در شناخت دگردیسیِ الهیاتِ زنانه
پیش از آنکه در “کُتب آسمانی”، خداوند یکتا “آدم” را از گِل و لای و لجن بر بسازد، در اسطورۀ “اَترَمْخَسیس” (= اَبَر فرزانه)، الههای به نام “نینتو” زنان و مردان را، برابر با هم، از گِل میسازد. او در همین متن “مامی” یا “ماما” یا “مامیتو” هم نامیده میشود. هنر وی در ساختن مایۀ خمیر گِل، وَرز دادن آن و شکل بخشیدن به خمیر است؛ کاری که زنان سفالگر و نانپز و کشتکار در شهرهای کنارۀ دجله و فرات در آن مهارت کافی داشتند. آنچه در این منطقه فراوان یافت میشد خاکِ رُس بود (و هست) که به عنوان مادۀ اصلی برای خشتسازی، برپائی نیایشگاه ها و شهرسازی، الواح نگارش، ظروف و… از آن استفاده میکردند. بنابراین بیدلیل نیست که در اسطورۀ آفرینش این منطقه، گِل میشود مادۀ اصلی برای آفرینش انسان، چنانکه پس از مرگ هم، انسان در “جهان زیرین” به خاک میشود.
این اسطورۀ اکدی، همانند اصل سومریاش، منشأ و چرائی فرودستی و رنج انسان را نیز تصویر میکند. داستان به شکلی باورنکردنی این جهانی است و به تصوّر امروزین ما بسیار نزدیک. ماجرا از آنجا آغاز میشود که خدایان فرودست (ایگیگو) بر خدایان فرادست و سرکردهشان (انلیل) میشورند، زیرا همۀ کارهای سخت و طاقت فرسا بر عهدۀ خدایان فرودست است و فرادستان در کاخهایشان زندگانی راحت دارند و مطلقاً کاری انجام نمیدهند. خدایان فرودست باید قناتها را بسازند، لایروبی کنند، مزارع را آبیاری کنند و در یک کلام زندگی بر روی زمین را سامان دهند. پس آنها به رهبری خدای شورشی “وِه” دست به یک اعتصاب تمام عیار میزنند: دست از کار میکشند، ابزار کارشان را آتش میزنند و خود را میرسانند به دروازۀ کاخ خدای بزرگ، “اِنلیل”، تا او را از تختش به زیر کشند. “انلیل” هم با ترس و لرز، دیگر خدایان فرادست را به نشستی مشورتی میخواند. آنان طی یک رأیگیری چاره اندیشی میکنند و به این نتیجه میرسند که باید با بازجوئی/تطمیعِ شورشیان، نخست رهبر آنان را شناسائی کرد و سپس موجوداتی آفرید که به جای “ایگیگو” کارهای سخت را بر روی زمین انجام دهند. این خدایان امّا خودشان هنر آفریدن ندارند و باید دست به دامان الهۀ زاینده و سازنده “مامی” شوند تا این موجودات آفریده شوند و غائلۀ شورشیان در کائنات بخوابد.
امّا “مامی” چگونه از خاک، مایۀ خمیر میسازد؟ “مامی” نقشنگار است و حاضر است انسانها را با یاری “اِنکی” (خدای زمین) بیافریند. انسانها باید آمیزهای از خدا و خاک باشند و برای آفرینش آنان به خون خدائی نیاز است که توانائی “برنامهریزی” داشته باشد. خدایان فرادست هم رهبر شورشیان را که در این کار تواناست، قربانی میکنند و خون وی را در اختیار “مامی” میگذارند. “مامی” خمیر را با خون “وِه” میآمیزد و خوب ورز میدهد. در حین این کار، شورشیانی که “وِه” را لو دادهاند، در آن خمیر تفی هم میاندازند تا انسانهای رنجبر از یاد نبرند که چرا و از کجا میآیند. در شرح و تفسیر داستانِ این توطئه و خیانت و سمتگیری اجتماعی آن میتوان بسیار نوشت. هدفِ این نوشته امّا بیشتر پرداختن به نقش کلیدی اسطورههای زنانه در افسانۀ آفرینش انسان است که در بازآفرینی ادیان یکتاپرست یکجا محو شده است.
در آفرینش “مامی” چهارده زهدان از چهارده تکّه گِل ورز یافته که آمیخته به عناصر هوشمندی و عصیانگری است، بارور میشوند. “مامی” هفت زهدان را در سمت راست میگذارد و هفت زهدان را در سمت چپ. میان آنها خشتی هم قرار میدهد. گروهی از الهگان خبره در کار زایش، دور زهدانها حلقه میزنند و “مامی” با باز کردن زهدانها و بریدن بند نافها کار مامائی را انجام میدهد. هفت زهدان، هفت مرد میزاید و هفت زهدان هفت زن. زهدانها خود سرنوشت را رقم میزنند. زهدانها پوشیدهاند. و “مامی” در حال ترسیم و تصویر انسان است. کار به پایان میرسد. خدایان فرادست بر پای “مامی” بوسه میزنند و او را “سرور خدایان” میخوانند.
پس از آن بر روی زمین، زن و مرد (همان آدم و حوای کتب “آسمانی”) همدیگر را در زندگی بیرونی، با یاری الهۀ عشق “ایشتر”، در کوچهها مییابند، عاشق میشوند، در باغها معاشقه میکنند و کودکانی را به دنیا میآورند و بدین روال انسانهای زیادی به دنیا میآیند.
داستان مفصّل است و با چندین اپیزود به پیش میرود. خوانندۀ امروزی میتواند با لایههای چندگانهای از سیر تاریخ، پیدایش طبقات، تمکین الهیات زنانه به “شورای الهی” مردانه/چند-خدا-برتری مردانه، شورش فرودستان، خیانت، توطئه، جنایت، رنج انسان، چگونگی سکسوالیته/همسریابی، بلایای طبیعی، شیوع بیماریها و… در منطقۀ بینالنهرین آشنا شود.
روایت “توفان نوح” و “ساختن کشتی نوح” و مابقی داستان هم، برای نخستین بار با نقش “اترمخسیس” در این اسطوره آمده است. اگرچه اینجا، دلیل خدایان/انلیل برای فرستادن توفان، بر خلاف روایاتِ “کتب آسمانی”، گناه و فسق و فجور مردمان نیست، بلکه خدایان فقط از سرو صدای انسانها و جمعیّت رو به ازدیاد شهرها کلافه شدهاند. همین اپیزود در داستان گیلگمش با نقش “اوت- ناپیشتیم (= روز زندگی) نیز تصویر میشود.
چکیده: اسطورۀ آفرینش “اترمخسیس”، با دگرگشتها و افزودههائی، برگرفته از روایات سومری است. داستان برساختن “آدم” از “گل و لای و لجن” نیز به همین اصل بر میگردد. در این اسطوره هنر آفرینش یکدست زنانه است و خدایانِ مرد، به جز “اِنکی” که نماد خاک و زمین است و مصالح را فراهم میکند، در آن نقشی ندارند. الهۀ زایش “مامی” در ساختار چند- خدا-برتریِ مردانه، پدیدار میشود. در این اسطوره هیچ نشانهای از شرم و گناه و تحقیر برای سکسوالیته نیست. در خمیرۀ زن و مرد، هر دو، عناصر هوشمندی و عصیانگری وجود دارد. زناشوئی آنها آزادانه است و با یاری الهۀ عشق “ایشتر” میسر میشود. موتیف “هرزگی” در این اسطوره غائب است. دستگاه الهی رویدادها و تلاطم های جوامع انسانی را در عصری طبقاتی بازتاب میدهد. خدایان رفتار و خصائلی انسانی دارند و به جهان خاکی بسیار نزدیک هستند.
متن داستان “اترمخسیس” (مانند گیلگمش) آمیزهای است از روایت و دیالوگ. به زبان اکدی (در لهجۀ بابلی کهن) در سه لوح سروده شده است. نسخهها و روایتهای متعددی از آن به دست آمده است، اگرچه نویسنده/نویسندگانِ آن ناشناخته ماندهاند. تاریخ سرایش آن باید حدود ۱۸۰۰ ق.م. بوده باشد.
هفتصد سال بعدتر، موتیفهایی از همین داستان وارد اسطورۀ آفرینش دیگری به زبان اکدی، به نام “اِنوما اِلیش” (=آنگاه که [زندگی] آن بالا بود!) میشود. این اسطوره از آنِ آئینِ مردوک بابلی است. در اینجا مردوک علیه مادرش “تیامات” میشورد، او را شقه شقه میکند و زمین و آسمان و کوهها را با پیکر او میسازد. معشوقِ مادرش، “کینگو” را که کارگری ماهر است، میکشد و با خون او گلِ را ورز میدهد و از آن انسان را به عنوان برده خلق میکند. سپس نام پنجاه خدا را برای خود میگیرد و یکه و تنها بر اریکۀ دستگاه الهی تکیه میزند. در آئین وی الهگان به پائینترین ردهها نزول میکند. پسرش “نبو”، الهۀ نگارش “نیسَبَه” را به زنی میگیرد و هنر نوشتن را که از آنِ این الهۀ سومری/اکدی/بابلی/آشوری است، به خود میرساند. از این پس خدایِ نگارش هم مذکر میشود.
افسانۀ آفرینشِ “اِنوما اِلیش” منبعی برای نگارشِ تورات و پردازش خدای یهودیان “یهوه” بوده است. منبع قرآن و پردازشِ “الله” هم به این اصل بر میگردد. نیز نقش و تمثال “اهورمزدا”ی ایرانی، کپی نقش و تمثال مردوکِ بابلی است. چگونگی دگردیسیِ الهیات زنانه تا محو کامل نشانههای آن در خاورمیانه را باید در همین تاریخ و بستر پژوهید.
منابع:
– Oshima, T. ۲۰۱۲: When the Gods Made Us from Clay, in: Berlejung, Dietrich und Quacks eds., Menschenbilder und Körperkonzepte im Alten Israel, in Ägypten und im Alten Orient, S. 407-431.
– Von Soden, W. 1994: Der altbabylonische Atramḫasis-Mythos, in: Texte aus der Umwelt des Alten Testaments, Hgg: von Otto Kaiser, Band III-Lieferung 4, S. 612-645