خدیجه مقدم از مادران کمپین، عضو فعال مادران صلح از بنیادگذاران تعاونی زنان خودسرپرست، در روز سه شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۶ بازداشت و به سلول انفرادی برده شد. طبق خبر تارنمای “تغییر برای برابری”، این فعال حقوق زنان، نحوه دستگیری و برخورد نیروهای امنیتی با خود را چنین توضیح داد: “ساعت ۱۱ صبح در آپارتمان مان را زدند. من در خانه تنها و مشغول صحبت تلفنی با خواهرم بودم در حالی که هنوز لباس خواب برتن داشتم. از چشمی در، زنی را دیدم. در را نیمه باز کردم. در پاسخ به من اعلام کرد که مامور هستند، از ایشان کارت شناسایی و حکم خواستم اما دو مرد و یک زن با هل دادن در به زور وارد خانه شدند و چنان حمله کردند که نتوانستم هیچ مقاومتی بکنم. حتی برای ورود به ساختمان هم از در پارکینگ آمده بودند! خواهرم هم که از طریق تلفن صدای مرا شنیده بود به سرعت خودش را رساند. رفتار بد و زننده ای داشتند بعد از اعتراض های من و حدود بیست دقیقه جرو بحث، بالاخره حکم را نشان دادند. به من گفتند تا حالا ۵ بار آمده ایم و نبودی در حالی که من تمام مدت به دلیل بیماری همسرم در خانه بودم. به آنها گفتم تا من با خود بازپرس که این حکم را امضا کرده حرف نزنم با شما نمی آیم و داد هم زدم تا همسایه ها شاهد باشند که مرا می برند تا این که راضی شدند که تلفن کنم.”
یک مرد جوان دانشجو که با کمپین یک میلیون امضا همکاری می کند در همین رابطه به [شهرگان->http://www.shahrgon.com] گفت “نمی دانم بر سر این ممکلت چه آمده. برخوردی که با این زن منحصر به فرد شده غیر قابل فهم است. خانم مقدم در هر جای دیگر دنیا با قدردانی های بیشمار مواجه می شد اما در کشور ما رفتار با او از برخورد با دزدان و شروران بدتر است. آخر چرا سنگ ها بسته و سگ ها را رها کرده ایم”
حکایت از خانم خدیجه مقدم فراتر می رود. چند ماه پیش مادر روناک صفارزاده نیز توسط ماموران مورد ضرب وشتم قرار گرفت. روناک نیز به جرم جمع آوری امضا برای خواست برابری حقوقی زنان، دستگیر شده بود. هانا عبدی و روناک صفارزاده همچنان در استان کردستان در زندان به سر می برند.
پروین اردلان زن جوانی که به پاس تلاش هایش در راه مبارزه ای مسالمت آمیز برای نیل به برابری حقوقی زنان در ایران، به دریافت جایزه حقوق بشری الاف پالمه نائل شد، در سالهای گذشته همواره در راه دادگاه و احضار و زندان بوده است. دریافت جایزه اخیر نیزبهانه دیگری شد تا بار دیگر او احضار و ممنوع الخروج شود و مورد بازخواست های مکرر قرار بگیرد.
پرس وجو در باره آخرین اخبار از وضعیت خانم خدیجه مقدم و همچنین در باره چگونگی وضعیت حقوقی خانم اردلان، بهانه ای شد تا شهرگان در گفت وگو با پروین اردلان به بررسی شرائط جنبش زنان و بویژه کمپین یک میلیون امضا در ایران بپردازد.
در طول گفت وگو از وضعیت بیماری ام.اس که خانم پروین اردلان به آن مبتلا است، سوال کردم. گفت که نمی خواهد در آن رابطه صحبت کند. او توضیح داد آن بخش از دستگاه قضایی و امنیتی که هم وغم خود را وقف جلوگیری از تلاش های قانونی زنان کرده است سعی می کند تا از نقاط ضعف فعالان حداکثر بهره را ببرد و او نمی خواهد با صحبت در این باره، به آنها کمک کند.
خانم پروین اردلان از آخرین وضعیت خانم خدیجه مقدم چه اطلاعاتی در دست است؟
امروز با آقای خسروشاهی، همسر خانم مقدم برای پیگیری کار رفتیم. بر اساس پیگیری های انجام شده توسط همسر خانم مقدم، به نظر می آید که ایشان حدود یک هفته در بازداشتگاه می ماند. او در بازداشتگاه وزرا است که اصلا شرائط خوبی ندارد. من نیز وقتی همراه با فعالان دیگر در سیزده اسفند [۱۳۸۵] دستگیر شدم در آن بازداشتگاه بودم و شرائط آن را می شناسم. البته خودش نیز در فرصت کوتاهی که داشت به همسرش گفته بود که، در یک سلول انفرادی نمورو سرد و کم نور که گویا بخشی از قسمت قدیمی زندان وزراست، به سر می برد و از حداقل امکاناتی که حتی در زندانهای دیگر موجود است برخوردار نیست و به همین دلیل به وضعیت زندان اعتراض دارد. علاوه بر این، باز هم با اتکا به گفته های خود ایشان می دانیم که برخورد ماموران در هنگام دستگیری خیلی بد بوده است. آنقدر برخورد بد بوده که خانم مقدم ترسیده که نکند اینها اوباش و دزد و آدم کش باشند که به خانه او حمله کرده اند. به هر حال برخوردها بسیار رعب انگیز بوده است. در دادگاه بازپرس پرونده از او می خواهد که لیست افرادی را که به خانه او به میهمانی می روند ارائه دهد، پاسخ خانم مقدم این بوده که از نظر اخلاقی این عمل را صحیح نمی داند و نام کسی را ارائه نمی دهد. در مقابل بازپرس گفته بود که او سرانجام مجبور خواهد شد اسامی را بدهد. به نظر من این برخورد پشندیده ای نیست. آن هم با یک زن که سن و سالی از او گذشته و تمام عمر خود را صرف کمک برای بهبود زندگی دیگران کرده است.
به عنوان یک همکار چه تصویری از خانم خدیجه مقدم دارید؟
او یک شخصیت چند وجهی است. همچون منشوری است که از هر سوی نگاه کنید تلالوی انسانی در او می بینید. به عقیده من او خود منشور زیبایی است. من گرچه از سال ها پیش او را می شناسم اما فقط به واسطه کمپین بود که بیشتر به او نزدیک شدم و در موقعیت شناختمش چون بر این باورم که آدمها را در موقعیت باید شناخت نه به واسطه برداشت های ذهنی زشت و زیبایمان از آنها. دغدغه های او انسانی هستند. مهربانی هایش نامحدودند. محبت و دوستی اش خالصانه است. اهمیت وجود چنین شخصیتی برای حرکت هایی همچون “کمپین” و یا جنبش های مشابه که نیازمند همراهی، همدلی و همبستگی هست ، به نظر من حیاتی است. وجود خدیجه و دیگر زنان و مادران و فضایی که ایجاد می کنند، همیشه باعث دلگرمی همه ما بوده. فکر می کنم او یک وزنه برای جنبش و یک تکیه گاه برای اعضای آن است. عدالت خواهی از دغدغه های اصلی او است. صبر و تحمل او در مقابل مخالفت خیلی بالاست. بویژه امروز که هزار مصلحت طلبی نابجا به زنجیرهای خودساخته تبدیل شده اند، و حتی به مصلحت خود فکرکردن، از این طرف و آنطرف تبلیغ می شود، ویژگی هایی شخصیتی و رفتاری خدیجه بیشتر برجسته می شوند. برای من او زن بزرگی است و خوشبختانه تعداد این زنان رو به افزایش است. انگار این جنبش روز به روز خدیجه های بیشتری می زاید.
بسیاری از فعالان “کمپین” جوانترها هستند. خانم خدیجه مقدم با بیش از سی سال تجربه فعالیت به نسل اول تعلق دارد رابطه او با نسل جوانتر چگونه است؟
این یکی دیگر از برجستگی های اوست. به راحتی با جوانترها رابطه برقرار می کند. مدتی پیش وقتی که به من گفتند که جایزه الاف پالمه را برده ام نمی دانستم خوشحال باشم یا غمگین. هنوزخبر آن رسما اعلام نشده بود خب ما عادت نکردیم که تقدیر شویم بلکه بیشتر یا مورد نقد قرار گرفته ایم یا محاکمه شده ایم. از طرف دیگر نمی دانستم چگونه این خبر را با دوستانم در کمپین در میان بگذارم، فکر می کردم خیلی از دیگر دوستان و فعالان جنبش زنان هم شایسته دریافت چنین جایزه ای هستند چون هریک از ما بازوی این تلاش جمعی هستیم. موضوع را با خدیج درمیان گذاشتم. انگار دنیا را به او داده اند، گفت حقت بود. خوشحالی او از صمیم قلب بود و بدون ریای تهوع آور امروزی ما. گفت که این برای همۀ دوستان یک افتخار است و بعد شادی کودکانه او بود که هر روز زنگ می زد و می پرسید بلاخره اعلام رسمی شد یا نه؟ پس من کی بگم خوشحالم؟ نمی دانید چقدر نیرو گرفتم. نسل جوان تر کمپین هم با او راحت هستند. هربار که بچه ها را می گیرند یا مشکلی پیش میاید یکی از کسانی که همه یادش می افتند خدیج هست. خانه اش هم همیشه در اختیار همه ماست. وقتی می گوید کمپین شده همه زندگی من، راست می گوید. از این آدم ها کم داریم و باید قدرشان را بدانیم.
همسر خدیجه امروز گفت، به دستان همسر من باید به جای دستبند، بوسه بزنند. و من این حرف را با تمام وجودم تصدیق می کنم.
بگذارید کمی به وضعیت خودتان بپردازیم. الان درگیری های قضایی شما در چه وضعی است؟ آیا مسائلی که بعد از دریافت جایزه الاف پالمه برایتان بوجود آمد، همچنان ادامه دارد؟
بله. بعد از اعلام رسمی خبر جایزه یک احضاریه دریافت کردم و به دادگاه رفتم. بازپرس پرونده حضور نداشت. بعد از آن دیگر احضاریه ای دریافت نکردم پس دلیلی نداشت که دوباره مراجعه کنم. اما همانطور که می دانید در فرودگاه جلوی مرا گرفتند و بقیه ماجرا را هم می دانید. بالاخره اواخر اسفند دوباره یک احضاریه آمد. من در فروردین ماه دوباره به دادگاه رفتم. به من گفته بودند که یک پرونده باز دارم. در هنگام حضور در دادیاری ویزه امنیت دادگاه انقلاب قاضی سبحانی، اتهام تبلیغ علیه نظام به من تفهیم کرد. دلیل ان نیز فعالیت من در سایت “زنستان” و “تغییر برای برابری” عنوان شد. من به سوالات آنها پاسخ دادم. برخی از سوالات آنها به انعکاس خبرهای بازداشت و زندان روناک و هانا و همچنین ماجرای کارگاه آموزشی در خرم آباد مربوط بود. آقای سبحانی تلاش می کرد به من بقبولاند که کارهای “کمپین” به نوعی جنبه سیاسی دارد. اما من به او گفتم که موافق نیستم و دلائلم را توضیح دادم. اعلام کردم که تمام بحث ما بر روی برابری خواهی حقوقی است و مسئولیم که برای آزادی مدافعان حقوق برابر و حقوق زنان تلاش کنیم. من در آن جلسه گفتم که در حال حاضر از سوی چند کشور دعوت شده ام و پرسیدم که در رابطه با پاسپورتم چه می توانم بکنم. بازپرس پرونده از من خواست دعوت نامه را به او نشان بدهم و قول داد که اگر دعوتنامه موردی نداشته باشد، مشکل را حل می کنند. من دعوت نامه را همراه نداشتم.
