عشق
کلمه ای هرز است
نمی خواهمش
من واژه های هرزه را دوست دارم
/
با واژن هایی همیشه کف کرده
آن ها که چون سواحل داغ بی ژاژ
وقتی موج برمی دارند
/
حتی زبان مدعی
و درشت گوی دریایی خروشنده را
در خویش می مکند
/
و کف می کنند.
—
قایم موشک عشق بازی
چشم می گذارم
در کفتم
وقتی که کف می کنی
/
و کف می شود
از فرق سر
تا نوک پایت
/
پنهان شده ای، اما من
می بینمت
که می آیی
/
دیگر پا نداری
دست هم نداری
اما من
/
همچنان
در کفتم:
سک سک.
—
اسمتناء زنانه
تنم چه تابناک است
بر سایه هایش
دست می کشم
می سوزاندم:
/
مرا که در غرب خویش،
سال هاست
که پهلو گرفته ام.
/
دست می کشم
این سایه
سکان من است:
/
می چرخانمش
می چرخانمش
می چرخانمش تا:
/
دستهایم هم بسوزند
مرا اما دیگر باکی نیست
بادبان هایم برافراشته اند
/
فوت می کنم:
بر سایه هایم روانم
و می دانم
/
در شرق کف آلود خویش که پهلو بگیرم
آن جا طلوع
به پیشباز تنم آمده است.
/
صبح چهاردهم فوریه ٢٠١٣
در خانه