شهرزادنیوز: جمیله ندایی در خیابان امیریه تهران متولد شده و در همان شهر تحصیل و کار و پژوهش کرده است. او از سالهای اول دبیرستان با بهمن مفید در یک گروه نو جوان کار تئاتر را آغاز میکند و بعد با شاهین سرکسیان، گروه هنر ملی، و گروه لرتا نوشین به صحنه میرود. همزمان در برنامه دوم رادیو تهران، با مدیریت ایرج گرگین، با گروه بیژن مفید که نمایشنامههای کلاسیک دنیا را ترجمه و اجرا میکرد، شروع به کار میکند. این آشنایی به ازدواج و همکاری طولانی میانجامد.
جمیله: “کلاس هشتم دبیرستان بودم. معلم ورزش ما خانم عزّت پریان مرا با خجسته کیا آشنا کرد که نمایشنامهیی به نام «آهن» را که خودش نوشته بود کار میکرد. این نمایش به اجرا نرسید، اما آشنایی با او برایم مهم بود. مشکلات کار زنان در مراحل تصمیمگیری در کار هنری بسیار پیچیده بود و خجسته کیا از زنانی ست که برای تئاتر مدرن ایران بسیار زحمت کشیده است و برای من که در آغاز راه بودم مدل و ایده آل مهمی بود. همان زمان نمایشنامه «آنکه گفت آری و آنکه گفت نه» نوشته برتولت برشت را عزت پریان در انجمن فرهنگی فرانسه بازی میکرد و فروغ فرخزاد با پری صابری در نمایشنامه «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» نوشته پیرآندلو اجرای فوق العادهیی داشت. مادر من عاشق تئاتر بود و مرا به دیدن این نمایشها میبرد. و بعدها برای انتخاب راه زندگیم بسیار مهم بود. در تابستان ۱۳۴۲ در دوره عکاسی دانشکده هنرهای دراماتیک نامنویسی کردم و عضو کانون فیلم تهران شدم. مدیر کانون فرخ غفاری بود و برای معرفی سینمای جدی و مولف دنیا هر هفته چند سئانس نمایش فیلم و بحث و گفتگو تشکیل میداد. کانون آرشیو فوق العادهای داشت و ما فیلمها را بدون سانسور میدیدیم.
اولین بار فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان، «شب قوزی» فرخ غفاری و «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد را در کانون دیدم و البته مجموعهیی از شاهکارهای مهم تاریخ سینما را. سینمای مولف و جدی سینمای ایران که با مشکل پخش روبرو بود، معمولا در کانون نمایش داده میشد.
ده سال جشن هنر نیز در زندگی نسل من تأثیر عمیقی داشت. فیلم، تئاتر، موسیقی و آشنایی با متد کار و ایدههای مهمترین اساتید هنر دنیا، به خصوص تئاتر، مثل پیتر بروک، باب ویلسون، فرناندو آرابال، نوریا اسپرت، گروتوسکی، کانتور، لیوینگ تیاتر و بسیاری دیگر. و همه گفتگوها در جلسات مطبوعاتی و اجراها بدون سانسور بود.
سالهای چهل و پنجاه در ایران خفقان سیاسی حاکم بود و دو نوع مبارزه بین جوانان رایج بود .
۱- پیوستن به گروهای سیاسی مخفی و چریکی.
۲- مبارزه فرهنگی.
بسیاری از روشنفکران فکر میکردند کار فرهنگی برای آگاهی و مبارزه سیاسی بسیار مهم است. و شرایط اجتماعی کمک کرد که دوره ای طلایی از مبارزه فرهنگی در عرصه ادبیات، تئاتر و سینما اتفاق بیفتد.
من به کسانی بر خوردم که میگفتند: «برای اینکه شرایط اجتماعی را عوض کنیم، باید آگاهی مردم را بالا ببریم و برای به وجود آوردن تئاتر و سینمای مدرن ایران باید راههای نوینی جستجو کنیم و به تجربههای جدیدی دست بزنیم» من این نوع تئاتر و سینما را کار کردم.”
شهر قصه
نمایشنامه شهر قصه با نگارش و کارگردانی بیژن مفید از مشهورترین تئاترهای مردمی ایران است. جمیله در این تئاتر نقش راوی خوشآوایی را دارد که قصه را حکایت میکند.
جمیله: “شهر قصه اولین بار در جشن هنر دوم در سال ۱۳۴۷ نمایش داده شد. این نمایش از طرف روشنفکران چندان حمایت نشد، اما مردم بسیار استقبال کردند و ما حدود دو سال بر صحنه بودیم. اما ده سال بعد یعنی از فردای انقلاب مردم متوجه شدند که نمایش شهر قصه از چه حکایت میکند!؟
ظاهرا شهر قصه تخیلات یک قصهگوست. اما آنگونه که او قصه میگوید تماشاچی به مشکلات اجتماعی و فرهنگی دور و برش نگاهی دوباره میکند و همه ناهنجاریها، بدفهمیها، بی عدالتیها، جهل طلبیها و ریاکاریها را میبیند. بیژن مفید با زبان شعر و موسیقی اثر بزرگی به و جود آورد و تکنیک کار و نوع خلاقیت او در صحنه پردازی و کارگردانی روشی استثنایی در ایران بود. شاید دلیل موفقیت و درک این نمایش برای همه نسلها از کودک و جوان و پیر بعد از گذشت چهل سال به دلیل نگاه او به جامعه ایران و دریافتش از کمبودها و عقدهها و مشکلات اجتماعی باشد.”
محیط سالم و روشن تئاتر
جمیله از نو جوانی کار تئاتر را شروع میکند. و از آنجا که در یک خانوادهی فرهنگی رشد کرده مشکلی برای کار هنر پیش پایش نبوده است.
جمیله: “مامانم عاشق تئاتر بود و من در محیط کاری سالمی وارد شده بودم. خانواده میدانست چه میکنم و کجا میروم. همیشه کسی مرا همراهی میکرد. فقط یک نگرانی وجود داشت که از درس خواندن غافل شوم. و من باید دائم ثابت میکردم که میتوانم به تئاتر بپردازم و تحصیل کنم. با وجود کار در تئاتر، رادیو و تلویزیون من و بیژن کار دائمی نداشتیم و مخارج زندگی و تحصیل بچهها سازماندهی دیگری میطلبید. من یکسالی برای تحصیل به لندن رفتم و در مدرسه عالی تلویزیون و هنرهای زیبا سینما خواندم که بتوانم به طور رسمی کارمند تلویزیون شوم. البته همزمان در کانون پرورش فکری کودکان و نو جوانان، کارگاه نمایش و تلویزیون و رادیو کار میکردم و به عنوان زن هیچ مشکلی نداشتم. وقتی در مدرسه تلویزیون بودم غیر از فیلم مدرسه، پنج فیلم مستند برای وزارت فرهنگ و هنر ساختم که همه گروه فیلمبرداری مرد بودند و برای چند تا از فیلمها یکی در باره ارکستر زنان و دیگری رقصهای زنان بختیاری با گروه به شهرهای مختلف ایران سفر کردم. در هیچ کجا و با هیچ کدام از مردان مشکلی نداشتم. مشکلات بعد از انقلاب بوجود آمد.”
چارقد جمهوری اسلامی
هنگام انقلاب جمیله کارمند تلویزیون است. و در تلویزیون آموزشی کار میکند .ولی هرروز شرایط زندگی و کار برای او و زنانی مثل او سختتر و سخت تر میشود.
جمیله: “فردای انقلاب که مسئلهی حجاب اجباری پیش آمد، کارمند تلویزیون ملی ایران بودم . فیلم مستند میساختم و فیلم مستند تدوین میکردم، گاهی در باره سینما، تئاتر، نقّاشی و ادبیاّت در جراید می نوشتم… در بازیگری و کارگردانی تئاتر و رادیو بیش از پانزده سال سابقه حرفهای داشتم. روزهای اوّل انقلاب، به دلیل اسلامی و مذهبی شدن حکومت، زنان آزادیخواه و مدرن زندگی اجتماعی خودشان رادر خطر میدیدند. حرفهی من که مستقیماّ با آزادی عقیده و بیان و استقلال فرد سر و کار دارد، از روزهای اوّل با آشفتگی و ندانم کاریهای مسئولینی که هر روز عوض میشدند و عموماً از حرفههای فرهنگی بیاطّلاع بودند، مواجه شد. بدتر آنکه سازمانهای سیاسی چپ مطلقاً اعتنایی به مسائل فرهنگی نداشتند و امور فرهنگی را هم چون مشکل مسائل زنان، تا رسیدن به قدرت عقب میانداختند. دست اندرکاران فرهنگ که بیشترشان هواخواه دیدگاههای چپ بودند، در این بلوا تنها مانده بودند. از آنطرف، سرکوب آزادیهای زنان و مطبوعات و امور فرهنگی نمایشی یعنی سینما و تئاتر و تلویزیون، مهمترین هدف گروههای فشار حکومت بود که هنوز هم هست.
من جزو کسانی بودم که در تمام تظاهرات ـ و گردهماییها ـ شرکت میکردم. مبارزه زنان علیه حجاب اجباری چهار پنج سال طول کشید و در زمان جنگ آنها موفق شدند حجاب را اجباری کنند. در این فاصله قضات زن را در اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ از کار برکنار کردند و قانون حمایت خانواده هم در مهرماه ۱۳۵۸ لغو شد. طبق آماری که فرشته شاه حسینی در روزنامه همشهری منتشر کرد، نهصد و پنجاه هزار زن کارمند را اخراج کردند.
با اینکه حزبالله با سازماندهی بسیار به گردهماییها و جلسات و دفتر روزنامهها و مجلاتی که از آزادی و جنبش زنان دفاع میکردند حمله میکرد، مقاومت زنان بینظیر بود و چند بار خمینی عقبنشینی کرد. اما متاسفانه جریانهای سیاسی نگران انقلاب بودند و نه اعدامهای خودسرانه را محکوم میکردند، نه مبارزه علیه آزادی مطبوعات و جنبش زنان را جدی میگرفتند.
یادم هست وقتی تمام مهد کودکهای ادارات دولتی تعطیل شدند، بسیاری از همکاران من در تلویزیون ملّی ایران، بعد از بسته شدن مهد کودک تلویزیون، مجبور شدند کارشان را ترک کنند. آن روزها من کارمند تلویزیون بودم و به دلیل سرپرستی دو فرزندم حقّ اولاد میگرفتم. بعد از مستقرّ شدن مردان ریشو در تلویزیون، به حسابداری احضار شدم و بعد از سوٌال و جواب بسیار که حقّ اولاد به پدر تعلّق دارد، گفتند نمیتوانند بعد از این به من حقّ فرزند بپردازند. مرد ریشو مرد مهربانی بود، وقتی به او توضیح دادم که پدر فرزندان من بیکار است و من از او جدا شدهام و سرپرستی بچّهها طبق قانون حمایت خانواده به من محوّل شده است، در جواب گفت: قانون حمایت خانواده، مغایر قوانین اسلام است. خواهر در دین اسلام صلاح نیست که زن تنها زندگی کند، برای خودتان شوهری دست و پا کنید و فرزندانتان را هم به پدرشان بر گردانید.”
اشغالگران ریشوی تلویزیون
مادر جمیله فرزندان جمیله را به فرانسه میبرد، و چندماه بعد، جمیله هم به پسرانش میپیوندد.
جمیله: “کم کم مردان ریشو پستهای مهم تلویزیون را اشغال کردند و ارزشهای سنتی را اعمال کردند. به خصوص علیه زنان. کم کم گفتند که باید چارقد سرتان کنید و چند وقت بعد زنان حزب الله را مامور کردند که مقابل درب ورودی ساختمان مستقر شوند و از ورود زنان بدون روسری جلوگیری کنند.
و من هر روز در یک درگیری شرکت داشتم. یک روز رئیس قسمت فیلم به من گفت: یک ماه برایت مرخصی نوشتم. اوضاع خیلی شلوغ پلوغه. فعلا سرکار نیا. من با استفاده از همان مرخصی به پاریس آمدم و ماندگار شدم. چند ماه بعد جنگ شروع شد و شرایط بدتر شد. در روزنامه جمهوری اسلامی نام من و چند نویسنده و شاعر را چاپ کردند و نوشتند که این روشنفکران در جلسات ضدّ انقلابیها شرکت میکنند. چند ماه بعد اعتبار پاسپورتم تمام شد و وقتی برای تمدید به سفارت مراجعه کردم، تمدید نکردند. و من ماندم با مسئولیت سرپرستی دو فرزند پسر.”
در ابتدا جمیله فکر نمیکرد که در فرانسه ماندگار شود.
جمیله: “من جزو کسانی بودم که خود را نسبت به آیندهی فرهنگ کشورم مسئول میدانستم و باید برمیگشتم. فکر میکردم شرایط کشور عوض میشود و ما برمیگردیم… تا هفت هشت ده سال پیش زندگی ام را نمیساختم و فکر میکردم این زندگی موقتیست . ولی بعد از سالها متوجه شدم نه! در هر نقطه از دنیا که زندگی میکنیم، باید دوره کوتاه زنده بودنمان را سازماندهی کنیم.
من از فعالان خیلی قدیمی جنبش زنان ایران و فرانسه هستم. و مسایل فرهنگی ایران و جهان برایم بسیار جدیست و از تزدیک همه فعالیتهای فرهنگی را دنبال میکنم . و زندگی بدون این فعالیتها برایم معنی ندارد.”
وداع با حرفه تئاتر
جمیله با آمدن به پاریس حرفهی تئائر را کنار میگذارد و تنها به سینما ادامه میدهد.
جمیله: “تئاتر باید با زبان جامعهی دور و برمان ارتباط داشته باشد. من به تئاتری معتقدم که در جستجوی فهمیدن متن و مسایل پیچیده انسانی، سخنگوی زنده شرایط روزمره و مشکلات و معضلات باشد.
در پاریس فقط گروه پیتربروک را میشناختم که به این شیوه کار میکردند. آنهم به دلیل اینکه در ایران وقتی به دیدن نمایش شهر قصه آمده بود، با او آشنا شده بودم و بعد در جشن هنر شیراز و اجرای نمایشنامه آرگاست دیده بودم. من غیر از مشکل زبان فرانسه، مشکل مالی و سرپرستی فرزندانم را هم داشتم و وارد شدن به تئاتر جدی که بتوانی مخارج زندگیت را هم از کارت تامین کنی، بسیار بعید به نظر میرسید.”
دشواری تئاتر در تبعید اما تنها در زبان کوچه و بازار و فقدان درآمد نیست، بلکه ابعاد گستردهتری دارد.
جمیله: “در غربت دوستان زیادی دارم که به زبان فارسی تئاتر کار میکنند . اما دائما با مشکل مالی و کمبود تماشاچی روبرو هستند .
تماشاچی ایرانی در غربت پی سئوالهای بیجواب سیاسی ست و شرایط روزانه زندگیاش در تبعید از او انسان سختی ساخته است. و برای تئاتریها بسیار مشکل است که در کار تئاتر به تجربههای جدید دست بزنند و رشدشان در این حرفه بسیار محدود است.”
آغاز دشوار
جمیله ندایی به سختی وارد حرفه دیگرش تلویزیون و سینما می شود.
جمیله: “من اینجا تحصیلات دانشگاهی ام را ادامه دادم. تخصصّم در سینما، فیلمشناسی و مفاهیم تدوین فیلم است. در رشتههای هنری تحصیل دانشگاهی معمولا تاثیر زیادی ندارد. اما خوبی آموزش متدیک این است که درک ترا از کار و جستجوی هنریت افزایش میدهد.”
اما وارد حرفه شدن زیاد آسان نبود.
جمیله: “در ایران پنج فیلم بلند مستند ساخته بودم و امکان اولین فیلم سینماییام را هم که یکی از دوستانم نوشته بود، داشتم. اما از صفر شروع کردن در غربت حکایت دیگری دارد. در شروع به کار سیاه پرداختم و بعد در عکاسیهای زنجیرهیی به کار پرداختم. همزمان یک فیلم بلند مستند به نام «نان و آزادی» با تیمور بطایی تدوین کردم. بعد برای تدوین خبر در تلویزیون دولتی فرانسه شروع به کار کردم و همزمان در شرکتهای خصوصی که برای کانالهای فرانسوی و اروپایی فیلم میساختند، به تدوین فیلمهای مستند و داستانی پرداختم. چند فیلم مستند هم ساختم که در چند فستیوال و انجمنهای زنان دائم نمایش داده میشود.”
هنر و خودشناسی
جمیله ندایی معتقد است که کار در حرفهی تئاتر و سینما شناخت انسان را از جهان بسیار بالا میبرد.
جمیله: ” اهمیت سینما و تئاتر در زندگی کاری من این بود که در هر مرحله جستجو و هر شناخت از کاری که انجام میدادم، با پیچیدگیهای خودم و انسانهای اطرافم بیشتر آشنا می شدم. در واقع حرفه من در مبارزات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی من بسیار موثر بود.
بیشتر فیلمهای مستندی که من کارکردهام در باره مسایل و مشکلات اجتماعی و سیاسی ست. وقتی حدود یک سال در باره موضوعی تحقیق میکنی و چند ماه روزی حدّاقل ده ساعت با تقریبا پنجاه تا صد و پنجاه ساعت فیلم دست و پنجه نرم میکنی تا سر آخر به یک فیلم یکساعته یا چند ساعته برسی، ناچار موضوع را دقیق میشناسی و ساعتها می توانی با تهیه کننده و پخش کننده به بحث و جدل بپردازی.”
سانسور ایدئولوژیک
جمیله به تفاوت سانسور در زمان شاه و سانسور در جمهوری اسلامی اشاره میکند.
جمیله: “در کار تئاتر و سینما فقط به چند موضوع حساسیت وجود داشت. از خانواده سلطنتی نباید انتقاد می کردی. قانون اساسی را نباید به سوال می گذاشتی. به بهانه عرف نباید به دین مبین اسلام و قوه سه گانه برخوردی می کردی.
وقتی رضا قطبی تلویزیون ملی ایران را به وجود آورد، در کارگاه نمایش ما نمایشنامههامان را برای تصویب به ساواک نمیدادیم. ولی این به این معنا نبود که شمشیر دموکلس سانسور مدام ما را تهدید نمی کرد!
منتها تفاوت زمان شاه و زمان خمینی، تفاوت رژیم دیکتاتوری و رژیم توتالیتاریسم مذهبی ست.
امروز هر فکر و حرکت اجتماعی باید در چارچوب ایدئولوژی اسلامی با تعریف دستهیی از متفکرین دینی و اینانی که خود را نواندیشان دینی می نامند، باشد. شرایط بیان و هر نوع اظهار عقیده در زندگی معمولی تا خلاقیت هنری و کار سینما و تئاتر و تلویزیون بسیار سختتراست.
به نظر من مهمترین مسئلهای که به آن بسیار کم بها داده شده است، مسئله حجاب اجباری ست.
مشکل فقط این نیست که بازیگران زن سینما با چارقد و مانتو به رختخواب می روند و در هیچ صحنهیی از یک فیلم یا نمایشنامه بر صحنه هیچگونه تماسی با تن زنان نمیشود داشت، مشکل تمام آن ممنوعیتها و محدودیتهایی ست که بر ذهن یک نویسنده و خلاق کار هنری وارد کردهاند. آنچه که ذهنیت نویسنده و هنرمند را تخریب میکند، همین رابطهی زن و مرد است. همه مفاهیم را به هم ریختهاند. وحشتناک است .
در دنیای آزاد یک هنرمند و خلّاق کار هنری در تمام عرصههای فرهنگی آن کسی ست که در تمام مراحل به وجود آمدن یک کار هنری، تخیلش را ـ با مسئولیت البته ـ با آزادی محض بتواند بیان کند. اگر به تاریخ هنر نگاه کنیم همه آنها که نگاه و فرهنگ بشریت را ساختهاند و نامشان ابدی شده، کسانی بودهاند که سنت ها را شکستهاند و دائما نگاه جدیدی برای رهایی و آزادی انسانها ارائه کردهاند. ایران برای کسی که فکر میکند جهنم است.”
بهای سنگین تبعید
دل برای دیدار عزیزی میتپد؛ برای آخرین دیدار، اما نه امکان بازگشتی است و نه وداعی.
جمیله ندایی: “مادرم را ده سال بود ندیده بودم. سال آخر بیمارستان بود و من نمی توانستم به دیدنش بروم. قادر نبود سفر کند. او از دنیا رفت و من لحظات آخر کنارش نبودم. هرگز نمیتوانم مسبّبین را ببخشم. مادرم رفت… و او را ندیدم.
از تماشا تا تدوین
وقت چندانی برای تفریح وجود ندارد.
جمیله: “شانس بزرگ من زندگی در کشوری ست که امکان دیدن فیلمهای مهم و نمایشنامه و فستیوالهای مختلف فرهنگی زیاد است. در سی سال گذشته بیشترین بودجه من صرف دیدن فیلم و تئاتر شده است. در بدترین شرایط مالی رفتن به تئاتر و سینما و موزه و نمایشگاه را ترک نکردهام. و همه این فعالیتهای فرهنگی در رشد فکری من و نگاهم به دنیا بسیار تأثیر گذاشته است.”
جمیله موسیقی کلاسیک، جاز، راک، و متال را دوست دارد. باخ، وردی، موزارت، شوپن، واگنر از کلاسیکها و بسیاری مثل گروه بیتل، پینک فلوید، رولینگ استونز، از موسیقی امروز. از خوانندگان مدرن نیز ژولیت گرکو و به خصوص آلن سوشون را.
جمیله: “آلن سوشون شاعر زمان حاضر و فمینست است. او زبان شعری را در تصنیف فرانسه از سی چهل سال پیش تا امروز بالکل عوض کرد. موضوع ترانههای او مربوط به زندگی شخصی و اجتماعی جامعهی مدرن امروز و آدمهای امروز است. نگاه او به رابطه زن و مرد و روابط اجتماعی و نابرابریها و ارزشهای انسانی فوقالعاده ست.”
جمیله چندین پروژه کار در دست دارد .
جمیله: “پروژهی فیلم و کتاب در مورد بیژن مفید و انتشار مجدد نمایشنامههای بیژن مفید را در دست دارم. در این مورد به فرهنگ و جوانان ایران مدیون و موظفم. یک فیلم در مورد نمایشنامه عروسکی در دست تهیه دارم. و چاپ نوشتههای پراکندهام. همینطور تدوین و پخش صد ساعت فیلم از جنبش زنان ایران و فرانسه.”
جهان دیگرگونه هنر
جمیله در کودکی دلش میخواسته قاضی دادگستری شود، چراکه قانون و عدالت برایش جذاب بوده، اما هنر زندگی اصلی او میشود.
جمیله: “پدرم را سه ساله بودم که از دست دادم. و عادلانه نبود که شب و روز و سالها شاهد اشک ریختن مادرم در خلوت خانه باشم. امر قضاوت برایم مفهوم شناخت و از بین بردن همه بیعدالتیهای زمینی و آسمانی بود. اما بعد ها همه رویاهایم در جهان هنر به واقعیت پیوست. در واقع دنیای هنر دنیای رویایی بود که میتوانستم در آن نفس بکشم و زندگی کنم.
آنقدر بیعدالتی و ظلم دور و برم میدیدم ـ که هنوزم هست ـ که هنر زندگی اصلی من شد. اگر اضطرابهای زندگی در کودکی به خاطر مرگ پدرم نبود، شاید میرفتم دنبال حقوق و عدالت و قاضی میشدم.”
جمیله با طوماری از کتابهای تأثیرگذار بر زندگیاش آغاز میکند تا به دوران کودکی میرسد.
جمیله: ” اولین کتابی که مرا تکان داد “هکلبریفین” نوشته مارک توین بود. در کتاب هفته خواندم و از شادی دیوانه شدم و پنجاه سال بعد دوباره به انگلیسی خواندم و همان شادی باز آمد. اما آن کتابی که دائما دوست دارم “در جستجوی زمان از دست رفته” نوشته مارسل پروست است.”