در رابطه با مصاحبه پرویز ثابتی / شریفه بنی هاشمی

مدت ها بود که مسئله کتمان یا تحریف تاریخ ذهنم را به خود مشغول کرده بود تا این که مصاحبه آقای پرویز ثابتی را در برنامه افق صدای آمریکا شنیدم و نامه ای که زندانیان سابق در رد نظریاتش نوشتند که خودم هم جزو امضاء کنندگانش بودم!

می دانم که در هر نگاهی قسمتی از واقعیت را می توان دید و برای هرچه بیشتر نزدیک شدن به تاریخ اجتماعی واقعی هر ملت باید از دل همین نگاه ها؛ مقاله، مصاحبه، رمان تا فیلم و خبر و… هرچند نارسا و خیلی اوقات تحریف شده، واقعیت ها را بیرون کشید و به مانند پازلی کنار هم قرارشان داد ولی گاه و یا اغلب متأسفانه این واقعیت ها بخصوص در مورد تاریخ چپ ایران که از هر طرف مورد هجوم قرار گرفته، نه تنها تحریف بلکه کتمان می شود. این که هر نگاه و نگرشی در جائی اشکال هائی داشته است و باید نقد شود، در این شکی نیست ولی به طور کلی نادیده گرفته شود، که از طرف خیلی ها متأسفانه دارد می شود، این دیگر تحریف و کتمان قسمتی از تاریخ یک ملت است.

تا به حال بارها و بارها در فیلم ها و بخصوص سریال هائی که در جمهوری اسلامی ساخته می شود، این وارونه جلوه دادن ها و سیاه سفید کردن ها را در مورد کمونیست ها و کلن جنبش چپ ایران دیده بودم؛ اولین بار که در فیلم “آب و آتش” فریدون جیرانی، فیلمی فوق العاده خوش ساخت و جذاب دیدم که کارگردان، شخصیت لمپن و جاکشی را که آتیلا پسیانی با مهارت تمام بازی می کند، به طور خیلی ظریف وغیر مستقیم سابقه اش را به یک زندان سیاسی چپ می رساند، فکر کردم خب این می تواند یک اتفاق باشد و هیچ چیز بعید نیست وانگهی یک مورد را که نمی شود تعمیم داد ولی وقتی در سریال “تصویر یک رؤیا” باز هم از آقای جیرانی دیدم که چگونه شخصیت دوخواهر و یک برادر در یک خانواده به صورت واقعن سطحی و مسخره ای، به تمام معنا سیاه و سفید نشان داده می شود وچگونه چهره خواهری که مخالف نظام و سنت های موجود است، بی عاطفه، خشن و عرق خوار ولگردی که فقط عربده می کشد وهمه اعضاء خانواده اش را مورد سوءاستفاده قرار می دهد و…و یا برادر را که به خارج از ایران گریخته و در کشوری اروپائی پناهنده شده، دروغگو، بی کاره و چه و چه وچه نشان می دهد و بلعکس خواهر کوچکتر را که نویسنده است ساده (؟!)، بی آلایش و صادق، زن مطیعی که بین خواهر و شوهرش که مردی مسلمان، فهمیده، دموکرات و از هر نظر بی نقص است، مدام در نوسان است و هر لحظه تحت تأثیر یکی از دو طرف است! که البته چنین شخصیت بی رنگ و مطیعی که قادر نیست به تنهائی و با فکر و نظر خودش تصمیم بگیرد، چگونه می تواند نوسنده ای بزرگ و موفق شود، خود قابل سئوال است و مغایر با یک دیگر، و بعدها با دیدن خیلی از فیلم ها و سریال ها که در وقت و حوصله این مقاله نمی گنجد، متوجه شدم که انگار یک خط فکری مشخصی که قصدش نه تنها کوبیدن و خراب کردن چهره کمونیست ها و کلن چپ هاست که تازگی هم ندارد، بلکه وارونه جلوه دادن و تحریف تاریخ و در موارد زیادی کتمان واقعیت هاست که البته در خیلی از موارد به طرز مضحکی سطحی، مسخره و غلو شده است مثل شخصیت باز هم بی کاره و دائم الخمری که بسیار هم بد بازی می شود، در سریال “نفر ششم” و در بهترین و در صادقانه ترین حالتش در برخورد با چپ ها، سکوت است و نادیده گرفتن آنها.

تا این جا با خودم گفتم خب از فیلم های سفارشی یا اگر خوشبین تر باشیم و بعضی از آنها را سفارشی هم نپنداریم بلکه کمی خودشیرینی کردنی بدانیم برای دریافت مجوز، انتظار دیگری هم نمی شود داشت. ولی بعدها در مصاحبه ها و مقالات متعدد در خارج از کشور از طرف گروه های دیگر مخالف جمهوری اسلامی و یا فعالین اصلاح طلب هم می دیدم و می شنیدم که تاریخ جنبش چپ در ایران، تحریف و یا کلن نادیده گرفته می شود. به طور مثال در تلویزیون بی بی سی فارسی، در برنامه پرگار ۱۰ ژانویه ۲۰۱۲ در مورد دهه ۶۰، از ۴ شرکت کننده جوان، یکی شان که به طور کلی کشتارهای سال ۶۷ و کلن سال های ۶۰ را کتمان و یا درحد چند نفری (درمقایسه با زمان رضاشاه) تقلیل می داد و دیگری (هر دو مرد) تنها از مجاهدین نام می برد و هردو معتقد بودند که کشتار ۶۷ بخاطر قصاص یا انتقامی بود در قبال حرکت نادرست و مسلحانه (فروغ جاویدان) مجاهدین! و با وجود برخورد درست و بجای دو شرکت کننده زن و یادآوری کوتاهی که تمام چپ ها که مجاهدین نبودند، انگار نه انگار که این همه انسان از گروه های کمونیستی هم کشته شده اند! هزاران جوان غیر مجاهد که هیچ برخورد به قول آنها فیزیکی و مسلحانه هم نداشته اند! تازه همان طور که گفته شد این کشتار نه ربطی به فروغ جاویدان مجاهدین داشت و نه مجاهدین دربندهم که کشته شدند، ربطی به فروغ جاویدان!