دیرتر چه شد؟ بالاخره دعوت نامه را به آقای سبحانی نشان دادید؟
دلیلی برای نشان دادن دعوت نامه نمی دیدم. با وکلایم هم مشورت کردم. خب، ما برای مسافرت به برخی کشورها با محدودیت قانونی روبرو هستیم اما از آن موارد که بگذریم هر شهروند آزاد است بنا به میل و اراده خود مسافرت کند و قرار نیست برای هر مسافرت اجازه دادگاه را کسب کنیم. بنا به مشورت با وکلا من در خواست کردم تا گذرنامه ام به من بازگردانده شود. اگر ضبط گذرنامه بر اساس پرونده جاری بوده پس ادامه ضبط آن پایه قانونی ندارد چرا که بازپرسی و حتی تفهیم اتهام انجام شده است. علاوه بر این، من قبلا هم پروندۀ بازداشته ام و سفر هم کرده ام و به همین دلیل فکر می کنم حتی ممنوع الخروجی ام هم بیش از هر چیزی به خاطر ممانعت از سفر برای دریافت جایزه بود و مبنای قانونی برایش وجود نداشت. بنابراین امروز به دادیاری ویژه امنیت مراجعه کردم تا درخواستم را تحویل دهم. قاضی سبحانی از من دوباره سراغ دعوت نامه را گرفت. من هم گفتم نیاورده ام زیرا که پایه قانونی برای ارائه دعوت نامه به دادگاه وجود ندارد، اگر بخواهم این کاررا بکنم در آن صورت برای هر سفری که می روم باید از شما کسب تکلیف کنم. ایشان هم گفتند قرار بود دعوت نامه ات را بیاوری، دیر آمدی ماهم کیفرخواست را صادر کردیم. دیگر باید از طریق دادگاه پی گیری کنید. گفتم چگونه، گفتند هفته آینده تماس بگیرید بگوییم کدام شعبه رفته است و بعد به شعبه مربوطه مراجعه کنید. خب نتیجه به اصطلاح “عدم همکاری” با آقایان را گرفتم!
به هر حال من انجام مسافرت را حق خود می دانم و به دعوت هایی که از من شده نیز پاسخ مثبت داده ام، هفته آینده دوباره به دادگاه می روم و در خواست دریافت گذرنامه را مصرانه مطرح می کنم.
آیا مشکلات قضایی که پیش آمده علاوه بر محدودیت برای خروج از کشور، باعث وقفه در برنامه های روزمره در زندگی شخصی و اجتماعی شما شده است؟
واقعیت این است که ما در میان محدودیتها حرکت می کنیم. به غیر از ممانعت از سفر، این ماجرا برای من محدودیت های شخصی بوجود نیاورده است و تازه نکته دیگر این است که من به لحاظ شحصی نیز تمایل خاصی به مسافرت به این کشور و آن کشور ندارم. اما آنچه مسلم است هر سفری برای فعالان جنبش زنان و حتی دیگر جنبش ها می تواند به مثابه ارتباط بیشتر و غنای بیشتر جنبش باشد اما می بینیم هر بار از سفر فعالان زن به نوعی ممانعت می شود.
در ادامه صحبت ها می خواهم کمی به شرائطی بپردازیم که “کمپین یک میلیون امضا” و کلا جنبش زنان در آن قرار دارد. آیا با این گزاره که در دو – سه سال اخیر فشار بر این بخش از جنش مدنی در ایران بطور روزانه افزایش پیدا کرده است موافق هستید؟
بله. جنبش روز به روز پیشرفت کرده و در نتیجه آن آگاهی ها بالا رفته. این به نوبه خود در عقلانی تر شدن حرکت ها تاثیر داشته و حرکت های صحیح تر خود بر تعمیق و تثبیت جنبش تاثیر گذاشته اند. این سیکل رضایت بخشی است که در سوی دیگر بخصوص در کشورهایی که مقابله با جنبش های مدنی در دستور کار قرار دارند، افزایش فشارها را دامن می زند. آزادی تشکیل نهادهای مدنی از سازمانهای حقوق زنان و کودکان تا اتحادیه های کارگری و احزاب و سازمانهای سیاسی و همچنین آزادی مطبوعات و کلا آزادی بیان از مولفه ای جامعه مدنی هستند. به نظر می اید که در جامعه ما، در غیاب نهادهای مدنی از یک سو و گسترش خواسته های مدنی از سوی دیگر، رشد و گسترش جنبش ها فزونی یافته است. ظاهرا جبر حرکت اجتماعی بر این مبنا است که وقتی از شکل گیری آنها جلوگیری می شود و فعالان این زمینه ها را با انواع و اقسام فشارها روبرو می کنند این به نوبه خود سبب پختگی وتعمیق حرکت ها می شود. یعنی وقتی جامعه در طلب حقوق و آزادی های مدنی به درجه ای از پختگی می رسد دیگر حتی فشارها هم خود به پیشرفت آن کمک می کنند حتی اگر به طور مقطعی در پیشرفت تکنیکی این یا آن پروژه مشخص وقفه بوجود بیاورند.
تقریبا یک سال و نیم از آغاز “کمپین یک میلیون امضا” می گذرد. امروز گستردگی آن را چگونه می بینید؟
تلاش برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان سابقه ای بیش از صد سال دارد و با انقلاب مشروطه هم سن است. اما ما در چند سال اخیر و بویژه از “کمپین” به این سوی شاهد کیفیت نوینی در گستردگی این درخواست هستیم. طبیعی است که این در یک بستر اجتماعی در عرصه داخلی و جهانی معنا پیدا می کند. کمپین با این حرکت وجود قوانین زن ستیز را در گستره ای ملی و بین المللی طرح کرده است. در این مدت “کمپین” به خاطر تمرکز جدی بر روی قوانین تبعیض آمیز، به سبب روش هایی که به کار گرفت، بویژه برخورد و توضیحات چهره به چهره و شیوۀ آگاهی بخش آن به طور تصاعدی گفتمان حقوقی را در جامعه ما گسترش داده است. به نظر من این دستاورد کوچکی نیست. به هر حال پیش شرط حرکت آگاهی است. من مطمئن هستم “کمپین” از این زاویه موفق بوده است. در آغاز ما در کوچه و خیابان و چهار راه و میهمانی و غیره به جمع آوری امضا مشغول شدیم. هیچ مانعی وجود نداشت. اما این زمان کوتاه بود. به سرعت محدودیت ها آغاز شده و بر حجم آنها افزوده شد. الان بحث های ما در این راستا است که جمع آوری امضا به عنوان یک ابزار خوب برای آگاهی بخشی عمل کرده و این آگاهی بخشی وسعتی بیش از میلیون به خود گرفته است. به برنامه های انتخاباتی مجلس هشتم نگاه کنید. علاوه بر اصلاح طلبان بخشی از اصولگرایان هم رفع بعضی تبعض ها را در برنامه خود قرار داده بودند. گذشته از اینکه گروه های سیاسی تا چه حد در شعارهای خود و پیگیری آنها جدی هستند یا خیر، این امر نشانگر گستردگی بحث ِ نیاز به تغییر قوانین است.
طبیعی است که گستردگی بحث مذکور تنها در نتیجه کمپین یک میلیون امضا نبوده است. آیا تخمینی دارید که کمپین تا چه حد در این عرصه موثر بوده است؟
نمی توانم در این رابطه آمار درصدی ارائه بدهم اما می دانم که کمپین تاثیری بزرگ داشته است. من معتقدم ما با کمپین، گفتمان برابری خواهی [حقوقی زنان] را وارد جامعه کردیم و طبیعی است که یک گفتمان که وارد جامعه می شود در بخش های مختلف آن گسترده می شود و اگر قابلیت داشته باشد در همه جا ریشه می دواند. به عنوان مثال در سالهای گذشته این دانشجویان دختر بودند که به تبعض در رشته های تحصیلی اعتراض می کردند اما امسال پسران دانشجو به اعتراضات دختران پیوستند و آنها هم با این تبعیضات مخالفت می کنند و برابری در سهمیه بندی جنسیتی را خواستار می شود. علاوه بر آن در تلاش های صنفی نیز خواسته های ویژه زنان جایگاه مشخص تری پیدا کرده است. به نظر من کمپین یک روش و یک الگو بوده و هست و از این زاویه تاثیرگذاری آن قابل توجه است
آیا تخمینی در باره تعداد امضاهای جمع آوری شده وجود دارد؟
خیر. هنوز خیلی از دوستان کمپین امضاهای جمع آوری شده را ارائه نداده اند. علاوه بر آن همانطور که می دانید این یک پروژه دوساله است. امیداوریم در پایان زمان پروژه کمیته مستند سازی کمپین گزارش مشروحی در این رابطه ارائه دهد.
آیا با توجه به گستردگی حرکت ممکن است امروز به هدف یک میلیون امضا رسیده باشید؟
تخمین های ما با توجه به شرائطی است که در آن کار می کنیم. به طور مشخص، تصور کنید فردی که روزانه به طور مثال بیست امضا جمع آوری می کرد. الان زیر این تعداد امضا جمع می کند. به هر حال محدودیت ها و فشارهای روزافزون در روند جمع آوری امضا ها، تاثیر خود را گذاشته است و این روند را کند کرده است. معنی این حرف این نیست که ما دیگر به مجامع عمومی نمی رویم بلکه برای کاستن از هزینه ها مجبوریم محتاطانه تر عمل کنیم و برای جمع اوری امضا ابتدا محیط سنجی هم بکنیم.
شما تقریبا ۱۵ سال پیش وارد تلاش های اجتماعی شدید و بالا و پایین های فعالیت ها را دیده اید. روند جنبش زنان در این پانزده سال گذشته را چگونه ارزیابی می کنید؟
من در سال ۱۳۷۰ کار روزنامه نگاری را آغاز کردم و بعد از یکی دو سال وارد تلاش های اجتماعی و از جمله عرصه حقوق زنان شدیم. آن دوره تازه از دانشگاه بیرون آمده بودم. سخت گیری های دهه شصت رو به کاهش بود. حکومت داشت تحمل بیشتری در رابطه با حرکت های اجتماعی از خود نشان می داد. از این طرف هم نسل جوانی پا به عرصه جامعه می گذاشت که خواسته های خود را داشت. افزایش فضا های فرهنگی مثل فرهنگ سراها، که جایی برای ارتباطات بیشتر بود، امکان جلب جوانان را فراهم می کرد. به خاطر می آورم که کارم در نشریه “آدینه” و “زنان” سبب شد تا بحث های حقوق زنان برایم جذاب تر بشوند و از دیدگاه جدیدی به آنها نگاه کنم.
ما در آن موقع در این باره صحبت می کردیم که بحث زنان را مطرح کنیم، اما بیشتر آزادی های اجتماعی مورد توجه ما قرار داشت. به تدریج شرائطی بوجود آمد که به هم نزدیک شدیم و اجتماعات گوناگونی را شکل دادیم که جمع های دانشجویی، گروه کتاب خوانی، مراجعین یک فرهنگ سرا و از این قبیل را شامل می شد. این دوره در حقیقت دوره ارتباط بود. جمع های کوچک و خانگی زنان به آهستگی از خانه ها خارج شده و ارتباطات اجتماعی زنان با یکدیگر گسترش می یافت. این دوره ای بود که تجربه فعالیت در فضای عمومی برای زنان و جوانان فراهم شد.
مرحله بعد با آغاز بحث اصلاح طلبی و جامعه مدنی همزمان بود. در همین دوران شکل گیری سازمانهای مدنی در سطح داخلی و از منظر جهانی توجه به ان.جی.او ها کیفیت جدیدی به خود گرفت. من به عنوان فعال جنبش زنان در این مقطع تجربیات خوبی کسب کردم. در عین حال جنبش زنان در همین دوران توانست به هویت یابی، خواست یابی و پیدا کردن خود و اینکه چه می خواهد بپردازد. به تدریج در سالهایی که در پی آمد تلاش های زنان از عرصه اجتماعات و ان.جی.اوها به عرصه عمومی تر کشیده شد و شکل جنبشی به خود گرفت.
امروز جنبش را در چه مرحله ای می بینید؟
به نظرم بیش از همه در مرحله غیرایدئوژیک شدن، حرکت به سمت تدوین و تعریف مشخص خواست های جنبش و گسترش ارتباط با دیگر جنبش ها، به ویژه از منظر گسترش گفتمان برابرخواهی بین زن و مرد، عدالت خواهی و تبعیض ستیزی است. در واقع توجه به مولفه برابرخواهی به منزله حلقه ارتباطی جنبش زنان با دیگر جنبش ها هست و این خود نشانگر رشدی چشمگیر و آینده ای امیدبخش و درخشان است. می خواهم بگویم اگرقبلا ارتباط جنبش ها با جنبش زنان از هر دوسو جنبه حمایتی داشت اکنون جنبه مشارکتی دارد. اکنون نمی توان مدعی فعالیت در یک جنبش مدنی بود اما به حقوق زنان و مطالبات زنان بی توجه ماند، یعنی توجه به مسائل زنان به ضریب مدنیت یک جنبش تبدیل شده است. اگر در گذشته می بینیم که منافع زنان قربانی اولویت بندی های سیاسی گروه ها و حکومت ها می شود و درحاشیه می ماند اکنون دیگر نمی توان این ترس و واهمه را گسترش داد که توجه به خواسته های دیگر جنبش ها مسائل زنان را به حاشیه می برد، چون نقد مداوم وحضورمداوم گفتمان برابرخواهی در این جنبش ها در مقابل آن مقاومت می کند. من این را مدیون جنبش زنان، طرح مصرانه مطالباتش، و نقش بی تردیدش در دمکراتیزه کردن این جنبش ها از طریق ضدیت با نگرش ها و کنش های مردسالارانه در این جنبش ها می دانم.
چه چیزی می تواند شما را یعنی این جنبش را متوقف کند. منظور من این است که خطر اصلی که جنبش را تهدید می کند چیست؟
به نظرمن در حال حاضر تداوم حرکت برابرخواهانه و عدالت خواهانه در جنبش زنان رمز مانایی این جنبش است و هراقدامی که برای شکست این تداوم به کار بیاید تهدیدی برای جنبش محسوب می شود. سرکوب های پی در پی، بازداشت های مداوم، واهمه سازی های امنیتی، تفرقه افکنی میان گروه های فعال در جنبش زنان، خودی و غیرخودی کردن های متنوع و رنگارنگ و ثنویت گرا و ایدئولژیک …از جمله این تهدیدهاست. یکی از بزرگترین تهدیدها به نظرم امنیتی کردن فضای فعالیت این جنبش است تا شکاف بین فعالان جنبش و عرصه فعالیت را برای کنشگران جنبش تنگ تر کنند. چیزی که باید در برابر آن مقاومت کرد. بازداشت خدیجه مقدم را من از این نوع تهدیدها می دانم، البته تهدیدهایی که خود نشانه واهمه از این جنبش هم هست.
به هر حال جنبش زنان روزهای خوش و دوران های سخت را پشت سر گذاشته و می گذارد و ما موظف هستیم به نحوی حرکت کنیم که پیشرفت آن در یک حرکت مداوم، به سوی آینده تضمین شود.
گفتگو :حسرو شمیرانی