برگرفته از گاهنامه همایش زنان ایرانی
پاسخ اطلس
:
قبل از هر حرفی دوست دارم قدردان باشم نه فقط برای همه زحماتی که برای پیشبرد اهداف جنبشهای زنان میکشید – که بسیار ارزشمند است – بلکه برای دغدغهی زیبای نگاه داشتن جمعی که بتوان همه در کنار هم برای هدفها و حت دغدغههای شخصیمان کاری بکنیم.
و عذر خواهی برای دیر جواب دادن به این ای-میل که اصلن به دلیل کم بودن اهمیت آن برای من نبوده است ولی متاسفانه حضور تازهی من در اینجا نیازمند کارهای اولیهیی بوده است که شما بهتر میدانید.
اما در مورد پرسشها شاید من به دلیل حضور تازه در این جمع نتوانم کمک زیادی باشم و کمی برای جواب دادن به آنها دچار شک بودم ولی از آن جایی که مسایل مطرح شده است، بارها و بارها برای تمام دوستانی که در مجموعههای مختلف فعالیت داشتند تجربهی مشترکی ست، دوست داشتم من هم نظرم را بدهم.
در همایش کلن در واقع به نظر من به اندازهی کافی در مورد تمام کاستیها صحبت شد.
من تیتر وار به موضوعهایی که به نظر من قابل حل هستند و میتوانند تکرار نشوند اشاره میکنم:
زمانبندی برنامهها
تعداد موضوعها
برخورد با سخنرانان و مهمانان و از طرفی شرکتکنندگان در جلسه
اما موضوع مهمتری که شاید بشود برای مسایلی که اجتنابناپذیر هست عنوان کرد این ست که به نظر من مجموعهیی با سابقهی بیش از ۲۰ سال و با این ظرفیت، که همایشهای بزرگ در این ابعاد برگزار میکند، ناچار به ایجاد یک کمیتهی بحران هست که هم بتواند بعضی مسایل را پیش بینی کند و هم قدرت تصمیمگیری و عمل داشته باشد. به نظر من این کمیته بهتر هست از قبل وجود داشته باشد و آن قدر به لحاظ اعتماد و قدرت عمل در جایگاهی باشد که در روزهای برگزاری بتواند در موقعیت خاص تصمیم بگیرد و آن را اجرا کند.
در مورد انتقال تجارب من فکر میکنم روشهای مختلفی وجود دارد که من روش مکتوب کردن را ماندگارتر و مناسبتر میدانم. البته که تمامی المانها و روشهای دیگر هم در صورت امکان بهتر است به کار گرفته شود. مثل همراهی کردن کسانی که تازه وارد میشوند. اما تنها نکتهیی که به نظر من میرسد بحث اعتماد متقابل بین افراد هست که وجودش به عنوان پیشفرض میتواند راه را برای انتقال تجارب بسیار هموارتر کند. (اعتماد به این مفهوم که من میدانم همه برای چه این جا هستیم و ضرورت و اهمیت مسایل برای همه روشن است.)
در مورد تکنیک، من همیشه فکر میکنم نیاز هست چون برای داشتن ابزار قدرت برای تاثیر گذاری میتواند بسیار تعیین
کننده باشد. همگی به این واقفیم این راهی نیست که ما فقط در آن قدم گذاشتهایم پس اختراع چرخ از ابتدا نمیتواند چندان عاقلانه به نظر برسد. داشتن تکنیکهایی که بتواند اهداف مجموعه را تامین کند و آسیبی به آنها نزند (به این منظور که پایبندی به تکنیک فدای رسیدن به اهداف نشود) ضروری است. البته من در مورد پیشینهی این مجموعه در مورد استفاده از تکنیک در تشکلها و همایشها اطلاعی ندارم. اما حتمن راهی که این مجموعه رفته است نمیتواند بدون داشتن روشهای مشخص برای ارگانیزه نبوده باشد و گرنه در این مدت طولانی ادامه پیدا نمیکرد. تنها مساله شاید آگاهی از استفاده از این روشهاست و بعد رفع اشکالهای آنها و به روز کردنشان.
با این همه ممنونم از وقت و انرژی که تمامی شما با علاقه برای ساختن دنیای بهتر برای همه میگذارید.
من هم امیدوارم در این ارتباط بتونم چیزهای زیادی از شما دوستان یاد بگیرم.
***
پاسخ زهره (از هانوفر) :
سعی میکنم کوتاه پاسخ دهم تا حوصلهتان سر نرود.
دوستان، همهی ما میدانیم که بزرگترین مشکل در برگزاری سمینارها تنظیم وقت است. عادیترین این بی نظمی شروع نشدن و پایان نگرفتن به موقع جلسات است. معلوم نیست ما برگزارکنندگان چرا منتظر میمانیم تا تمام ثبت نام شدهگان در سالن حاضر شوند. تا بعد جلسه را رسمی و آن را قابل شروع بدانیم. شاید فرد هنوز فردیت ندارد؟!
به نظر میآید ما برگزارکنندگان سمینارها تناسب بین زمان، حجم موضوع و تعداد سخنرانها را نمیدانیم. برای همین گاهی مجبور میشویم سخنران را وادار کنیم تا موضوعی مهم و بزرگ را در زمانی کوتاه آن قدر بفشرد تا از شکل و معنا بیفتد. منظور نکردن زمان مشخص برای موضوعهای گسترده و عمیق باعث میشود که
۱: سخنران موفق نشود آن طور که مد نظرش بوده است به موضوع بپردازد،
۲: شنونده نتواند متن و مفهوم را آن طور که باید جذب کند و حاصل این دو متاسفانه آن خواهد شد که سخنران به قولی، بی سواد جلوه کند. همهی ما به مشکل تنظیم نکردن یا تنظیم نشدن وقت آگاهیم. اما با این وجود آن را ناخودآگاه در هر سمینار تکرار میکنیم. تکرار این مشکل ظاهرن اجتنابناپذیر است. شاید به این دلیل که گویا زمان برای ما هنوز ملموس و واقعی نیست. یا شاید به این دلیل که ما، نسل اول، در دورهای زیستهایم که نه تنها از دست دادن ده دقیقه و بیست دقیقهها در زندگی روزمرهمان نقشی نداشتند بلکه نفله کردن ساعتها هم چندان مهم نبود. اگر چنین است پس بهتر است که مشکل را به شیوهای دیگر حل کنیم. مثلن گرداندن جلسه را به کسی غیر از خودمان، بسپاریم. کسی که جلسه را سر ساعت تعیین شده به راه بیاندازد و سر وقت آن را به پایان ببرد. یا این که تعداد کمتری سخنران دعوت کنیم تا زمان، تناسبش را با موضوع حفظ کند.
مشکل بعدی نبودن همکاری لازم و مفید بین برگزارکنندگان، به خصوص در سه روز برگزاری سمینار است. برای همین گاه
میبینیم که دو نفر از برگزارکنندهگان به دنبال یک کار میدوند یا اینکه نه، کار معلق میماند چرا که یکی آن را به امید دیگری وامیگذارد. در سمینار کلن بزرگ بودن فضای سمینار امکان همکاری بین برگزارکنندگان را در آن سه روز بیشتر از معمول کم کرده بود. فاصلهی بین میز ثبت نام (میز مراجعه) و سالن سخنرانی زیاد بود و دوستان برگزارکننده برای دسترسی به هم یا مشورت با هم دایم باید راهی طولانی را طی میکردند انگار دایم در راه بودند.
شاید اگر تعداد برگزارکنندهها و پیشبرندهگان سمینار کمتر از ده نفر باشد، بتوان کار را با دردسری کمتر و با سرعتی بالاتر پیش برد. اگر چه همهی ما میدانیم که یک کمیتهی بزرگ برگزارکننده میتواند با صداها و نظراتی گوناگون سمینار را پر بارتر کند، اما تعدد انگیزهها و ناهمگونی سلیقهها گاه مشکلاتی را در سرعت لازم برای پیشبرد کار دامن میزند.
و دیگر این که نسل ما سخت خسته ست. به این خستگی اما آگاه نیست. دلمان میخواهد بلند بپریم. اما توان بالهامان را نمیسنجیم. بیش از توان سمینار سخنران و هنرمند دعوت میکنیم، گویا میخواهیم کلک مشکلات زنان جهان را در یک سمینار بکنیم. نمیخواهیم بدانیم که نه، که نمیشود. که روزگار زمستانی ست. خودمانیم… برای ما در این روزهای خاکستری چه میماند جز رویاهایی رنگ و وارنگ.
دوستدار همهی شماها
***
پاسخ لیلا اصلان
:
من هم هر وقت که ازسمینار و کنفرانس بر میگردم، تا مدتها ذهنم درگیر مسایلی یا وقایعی است که در آن جا مطرح میشود و یا اتفاق میافتد. در مورد مسایل مطرح شده میتوان تامل کرد و آبشخوری است برای جستوجوهای بیشتر. هر سمینار و کنفرانس نیز فرصتی است برای دیدار و گپ و گفتوگوی با دوستان و یاران. آن جایی که نیاز به همنشینی برای بیان احساس هیچگاه با ای-میل و تلفن میسر نمیشود.
اما راستش بارها که از سمینار و کنفرانسی بر میگردم، کاشکیهایی نیز در دلم مینشیند:
ای کاش یک کمیتهی محلی کار انقلابی میکرد. به جای داشتن برنامهای فشرده با ازدهامی از سخنرانان و هنرمندان، میتوانست حول یک محور مشخص و با فاصلهی زمانی مناسب به تعداد کمتری از سخنران و هنرمند اکتفا کند، تا جا برای اندیشدن و فرصت برای بحث و گفتوگو نیزفراهم شود.
مگرهدف از برگزاری این گردهماییها کنکاشی برای مسالهی زنان نیست؟ پس تنها ارائهی اطلاعات و پژوهشها، بلکه فراهم آوردن امکانات برای درگیر شدن با نظرهای متفاوت در شناخت وسیعتر و عمیقتر مسایل کمک نمیکند.
میبینیم که در فرصتهای دو، سه دقیقهای برای سوال و یا اظهار نظر، سخنان جویده جویده، به حاشیه رفته، سر در گم مطرح میشود. این به این معنا نیست که حتمن با وقت بیشتر همهی صحبتها وزین خواهد بود، و به این معنا هم نیست که به هرفردی یک ربع و یا بیشتر زمان داده شود. ممکن است بنا به دلایل گوناگون هم بسیاری از گفتهها تکراری و یا نامربوط باشد، اما ایجاد فرصت برای بیان- به ویژه برای زنان – و تبادل نظردر این چنین موقعیتی نه تنها مانع پرخاش جوییها و سوءتفاهمها میشود، بلکه اقدامی است مثبت برای دقت بیشتر در بررسی و راه جوییها برای آینده.
دیگر آن که ممکن است در هر سمینار و کنفرانس اتفاقی پیش آید که در مسیر برنامه و خود برنامهها اخلال ایجاد کند. اما بهتر است که همهی مسوولیتها نه بر دوش یک فرد و نه به صورت جمعی باشد. بهتر آن است که از همان ابتدا با تقسیم کار، مسوولیتها نیز مشخص شده باشد و در شروع برنامهی سمینار مسوولان عرصههای مختلف معرفی شوند، تا در حین سمینار هرشرکت کنندهای بداند در مورد هر مسالهای به چه کسی رجوع کند.
هر بار میگویم، کاشکی این سمینارها و کنفرانسها در ماههایی نه آن قدر سرد و نه این قدر گرم برگزار نمیشدند. برای مثال؛ گاه نبود تهویه مناسب، عدهای را کلافه میکند، موجب بی قراری حاضران در سالن میشود و خود این ناآرامی به میزان حضور ذهن دیگران خدشه وارد میکند. گاهی هم اصلن برای حضور در جلسه مایهی تردید و دودلی است. پیمودن این همه راه طولانی و حیف از عدم حضور. از سویی پیمودن راه طولانی، در ماه ژانویه که میتوانند با مشکل سرمای شدید و نبود وسایل نقلیه به علت برف و بوران روبهرو شوند، عدهای را از شرکت کردن در سمینارمنصرف میکند. شاید در نظر گرفتن این که ما اکنون بسیاری از ما به سنی رسیدهایم که با هر مویز سردی میکنیم و با هر خرما گرمی بد نباشد.
از سوی دیگر این همزمانی با تعطیلات رسمی تابستان و زمستان، چون هزینهی گرانتری بردوش شرکت کننده میگذارد، بسیاری را از شرکت کردن در این سمینارها و کنفرانسها باز میدارد. اگر این مساله تا آن جا که مقدور است در نظر گرفته شود، توان حضور برای بسیاری از علاقهمندان فراهم میشود.
و کاشکی در همه جا جشن جمعی آخرین شب نیز برگزار شود. آن جشن ملاط پیوند این جمع است. فرصتی است برای رفع خستگی، حتا برای میزبانان پس از این تلاش پر تب و تاب یک سالهشان. گاه فرصتی است برای زدودن دلخوریها، آشنایی با یاران جدید و پیوند بیشتر با یاران قدیم.
***
پاسخ میهن روستا :
به نظرم نقش مدیریت در سازماندهی چنین کنفرانسی بسیار مهم است. باید بتوانیم از تجربهی دیگران استفاده کنیم. ما بارها در این کنفرانسها شرکت داشتهایم. مقایسه این کنفرانسها با هم میتواند به شفاف کردن تفاوتهای سازماندهی کمک کند و در رفع کمبودهای سازماندهی یاری رساند.
به طور مثال، در تمام این سالها به فشرده بودن برنامه اعتراض شده است، و به کمبود وقت برای ردوبدل کردن نظرات میان سخنرانان و شرکت کنندگان. آیا تلاشی شده است که بررسی کند که آیا واقعن تعداد سخنرانان زیاد بوده است، و یا وقت لازم برای بحث و مجادله کم؟ معیار برگزاری چنین کنفرانسی چیست؟ برنامهیی با کیفیت بهتر یا کنفرانسی با کمیتی بالاتر؟
یکی دیگر از مسایلی که در روزهای کنفرانس مشاهده میکنیم، که نتیجهی کاری فشرده و خستگی مفرط اعضای کمیتهی محلی در روزهای برگزاری کنفرانس است. چگونه میتوان این کنفرانس را با معیارهای مدیریت با کیفیت سازماندهی کرد تا برگزار کنندگان به مرز فرسودگی نرسند.
به نظر من، بنیاد میتواند از تجربهی کمیتههایی که در این ۲۵ سال گذشته همت به برگزاری این کنفرانس کردهاند استفاده کند، یعنی از آنها بخواهد که اگر هنوز برایشان میسر است یک گزارش کاری ارایه بدهند، به نقاط ضعف و قوت سازماندهیشان اشاره کنند و تجربیات خود را منتقل کنند. از مقایسه و تطابق این تجربیات میتوان یک دفترچه تهیه کرد و آن را به عنوان کمک به کمتیههای برگزار کننده در آینده تحویل داد. این کمیتهها تجربهی ۲۵ سال را با خود حمل میکنند:
اشاره به چگونگی تشکیل کمیته. فراخوان عمومی یا خصوصی. تعداد اعضای کمیتهها، هستهی اصلی و گروههایی که به شکل فرعی کمک کردهاند.
این تجربه میتواند در تصمیمگیری برای تشکیل کمیته از نظر کمیت کمک کند. کمیتههایی بوده اند که با ۲۰ نفر به سازماندهی پرداختهاند و کمیتههایی بودهاند که ۵ نفر دست اندر کار سازمان دهی بودهاند. کدام تجربه در پیشبرد کار بیشتر کمک کرده است.
دلیل تکرار کمبوردهای کارمان و تکرارآنها نیز، عدم انتقال صحیح تجربههاست و شاید بتوان گفت، تلاش برای حفظ ساختار کنفرانسهای بنیاد و شاید جلوگیری از هر گونه نو آوری.
برای جلوگیری از تکرار باید یک بازسازی دوباره انجام گیرد. بعد از گذشت یک ربع قرن از این کنفرانس، وجود یک نوسازی (یک خانه تکانی) در سازماندهی و برگزاری کنفرانس به شکلی جدی ضروری است. همانطور که در بالا نیز اشاره کردم، انتقال تجربهی کتبی کمیتهها، اندوختن تجربه از برگزاری کنفرانسهایی غیر ایرانی، جمع آوری پیشنهادات و به اجرا در آوردن آنها بدون واهمه.
مهمترین تکنیکی که ما برای برگزاری یک سمینار احتیاج داریم، آگاهی به سیستم مدیریت و سازماندهی میباشد. برای این کار نباید حتمن دوره ببینیم، میتوانیم از تجربهی دیگران استفاده کنیم.
تا به حال کمیته فقط با انتقال تجربیاتی که گلناز امین تهیه کرده است که حاوی راه کارهایی است که او در طی سالها تلاش در جمعآوری شان کرده است، کار سازمان دهی را آغاز میکنند. نظر میرسد، راهکارها و رهنمودهای مندرج در اساسنامه نتوانسته است در همهی زمینه ها کارساز باشد.
این جا دوباره اشاره میکنم که؛
نقش کمیتههای برگزاری کنفرانس و انتقال تجربههای آنها بسیار مهم است. برای مثال وقتی در طور این سالها به طور مرتب به فشرده بودن برنامه کنفرانس انتقاد شده است و به کمبود وقت برای تبادل نظر. بنیاد پژوهشها برای حل این معضل چه کرده است؟
به نظرم باید بتوانیم به نتایجی برای تغییر برسیم:
چگونه می توان بر کیفیت برنامه افزود؟ چگونه میتوان جلوی فشرده بودن برنامه را گرفت؟ چگونه میتوان شرکت کنندگان را راضی نگاه داشت؟ چگونه میتوان شرکت کنندگان در کنفرانس را در برنامهریزی شرکت داد؟
نگاهی برای ایجاد دگرگونی در برنامههای هنری.
تکرار نقایص به نظرم نتیجهی عدم انتقال تجارب است.
برگزار کنندگان میتوانند از نقاط برجسته و خوب کنفرانسها هم یاد بگیرند. برای این کار میشود هر سال یک جدول تهیه کرد به شکل طر ح سوال و پاسخ ضربدر و نه به شکل دادن تکه کاغذی برای درج انتقادات که نه کسی به آن توجه دارد و انتقادی مینویسد و یا اگر هم انتقادی نوشته شده، تکرار نقایص نشان میدهد که روی این انتقادات کار نشده است.
به نظر من خوب است که برای برداشتن بار این کار از دوش گلناز امین، کمیتهیی از کسانی که مایل به انجام کمک برای به انتقال تجارب کمیتهها هستند تشکیل شود.
سوالهایی که می تواند برای پیاده کردن بهتر این طرح کمک کند، طرح شوند و در نهایت دفترچهیی تهیه شود که نتیجهی ۲۵ سال کار کمیتههای برگزاری را ارایه میدهد با نقطههای مثبت و منفیاش.
و بسیار زیباست که اگر این تحقیق تا کنفرانس بعدی ارایه شود.
به نظرم برای پیاده کردن چنین طرحی، پشتیبانی مدیریت بنیاد از آن بسیار مهم است.
کتبی کردن تجربهی ۲۵ سال کنفرانس بنیاد، انتقال یک تجربهی تاریخی نیز میباشد.
با تشکر از لطفی که من داشتید و نظر مرا هم جویا شدید
***
پاسخ سرور صاحبی:
چه نقصها و کمبودهایی در سازماندهی اجتنابپدیر است و کدامها نه؟
از نگاه من نارسایی¬هاو کمبود¬ها هم¬واره در سازماندهی سمینارها و کنفراس¬ها وجود دارد و پاره¬ای از آن¬ها گریزناپذیر است.
اگر نگاهی به تاریخچه¬¬ی کنفراس¬های بنیاد و سمینارهای زنان ایرانی در آلمان بیاندازیم .متوجه می¬شویم که ما چقدر توانا شدهایم. نه تنها در تنظیم وقت، بل¬که در برگزاری کنفراس¬ها. و تازه شرکت کنندگان هم تغییر کردهاند. من نخستین بار در هشتمین کنفراس بنیاد در ۱۹۹۷ در فرانسه شرکت کردم و آن کنفراس را با کنفراس¬های بعدی مقایسه کردم. بسیار تغییر کرده است. و نشان میدهد که تجربه¬ها منتقل شده است.
اما بیاییم و نظری بیاندازیم به گروه¬های برگزار کننده و امکانات و توانایی آن¬ها.
ـ تفاوت آگاهی، تجربه و نگاه سیاسی میان برگزار کنندگان که باز تاب آن در برگزاری سمینارها دیده می¬شود.
ـ اکثر آن¬ها کار می¬کنند. و در زندگی روزمره خود درگیر مسایل و مشکلات گوناگون هستند. مدیریت و ادارهی نشست¬ها از کارهای هر روزه¬ی آنان نیست. با این حال تاکنون توانسته¬اند خوب برنامه¬ریزی کنند این روند را ادامه دهند.
ـ ترکیب افراد در گروه¬های برگزار کننده متفاوت و سیال است. در هر نشستی گروهی متفاوت از نشست پیشین مسوول برگزاری نشست می¬باشد.
ـ به سبب آن¬ که زنان تاکنون تلاش کرده¬اند که کار را دستهجمعی برنامه¬ریزی کرده و سامان دهند. در نتیجه اجرای آن مشکل¬تر خواهد بود. سلیقه¬ها و روش¬های متفاوت برای هماهنگی زمان می¬برد اما از نگاه من خوب است که چنین باشد. خیلی روشن است با گروه کوچک¬تر کار برنامهریزی آسان¬تر خواهد شد. اما این کار ما زنان تمرین جمعی
کار کردن است. ما در حین برگزاری نشست¬ها یاد میگیریم. آموزش ما در این روند کار برنامهریزی صورت می¬گیرد.
هم¬یاری از راه خودیاری.
ـ شرکت کنندگان هم در اجرای خوب این برنامه¬ها نقش دارند. از سخن¬رانان گرفته تا شنوندگان. آن¬ها در دقیق برگزار شدن نشست¬ها، زمان¬بندی سخن¬رانی¬شان و حضور مرتب و سرساعتشان در نشست¬ها در به¬تر برگزار شدن آن نقش دارند.
مجموعهی این شرایط موجود در پاره¬ای از نارسایی¬ها نقش آفرین هستند. من فکر می¬کنم که تمام برگزار کنند¬گان به زمانبندی و سرساعت برگزار شدن فکر می¬کنند و تلاش میکنند که به به¬ترین وجه آن را تحقق بخشند. اما لحظه¬های کنفراس به هم پیوسته است کافی است که اتفاق کوچکی بیفتد و زمان معین برای برنامه¬ای به تعویق می¬افتد. من در همه¬ی کنفرانس¬هایی که خودم شرکت داشتم شاهد این امر بودم که پاره¬ای از سخن¬رانان، سخن¬رانی خود را سرساعت تمام نمیکنند و وقت اضافی می¬خواهند و این مساله سبب می¬شود که به گونه¬ی مثال از وقت دیگری گرفته شود و یا برنامه¬ی بعدی دیرتر شروع شود.
و همه ما می¬دانیم این امر کاری تخصصی است و افراد برای برگزاری نشست¬ها آموزش می¬بینند. حتا کسانی که متخصص چنین برنامهریزی¬هایی هستند هم دچار مشکل می¬شوند و نارسایی¬هایی در کارهایشان دیده می¬شود. تازه فقط برگزاری نشست و انتخاب موضوع و سخن¬رانان نیست. تکنیک یکی از مشکلاتی است که هم¬واره داریم و چون پول زیادی نداریم همیشه تلاش می¬کنیم با هزینهی کم این کار را انجام دهیم از این رو همیشه نتیجه¬ی بسیار مطلوب را به دست نمیآوریم. اما برنامهها را توانستیم پیش ببریم. برگزاری نشست¬ها برای ما گونه¬ای مبارزه است. محتوای مبارزاتی دارد. و به سان یک اکسیون مبارزاتی با معیارهای نشست¬های کاری و امثالهم قابل مقایسه نیست. اما این به این معنا نیست که این نشست¬ها خوب برگزار نمی¬شود هر کنفراسی نکات مثبت و منفی متفاوتی داشته است. به نظر من می بایستی با توجه به توانمان آنها را بررسی و نقد کنیم.
در انتقال تجارب چه نکات تعیین کننده¬ای را باید در نظر گرفت؟
مقصود ما از انتفال تجربه چیست؟ به گونه مثال برای برگزار کنندگان آینده بنویسیم که برای تنظیم وقت چه کار کنند؟ یا این که تجربه خودمان را بنویسیم با نقاط مثبت و منفی آن؟ از نگاه من نوشتن تجربه¬هایمان از سوی همه¬ی برگزارکنندگان شاید بتواند به سان تجربهی زنان در سازماندهی برای برگزار کنندگان آینده مفید باشد. اما چه مقدار از این تجربه¬ها منتقل می¬شود، نمی¬دانم.
