ..

عشق لیلی و مجنون از علاقه‏ی معصومانه‏ی دو کودک مکتبی سرچشمه می‏گیرد… ظاهراً در مراحل خردسالی. دو کودک که لابد فاصله‏ای تا مرز بلوغ دارند، همدرس‏اند و کار همدرسی به همدلی می‏کشد و محبت معصومانه‏ای از آن جنس که میان اطفال یک خانواده یا محله معمول است.

وضع آشنایی خسرو و شیرین به خلاف این است. خسروپرویز، جوان بالغ مغروری است، در آستانه‏ی تصدی مقام پرمشغله‏ی سلطنت و شیرین دختر تربیت شده‏ی طنازی است، آشنا به رموز دلبری و با خبر از موقعیت اجتماعی و شرایط سنی خویش. دختری که قرار است در آینده‏ای نزدیک به جای عمه‏ی خود (مهین بانو) بر مسند حکمرانی ارمنستان تکیه زند و سرنوشت مردان و زنان آن سرزمین را در دست کفایت خویش گیرد. دختر جوان اهل شکار و ورزش و گردش است، نه زندانی حرمسرا.

لیلی پرورده‏ی جامعه‏ای است که دلبستگی و تعلق خاطر را مقدمه‏ی انحرافی می‏پندارد که نتیجه‏اش سقوطی حتمی است… در محیطی چنین، یک لبخند کودکانه ممکن است تبدیل به داغ ننگی شود، بر جبین حیثیت افراد خانواده و حتی قبیله. همه‏ی مردم – از کودکان خردسال مکتبی گرفته تا پیران سالخورده‏ی قبیله – مراقب جزئیات رفتار یک دیگرند. نخستین لبخند محبت لیلی و مجنونِ اندک سال، در فضای محدود مکتب خانه، نه از چشم تیزبین ملای ترکه به دستِ مکتب پوشیده می‏مانَد و نه از نظر کنجکاو بچه‏های همدرس و هم مکتبی.

اما در دیار شیرین، منعی بر مصاحبت و معاشرت مرد و زن نیست. پسران و دختران با هم می‏نشینند و با هم به گردش و شکار می‏روند و با هم در جشن‏ها شرکت می‏کنند و عجبا که در عین آزادیِ معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عِفاف ایشان است که به جای ترس از پدر و بیم بدگویان، محتسبی در درون خود دارند و حرمتی برای خویشتن قایلند.

در دیار شیرین مردم چنان گرم کار خویشتن‏اند و مشاغل روزانه که نه از ورود نامنتظر ولیعهد شاه ایران به سرزمین خود باخبر می‏شوند و نه پروای سرگذشت عشق شیرین و پرویز دارند…. دختری سرشناس (یعنی شیرین) یکه و تنها بر پشت اسب می‏نشیند و بی‏هیچ ملازم و پاسداری از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون می‏تازد…

اما وضع لیلی چنین نیست که محکوم محیط حرمسرایی تازیان است و جرایمش بسیار: یکی این که زن به دنیا آمده است و چون زن است، از هر اختیار و انتخابی محروم است. گناه دیگرش زیبایی است. در نظام پدرسالاریِ قبیله، مرگ و زندگی او در قبضه‏ی استبداد مردی است به نام پدر که نه از عوالم دلدادگی خبر دارد و نه به خواسته‏ی دخترش وقعی می‏نهد که چون از تعلق خاطر قیس و دخترش باخبر می‏شود، دخترک بی‏گناه را از مکتب باز می‏گیرد و در حصار خانه زندانی می‏کند.

میان رفتار مهین بانو (عمه‏ی شیرین) با شیرین عاشق شده‏ی سر در پی معشوق نهاده و رفتار پدر لیلی با دختربچه‏ی معصومی که در عوالم خردسالی نگاهش به چشمان لبریز از تمنای مجنون افتاده است، تفاوتی آشکار است. و در این رهگذر، نه این را می‏توان ملامت کرد و نه آن را، که هر یک پرورده‏ی جامعه‏ی خویش‏اند و طرز برخوردشان با مسایل، نتیجه‏ی ناگزیر محیط زندگی و سُننِ قومی‏شان.»

و نظامی را با این کلمات ستوده که: «از شرایط داستان پردازی، طبیعی بودن صحنه‏ها و حرکات قهرمانان است و هماهنگی اجزای داستان. و نظامی در رعایت این شرطِ ظریف هنرنمایی کرده است.»

این مقایسه تا آغاز داستان خسرو و شیرین ادامه می‏یابد. در این داستان که متعاقب آن به داستان لیلی و مجنون پرداخته است، سعیدی اشعار نظامی را با توضیحات خویش به هم آمیخته، محیطی گرم و دلچسب برای خواننده آفریده است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *