سر طنابی از زمین بیرون زده است و هر چقدر آن را میکشیم چیزی بیرون نمیآید. ما روی زمین ایستادهایم و زمین را میکشیم. کار بیهوده یعنی این!
بخشی از جامعه ما با ارزشهایی میجنگد که خود با آن زندگی میکند. چیزی را نفی میکند که خود از آن لذت میبرد. آشکارا علیه چیزها و کارهایی صحبت میکند که خود در پنهان از آن چیزها استفاده میکند و آن کارها را انجام میدهد. مسئله بر سر ریا و دروغ و پنهانکاری تحمیل شده از ایدئولوژی حکومتی به جامعه نیست؛ مسئله بررسی روش زندگی شماری از نسل جوانی است که رفته رفته در حال مسلط شدن بر اجتماع ایران هستند.
شمار زیادی از نسل جوان امروز را با لباس زیر بیرون زده از شلوارهای جین، آرایش صورت و مدل موهای عجیب و غریب پسران و مدگرایی، آرایش های غلیظ و دهنکجی به دین حکومتی و سنتهای فرهنگی دختران میشناسند. صحبت مطلقاً بر سر ارزشها نیست. ارزشها ساخته و پرداخته شیوه تولید، مناسبات فرهنگی، جغرافیا و تاریخ یک اجتماع هستند. ارزشها امور تحمیل شده از جامعهاند که میتوانند توسط افراد و حکومتها، خواسته یا ناخواسته، برنامهریزی یا اتفاقی توسط جوامع اخذ و به خود آن تزریق شوند.
اینجا میخواهم از نسل جوانی صحبت کنم که به ویژه در شهرهایی چون تهران به خودرو به چشم وسیله حمل و نقل نمینگرد؛ به همراه سیم کارت اصلی تلفن همراه خود، یک یا چند سیم کارت اعتباری با شمارههای گوناگون دارد؛ بخش عمدهای از هزینههایش خرید لوازم آرایشی- بهداشتی و پوشاک است؛ افزایش قیمت بنزین برایش نه یک مشکل اقتصادی که یک بحران هویتی است؛ ادبیاتش هر لحظه بیشتر به فحشهای «کافدار» تزئین شده است؛ شبنشینی و قلیان با تمباکوی میوهای کشیدن را به کوهنوردی و طبیعت گردی ترجیح میدهد و دخترانش بین سختی استقلال یا امنیت تکیه بر دیگری سرگردانند و مرز بین اوقات فراغت و خود زندگی را مخدوش کردهاند.
ایرانیها در سال گذشته دو میلیارد دلار کالاهای آرایشی مصرف کردهاند. یعنی سههزار و ۶۰۰ میلیارد تومان هزینهای که میتوانست صرف ایجاد اشتغال در ایران شود و حداقل با آن میتوانستیم یک کارخانه تولید لوازم آرایشی با مواد اولیه مرغوب برای تولید لوازم آرایشی که مصرف آنها روبه رشد است احداث کنیم. به این ترتیب میتوانستیم از خروج سالانه دو میلیارد دلار ارز از کشور جلوگیری کنیم و از تراز منفی تجاری ایران بکاهیم.
تاریخ جنون
تاریخاین نسل رو به افزایش را به راحتی میتوان تاریخ جنون نامید. جنون مصرف، جنون لذتجویی، جنون بی تعلقی، جنون شکستن ارزشها، جنون تخریب خود برای انتقام گرفتن از جنون خفقان حکومتی، جنون فریب، جنون فتح بدن، جنون تنانگی، جنون یک بعدی شدن و بدتر از همه جنون فروپاشی اجتماعی.
تاریخاین نسل را تاریخ پسرانی خواهند دانست که فکر میکنند فریب دادهاند و دخترانی که اجازه میدهند چنین قضاوت شوند که فریب خوردهاند. نسلی که به دلایل اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی هیچ چیزی برای پر کردن خلاء خود ندارد. نه موسیقی، نه هنر، نه اندیشه، نه سفر و نه هیچ چیز دیگر برای پر کردن این فضای تهی، اما پر کشش وجود ندارد. به ناگاه دانشگاه و تشکیل خانواده هدف قرار میگیرند. ظرفیت پذیرش رشتههای دانشگاهی از ۵۰۰ هزار به یک میلیون و هفتصد هزار افزایش مییابد ولی از آنجایی که اشتغالزایی در پس آن وجود ندارد دانشگاه دیگر نه سکوی پرشی برای زندگی که برای شماری از جوانان، محلی برای تفریح و خوشگذرانی “مشروع و عرفی” تبدیل میشود.
در طول تحصیل هرگونه فشار مسئولیت و بازخواست از گرده این جوانان برداشته میشود و بینظارت دوران تحصیل مقاطع پایینتر از سوی خانواده و پذیرش رفتارهایی از سوی جامعه که “دانشجویی” نامیده میشوند، زمینه مساعد بروز همه کمبودها و علنی شدن تمام نقایص اجتماعی و نقطه ضعفهای ایدئولوژی حکومتی میشوند.
بعد از آن ورزش عرصهای برای پر کردن خلاء زندگیهای این نسل شد. تعداد باشگاههای ورزشی افزایش چشمگیر یافت و در رشتههای تازه تاسیس جوانان ایرانی به مقام قهرمانی و نایب قهرمانی جهان دست یافتند. اما مدیریت مفتضحانه حکومتی و ورزشی که فقط پرکننده زمان حال بود و با آینده کاری نداشت خیلی زود جذابیت خود را برای این نسل از دست داد و به عرصههایی کشیده شد که در سطور پایینتر توضیح داده خواهد شد.
این نسل رو به افزایش خیلی زود به این نتیجه رسید که میتواند از بدن خود لذت ببرد و همه لذتهای سرکوب شده دیگر را در این لذت باز یابد. ناخودآگاه، این نسل از نوعی اعتراض در عمل خود هم بهرهمند میشد و در اندک زمانی همه عرصههای دیگر در خدمت این کشف جدید قرار گرفت؛ از ورزش تا دانشگاه، از کار تا تفکر همه چیز ابزاری برای بهرهمندی بیشتر از تن خود و تن دیگران شد. تکنولوژی برای خدمت در این عرصه به حضور طلبیده شد و دیری نپایید که حکومت دریافت میتواند با مدیریت این کشش از مهار خارج شده بخش عظیمی از نیروهای اجتماعی این نسل را که با محافظهکاری بیگانه است، بگیرد و از سیستم اجتماعی خارج کند.
در جمع پسران
نمیدانم تا چه حد یک رسانه ظرفیت بازتاب واقعیتهای اجتماعی را دارد. آن هم در مورد موضوعی که برای جامعه تابوی سنگینی محسوب میشود و و همه ما به نوعی قربانی یا پرورش یافته آن هستیم؛ تابوهایی که توسط عده زیادی از افراد اجتماع نادیده گرفته میشوند، اما همچنان در ارتباط با آنان ظاهرسازی میشود.
شاید بهتر است ادبیات و شرح فتح الفتوحات این جوانان را نادیده بگیرم و فقط به این موضوع اشاره کنم که ۹۰ درصد صحبتها در جمعهای دوستانه این نسل، پیرامون سوژههای جنسی و گزینههای موجود برای فرایندی است که اسم آن را «مخ زدن» گذاشتهاند. درآوردن شریکهای جنسی هر کدام از دوستان از چنگشان تبدیل به یک شوخی و ارائه مهارت و برتری شده است که البته تکرار آن از نظر جمع یک ارزش منفی ناپسند به حساب میآید.
آشناییهای کوتاهمدت و سبک رفتاری، به رابطههای “بزن- درو” معروف شده است؛ روابطی که بعد از یک یا چند تماس جنسی به پایان میرسند و البته نقش قربانی در آن – نهاینکه وجود نداشته باشد- هر روز کمتر و کمتر میشود. این روند قربانی ندارد چرا که خودش را بازتولید میکند و مورد پذیرش قرار میگیرد. هر دو طرف رابطه کم و بیش از پایان آن مطلع هستند؛ گرچه شاید در یک طرف آن امید به دیگرگون شدن پایان تکراری این روابط هنوز وجود داشته باشد.
شمارههای موبایلی که دست به دست مبادله میشوند، بخشیده میشوند و یا تعویض میشوند. مشخصات جسمی، مدل ماشین، دانشگاه و رشته، محل سکونت، شغل پدر، باکره بودن یا نبودن صاحبان آنها معیار انتخاب این شمارهها است. این شمارهها متعلق به کارگران جنسی نیستند بلکه متعلق به نسلی هستند که جز تن خود و لذت همتنی هویت دیگری در جامعه و زندگیاش ندارد.
در جمع دختران
گرچه پسران فکر میکنند که آنان را فریب میدهند، اما دختران بهتر از پسران بر کلیت این مسئله اجتماعی واقف هستند. آنها به این بازی وارد میشوند و برای خروج از آن هم برنامه دارند. ممکن است برنامه آنها با موفقیت همراه نباشد و در بازی حل شوند، اما به هر حال فکر کردن به مکانیسم خروج از این بازی نوعی تکامل است که در پسران کمتر از دختران دیده میشود.
شمار زیادی از دختران نیز قادر به فریب پسران هستند. وقتی دخترها میدانند، یا اگر نمیدانند در اثر انتقال تجربه دیگر دختران و کسب تجربه مستقیم، از خیانتها و بوالهوسیهای پسران در قالب ارتباطهای متعدد جنسیِ “همزمان” مطلع هستند، چرا آنها چنین کاری نکنند؟
در بین یکی از سوژههایی که مورد تحقیق قرار دادم دختری به صورت همزمان با ۱۹ پسر ارتباط داشت؛ که البته با پسرانی که همزمان با چهار، پنج دختر ارتباط جنسی دارند و هر دو هفته یا یک ماه شریکهای جنسی خود را تغییر میدهند تفاوتی ندارد. نمیدانم باید اسم این روابط را روابط عاطفی گذاشت یا چه چیز دیگر. او فقط با یکی از این پسرها سکس میکند و با نمایاندن خود به عنوان یک انسان معتقد به اصول مذهبی از ارتباط جنسی با ۱۸ پسر دیگر سر باز میزند. گرفتن شارژ تلفن اعتباری، خرید لباس، گرفتن کادو، مسافرت رایگان، استفاده از تفریحات پرهزینه مانند کارتینگ و پینت بال، تامین هزینههای دانشگاه تا پرداخت اقساط ماشین و غیره، نمونههایی از دلایلی هستند که دخترها برای ایجاد ارتباطهای پر ریسک بیان میکنند.
استادی در فریب در بین دختران و پسرانی که روابط متعدد و همزمان با جنس مخالف دارند به حدی است که حتی راهکارهای مقابله با گافهای مرسوم در این نوع روابط هم از قبل موجود است. وقتی پیامکی که با اسم اشتباه آغاز شده است برای یکی از طرفین متعدد این نوع رابط فرستاده میشود لزوماً نباید کار به فاجعه یا مسلم شدن خیانت یا ارتباط همزمان تلقی شود: “این را برادر/ خواهر کوچکتر من برای دوستش ارسال کرده است. خودش خط تلفن ندارد. پدرم/ مادرم موبایلش را از او گرفته است.» این راهکاری است تجربی که وقتی به عنوان یک گفتوگوی دوستانه و برای خنده تعریف شده است در ذهن دوستان به عنوان یک “درس” درج شده است.
نتایج
تاکید دارم مسئله مطرح شده در بالا نمیتواند یک ریشه مستقل و جدا از روابط اجتماعی داشته باشد و نتایج منفی آن هم بیشک فقط زاده مستقیم خود این مسئله اجتماعی نیستند.
از وضعیت اقتصادی جامعه تا خفقان حکومتی، تا افزایش ضریب نا امیدی مردم ایران، تا احساس عدم امنیت و نبود هیچ عامل پرکنندهای برای زندگی و یا جایگزینی برای تفریح و لذت بردن (که امروزه از حقوق مسلم انسانها محسوب میشود و حتی در بعضی از کشورها در قانون اساسی آن کشور هم درج میشود)، تا رشد یافتن در شرایط جنگ یا رشد یافتن در جامعهای که اکثریت آن را افراد تجربهکننده یک جنگ وسیع و طولانی تشکیل میدهند، تا بودن در خطر جنگ و از بین رفتن تمامی روحیات فرهنگی و اجتماعی (اعم از مترقی و ارتجاعی) با تیغ دین و به نفع دین از جمله عواملی هستند که تقویتکننده این مسئله اجتماعی و شریک در تبعات آن هستند.
سقوط آزاد آمار ازدواج، افزایش آمار طلاق، افزایش سقط جنین، افزایش آمار خیانت در روابط زناشویی، قتلهای ناموسی، اعمال خشونت فیزیکی و روانی علیه زنان، اعمال خشونت روانی علیه مردان، عدم تعادل در اثر آسیبهای روحی فرزندان خانوادههای درگیر این مسئله یا خانوادههای تشکیل شده از دل این نوع روابط از جمله معضلات اجتماعی هستند که این عامل به صورت مستقیم و غیر مستقیم روی آنها تاثیر میگذارد.
یکی از مخربترین پیامدهای این مسئله اجتماعی گرایش به ماجراجویی جنسی است که در بستر فانتزیهای یک جامعه به شدت در معرض سانسور، به سرعت به مرحله اعمال خشونت به خود یا دیگری در مرحله سکس تبدیل میشود (میرسد/ جهش میکند). این موضوعی است که خود در بستر عدم آموزش یافتن کودکان در همه زمینهها، ترویج بازیهای کامپیوتری، شبکههای ماهوارهای تبلیغکننده کشتی کج و فنون رزمی، نداشتن صنعت سینمای بومی و رواج خشنترین و جنسیترین کالاهای تولید شده در صنعت سینمای هالیوودی در میان مردم (که بدون قوانین طبقهبندی در اختیار همه اقشار سنی قرار میگیرد)، حداقل تبعاتش ترویج خشونت در بین عوامل و خودکشی در بین روشنفکران در اثر پوچی به انتها رسیدن در هر دو گروه است. باز تولید دوباره مردسالاری در جهانی که سعی در زدودن این روابط دارد، پیآمد قطعی ترویج این خشونت لوکس و اجتماعی است.
هدفاین نوشته سیاه نمایی نیست
مسلماً بررسی یک مسئله اجتماعی در ایران ربطی به این ندارد که «شعر حافظ قشنگ است». در این نوشته صحبت از تبدیل شدن ارتباط جنسی، نه به عنوان یک تفریح یا حتی شغل، که «محور» و «متن اصلی زندگی روزمره» نسلی است که قرار است ستون اصلی جامعه ایران باشد و در یکی از بحرانیترین اوضاع بینالمللی تاریخ خود را از کانون بحرانهای بینالمللی خارج کند و جامعه را حداقل یک قدم در مسیر تکامل خود به جلو ببرد.
توجه کنید که حتی نیروهای سیاسی جوان داخل ایران و پناهندگان جوان خارج ایران هم از آن مستثنی نیستند. با اندکی تحقیق میتوانید به روابط «جایگشتی» در کلونیهای سیاسی ایرانی پیببرید. این مسئله حتی در بین نخبگان این نسل به شکل و شمایل دیگر اما با همین محورها برقرار است. نباید فراموش کرد که این آگاهی انسان نیست که هستی اجتماعی او را میسازد، بلکه این تعینهای زندگی اجتماعی انسانهاست که افکار آنان را شکل میدهد. از این روابط اجتماعی در نهایت چه افکاری و چه “شیوه”، “روش” و “هدف” مبارزاتی میتواند استخراج شود؟
این نوشته ادعای قطعیت ندارد چرا که خود را علیه قطعیتهای موجود قرار داده است. صحبت از یک فرد یا یک گروه از افراد در میان نیست. صحبت بر سر یک مسئله اجتماعی گسترده است؛ مسئلهای اجتماعی که از خودرو لوکس، مارک لباس، فلسفه و تریبون و زنان و غیره یک کارکرد مشترک استخراج میکند و هرگونه پرداختن جزئی به آن مردود است. این نوشته دغدغه حفظ خانواده را ندارد.
این نوشته فقط حاوی یک سئوال بزرگ است: “سرنوشت جامعه ایران با این نسل جوان به کجا خواهد انجامید؟”