بازتاب روابط جنسیتی در اسلام‌گرایی معاصر/ شهلا شفیق

دویچه‌وله / بهجت امید

دویچه‌وله: روی جلد کتاب شما، “اسلام سیاسی، جنسیت و جنس‌گونگی در پرتو تجربه ایران” با عکس ندا آقا سلطان مزین شده است. به نظر شما، سیمای ندا در جنبش زنان ایران، به طور کلی و در جنبش فمینیستی در ایران چه معنایی دارد؟

شهلا شفیق: در این عکس که برای روی جلد برگزیده شد، هنرمند فرهیخته، رضا دقتی، وجوه نمادین چهره ندا را که همانا تجسم آزادی‌خواهی سرکوب شده میلیون‌ها ایرانی‌ست به خوبی نشان داده. اما این که ندا چنین نمادی شد، نکته‌های مهم دیگری را یاد آوری می‌کند که می‌شود این طور خلاصه‌شان کرد: ناهمخوانی اساسی رژیم اسلامی با خواسته‌های بی‌شماری از مردم ایران و گره خوردن دمکراسی‌خواهی و خواست برابری جنسیتی و آزادی زنان.

شما در کتاب خود از دیدگاه جنسیتی، دگرگونی‌های اجتماعی در ایران را بررسی می‌کنید و می‌کوشید ابعاد گوناگون درگیری‌های سیاسی ـ اجتماعی نیروهای مختلف پیرامون مدرنیت در این کشور را از این زاویه توضیح دهید. در واقع این گونه ‌خوانش تحولات ایران در مقایسه با نوشته‌های دیگران، ویژگی کتاب شما را تشکیل می‌دهد. در این رابطه، روند جهانی‌شدن که بر مناسبات اجتماعی میان دو جنس و مسئله‌ی جنس‌گونگی و سهم آن در روابط قدرت تاثیر بسزایی داشته است، چه نقشی بازی می‌کند؟‌

من کوشیده‌ام با بررسی مقابله‌های نظری در باره اسلام‌گرایی، چالش‌ها وچشم‌اندازهای این بحث را در سطح جهانی نشان دهم و از خلال آن به جدل نظری در باره تقابل سنت و مدرنیته که پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در حیطه روشنفکران ایرانی بالا گرفته است، بپردازم . نکاتی که در این کتاب مطرح شده، زمینه‌ای برای تفکر در باره جهانی‌شدن و تاثیر آن بر تحول اسلام‌گرایی هم هست، از جمله در آنچه به دیدگاه نئولیبرال و تاثیر آن بر توسعه اسلام‌گرایی برمی‌گردد. به گمان من، اگرچه در رابطه با اسلام‌گرایی معاصر، مسائل زنان همواره جای مهمی را در رسانه‌ها داشته و دارد، در مجادلات نظری که در بالا به آن اشاره کردم، این مسائل عموما در حاشیه قرار دارد. به زبان دیگر، نظریه‌پردازی در باره اسلام‌گرایی و پژوهش در مناسبات جنسیتی با هم ربط جدی پیدا نمی‌کنند. از جمله موضوعاتی که به آن توجه نمی‌شود و من در این کتاب به آن پرداخته‌ام، این‌همانی مدرنیت و مدرنیزاسیون از جانب گرایش‌های متفاوت است که به مدد آن، برخی با تکیه بر ضد امپریالیسم و برخی با پیش آوردن لیبرالیسم چشم بر خصلت ضد‌دمکراتیک اسلامیسم فرو می‌بندند. روند جهانی‌شدن کنونی که در آن وجه نئولیبرالیستی غالب است، درمشروعیت‌بخشی به اسلام‌گرایان به مثابه نیروی مدرن‌سازی جوامع اسلامی نقش موثری دارد. از سوی دیگر ایدئولوژی اسلام‌گرایی، در همان حال که ازتوسعه وسائل ارتباط جمعی و تسریع مبادلات برای توسعه خود بهره می‌گیرد، از برآمد هویت‌گرایی ملیتی، قومی و مذهبی در روند جهانی‌شدن (برای مقابله با پدیده نزدیک‌تر شدن فرهنگ‌ها و سیالیت مرزها) سود می‌جوید. به قولی هم از توبره می‌خورد و هم از آخور. موقعیت زنان و روابط زن و مرد در جمهوری اسلامی ایران، به روشنی نتایج متناقض چنین وضعی را نشان می‌دهد. مثال آن را در مهندسی مدرن صیغه به عنوان راه حلی برای جلوگیری از فساد ( که گویا از آزادی روابط زن و مرد ناشی خواهد شد) می‌توان دید.

برخی از نظریه‌پردازان بالا رفتن سن بارداری، افزایش سن نخستین ازدواج دختران را به ویژه دلیل مدرنیت رژیم‌های اسلام‌گرا، از جمله ایران می‌دانند. این شناسه‌ها تا چه اندازه ویژگی‌های ضد دموکراتیک اسلام‌گرایی را بی‌رنگ می‌کنند؟

این گونه نقطه نظرات که در قالب آمار و ارقام، به صورت تحقیقاتی عرضه می‌گردند و ادعای نگرشی عینی و بی‌طرفانه دارند، در واقع بیانگر نادیده گرفتن مناسبات قدرت در شکل‌گیری مناسبات اجتماعی هستند. و از این رو خواه ناخواه به حذف ابعاد تاریخی و سیاسی پدیده‌ها دست می‌زنند. حال آن که کافی‌ست داده‌هایی را که به آن اشاره کردید در متن مناسبات اجتماعی تاریخی و سیاسی ایران قرار دهیم، تا بتوانیم دریابیم که آن‌ها بیش از آن که حاصل مدرنیت رژیم اسلامی ایران باشند، نشانگر تناقضات جمهوری اسلامی در پیاده کردن الگوی مطلوب خود در کشوری هستند که طی دهه‌ها در مسیر مدرنیزاسیون گام برداشته. این تناقضات از همان ابتدا درطرح “جمهوری اسلامی” که بدیل جمهوریت را با ایدئولوژی اسلام‌گرا به هم می‌آمیزد، آشکارمی‌شد. و البته در چنبره این تضاد، جمهوریت فدای ایدئولوژی اسلام‌گرا شد.

در مورد زنان اما از یک سو باید یاد آور شد که داده‌های مربوط به سن بارداری و ازدواج در ایران، یا غالب دیگر کشورهای اسلامی، مثل کشور پادشاهی مراکش و الجزایر که جمهوری‌ست، به سبب روند مدرنیزاسیون اینان در قرن بیستم، شباهت دارد و دلیلی بر امتیاز جمهوری اسلامی در این زمینه نیست. از سوی دیگر، باید توجه داشت که تحت جمهوری اسلامی، زنانی که با توجه به همین داده‌ها خواهان تغییر در مناسبات سنتی هستند، به قوانینی رجوع داده می‌شوند که آنان را فرودست می‌خواهد و با مشروعیت‌بخشی به سرکوب جنسیتی به خشونت دامن می‌زند. پس پرسش اصلی در معنای مدرنیتی است که از آن سخن می‌رود. آیا می‌توان این معنا را به مدرنیزاسیون فرو کاست؟ بی‌شک چنین نیست.

شهلا شفیق، نویسنده و پژوهشگر ایرانی مقیم فرانسه

برخی از پژوهش‌گران مانند یوسف کورباج که جمعیت‌شناس است و امانوئل تود، تاریخ‌دان و انسان‌شناس، معتقدند رژیم اسلامی ایران، “دموکراسی ناکامل، اما نویدبخش است”. این “دموکراسی” برای زنان چه حقوق و امتیازهایی به ارمغان می‌آورد؟

این دیدگاه مشخصا، نتایج زیان‌بار احتراز از برخورد پیچیده به مسائل اجتماعی را نشان می‌دهد. منظورم از چنین برخوردی، پیچیده کردن مسائل نیست. بلکه کنار گذاردن دیدگاه ساده‌گرایانه و تقلیل‌گراست. این محققان که یکی از آن‌ها، امانوئل تود، از جمله روشنفکران شناخته شده فرانسوی است، با قلمداد کردن جمهوری اسلامی به مثابه یک دمکراسی ناکامل، در واقع درکی ناکامل و تقلیل‌گرا از دمکراسی را به نمایش می‌گذارد که خود حاصل یکی گرفتن مدرنیزاسیون و مدرنیت سیاسی است که چشم اندازش دمکراسی است. ناگفته نگذارم که آن دسته از روشنفکران غربی که رویکردی این گونه به جمهوری اسلامی دارند، در برخورد با کشورهای خود توقعاتشان از دمکراسی بسیار بالاتر است. آیا چنین کم‌خواهی در مورد کشورهایی مثل ایران، بیانگر این پندار نیست که دمکراسی را باید نسبت به سطح مردم این کشورها درجه گذاری کرد؟ آیا در پس این ارزیابی‌های “جهان سوم‌گرایانه” با یک نوع تحقیر روبرو نیستیم که به نحوی پیچیده‌تر، همان ایده کلاسیک برتری غرب را در خود نهان دارد؟ نکته آخر این که نقش مشوقانه نظریه‌پردازی‌های برخی همتاهای ایرانی این محققان در باب مدرن ‌بودن جمهوری اسلامی، بی هیچ نقد در باره ضدیت ساختاری آن با مدرنیت سیاسی، را نباید دست کم گرفت.

شما با تشریح روابط بین دو جنس زن و مرد در رژیم اسلامی ایران، از یک “مدرنیت مثله‌شده” صحبت می‌کنید که قطعا شامل حال حقوق زنان هم می‌شود. بر این اساس حد و مرز “استقلال و آزادی” زنان در ایران از سوی مراجع قانونی و اجرایی حاکم تعین می‌شود. از سوی دیگر معتقدید که هویت زنان، تا حدی خارج از ایدئولوژی سیاسی حاکم بر جامعه ‌شکل گرفته است. این دو برداشت، در تضاد با هم قرار نمی‌گیرند؟

مفهوم “مدرنیت مثله شده” که با تامل بر تجربه ایران به آن رسیده‌ام، ناظر بر همان نگرش‌ها و عملکردهائی ست که مدرنیزاسیون ( نوسازی) را با مدرنیت سیاسی که چشم اندازش دمکراسی است، یکی می‌گیرند و از همین رو علی‌رغم هر نیت خوب یا بد، درجهت نفی دمکراسی گام برمی‌دارند. این رویکرد در ایران هم در حکومت شاه و هم در میان مخالفان شاه، چه اسلام‌گرایان و چه غیر آن‌ها، از جمله فعالان چپ، غالب بود و به قدرت‌گیری اسلام‌گرایان کمک شایانی رساند. با روی کار آمدن جمهوری اسلامی که برخی در جبین آن بشارت یک مدرنیت بومی را می‌دیدند، به مرور شکاف عمیقی میان خواسته‌های قشرهایی که خواهان دمکراسی بودند و جهت گیری‌های ایدولوژیک رژیم اسلامی شکل گرفت و به بیان رایج ریزش هواداران رژیم هم شروع شد. گسترش نارضایتی‌ها به اشکالی از مقاومت میان زنان، مثل بد‌حجابی انجامید که نشانگر اعتراضشان به هویتی بود که رژیم سعی در تحمیل آن را داشت و دارد. اما مشاهده این مقاومت‌ها وشکاف‌ها، به معنی این نیست که بر این پندار باشم که چند دهه حاکمیت جمهوری اسلامی در ذهنیت اجتماعی و فردی زنان و مردان تاثیر نگذاشته است. چنین نیست و تناقضاتی که بدان اشاره کردم، تک تک افراد را درگیر می‌کند و تاثیرگذار است. مثال بارز آن تاثیرات مخرب حاکم شدن دروغ بر جامعه است. مگر می‌شود از این تاثیر بر کنار ماند؟ اما تسلیم‌شدن به آن هم نه به تمامی‌ست و نه محتوم. مهم این است که این سایه ـ روشن‌ها را بتوانیم ببینیم، بی آن که تسلیم وهم شویم.

شما پیشتر هم کتابی در باره‌ی اسلام سیاسی نوشته بودید. ضرورت نگارش این کتاب جدید چه بود؟

امروز با نگاهی به گذشته می‌بینم، نکاتی که در دو کتاب پیشین من در باره اسلام سیاسی (یکی در باره حقوق زنان و دیگری درتحلیل ساز و کار زندان سیاسی در جمهوری اسلامی) مطرح شده، هر روز بیشتر به موضوعاتی مورد بحث و کار بدل شده‌اند. و این خود مرا از تکرار باز داشته و به طرح پرسش‌هایی تازه سوق داده است. موضوع کتاب اخیر که دو سال پیش به زبان فرانسه چاپ شده و به همت رضا ناصحی به فارسی در آمده، چند و چونی در مباحث نظری پیرامون اسلام‌گرایی در سطح جهان است، از طریق تامل در تجربه ایران. این کار حاصل تزی دانشگاهی است که البته مفصل‌تر از جستاری‌ست که به چاپ رسیده و کاری سخت و گاه بس ملال آور طلبیده. بی آن که وظیفه یا ضرورت شغلی در کار باشد؛ در واقع به حکم نیاز سخت و سمج برای تامل در راهی که پیموده‌ایم، برای انجامش قدم برداشتم، بی آن که گمان کنم به پاسخ‌های قطعی خواهم رسید. اما مگر می‌توان از تلاش برای فهم آنچه بر ما گذشته باز ماند؟ اگر چنین کنیم، بی شک ناگزیر از تکرار اشتباهاتمان خواهیم بود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *