این مقاله، در واقع بخش دوم سخنرانی ام در پالتاک “آذر تالک” است که با قدری افزایش و کاهش منتشر می شود. پیشتر، بخش اول این سخنرانی، زیر عنوان ” نگاهی به حکومت های عرب، کرد، لر، ترک، گیلک وفارس از صفویه تا پهلوی” منتشر گردید.
مساله ملی از دوران مشروطیت و به ویژه پس از به قدرت رسیدن رضا خان نمود عینی یافت و ستم ملی علیه مردمان غیر فارس، رایج وشکل رسمی و غیر رسمی به خود گرفت. رضا خان در سوم اسفند ۱۲۹۹ با کودتای نظامی سرکار آمد. لذا همه اقدامات رضا خان پهلوی، به ویژه اقدامات حقوقی اش در باره انحلال نظام چند مملکتی، باطل و غیر قانونی است و اساسا باید انقلاب ۵۷ این ابطال را اعلام می کرد که نکرد.
دوران پهلوی یک عارضه تیره و تار در تاریخ ممالک محروسه امپراتوری های متعاقب حاکم بر ایران بوده است. فرهنگ و زبان ملیت های غیر فارس در این دوره سیاه، قربانی دیکتاتوری و شووینیسم عظمت طلبانه خاندان پهلوی شد.
ملیت ها، نه در دوران پهلوی و نه در دوره حاکمیت مستبدان مذهبی، از کوشش و تکاپو برای حقوق تاریخی خود باز نایستاده اند. اما مساله ملی از سال ۲۰۰۵ تاکنون دارای ویژگی های خاصی است و درواقع ما گواه یک مرحله نوین در مبارزات خلق های غیر فارس هستیم که به نوعی با نبرد آنان در دهه های گذشته فرق دارد.
در دهه چهل میلادی یعنی در دوره محمد رضا شاه پهلوی، گواه برپایی ایالت خود مختار آزربایجان و جمهوری مهاباد بوده ایم. جنبش کرد در آن هنگام خواهان جمهوری مستقل – کردستان – از ایران بود و از این نظر با جنبش کرد در ترکیه، که در اوایل دهه هشتاد خواهان دولت مستقل کرد بود، مشابهت دارد. رژیم شاه هر دو جنبش ملی در آزربایجان و کردستان را قلع و قمع کرد و تفاوت هدف های این دو جنبش، تفاوتی در برخورد ارتش شاهنشاهی با آنها نداشت.
مساله حق تعیین سرنوشت و گسست و پیوست ملیت ها در شرق و غرب جهان
مساله ملی در شرق و غرب فرایندهای مختلفی را طی کرده است. حتی در شرق نیز شاهد حالت های گوناگونی هستیم. بی گمان پارامترهای متنوعی در خصوص مساله “حق تعیین سرنوشت” نقش بازی می کنند، اما حل مساله ملی در مجموع با میزان توسعه و تکامل اقتصادی و سیاسی و پیشرفت دموکراسی در پیوند است. جدایی نروژ از سوئد وسلواکی از چک، یا موضوع حق تعیین سرنوشت ملت کبک در کانادا و ملت اسکات در بریتانیا و ملل باسک و کاتالان در اسپانیا در بستری از مسالمت صورت گرفته است. در آلمان که یک کشور فدرال است، هشت هزار “فریز” هم اکنون از حقوق کامل ملی برخوردارند. این امر یکصد واندی سال پس از شکل گیری امپراتوری پروس انجام می گیرد.
اما در سریلانکا، جنبش مسلحانه واستقلال طلبانه ببرهای تامیل که برای جدایی تامیل ها از سینهالی ها فعالیت می کرد در سال ۲۰۰۹ کاملا قلع و قمع شد و معلوم نیست کی کمر راست خواهد کرد. هم اکنون هشت جنبش مسلحانه استقلال طلب در هند وجود دارد و بزرگترین دموکراسی جهان اجازه نمی دهد در ایالت کشمیر هند همه پرسی برای تعیین سرنوشت صورت گیرد. گرچه این امر بر خلاف قطعنامه های سازمان ملل متحد است که بارها پس از استقلال هند خواستار انجام گرفتن چنین رفراندومی بوده.
نمونه های موفق استقلال طلبی در جهان غیر غربی طی سه دهه گذشته، تیمور شرقی، جنوب سودان، یوگسلاوی وشوروی سابق بوده است. یکی از دلایل استقلال تیمور شرقی آن است که مردمی مسیحی دارد و با اکثریت مسلمان اندونزی تفاوت. ضمنا این کشور اهمیت ژئو استراتژیک ندارد و اساسا غرب پشتیبان استقلال تیمور شرقی بود.طی پنجاه سال نبرد حدود دو ملیون تن در جنگ های داخلی سودان کشته شدند و سرانجام با فشار غرب، “جنوب سودان” پس از یک سال زندگی در سیستم فدرال، مستقل شد. در یوگسلاوی، هنوز همه ما قتل عام مسلمانان، کروات ها واهالی کوزوو را به خاطر داریم. در اینجا هم مساله با دخالت غرب به سود استقلال کشورهایی که نزدیک به پنجاه سال سابقه فدرالیسم در یوگسلاوی داشتند فیصله یافت. اتحاد جماهیر شوروی اساسا از چندین جمهوری تشکیل می شد که البته در زیر مهمیز شووینیسم روس به سر می بردند. این جمهوری ها با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مستقل شدند اما جمهوری فدرال روسیه هم اکنون اجازه تفکیک بیشتر را نمی دهد و همگان با آن چه در چچن می گذرد آشنا هستند. والبته غرب هم با جنبش اسلام گرای افراطی و استقلال طلبانه چچن میانه خوبی ندارد بلکه با آن مخالف است.
استقلال طلبی و فدرال خواهی در جامعه ایران
به نظر می رسد جنبش های استقلال طلبانه در میان ملیت های ایران – که هم اکنون صفوف خودرا محکم تر می کنند – با موانع فراوانی رو به رو خواهد شد. از نظر منطقه ای هیچ یک از کشورهای منطقه خواهان تکه تکه شدن ایران نیستند. ترکیه، عراق، عربستان سعودی، پاکستان، هند و حتی چین و روسیه مخالف این امراند. کشورهای قدرتمند غرب نیز به دلایل هم پیمانی با این کشورها – ترکیه و عراق و سعودی وپاکستان– و نیز به دلیل پیامدهای ناشی از جنگ داخلی در ایران با ایده استقلال خواهی ملت های درون ایران مخالف اند. آنها نمی خواهند این منطقه ژئو استراتژیک و منطقه خلیج – که چهل درصد نفت جهان از آنجا صادر می شود – تا دهه ها دچار بی ثباتی و جنگ داخلی شود.
حرف های اینجا و آن جای فلان سناتور آمریکایی یا بهمان شخصیت غربی در باره استقلال طلبی این یا آن ملت درون ایران بیشتر برای اعمال فشار بر ایران است تا سیاست های خودرا در باره مساله هسته ای تغییر دهد. تاکتیک های برخی رسانه های خلیجی در طرح مسایل ملت عرب در ایران نیز در این زمینه قابل بررسی است، یعنی فشار بررژیم نا فرمان و دخالت جوی ایران که تقریبا همه کشورهای عربی را تهدید می کند.
بیهوده نیست که احزاب عمده کرد در کردستان ایران خواهان برپایی نظام فدراتیو در ایران اند یا حزب “پ ک ک” به رهبری عبدالله اوجلان و دیگر احزاب قانونی کرد در ترکیه با دولت آن کشور برای دستیابی به “خود مختاری دموکراتیک” مذاکره می کنند. فراموش نکنیم که حزب دموکرات کردستان ایران به رهبری قاضی محمد در ۱۹۴۶ با هدف استقلال از ایران، “جمهوری مهاباد” را برپا کرد. و “پ ک ک”یا حزب کارگران کردستان حتی پسوند ترکیه را هم دنبال اسم خود نداشت. نیز رهبران کرد عراق زیر بار همه پرسی از خلق کرد که چند سال پیش در حاشیه انتخابات پارلمانی عراق صورت گرفت نرفتند. مردم کرد تا نود و پنج در صد به سود استقلال کردستان عراق رای دادند. بنا براین دوستان استقلال طلب توجه کنند که این حق آنان است که این گونه بیاندیشند اما در این منطقه حساس حتی اگر همه لایه ها و طبقات خلق های ستمدیده کرد، عرب، آزربایجانی، بلوچ و ترکمن به سود استقلال رای دهند، این کار شدنی نیست یا با موانع فراوانی رو به رو خواه شد. یعنی در واقع استقلال طلبان باید به دیگر پارامترهای داخلی، منطقه ای و بین المللی نیز توجه کنند.
به نظر می رسد اغلب نیروهای محافظه کار، ناسیونالیست و ناسیونال اسلامیست در جامعه فارس زبان نه تنها با استقلال خواهان بلکه با فدرالیست ها هم مخالف اند و ممکن است در برخورد با حقوق تاریخی ملیت های غیر فارس کار را به جای باریک بکشانند.
گزینه تفکیک کاملا منتفی نیست اما فرآیندی است که تحقق آن نیاز به پیش شرط هایی دارد که به دشواری در این منطقه تحقق خواهد یافت.
در سه حالت ممکن است ایران پاره پاره شود: جنگ جهانی یا اشغال ایران یا جنگ داخلی.
سایه تفکیک همیشه بر سر ایران خواهد بود چون یک جامعه چند ملیتی باز مانده از یک امپراتوری تاریخی است اما اکنون یک خطر فوری نیست وناسیونالیست ها و پان ایرانیست ها وناسیونال اسلامیست ها از آن به عنوان یک مترسک استفاده می کنند تا از استقرار دموکراسی حقیقی جلوگیری کنند و صفوف خود و مردم طرفدار خود را در برابر حقوق خلق های غیر فارس یکپارچه سازند. خسرو سیف دبیر کل حزب ملت ایران تازگی ها گفته که برای ما استقلال از آزادی و دموکراسی مهمتر است. این همان حرف و عمل رژیم جمهوری اسلامی است. یا کسی که سال هاست در آمریکا زندگی می کند و با دنیای آزاد و دموکراسی در تماس روزانه است ولقب پرطمطراق استاد دانشگاه را هم یدک می کشد در گفتگو با تلویزیون “گوناز تی وی” می گوید: ایرانی ها، عرب ها را اگر خواهان جدایی خوزستان باشند خواهند خورد. این – البته – دیدگاه بسیاری از گروه های راست و ناسیونالیست در ایران وخارج ایران است.
شکل نوین دولت – ملت در خاورمیانه و جهان عرب
در دوران پست کولونیال شاهد زایش و پیدایش شکل نوین دولت – ملت در خاورمیانه و جهان عرب بودیم (که تسامحا به آن خاورمیانه بزرگ هم می گویند). در این دوران ما مرحله استقلال را پشت سر گذاشته ایم یا داریم پشت سر می گذرانیم. در اینجا مشکل فقط استبداد نیست بلکه نابرابری ملی و توزیع نا عادلانه قدرت و ثروت در جامعه چند ملیتی ایران است. لذا برای تحقق این برابری نسبی باید ساختار و شکل وشمایل دولت – ملت در ایران تغییر کند. آن نظم که از اوایل تا اواسط قرن بیستم در منطقه ما شکل گرفته و نظام های “کلنگی” را پدید آورده، هم اکنون یا به هم خورده یا با تکان های شدید ی رو به رو است. در عراق، پس از ۱۲۰۰ سال “اقلیت” حاکم به زیر کشیده شد واکثریت به قدرت رسید. در سوریه نیز هم اکنون شاهد چنین فرایندی هستیم. در بحرین و ایران نیز این فرآیند مشهود است. در واقع پایان کار بشار اسد در سوریه نه تنها پایان کار رژیم ایران را تسریع می بخشد بلکه به استقرار دولت – ملت جدید کمک خواهد کرد. ویژگی عمده دولت – ملت جدید همانا دموکراسی، عدم تمرکز، شناسایی تنوع و تعدد اتنیکی و مذهبی است.
تنها راه گریز از تفکیک جامعه کنونی ایران، برقراری دموکراسی کامل و حقیقی است. یعنی قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت ملیت های ایران را به رسمیت بشناسد. اگر قانون اساسی آینده ایران بر مبنای منشور ملل متحد باشد این منشور در فصل ١، اصل ١، بند ٢ از ”حق تعیین سرنوشت «مردمان» یا خلق ها (peoples) به عنوان مبنای توسعه روابط دوستانه در میان “ملت ها” سخن میگوید.
از دیدگاه من، دموکراسی، فدرالیسم و عدم تمرکز آهنین در تهران، چند مزیت دارد: ۱) مانع باز تولید استبداد علیه همه ایرانیان می شود ۲) گرایش های استقلال طلبانه را کاهش خواهد داد و٣) جلوی گرایش های شبه امپریالیستی و دخالت جویانه در امور ملت های همسایه را می گیرد، امری که هم در رژیم شاه و هم در رژیم ج ا ا انجام می شود.
یاد آوری سخنان مهدی بازرگان در اواسط دهه چهل شمسی در دادگاه شاه (ما شاید آخرین گروهی باشیم که معتقد به فعالیت سیاسی هستیم) بازگوی حالت کنونی ما معتقدان به راه حل مساله ملی در چارچوب ایران است. یعنی می توان گفت: ما شاید آخرین گروه ها و اشخاصی باشیم که معتقد به حل مساله ملیت ها در چارچوب ایران ایم.
پیشنهاد من این است که ما ۵ سال در ایران نظام فدرال داشته باشیم و سپس با همه پرسی، نظر ملیت ها را بپرسیم که چه می خواهند: ادامه فدرالیسم یا استقلال. این یعنی حق تعیین سرنوشت که قبلا گفتم در منشور ملل متحد ذکر شده است.