همایش پیش از برگزاری بیستمین کنفراس بنیاد از میهن روستا دعوت کرد و خواست که تجربه¬ی خودشان را در رابطه با کنفراس برلین برای ما بازگو کند. از این نگاه من، انتقال تجربه آن¬ها ما را تا حدی با مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید آشنا کرد. اما در عمل با مشکلات دیگری برخورد کردیم. نمی¬دانم اگر ما مشکلات و راه¬های اجرایی را بنویسم برای گروه بعدی مفید خواهد بود و از آن می¬تواند بهره جوید. من شک دارم.
آیا ما به یک سری تکنیک¬های ثابت و مشخص در ارگانیزه کردن نیاز داریم.
من منظور از تکنیک¬های ثابت را نمی¬فهمم. چون ما در بارهی برنامهریزی کنفراس¬های بنیاد سخن می¬گوییم. پاره¬ای از این مشکلات ناشی از ساختار بنیاد هم است. که امکان نوآوری در آن بسیار کم است. اما در مورد وقت و تعداد سخن¬رانان میتوانیم با تجربه¬ی ۲۴ کنفراس بنیاد تا حدی برنامه¬ریزی کنیم. به گونهی مثال تعداد سخن¬رانان را کم کنیم، زمان برای هر سخن¬ران تعین کنیم. مثلن، ۳۰ تا ۴۵ دقیقه هر سخن¬ران وقت داشته باشد. برنامهها را سر وقتی که تعین کردیم شروع کنیم چه همه¬ی شرکت کنندگان باشند یا نباشند. در تمام برنامه¬ها ما کمبود وقت برای پرسش شرکت کنندگان داشتیم. برنامه¬ی هنری هم یکی از نکاتی ¬است که باید به آن توجه کرد. کنفراس کلن مانند کنفراس وین در اتریش برنامه-ی هنری زیادی داشت. و خود این امر به جای آن¬که از برنامهی هنری لذت ببری، به خاطر حجم زیاد خسته می¬شوی و کمتر توجه می¬کنی.
با این حال طرح این پرسش¬ها به ما کمک می¬کند که به تمام این مقوله¬ها، برنامه¬ریزی، سازماندهی و چگونگی برگزاری سمینارها بیاندیشیم و اگر پیش¬نهاد و راه حل به ذهنمان میرسد بیان کنیم و دیگران هم در جریان بگذاریم.
***
پاسخ ناهید نصرت از کمیته برگزار کننده کنفرانس:
دوستان عزیز خوشحالم که چنین بحثی را مطرح کردهاید. با این امید که بتواند کمکی در جهت بهبود کنفرانسهای آتی باشد
البته کنفرانسهای بنیاد مکانیسمهایی دارند که با سمینارهای سالانه زنان در آلمان متفاوت است. هم تدارکات سمینارهای سالانه آلمان قابل قیاس با بنیاد نیست و هم در سمینارهای آلمان اگر فعالان شهری مسوولیت برگزاری سمینار را به عهده گرفتند، فقط خودشان تصمیم میگیرند. در حالی که در کنفرانسهای بنیاد، کمیتهی برگزار کننده به تنهایی تصمیم نمیگیرد، بلکه هر تصمیمی با تایید بنیاد قابل اجرا است. همین نکته خود وقت بسیاری را به خود اختصاص میدهد. به ویژه زمانی که بنیاد شناخت زیادی از کمیته و دوست رابط نداشته باشد. با توجه به این که مسوول بنیاد دوست گرامی گلناز امین ساکن آمریکاست و ارتباط در بیشتر موارد از طریق ای-میل است، سو تفاهمها هم افزایش مییابند. البته نتیجهی کنفرانسهای بنیاد دفتر تجربهها و روش کاری است که توسط مسوول بنیاد هر ساله در اختیار کمیتهی برگزار کننده قرار میگیرد.
هر چند کمیتهی کلن چند ماه از نشستهایش را به تنظیم دوبارهی این روش کار گذاشت ولی به نظر من کافی نبود. چون اولن اهمیت برخی نکات نه در زمان تنظیم و جمع آوری تجربهها بلکه در پایان کنفرانس روشن میشوند. در ثانی خوب است جمعی از دوستانی که در برگزاری کنفرانسهای بنیاد همکاری داشتهاند و به اهداف آن علاقمند هستند در نشستی با بنیاد برای تدوین راهکار آتی همفکری کنند. شاید لازم شود که همین تنظیم کنونی برای پیشبرد بهتر کار مجددن توسط تیمی باز نگری شود.
ــ چه نقصها و کمبودهایی در سازماندهی اجتنابپذیر است و کدامها نه؟
مسایلی اجتنابپذیرند که به کارکرد کمیته مربوط هستند. مثل زمانبندی انجام کارهای مربوط به کنفرانس. البته در بخشهایی از همین زمانبندی، باز همکاری افراد خارج از کمیته لازم است. مثلن دفترچهی بنیاد میبایست دو هفته قبل از کنفرانس آماده باشد، ولی اگر سخنران و یا هنرمندی تا زمان تعیین شده مدارک لازمه را ارسال نکند، کمیته قادر به انتشار دفتر چه نخواهد بود. مگر این که قید شود که دفترچه با هر میزان مدرک رسیده در تاریخ مشخصی منتشر خواهد شد. برگزار کنندگان لازم است بدانند که کارهای ظاهرن ساده اگر انجام نشده باشند به راحتی میتوانند، تمامی روند کنفرانس را تحت تاثیر خود قرار دهند و سبب شوند که آنها نتوانند به درستی توجه خود را در اجرای برنامه کنفرانس متمرکز سازند.
از دیگر کمبودهای اجتنابپذیر همفکری و تبادل نظر با مدوراتور میزگردهاست. چون در زمان اجرای برنامه کمیته غیر از زمان پایان برنامه تذکر دیگری را نمیتواند به مدوراتور بدهد، لازم است که کمیته مدتی قبل با مدوراتور برنامه همفکری و تبادل نظر حتا در جزییات برنامه داشته باشد. به نظر من چون ساختار کنفرانس بنیاد به گونهای است که گروه کاری در آن ممکن نیست. یکی از نکات مثبت کنفرانس کلن جایگزینی میز گرد به جای گروه کاری بود. ما تلاش کردیم به جای پرسش و پاسخ سه میز گرد با سخنرانان برگزار کنیم. ولی چگونگی پیشبرد موفق این میزگردها به تجربهی گردانندهی میز گرد بستگی داشت که سوالهای خود را از سخنرانان به نسبت زمان برنامه و درازای صف سوال کنندگان کم و یا زیاد کند و به کیفیت برنامه کمک کند. کمیتهی کلن متاسفانه فقط با مدوراتور روز اول، دوست گرامی چیلر فیرتینا امکان نشست حضوری و تدقیق روند کار پیدا کرد و دو دوست مدوراتور دیگر الهه امانی و رها بحرینی روز قبل از کنفرانس به کلن رسیدند و صحبت حضوریشان با رابط کمیته ممکن نشد.
