آمار طلاق در ایران، در سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشته است. ایران رتبه چهارم طلاق را در جهان دارد و روزانه ۵۰۰ پرونده طلاق در تهران تشکیل میشود. براساس آمارهای موجود در سایت سازمان ثبت احوال کشور در استان تهران در ازای هر سه ازدواج یک طلاق ثبت شده است.
در استانهای بزرگی مانند تهران، ارقام مربوط به طلاق چهار رقمی و در استانهای کوچکتر مانند ایلام در همان زمان دو رقمی می باشد. این تفاوت ارقام، بیانگر اقدام بیشتر برای جاری شدن طلاق در شهرهای بزرگ نسبت به شهرهای کوچکتر است. از طرف دیگر با توجه به آمارها، یکی از دلایل اصلی افزایش خودکشی زنان به شکل خودسوزی در چنین مناطقی، ازدواج های تحمیلی و خشونت مردان برعلیه زنان در خانه است. در استانهای ایلام و کرمانشاه، به خاطر سنتهای فراوان این مناطق ، زنان باید در سنین پایین تر ازدواج کنند و بسیاری از ازدواجها ناخواسته است و این زنان در صورت عدم رضایت هیچ پناهی ندارند.
به منظور بررسی دقیق تر پدیده “طلاق” به تمامی ابعاد کلان و خرد آن باید توجه نمود. از نگاه کلان، با گذر از جامعه سنتی به جامعه مدرن، بنیان خانواده بیش از گذشته بی ثبات می شود. افزایش حضور فعال زن در جامعه، نقش او در خانواده و جامعه را متحول ساخته است. به همین دلیل تساوی حقوق زن و مرد در همه عرصه های آن به عنوان واقعیتی گریزناپذیر خود را نمایان می سازد.
به دنبال تغییر در نقش زن، نگرش مردان و حتی زنان جامعه نیز باید دگرگون شود. یکی از علل افزایش طلاق از طرف زنان را باید در تغییر نگاه زنان نسبت به هویت خود دانست. در واقع آنها در برابر تعدی و ستم روا شده بر خود بیش از گذشته مقاومت می کنند. از طرفی دیگر در صورت عدم آمادگی مردان جامعه برای پذیرش این تحول، تضادهای خانوادگی بیش از پیش دامن زده خواهد شد. در چنین شرایطی، رشد میزان طلاق در خانواده ها از پیامدهای اجتناب ناپذیر خواهد بود.
از نگاه خرد، می توان آشنایی مردم به ویژه زنان با حقوق خود که در سایه رشد تحصیل، اشتغال و به دنبال آن استقلال مالی یکی از علل رشد طلاق در جامعه ایران دانست. در نتیجه افزایش تحصیلات زنان، سطح توقعات و انتظارات آنان نیز افزایش یافته است. در جامعه کنونی ایران، افزایش آگاهی زنان از حقوق خود، اعتبار سنت شوم ” رفت با لباس سفید و برگشت با کفن سفید” را زیر سوال برده است. واقعیت دنیای شهرنشینی، این است که رفته رفته نگرش زنان از هویت و نقش خود در خانواده تغییر یافته است.
گسترش فرصت های تحصیلی، تغییرات در نیروی کار و فعالیتهای شغلی و در یک کلام “اشتغال زنان” را می توان از عوامل اصلی در این تغییر نگرش دانست. نگرش زنان تحصیلکرده نسبت به خانواده، متفاوت از زنان با تحصیلات کم است. زنان شاغل دارای استقلال مالی و اقتصادی، دیگر به مرد به عنوان قیم و سالار نمینگرند. آنان به توانایی های خود در اداره مستقل زندگی بدون تکیه بر مردان بیش از گذشته واقف شده اند. امروز دیگر عدم استقلال مالی زن، نمی تواند الزامی به تحمل خشونت جنسی، جسمی مردان و خیانت آنان در خانواده باشد. این تغییر نگرشها، موجب افزایش درخواست طلاق در بین زنان و ایستادگی در برابر ادامه اعمال خشونت بر علیه آنان شده است. خشونتی که اکنون در ابعاد مختلف حتی از طرف دولت، افراد خانواده و اجتماع بر بسیاری از زنان روا میشود. خشونتی تاریخی که با تکیه بر قوانین ضد زن در طلاق، تشدید هم شده است.
بروز پدیده “طلاق” شاید بهتر بتوانیم به داوری دقیق تر این پدیده به ظاهر منفی بپردازیم. آیا شواهد و عللها دال بر شومی “طلاق” است یا طلاق قانونی، معلول طلاق عاطفی است که از مدتها قبل در یک پیوند خانوادگی شکل گرفته است. زمانی که روابط عاطفی بین زن و مرد در یک خانواده به بن بست می رسد، طبیعی است که عمر و دوام این خانواده به پایان خود نزدیک شده است. موانع قانونی و اجتماعی، نمی تواند مانع این فروپاشی درونی شود.
هر نوع فشاری برای تداوم این رابطه خانوادگی که مدتهاست عمرش بسر آمده، امکان بروز فجایعی چون خودکشی و دگر کشی یا همسرکشی را افزایش می دهد. زنی که اعتیاد همسرش امنیت جانی و روانی او و فرزندانش را سلب نموده است، به دلیل این که حق طلاق با مرد است، نمی تواند تقاضای طلاق دهد. زنی که شاهد خیانت همسر خود است، باز هم به دلیل این که حق طلاق با مرد است اجازه درخواست طلاق ندارد. همچنین بر طبق قوانین جمهوری اسلامی، “خیانت” مرد به زن از طریق ازدواج دائم، صیغه یا ازدواج موقت کاملا قانونی است. پس چنین مردانی از نگاه قوانین حقوقی در ایران مرتکب خلاف قانون نشده اند!
با وجود موانع متعدد حقوقی، مالی، اجتماعی بر سر راه فرد متقاضی طلاق، احتمال وقوع جنایات افزایش می یابد. به گونه ایی که براساس آمار ارائه شده توسط نیروی انتظامی در ایران، ۳۳ درصد از قتلها در سال ۱۳۹۰ به قتل های خانوادگی اختصاص دارند. پدیده “همسرکشی” بیشترین سهم را در میان این آمار دارد. ۶ درصد از این قتلها نیز به “شوهرکشی” اختصاص دارد. انگیزه اغلب این زنان در اقدام به قتل، خیانت شوهرانشان ذکر شده است.
اکثر زنان مطلقه در ایران ، بعد از طلاق با بحرانهای متعدد فردی و اجتماعی دست و پنجه نرم می کنند. آنان از هیچ حمایت مادی و اجتماعی و هیچ پناه امنی برخوردار نیستند. در صورت داشتن فرزند، حق حضانت از فرزند از آنان گرفته می شود. با وجود ثبت موارد قراردادی همچون مهریه به هنگام ازدواج، کمتر زنی موفق به گرفتن این موارد شده و اغلب در ازای صدور طلاق، باید از خیر آنها هم بگذرد. اما با وجود تمامی مشکلات و موانع، باز هم بیش از ٨٠ درصد درخواست طلاق به زنان اختصاص دارد.
در واقع طلاق در جامعه امروز ایران، با تمامی مشکلات و محدودیتها ی پس از آن برای زنان، به عنوان یکی از راههای رهایی از خشونت تاریخی مردان علیه زنان تلقی می شود. امروزه زنان ما خواهان حضور فعالتر در عرصه های اجتماعی هستند. طی سال های گذشته، زنان ایرانی در بالاترین میزان مشارکت در فعالیت، فقط و فقط سیزده درصد شاغل بوده اند. آنان به دنبال حق تحصیل، حق اشتغال، حق انتخاب پوشش، حق سفر، حق سرپرستی بر فرزندان و بطورکلی تساوی حقوق با مردان جامعه هستند.
تنها در صورت تحقق چنین جایگاه حقوقی برابر است که می توان سلامت کانون های خانوادگی را اصالت بخشید و تداوم خانواده را تضمین نمود. اگر زنی به حضور موثر خود در کانون خانواده به خود ببالد، چنانچه هویت و استقلال او حفظ و اگر به خواسته ها، احساسات و انتخابات او احترام گذاشته شود، او نیز می تواند همدوش و بی باکانه برای گرفتن مسئولیت فردی و اجتماعی قدم بردارد. این را می توان از همدوشی زنان مبارز کشورمان همپای مردان به گواه آورد؟!