تجربه ها و دریافت های شخصی من از شرکت در فعالیت های سیاسی و اجتماعی زنان در بیش از دو دهۀ گذشته حاکی از حضور فعال و پیگیر زنان با گرایش چپ در این فعالیت ها به ویژه در خارج از کشور است، بدون آن که نامی از چپ بودن این زنان برده شود. این رفتار به طور حتم دلایل زیادی دارد.
پس از سرکوب های شدید، کشتارمخالفین وتلاش برای ریشه کن کردن سیستماتیک نیروهای چپ از جانب رژیم جمهوری اسلامی در ایران دردهۀ ۶۰، در سطح جهان نیزدر اواخر همین دهه پروسه ای آغاز شد که نه فقط در هم پاشیده شدن دولت ها، احزاب و دستگاه فکری کمونیسم اردوگاهی شوروی را به همراه داشت، بلکه منجر به بی اعتباری آرمان های چپ برای بسیاری از انسان ها در سطح جهان نیز شد.
یکی از پیامد های این شرایط در روند تکامل سیاسی و اجتماعی جامعۀ ایران از نظر من چنین بود:
بر خلاف تمایلات و نگرش های دیگرکه در صحنۀ سیاسی ایران به تدریج از چهارچوب های ابتدایی قبلی خارج و به صورت آرمان و جنبش ترسیم می شدند، مثلاً “سلطنت طلبی”، “لیبرالیسم و جمهوری خواهی” و یا حتی “اسلامیسم”، جنبش چپ در اذهان عموم به سازمان های چپ تقلیل پیدا کرد و افق و نگرش چپ به دستگاه های فکری اردوگاهی خلاصه و محکوم شد.
می توان تصور کرد که این شرایط شکست و سرخوردگی شاید باعث نوعی عدم اعتماد به نفس و حتی شرم حضور انسان هایی شد که خود را چپ می دانستند. بخشی از آن ها، به ویژه در میان زنان به تدریج دست به نقدی سازنده از “گذشتۀ” فکری و عملی خود و سازمان شان زدند، چراکه غالب آن ها در دورۀ انقلاب و پس از آن پاسخ درخوری به مسائل زنان نداده بودند. بخشی دیگر نیز در “تعدیل” نظراتشان تا آن جا پیش رفتند که دیگر رنگی از چپ در آن یافت نمی شد.
امروز درمیان ایرانیان تاکید بر “چند صدایی بودن” جنبش ها زیاد شنیده می شود. روشن نیست که این چند صدایی شامل چه صداهایی می شود؟ زیرا اگرهر یک از صداها به خودی خود قابل شنیدن نباشد، چند صدایی می تواند به مانند همهمه ای موهوم شنیده ومحو شود.
گهگاه در برخی از نشریات و مصاحبه ها به جهان نگری های گوناگون موجود در میان این زنان اشاره هایی می شود. مقوله هایی مانند “زنان سکولار”، “زنان ملی مذهبی”و “زنان اصلاح طلب” به کار برده می شوند. به ظاهر جرم اکثر این زنان هم در نظام حاکم در ایران مشترک است یعنی:
اقدام علیه امنیت ملی، محاربه با خدا، همکاری با گروه های معاند و تشویش اذهان عمومی!
اما چرا سخنی از “زنان چپ” در میان نیست ؟
به دلیل خفقان هولناک موجود در جامعۀ ایران، بیان نظرات و فعالیت های سیاسی آزاد میسر نیست. اما در میان آن ها هم که در خارج از کشور فعالیت سیاسی می کنند و به هر صدایی می توانند حرف شان را بزنند، ما شاهد حذف و نادیده گرفته شدن نیروی چپ از جانب قشر وسیع اپوزیسیون هستیم. در واقع در میان اپوزیسیون ایرانی غیر چپ، به رسمیت شناختن آزادی برای کنشگران جنبش چپ امری مسلم نیست. آن ها چپ گرایان ها را نیروهایی “رادیکال” و “فناتیک” ارزیابی می کنند و فعالیت شان را تنها زمانی به سود جنبش آزادی خواهی می دانند، که حرفی از چپ بودن شان در میان نباشد! به این ترتیب، در برخورد با “چپی ها” ست که قید و شرط های آزادی خواهی اپوزیسیون ایرانی آشکار می شود، اپوزیسیونی که طرفدار “تغییر” در نظام جمهوری اسلامی است وبه “آزادی” هم قسم می خورد.
می گویند: تاکتیک های نجات بخش در شرایط سرکوب و تهدید سه گونه اند: مبارزه، فرار ویا خود را به مردن زدن! به نظر می رسد که جنبش چپ در ایران در شرایط پیچیدۀ سالیان گذشته خواسته یا نا خواسته هر سه راه را پیموده است!
می توان تصور کرد که زنان و مردان چپ گرایی که از چنگال رژیم جمهوری اسلامی جان به در بردند، مدتی به نا چار در “لاک خود” فرو رفتند. آن ها در داخل ایران، برای ادامۀ حیات در چنین مناسبات نابودکننده ای نیاز به محمل ها ی مناسب تری داشتند. آن هایی نیز که به خارج از ایران گریختند، می بایستی زندگی شان را از نو بنا می کردند.
در خارج از کشور، تنها بخش کوچکی از این افراد به فعالیت سیاسی در سازمان های قبلی شان ادامه دادند. بسیاری از آن ها درگروه ها و تشکل هایی از قبیل کانون های پناهندگان، گروه های زنان و تشکل های دفاع از زندانیان سیاسی به فعالیت مشغول شدند.
مشخصه های فعالیت چپ گرایان را در مجموع، شاید تنها در دفاع از مبارزات کارگران و خواست سرنگونی جمهوری اسلامی خلاصه کنند. به این ترتیب، ادعاها، مطالبات و راه حل های روشن و شناخته شده ای از چپ گرایان در دست نیست.
با همۀ این احوال، ما همچنان شاهد فعالیت های سیاسی پیگیر علیه رژیم جمهوری اسلامی هستیم که از طرف “چپی ها” سازمان داده می شوند. حتی در داخل ایران، در تحولات سیاسی سال های گذشته به یکباره از حضورکنشگرانی سخن می رود که به “غیر مذهبی”، “سکولار” و یا “چپ” موسوم می شوند. یک ماهنامۀ چاپ تهران به نام “گزارش” درشماره ۲۱۴ خود در آذر و دی ۱۳۸۸ گلایه کرد که دانش جویان در ایران به دلیل ناکامی جنبش اصلاحات و وجود فضای ضد لیبرالی در جامعه به چپ گرایی گرفتار شده اند!
در این جا باید قاعدتاً به این سوال پرداخت که “چپ ها کیستند؟” یا دقیق تر بگوییم، “گرایش چپ در چه افقی و مطالباتی بازتاب می شود؟”
هر کس می تواند در میان فعالین سیاسی زن چهره هایی را به زعم خود در این کاتگوری جای دهد. اما این سوال همچنان به قوت خود باقی است که “به راستی یک زن چپ به چه اعتباری چپ است؟”
با علم به این که بسیاری از حاضرین در این سمینار، خود از فعالین جنبش چپ بوده اند یا هستند، پاسخ به این سوال چندان ساده نیست. به ویژه آن که تعریف مشخص و یکسانی از چپ وجود ندارد.
حتماً می دانید که سابقۀ مقولۀ چپ به دوران انقلاب بورژوایی فرانسه در۱۷۸۹ باز می گردد. در آن زمان در پارلمان فرانسه جایگاه نیروهایی که مخالف نظم کهن بودند، در سمت چپ قرار داشت. این رسم بعد ها در کشورهای دیگر هم مرسوم شد. مقولۀ چپ به تدریج سوسیال دمکراتها، سوسیالیست ها و بعد ها کمونیست ها را در بر گرفت.
جنبش زنان به عنوان یک جنبش اجتماعی سیال، چه در آغاز پیدایش و چه در تکوین اش، از آرمان های سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه تاثیر پذیرفته است. روند شکل گیری و پیشرفت مبارزات زنان در ایران نیز از این امر مبرا نبوده و نیست.
درجنبش سیاسی ایران، گرایش چپ در اوایل قرن بیستم همزمان با رشد و گسترش این جنبش در جهان پا گرفت. با نگاهی به تاریخ صد سالۀ جنبش زنان در ایران، وجوه اشتراک و همگونی های چشم گیری را با جنبش های سوسیال دموکراتیک زنان در سایر نقاط جهان و گرایشات موجود در این جنبش ها درمی یابیم.
در “جنبش اول زنان” که در اواخر قرن ۱۹ در اروپا و آمریکا پای گرفت، تبلور گرایش لیبرال وآزادیخواه با مطالباتی مانند حق رای، آزادی شغل و تحصیل و گرایش سوسیالیستی با مطالبات برابری زنان و مردان، بهبود شرایط کار زنان و مادران شاغل آشکار بود.
حرکت ها و اعتراضات زنان ایرانی در دورۀ مشروطه و پس از آن، با الهام ازجنبش های اعتراضی همزمان زنان جهان، به ویژه در ترکیه و مصر صورت گرفتند. زنان در ایران در مبارزه عمومی با دیکتاتوری سلطنتی و سیاست های دولتهای استعماری، در کنار مطالبات آزادی خواهانه حق رای و حق تحصیل، با الهام ار نگرش سوسیال دموکراتیک به نقد ازتربیت مذهبی، اعتراض به فشار کار خانگی و حجاب می پرداختند و بر استقلال هویت انسانی زن تاکید می کردند.
در پی این دوران، حزب توده سال ها در فاصلۀ دهه های ۲۰ و ۳۰ گرایش چپ را در ایران نمایندگی می کرد. فعالیت های حزب توده در شکل گیری نوعی از خود آگاهی چپ تاًثیر زیادی داشت و پیدایش قشر وسیعی از انسان های آزادی خواه و مدرن را به همراه داشت. این حزب با ایجاد یک سازمان زنان، به فعالیت های فرهنگی و اجتماعی در این زمینه نیز پرداخت. فعالیت حزب توده اما به مانند احزاب خواهرش در همه جای دنیا، تا حدود زیادی در چهارچوب حزبی و سیاسی محدود ماند، به شدت تحت تاًثیرسیاست های بین المللی اردوگاه شوروی بود و از پاسخ جدی به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه از زاویۀ چپ عاجز ماند.
پروژۀ صنعتی سازی و مدرنیزاسیون جامعه که در دهۀ ۴۰ تماماً در دست دولت متمرکز بود، با پیشبرد برنامه هایی از قبیل مبارزه با بی سوادی، حق تحصیل و قانون خانواده به رشد و فعالیت اجتماعی قشری جدید از زنان منجر شد، که با نیازهای نوینی به عرصۀ زندگی اجتماعی پا گذاشتند. بخشی از این زنان ازموقعیت های تحصیلی و شغلی برخوردار شدند، از سبک و روش زندگی سنتی فاصله گرفته و جذب ایده های مدرن وسوسیالیستی شدند.
این سال ها مقارن بود با شکل گیری “جنبش دوم زنان” در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی در عرصۀ بین المللی. جنبشی که با خاستگاه چپ آغاز گردید و در تکوین خود با بسیاری از الگوها و ساختارهای فکری سنتی چپ و راست موجود آن زمان درگیر شد.
همزمان در جهان و نیز در ایران، دراین دوران، که به دوران “جنگ سرد” معروف است، جنبش های اعتراضی و مبارزاتی خلقی، ضد دیکتاتوری و ضد امپریالستی پا گرفتند. نگرش حاکم بر این جنبش ها، که به شورش ها و مبارزات چریکی می انجامید، به گرایش غالب در جنبش چپ تبدیل شد و فرهنگ چپ در دهه های چهل و پنجاه را رقم زد.
حضور چپ در سطح و زوایای جامعۀ ایران، قبل از انقلاب ۱۳۵۷، محسوس بود، اما تبلورملموس و آشکار سیاسی و اجتماعی نداشت. زنان و مردان چپ یا در سازمان های چریکی و زیر زمینی فعال بودند و نامرئی، یا روشنفکرانی بودند با سواد و نسبتاً متجدد، که کتاب های اجتماعی و رمان های خوب در خانه هایشان یافت می شد، به مسائل اجتماعی و به هنرعلاقمند بودند. اما جهان بینی، خطوط فکری سیاسی ومطالبات اجتماعی شان تعریف شده نبود. در واقع روشنفکرانی که مذهبی نبودند، غالباً چپ به حساب می آمدند. ولی از آنجا که آن ها با مذهبی های مخالف حکومت شاه نیز میانۀ خوبی داشتند، تفاوتشان از یکدیگر مشکل می نمود!
در طول انقلاب و پس از قیام بهمن ۵۷ بود که چپی ها دوباره چهرۀ سیاسی یافتند و به سرعت درتشکل ها و سازمان های متعددی متشکل شدند. و همچنان که می دانیم، این سازمان ها هم به زودی، پیش از آن که گرایش و مطالبات شان در جامعه شناخته و به محک گذارده شوند، در هم شکسته شدند.
به دلایل بیان شده در بالا من در این جا قصد دارم از نظر خودم کدهای اجتماعی و سیاسی مشخص کنندۀ “گرایش چپ” در جنبش زنان را بر شمارم و از این دیدگاه، جنبش جاری زنان را باز نگری کنم.
شناخته شده ترین کد های جنبش چپ را می توان به این گونه توصیف کرد:
رد تئوری “تفاوت” بین انسانها
تئوری “تفاوت” بین انسان ها در هیچ بیان و شکلی در دیدگاه چپ جایی ندارد. نه تفاوت های بین دو جنس، و نه تفاوت بین انسان ها بر اساس تعلقات نژادی، ملی، مذهبی و عقیدتی آن ها. حتی به اعتبارتعلق طبقاتی مختلف و متضاد افراد نمی توان برایشان حقوق انسانی متفاوت قائل شد. این به معنای آن نیست که این تفاوت ها بین انسان ها وجود ندارند، یا که آن ها را نباید دید؛ بلکه این تفاوت ها مبنای نقد چپ از مناسبات موجود در جامعه نیستند.
از دو نگرش مبتنی بر تئوری تفاوت به طور مثال می توان نام برد: ایدئولوژی اسلامیستی که بر مبنای تفاوت بین دو جنس ویا تفاوت بین مومنین وغیر مومنین متکی است، و ایدئولوژی راسیستی که برتفاوت نژاد و رنگ پوست اتکا دارد. بروز تجربه های عملی این نگرش ها را امروز درحکومت جمهوری اسلامی و درگذشته در آفریقای جنوبی به صورت جداسازی های دردآور و تحقیر آمیز بین انسان ها، در زندگی روزمره و در سطح جامعه شاهد بوده و هستیم.
تحمیل فرودستی بر زنان و تحقیر آنان گاه به این گونه نیز صورت می گیرد که زنان به چشم موجوداتی والاتر، زیباتر، برتر، مسالمت جو ترو در یک کلام به عنوان “جنس لطیف” نگریسته می شوند. چنین نگرشی حاکی از درک سکسیستی از انسان های زن و مرد است و راه خودیابی زنان را به عنوان انسان های واقعی و اجتماعی به بیراهه می کشاند.
مطالبۀ برابری و اندیشۀ رهایی
یکی از مهرهایی که جنبش سوسیالیستی زنان با آن باز شناخته می شود، برابری طلبی است. حاملین و پیشبرندگان این مطالبه غالباً زنانی با گرایش چپ هستند. برابری خواهی در دیدگاه چپ تلاش برای برطرف کردن بنیاد های فکری، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مرد سالاردر مناسبات اجتماعی دارد.
گرایش برابری طلبی زنان چپ، ازگرایشات مدافع “رفع تبعیض از زنان” و حرکت های “برابرحقوقی” متفاوت است. چرا که طرح این چنینی مطالبات زنان، به ناچاراساس مناسبات و قوانین سیاسی و اقتصادی حاکم بر جامعه را برسمیت می شناسد. از دیدگاه چپ اما، نقد چهارچوب قانون موجود، همزمان با نقد و افشای سیاست ها، ساختارها و نهادهای زن ستیز به پیش می رود. مبارزه برای خواست های بلا واسطۀ زنان هم همراه با ژرف نگری در ریشه ها، ارکان و مبانی مناسبات اقتصادی و سیاسی حاکم در جامعۀ مرد سالار صورت می گیرد.
بر خلاف گرایش های راست و محافظه کار که آگاهانه سعی در جدایی سیاست و اقتصاد دارند، نگرش چپ با نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری تناقضات این سیستم را توضیح می دهد و اساس این مناسبات سود محور و انسان ستیز را به زیر سوال می برد.
مبارزه با بهره کشی از انسان ها خود زمینۀ بسیار مهمی برای مبارزه با ستم جنسی است، چرا که بخش وسیعی از زنان، به عنوان نیروی کار مزدی ارزان، و به عنوان ابزار تجارت با سکس، بازندگان این نظام هستند.
چپ گرایان به پژوهش های سوسیالیسم علمی تکیه دارند، که به نقد مناسبات مالکیت و استثمارو همچنین نهاد های خانواده، مذهب ودولت پرداخته است. در این پژوهش ها حوزه های قدرت و مکانیسم های اعمال زور در جامعه نشان داده می شود. این نقد های پایه ای، دستاورد بزرگی برای جنبش اجتماعی و سیاسی زنان محسوب می شود و می تواند نشانگر زمینه های اصلی مبارزه برای
رهایی زنان باشد.
اما در جنبش ما زنان ایرانی، مطالبۀ برابری و اندیشۀ رهایی ایده آلیزه شده وتنها به گونه ای آرمانی جلوه داده می شوند. به طوری که درعرصۀ سیاسی ترجمان مناسبی نمی یابند. نتیجه این که مطالبات زنان در عمل به “برابر حقوقی” تقلیل داده می شود.
با تلاش بسیاری از فعالین جنبش زنان، شاهد آنیم که دردهۀ اخیر در ایران، مطالبۀ برابری چاشنی جنبش برابر حقوقی شده است. مبارزه برای احیای شخصیت انسانی و اجتماعی زنان با توسل به ابزار قوانین زمینی و قواعد بین المللی پا گرفته و دامنه می یابد. اما به نظر من به موضوعات مبارزاتی مانند مقابله با حجاب ویا مسائل مربوط به مطالبۀ استقلال اقتصادی زنان که در کاتگوری مبارزه برای رهایی جای می گیرند، توجه چندانی نمی شود. فعالین جنبش زنان، چه در ایران و چه در خارج از کشور،در این زمینه ها کارهای پر ثمری انجام نداده اند. بحث درمورد چرایی این مشکل می تواند بسیار راه گشا باشد.
مطالبۀ کار، دستمزد برابر برای زنان و مردان
این مطالبه به عنوان یکی از عرصه های حیاتی زندگی زنان در بیش از یک قرن گذشته موضوع مبارزۀ فعالین چپ جنبش زنان در سطح جهان است. استقلال اقتصادی به معنی عدم وابستگی به مردان برای تامین نیاز های ضروری زندگی، امری بسیار مهم و موثر در کسب اختیار واستقلال فردی و اجتماعی برای زنان است. به جرات می توان گفت که این امر، گره گاه نظام های سرمایه داری و مردسالاری است. در تلاقی این نقطه است که مناسبات سرمایه داری و روابط مرد سالار برهم تکیه می کنند و ساختارهای غیر انسانی و زن ستیز شان به هم چفت می شوند.
هر ساله روز ۸ مارس، روز جهانی زنان – که پایه گذار آن هم زنان سوسیالیست بودند- تداعی مبارزۀ زنان برای بهبودی شرایط کار وفرصتی است که زنان در بیشتر نقاط جهان موقعیت خود را در این زمینه ارزیابی کنند، بیلان کار هایشان را به نظر عموم گذارند و قدم های بعدی مبارزاتشان را طرح ریزند.
گرایش غالب در جنبش فمینیستی زنان ایرانی اما، حتی در مراسم ویژۀ ۸ مارس، به ندرت به این مهم می پردازد. مشکل است که این را نوعی غفلت تلقی کنیم. شاید تداعی شدن این مطالبه با گرایش چپ، خود یکی از دلایل خودداری از طرح آن در جنبش زنان ایرانی است.
ارزش های جهان شمول، همبستگی بین المللی و افق انتر ناسیونالیستی
تاًکید بر ارزش های اونیورسال یکی از مشخصه ها، یا بهتر بگوییم راه حل هایی است که زنان چپ برای پیشرفت مبارزات شان یافته اند. روی آوردن به ارزش های جهان شمول گذرگاهیست که تبادل تجربه با زنان جوامع دیگر را در مقابله با مرد سالاری – که آن هم جهانی است- میسر می کند. “جهانی فکر کردن و منطقه ای عمل کردن!” بیان نوعی خودآگاهی زنانی است، که خود را از چنبرۀ محدود “وطن پرستی” رها می کنند، تا قادر به درک واقعی و قابل قیاس از محیط زندگی خود و مناسبات حاکم بر آن گردند. در مقابل این نگرش، زنانی یافت می شوند، که بر”بومی گرایی” و ایجاد هویت سازی های ملی، قومی، مذهبی و فرهنگی پا می فشارند و آب به آسیاب اسلام سیاسی حاکم در ایران می ریزند، که تنها پس از تلاطمات کوتاه زمانی به سرعت بر بستراقتصاد سرمایه داری نئولیبرال و تئوری “نسبیت فرهنگی” آن تکیه زد و پا گرفت.
تکیه بر خواست ونیروی ارادۀ انسان ها
یکی از باورها در نگرش چپ این است که انسان ها به نیروی خودشان آزاد می شوند. چپ گرایان به خواست ونیروی ارادۀ انسان ها درتغییروبهبودی وضع شان اهمییت می دهند و قالب های از پیش تعیین شده برای اصلاحات ندارند. آن ها به این امر واقف هستند که رژیم های توتالیتربا وجود کنترل و سرکوب مردم، هیچ گاه قادربه نفوذ کامل در افکارعمومی و لوث کردن منافع انسان ها نیستند. چرا که افکارعمومی ورای آن فضایی است که از جانب رژیم ها و حتی از جانب مخالفین شان تبلیغ می شود.
بنا بر این، چپ گرایان هدفشان را بر این می گذارند، که جنبش ها از “پایین و توده ای” شکل بگیرند.
هر رفرم و هر تغییر کوچک در زندگی انسان ها، که به خود مختاری آن ها و بدست گرفتن سرگذشت شان از جانب خودشان بیانجامد، یک پیروزی برای چپ محسوب می شود.
به طور مثال ، “خودگزارشگری” مردم از اعتراضات، خلاقیت شان در منعکس کردن تصاویرشورانگیز حرکت های خود و مستند کردن سرکوب های وحشیانۀ رژیم – در حالی که حتی خبرنگارهای خارجی هم به فرمان رژیم در هتل هاشان محبوس بودند- نشان از ظرفیت های فوق العادۀ این مردم ناراضی بود.
چپ ها از خلاقیت توده های مردم ناراضی در عرصۀ مبارزه استقبال می کنند، نه وحشت!
در این جا روی سخن من در جنبش زنان با کسانی است، که ابتکار عمل مردم را در حرکت های اعتراضی سال ۱۳۸۸ مردود شماردند، چراکه “مبارزات خیابانی از این دست” از چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی و “جنبش اصلاحات” خارج شده بود!
همچنان که شاهدیم، بخش وسیعی از مردم، به ویژه زنان، به تغییرمفید به حال انسان ها در این رژیم امیدی، یا بهتر بگوییم، توهمی ندارند. به خصوص هنگامی که ابتکارعمل دردست نیروها، “رهبران” و یک “مادر معنوی” قرار داده شود، که با هدف بقای جمهوری اسلامی و”احیای خط امام” در کارند.
هدفمندی در پیشبرد مبارزه با مرد سالاری
در دیدگاه چپ هدف های نزدیک وکوتاه مدت با اهداف دورتر و درازمدت ترمی بایستی در یک رابطۀ دیالکتیکی به هم مربوط باشند و یکدیگر را نقض نکنند. به طور مثال برخی از کنشگران جنبش “برابر حقوقی” زنان به جای مبارزه برای لغو ” قانون دیه”، خواست “دیۀ برابر برای زنان و مردان” مطالبه می کنند. در صورتی که قوانین شریعه تماماً واساساً با نگرش به انسان به عنوان موجودی آزاد و صاحب حق و با درک و اندیشۀ مدرن از عدالت اجتماعی تناقض دارد.
همچنین می توان تاکید و دفاع به اصطلاح تاکتیکی برخی از فعالین و حقوقدانان زن از “قرارداد مهریه” به هنگام ازدواج برای زنان را هم از این رده دانست. بر قراری توازن بین زن و مرد بر اساس قوانین شیعه در واقع نقض غرض محسوب می شود وهیچ ربطی به برابری طلبی زنان به عنوان انسان های آزاد و اجتماعی ندارد.
گزینش راه های ممکن
از دیدگاه چپ، تغییر و دگرگونی مناسبات حاکم، تنها یک آرزو نیست، بلکه درک از این واقعیت است که عناصر و المنت های جامعۀ نو در درون جامعۀ کهنه وجود دارد. این المنت ها را باید شناخت و از راه های گوناگون گسترش داد. تبلور این درک را در شعاری که امروزه اساساً با جنبش چپ گرایان جهان تداعی می شود، می توان درک کرد، یعنی:” جهان دیگری ممکن است!”
با فرض بر این که زمینه های دگرگونی پایه ای در جامعه وجود دارد، فعالین چپ در مبارزۀ برای این دگرگونی، امکانات واقعی و موجود خودشان را ارزیابی می کنند، راه های امکان یابی مطالباتشان را بررسی و برای متحقق کردن این خواسته ها از “راه های ممکن” تلاش می کنند.
اما این “راه های ممکن”، می توانند ازفرصت ها و چهارچوب های موجود فراتر روند و در قوانین، عرف، سنت و عادات حاکم محدود نمانند.
روش های معمول و قانونی تنها بخشی از روش های مبارزاتی هستند، نافرمانی های مدنی و سازمان دادن اعتراضات به شکل تظاهرات و اعتصاب به همچنین. حتی بسیاری از فعالیت های به اصطلاح “زیر زمینی” و “غیر قانونی” هم که از جانب حاکمین ممنوع اعلام می شوند، ممکن است در کار برای تغییر و تحول سیاسی جامعه لازم باشند.
از نظر من، جامعه در بر گیرندۀ همه گونه مناسبات و سنت هاست؛ برخی از این مناسبات به طورغالب وبرخی دیگربه گونۀ پراکنده و نا منسجم به زیست خود ادامه می دهند. تحلیل از یک شرایط اجتماعی پاسخ به این سوال را در دستور می گذارد، که “عناصر حامل تغییردر جامعه کدامند؟” یا “نیازهای انسان هایی که در تغییر ریشه ای مناسبات منفعت دارند، چیست و عوامل باز دارندۀ تغییر، یا حافظ و نافع مناسبات موجود کدامند؟”
امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که عرصۀ مقاومت و مبارزات زنان در جامعۀ امروز ایران، یکی از زمینه های قوی برای جدایی دین از دولت و پیشرفت این جامعه به سمت جامعه ای انسانی و آزاد است. دراین شرایط، اگربخواهیم المنت های تغییر و دگرگونی را پیدا کنیم، قطعاً نباید در ساختارها و مناسبات جمهوری اسلامی دنبالشان بگردیم!
فکر می کنم پدیدۀ “روشنفکران دینی” مثال مناسبی برای روشن شدن این موضوع باشد. شکل گیری و حضور به اصطلاح “روحانیونی” که روایت های دیگری یا معتدل تری از احکام اسلامی دارند، در جامعه ای که بیش از سی سال تحت حاکمیت بی قید و شرط دین است، عجیب نیست. روایت های این افراد را اما، با وجود کارکردی که آن ها در ساختار حکومتی و یا در مناسبات حاکم دارند، نمی توان لزوماً و عیناً به معنای عنصر قابل اتکاء جهت دگرگونی جدی نظام و قوانین مرد سالار محسوب کرد.
مراجعه به “روشنفکران دینی” برای پیشبرد مسایل سیاسی و قانونی زنان، به معنی تداوم دخالت مذهب در سیاست و قانون است. و این با اساسی ترین مطالبۀ زنان ایران، یعنی “جدایی مذهب از دولت” در تناقض قرار می گیرد. بنا براین بررسی و در نظر داشتن واقعیات و امکانات موجود در جامعه، ما را لزوماً نباید به “امکان گرایی” دچار کند.
جنبش فمینیستی در واقع امر و به شهادت تاریخچه اش، به نوبۀ خود قصد داشته که “نا ممکن ها” را ممکن کند. خاستگاه آن نیز، به این اعتبار از نیروی چپ در جامعه پا گرفته است.
قالب کردن و غالب کردن “اصلاح طلبی” و “امکان گرایی” به جنبش زنان، نه از فمینیسم این اصلاح طلبان، بلکه ازمحافظه کاری، سازگاری با قدرت حاکم و یا از قید و بند های ملی- مذهبی ایشان ناشی می شود.
در این جا مایلم به چند دستاورد جنبش فمینیستی زنان در طرح ارزش های نوینی در مناسبات بشری اشاره کنم، که از نظر من در رشد خودآگاهی و اعتماد به نفس زنان تاًثیر به سزایی داشته اند:
– تلاش برای تقویت اختیار فرد (اتونومی) در ساختار های جمعی
– کند و کاو و پژوهش در برخورد با مسئلۀ قدرت، مناسبات عاطفی، عشق و خشونت در رابطه های انسانی زنان و مردان
– درگیری با امور و مسائل جنسیتی و تربیتی و نقد نقش های جنسی واجتماعی زن و مرد
– تلاش برای از میان بردن نقش های جنسی در محیط خانه
– تلاش برای از میان بردن تاثیرات روانی نقش های جنسی و تحمیل کلیشه های رفتاری به زنان
– انتقاد به نقش خود زنان در برقرار ماندن نظم مردسالار
– مبارزه برای سهمیه بندی کردن پست های تصمیم گیری درعرصه های سیاسی و اجتماعی و در احزاب
– تابوشکنی درمورد الگوهای رسمی زندگی تحمیلی به زنان، طرح الگو های بدون وابستگی به مردان (رابطه جنسی آزاد، رد الگوی دگرجنس گرایی، زندگی با مردان بدون ازدواج، مادری بدون اجبار به همسری و…)
به طور قطع یافت می شوند زنان و مردان چپ گرایی که به موضوعات بالا نمی پردازند. آن ها بیشترتابع مدل های سنتی در مناسبات ما بین انسان ها هستند و به ویژه از بحث و درگیری با موضوع “نقش و اختیار فرد” و یا بررسی “مسئلۀ قدرت در روابط متقابل زن و مرد” اکراه دارند.
*
امروز جایگاه جنبش زنان در صحنۀ سیاسی ایران و جهان براستی قابل قیاس با هیچ دوره ای از تاریخ این جامعه نیست. اگرچه زنان در ایران در عین حال به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یکی از سخت ترین دوره های زندگی خود را می گذرانند.
با توجه به مطالب طرح شده، می توانم نتیجه بگیرم که ابعاد سیاسی جنبش زنان ایرانی به مراتب قوی تر ازجنبه های اجتماعی آن است. برای تقویت ابعاد و ظرفیت اجتماعی این جنبش، طرح مطالباتی در جهت کسب هر چه بیشتر اختیار برای زنان و رهایی از این شرایط کارساز خواهد بود.
جنبش های اجتماعی با توجه به نگرش و پتانسیل فعالین آن رنگ و بوی خاص می گیرد.
جا دارد که ویژگی های جنبش زنان ایرانی را بر متن شرایط و دستاورد های جنبش جهانی زنان به دقت باز بینی کنیم و در این راه، راز “چند صدایی” آن را هم معنا کنیم.
ژوئن ۲۰۱۰