مسایلی هم هستند که اجتنابپذیر نیستند و خارج از اختیار کمیتهی برگزار کنندهاند، یا ریشه در فرهنگ و عادتهایمان دارند، مثل وقت شناس نبودن و یا به تاریخچه و وضعیت شرکت کنندگان مربوط است. مثلن اکثر شرکت کنندگان برایشان چنین کنفرانسهایی در ضمن محل دیدار دوستان هم هست. در نتیجه برگزار کنندگان با توجه به چنین مسایلی لازم است، تعداد برنامهها را کمتر و زمان تنفس بینابینی را بیشتر در نظر بگیرند، که هم فرصت به افراد برای فکر کردن داده شود، هم برنامهها زمان کافی برای اجرا داشته باشند و هم طولانیتر شدن یک برنامه اصطکاکی با برنامه بعدی ایجاد نکند. البته بسیاری شاید بر این نظر باشند که برنامهها نباید زیاد باشند تا به قول دوستی همهی حرفها در یک کنفرانس زده نشوند، ولی عمومن در روند کار به این نظر وفادار نمیمانند. ولی تجربه نشان میدهد که لازم است که روی این نظر بمانیم، تا زمان فکر کردن و تامل کردن به شرکت کنندگان و خودمان بدهیم.
گاهی هم مسایلی پیش میآیند که شاید فقط در کنفرانسهای ما میتوانند پیش بیایند. مثلن در کنفرانس کلن دوست گرامی الهه امانی مدوراتور روز دوم، به پیشنهاد یکی از سخنرانان تصمیم گرفت که شکل اجرا و ردیف سخنرانیها را تغییر دهد و این مساله را در روز قبل در یک اشارهی گذری به یکی از افراد کمیته و در روز برنامه پس از اعلام برنامه به عنوان نظر خودش و سخنرانان میز گرد به مسوول صحنه اعلام کرد. برای مسوول صحنه دو راه باقی بود. یا برنامهی اعلام شده را پیش ببرد و در واقع با دوستان سخنران و مدوراتور غیر دوستانه برخورد کند. – فضایی که برای پیشبرد یک میزگرد و تبادل نظر دوستانه نمیتوانست مناسب باشد.- یا به خواست دوستان احترام بگذارد و در واقع تصمیم کمیتهی برگزاری را زیر پا بگذارد. با توجه به این که هر گونه بحث با این دوستان و ایجاد تاخیر در آن شرایط برای بیش از ۴٠٠ شرکت کننده در جلسه قابل پذیرش نبود، مسوول صحنه خواست دوستان را پذیرفت و به وقت شرکت کنندگان احترام گذاشت. ولی روند کار نشان داد که تصمیم کمیته برگزاری در ترتیب اجرای سخنرانیها درست تر بود. مضمون بحث دوست گرامی نفیسه آزاد پایهای و گشایندهی مباحث دیگر بود. گزارش دوست گرامی مریم رحمانی از فیس بوک، قرار بود که در پایان سخنرانیها و برای تکمیل مباحث آورده شود. آوردن این گزارش در ابتدای برنامه نمیتوانست بسترساز هیچ بحثی باشد و به روند برنامه لطمه میزد.
آیا چنین شیوه ای از جانب این دوستان در کنفرانسهای زنان اروپایی و یا آمریکایی به کار برده میشود؟ چرا در بین خودمان پیش میآید؟ چگونه میشود از چنین مسایل و پیامدهای آنان اجتناب کرد؟ در چنین مواردی تنها راهی که برای کمیته میماند، این است که تلاش کند تا فضای دوستی و تفاهم باقی بماند و مانع از پیش آمدهای اشتباه دیگری بشود.
البته مشکلی که در میز گرد روز سوم پیش آمد، به نظرم قابل پیشبینی و تا حدودی اجتنابپذیر بود. کمیته چگونگی روند بحثها را به دلیل حساسیت موضوع، به همفکری سخنرانان و تشخیص گردانندهی میز گرد دوست گرامی رها بحرینی محول کرده بود. نتیجهای که این کار نشان داد این بود که اگر کمیته جای هر سخنران را تعیین و به او ابلاغ کرده بود، شاید اجرای این میزگرد موفقتر میشد. ولی چرا باید این طور باشد؟
نامهای که در سمینار از سوی دوست گرامی سپهر پخش شد. روشن میکرد که روابط ما چه میزان از سو تعبیر در خود دارد. مثلا سپهر در نامهاش نوشته بود که اول به عنوان سخنران انتخاب شده و سپس به میزگرد دعوت شده است. این دوست گرامی نمیداند که نامهای که از سوی کمیته برای پذیرش نوشتهاش دریافت کرده بود، فرم استانداردی است که از جانب بنیاد برای تمام کسانی فرستاده میشود که برای ارایه سخنرانی و یا بحث میز گرد انتخاب شدهاند. تمامی افراد در زمان کوتاهی پس از آن نامهای برای تدقیق ارایه بحث به صورت سخنرانی و یا میز گرد دریافت کردند. در واقع این متن را تمامی دوستان سخنران میزگردها دریافت کرده بودند. در حالی که هیچ کدام سخنرانی نداشتند. البته از آن جایی که دوست گرامی سپهر حاضر به تماس نبود، سو تفاهمهایی بیش از دیگران را با خود حمل کرد که متاسفانه به آن صورت خاتمه یافت. به نظر من در این مساله هر کدام به نوعی اشتباه و یا کم کاری داشتیم ولی مسوولیت سپهر در این زمینه کم نبود. به نظر من طرح بحثهای میزگرد روز سوم مهمتر از این بود که از جانب چه کسی مطرح میشود. برای من اصرار برخی از دوستان در آخرین سخنران بودن قابل فهم نیست. یک سخنرانی با نفوذ در هر کجای میزگرد که اجرا میشد، تاثیر خود را به جای میگذاشت. ترتیب سخنرانی برای پیشبرد بهتر روند بحث است. این ترتیب نمیتواند نقشی در کیفیت سخنرانی و تاثیر آن روی شنونده داشته باشد. به نظر من اصرار در به کرسی نشاندن خواسته به هر قیمتی، حتا حذف سخنرانی خود یا دیگری، از جنس همان خودخواهی مردسالارانه است که رنگ زور میگیرد. کنفرانسهای ما زنان نتیجه جنبشی است که بر علیه این زور برخاسته است. به نظر من اشتباه کمیتهی ما این بود که از هیجده جولای که امکان عدم حضور مجدد سپهر پیش آمده بود، میبایست خود فعالانه دخالت میکرد و حضور همگی سخنرانان را با تعیین زمان هر کدام یا در میز گرد و یا خارج از آن ممکن میکرد.
در انتقال تجارب چه نکات تعیین کنندهای را باید در نظر گرفت؟
به نظر من یکی از نکات تعیین کننده این است که افرادی که برای برنامهریزی گرد میآیند، با یکدیگر تفاهم داشته باشند. این تجربه بزرگی از کنفرانس اخیر است که مرا به نظری مخالف آن چه رساند که با آن کنفرانس را شروع کردم. به نظر من چنین کنفرانسی پروژهای با هدفی مشخص است. پروژهای که ضرورتی ندارد که همهی زنان در یک شهر و یا یک گروه زنان در آن شرکت داشته باشند، بلکه لازم است که افراد مسوول در آن به ضرورت اجرای آن رسیده و با هم تفاهم داشته باشند. تفاهم به معنی همعقیده بودن نیست، بلکه فهم درست یکدیگر است. این افراد میتوانند به این پرنسیب وفادار باشند که به نظرات گوناگون و حتا متضاد تریبون بدهند ولی لازم نیست حتمن خودشان هم نظرهای متضادی داشته باشند. چون در این صورت کمیته وقت بسیاری را به بحثهایی غیر از هدف اصلی صرف خواهد کرد و زمان بسیاری را از دست خواهد داد و خود به خود روند کار با زمانبندی نامتناسب پیش خواهد رفت و نشستها در خدمت کیفیت برنامه نخواهند بود. مثلن ما جلسات کمیتهی برگزاری را از یک سال و نیم قبل شروع کردیم ولی عملن مدت زیادی به بحث هایی خارج از برنامهی کنفرانس گذشت و کمکی به کیفیت برنامه نکرد. البته در انتها به دلیل فشار بالای کار شناختمان حتا از دوستان نزدیکمان هم بیشتر شد. ولی متاسفانه عدم تفاهمهایی که ناشی از درکهای مختلف بود به قوت خودشان باقی ماندند و ساعتها جلسات رفع سو تفاهم را بی نتیجه نشان دادند.
دعوت از جوانان هم لازمهی پیشبرد کنفرانس است. به نظر من یکی از اشتباهات ما این بود که از جوانان به درستی کمک نگرفتیم. آنها عمومن با ارزشهای دیگری بودند و حاضر نبودند که مانند ما آرمان خواهانه و بدون مزد همکاری کنند. برای برخی از دوستان کمیته این نوع همکاری قابل پذیرش نبود. در حالی که کمک جوانان توانایی ما را کیفیتن افزایش میداد. جوانها هر چه بیشتر شرکت داشته باشند، نظرات و ایدههای تازه میآورند. به تکنیک جدید واردترند و در بسیاری از کارها نیازی به نشست حضوری نیست. ولی از جانب دیگر حضور آنها میتواند پیامدهای منفی هم داشته باشد. مثلن تجارب منفی ما را نمیشناسند و برخی را به نوعی تکرار میکنند.
ــ دلیل تکرار کمبودهای کارمان و تکرار هر بارهی آنها چیست؟
شاید یک دلیل این باشد که تا چیزی را خودمان تجربه نکردهایم، روی آن تامل نمیکنیم. به نظر من لازم است که کمیتهی برگزاری تجارب مکتوب شده را جمعی مرور کند، نه به این خاطر که مانند ما فقط آن را تنظیم کند. بلکه از این زاویه که این نتیجهی تجربه و تلاش جمعی است و لازم است که رویش تامل شود. ما داریم سالخورده میشویم. تصورات ما گاهی دور از واقعیت خودمان است. ما توان واقعیمان را درست ارزیابی نمیکنیم. میخواهیم کاری را انجام دهیم، بی آن که بپذیریم که توانایی انجام آن را نداریم. در زمانهی کنونی که تکنولوژی جدید سرسام آور رشد میکند، اگر کسی قادر به کار با کامپیوتر در حد یک کارمند عادی دفتری نیست، نمیتواند در کمیتهی سازماندهی یک کنفرانس نقشی جدی بازی کند.
آیا ما به یک سری تکنیکهای ثابت و مشخص در ارگانیزه کردن نیاز داریم؟
به نظر من برخی تجارب جمعآوری شده در بنیاد مفید است ولی لازم است الویتهای لازمه روشن و تجارب دستهبندی شوند. هر کمیتهای قبل از شروع کار خوب است که آن را بخواند.
کمیتهی سازمانده باید هماهنگ باشد و سرعت عمل داشته باشد. البته به نظر من وقتی دموکراتیک عمل میکنیم و رای هر فردی با هر میزان تجربه دخالت داده میشود، خود به خود به استقبال اشتباه میرویم، نظر اکثریت لزومن درستترین انتخاب نیست. گاهی کاری اگر با ارادهی یک یا چند نفر پیش رود درستتر اجرا میشود. آن وقت ماییم که باید تصمیم بگیریم که در مورد مشخص برایمان اعمال ارادهی جمع اهمیت دارد یا درست اجرا شدن یک کار. به نظر من کنفرانس کلن با همهی نواقص، که خودمان بیش از دیگران به آن واقفیم، اعمال ارادهی یک جمع ناهمگون با نظرات و درکهایی کاملن متفاوت بود. ما در طی یک سال و نیم تدارک کنفرانس هرگز حتا رای گیری نکردیم و با اقناع یکدیگر پیش رفتیم. کار میتوانست با کیفیتی بهتر و صرف زمانی کمتر اجرا شود، اگر چند نفری که با هم تفاهم داشتیم آن را برنامهریزی میکردیم. من به کسی تجربه خودمان را توصیه نمیکنم، ولی این تجربه برای همگیمان لازم بود، تا بسیاری از ما به راحتی بپذیریم که لازم نیست که همهی زنان فعال در شهری در برگزاری کنفرانس بنیاد سهیم باشند. کنفرانس میتواند توسط گروهی از زنان دریک شهر برگزار شود و چند سال دیگر زنان دیگری در همان شهر مسوولیت برگزاری را به عهده بگیرند. در این صورت رنگارنگی در جنبش زنان نمود بیشتری پیدا میکند و یک سیستم نظری فدای سیستم نظری دیگر نمیشود
به نظر من نباید خیلی سخت بگیریم. میشود یک چک لیست گذاشت و خطاها را تا حدودی کمتر کرد. ولی آدم معمولن از جایی میخورد که انتظارش را نمیکشد. مهم اینست که بشود در یک کار جمعی اشتباهات انجام شده را در دست گرفت و تلاش کرد که به کیفیت برنامه لطمهی کمتری بزنند و کنفرانس بتواند در فضایی دوستانه و با تفاهم پیش رود. گاهی میشود تمام برنامهها را با نظمی آهنین به پایان رساند ولی شرکت کنندگان احساس نکنند که در یک فضای صمیمانه فمینیستی بودهاند که انسانها با نظرات گوناگون در کنار هم ایجاد کرده بودند.
با سپاس از تلاش دوستانهتان
***
پاسخ گلرخ جهانگیری :
– چه نقصها و کمبودهایی در سازماندهی اجتنابپذیر است و کدامها نه؟
گلی- یک سری نقصها و کمبودها در سازماندهی هر جلسه و کنفرانسی وجود دارد که اجتنابناپذیر هستند اما گویا قرار است بعضی از نقایص و کمبودها در جلسات زنان به خصوص کنفرانس بنیاد جاویدان و هر بار تکرار شود.
به دلیل اتفاقهای ناخواسته کمبود وقت میتواند در برنامهریزی به وجود آید و باعث سکتههایی در پیشبرد کنفرانس شود. اما تعداد سخنرانان در دست ماست. و همین طور تعداد تمهای سخنرانی. اهمیت دادن به شرکت کنندگان- شنوندگان- و ساختن فضای تبادل نظر هم در دست کمیته است. این که شرکتکنندگان سر وقت در سالن حاضر نمیشوند هم اجتنابناپذیر است. خستگی، دیدن دوستان که از راههای دور آمدهاند و بیدار ماندن با آنها. نباید فراموش کرد که دیدن دوستان و گرفتن انرژی برای ادامهی فعالیتها یکی از مهمترین بخشهای کنفرانسهاست که از طرف کمیتهی تدارکات به آن کمتر توجه میشود. چقدر خوب بود که هر سال کمی فضا به این دیدارها داده شود تا با دل سیر با هم حرف بزنیم و خاطرهی خوب با خودمان ببریم نه یک خاطرهی تکه پاره شده که بیشترش را هم نمیتوانیم واضح به یاد آوریم.
در انتقال تجارب چه نکات تعیین کنندهای را باید در نظر گرفت؟
گلی- تجارب باید از طرف گروه تدارکات نوشته و برای کمیتهی بعدی ارسال شود. با این کار میتوان از تاثیر روابط خصوصی و تلفنی جلوگیری کرد. این که واقعیت را به همان شکلی که اتفاق افتاده است، بنویسیم. از اغراق و حرفهای الکی خودداری شود. حتا باید از دعواها و درگیری افراد کمیته را هم نوشت.
دفترچهی بنیاد هم دیگر کافی نیست. بلکه هر کمیته باید تجارب خود را بر اساس پروتکلهای جلسات و برگزاری کنفرانس بنویسد و به دیگران انتقال دهد. و مسالهی دیگر عملکرد و اکتیو بودن شرکت کنندگان است. هر شرکت کنندهای باید نکات مثبت و منفی کنفرانس را نوشته و با کمیتهی برگذاری و کمیتهی بعدی در میان بگذارد. یاد آوری این نکات بسیار مهم است چون همان طور که تجربه نشان داده است، کمیتهی تدارکات بعد از مدتی به دلیل فشار سازماندهی، خیلی از مسایل را فراموش میکند و خیلی خوب است که همهی ما احساس م
سوولیت کنم و با نوشتن به آنها یادآوری کنیم.
دلیل تکرار کمبودهای کارمان و تکرار هر بارهی آنها چیست؟
گلی- کار سازماندهی کنفرانس هم زیاد است هم طولانی. کار زیاد باعث میشود که بسیاری از مسایل در سایه این کارها قرار گرفته و به آنها کمتر پرداخته شود. و طولانی بودن سازماندهی هم باعث میشود که خیلی از انتقادها به ورطهی فراموشی سپرده شود. به همین خاطر بهتر است دوستان کمیتهی تدارکات هر از گاهی به نوشتهی دوستان کمیتهی قبلی در بارهی تجارب خود نگاهی بیاندازند. این مساله باید در هر جلسه یادآوری شود. هر کمیتهی تدارکاتی آرزو دارد که سازماندهی کنفرانسش تا آخرین لحظه خوب پیش رود و کمبودی نداشته باشد. اما متاسفانه ما هر سال با کمبودهایی روبهرو میشویم که سالهاست تکرار میشوند.
آیا ما به یک سری تکنیکهای ثابت و مشخص در ارگانیزه کردن نیاز داریم؟
گلی- نوشتن تجارب یعنی انتقال تجارب. حتمن هم در این انتقال تجارب مسایلی وجود دارد که میتوان برای پیشبرد هر چه بهتر کار سازماندهی استفاده کرد. من منظورتان را از تکنیکهای ثابت و مشخص نمیفهمم اما اگر به روند سازماندهی کنفرانس بنیاد نگاه کنید، تغییرات زیادی در امر سازماندهی در آن به وجود آمده است. و مسالهی دیگر این است که چگونگی سازماندهی و شکل و محتوای کنفرانس، رابطهی مستقیم با عقیده و نظر افراد تشکیل دهندهی کمیتهی تدارکات دارد. گذاشتن تکنیکهای ثابت، جلوی خلاقیت افراد کمیته را میگیرد. بهتر است هر کمتیهای برای سازماندهی فضای آزاد تصمیمگیری داشته باشد.