این نادیده گرفتن و یا وارونه جلوه دادن ها تا آنجا پیش رفت که به تازگی در برنامه افق صدای آمریکا در ۷ فوریه ۲۰۱۲ ، حتی آقای پرویز ثابتی، مهره شناخته شده و سخنگوی ساواک، به خود حق می دهد که منکر کشتار جزنی و ۸ مبارز دیگر را که خود بازجویان شناخته شده ساواک هم به آن اقرار کرده اند و وقیحانه تر از آن منکر حتی شکنجه در ساواک شود! ایشان می گویند من خبر نداشتم! سخنگو و مرد دوم ساواک، منکر شکنجه که برای به قول خودشان تخلیه اطلاعات، مثل آب خوردن در آنجا رایج بود، می شوند، آن هم در روز روشن و درمقابل دید بیش از صدها تن از بازماندگانی که خودشان مورد شکنجه ساواک قرار گرفته اند و هنوز زنده اند و سندی بر این جنایات! به نظر شما این وقاحت محض نیست بر کتمان و تحریف تاریخ! حالا بماند که هر گروه و دسته ای یا هر قدرتی برای پرده برداشتن از جنایاتی در جائی از تاریخ که به نوبه خود خیلی هم خوب است، متأسفانه شروع می کند این پرده را بر قسمتی دیگر از تاریخ که دست خودش درکار بوده انداختن و قسمتی از واقعیت را استتار یا تحریف کردن و تقصیر را به گردن دیگری انداختن! انگار اصل به جای پیدا کردن و برملا کردن واقعیت ها و از این طریق راه حلی برای آینده یافتن، شده است خود را از هر تقصیری مبرا کردن به قیمت هر دروغ و کتمان کردن واقعیاتی که مثل روز روشن و عیان است و حتی بر خواجه حافط شیرازی نیز پنهان نیست!

و این بازی “کی بود کی بود من نبودم” انگار شده است دور تسلسلی که پرده بر تمام واقعیت ها و گذشته ها کشیده و مانع تجربه آموختن از گذشتگانمان شده و ما را همیشه در همان نقطه شروع نگه داشته است!

از آدم های معلوم الحالی چون پرویز ثابتی جز این هم انتظاری نمی رود که برای توجیح کردن جنایاتی که مرتکب شده اند دست به دامان دروغ و تحریف بزنند، مثل حاکمان الآن که البته در دروغ گوئی و جنایت دست آقای ثابتی ها را هم از پشت بسته و رویشان را آنقدرسفید کرده اند که نه تنها با پرروئی کثافت کاریشان را توجیه کنند بلکه طلب کار هم باشند. هرچند به نظر من همه کس حق حرف زدن و اظهار عقیده دارد ولی نه دروغ گفتن و تحریف یا کتمان واقعیات.

درد من و هزاران مثل من آنجاست که از کسانی که خود روشنفکر، نویسنده و حامی دموکراسی، آزادی بیان و…هستند دیگر انتظار نمی رود که قسمتی از تاریخ را به هر بهانه ای که مثلن قبول ندارند یا خوششان نمی آید، نادیده بگیرند و یا تحریف کنند

نمی دانم این چپ ها چه کرده اند که شده اند مرغ عروسی و عزا که هر جا لازم باشد، تقصیر را بیاندازند گردن شان و سرشان را ببرند!

آنهائی که انقلاب را بد می دانند، تمام تقصیر را می اندازند گردن چپ ها که این ها بودند که با رژیم شاه مخالفت کردند و انقلاب کردند و ما را به روز سیاه نشاندند!

آنهائی که موافق انقلابند و از آن نمدی برای خود ساخته اند می گویند: چپ ها! این ها عددی بنودند و نیستند، ما زندان رفتیم، ما شکنجه شدیم، ما انقلاب کردیم و …

اولاً انقلاب توده ای بود و ملیونی و از هر گروه، قشر و دار و دسته ای. دوماً اگر بخواهیم به دنبال علت بگردیم (چرا که در یک امر تاریخی به دنبال مقصر گشتن به نظرم بی معنی و ره به جائی نبردن است)، مهمترین علت ها بر می گردد به سانسور و خفقان سیاسی رژیم گذشته که باعث شد آنقدر ملت را در فقر،جهل و بی سوادی نگه بدارد و هر روشنفکری را با کوچکترین روشنگری دستگیر، زندان و شکنجه کند که حاصلش بشود این که شد و می بینید!

چپ ها و کمونیست ها ، قسمت مهمی از تاریخ روشنفکری ما هستند و برای یافتن راه حل درستی برای آینده، مثل گروه ها و دسته های دیگر باید تحلیل و نقدشان کرد و نه تحریف و کتمان!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *