حزب توده ایران در دوره اول فعالیتش با پیشرفته ترین خواستهای جنبش زنان گره خورد
حزب توده ایران در دوره اول فعالیتاش با پیشرفتهترین خواستها با جنبش نوپای زنان گره خورد، به زنان اعتماد به نفس داد و تبدیل به حزبی جذاب برای مدرنترین قشر زنان شد. پس از انقلاب که مسئله زن به چالش مهم جامعه تبدیل شد، زنان را در چادر ضدامپریالیستی پیچید و به کلاسهای خیاطی و آشپزی پشت جبهه فراخواند.
حرکتی که بتوان آن را جنبش زنان خواند، با نهضت مشروطیت آغاز شد. تمرکز مبارزه در دور اول بر روی خواستههای عمومی برای بهبود وضعیت زنان از نظر حقوقی و از نظر آموزش بود. در دوران رضاشاه گامهای مهمی در جهت برآوردن این خواستهها برداشته شد. تأسیس نهادهای فرهنگی و آموزشی و ایجاد فضایی برای تحصیل زنان، به یکی از اصلیترین خواستهای زنان پاسخ داد، پاسخی هرچند محدود و بدون تکیه بر بنیادی دمکراتیک.
موضوعات مرتبط
گزیده ها
در سال ۱۳۲۱ یعنی به فاصله یک سال پس از پاگیری حزب توده، تشکیلات زنان حزب متولد شد. از فعالان آن نسل تنها عده انگشت شماری را میشود یافت. وقتی پیدا شوند و حاضر باشند از خاطراتشان بگویند، با شیفتگی از فعالیتهای زنان و از موقعیتی که حزب توده برای زن قائل بود حرف میزنند.
مهربخش آذرنور یکی از این زنان است که ایدههای اولیه درباره حقوق زنان و عدالت اجتماعی را از مادرش فرا گرفته است. مادرش معلم بوده است و از اولین زنان سوسیالیست ایران؛ و خودش از ۱۸ سالگی به حزب توده ایران پیوسته است.
خانم آذرنور میگوید:”عده زیادی از دخترهای جوان رفتیم عضو این حزب شدیم. یکی از چیزهایی که ما در حوزههای حزبی یاد میگرفتیم، این بود که پسر و دختر ندارد، بین ما و آنها همه چیز مساوی است و حقوقمان یکی است. ما میتوانستیم در حوزههای حزبی، خیلی راحت از پسرهایی که با ما در یک حوزه بودند، انتقاد کنیم و میشد که یک دختر مسئول حوزه باشد و پسرها زیر دست او باشند.آن موقع زنها از شوهرهایشان کتک میخوردند، مخصوصاً زنهای کارگر؛ و ما در جلسات با این زنها صحبت میکردیم، ضمن اینکه حزب شوهرها را به دام میانداخت، به آنها یاد میداد و به آنها تحمیل میکرد که با زنهایشان خوشرفتار باشند. به ما یاد داده بودند که اعتماد بهنفس داشته باشیم.”
کلاسهای سوادآموزی و مادر ماکسیم گورکی
“از فعالان نسل اول زنان توده ای تنها عده انگشت شماری را میشود یافت. وقتی پیدا شوند و حاضر باشند از خاطراتشان بگویند، با شیفتگی از فعالیتهای زنان و از موقعیتی که حزب توده برای زن قائل بود حرف میزنند.”
اولین مرامنامه حزب برای زنان، توسعه حقوق اجتماعی و اقتصادی و برابری حقوق زنان را طلب کرد؛ شعارها و خواستهایی برگرفته شده از اتحادیههای کارگری، انجمنهای زنان و احزاب سوسیالیستی دیگر کشورها: حق رأی برای زنان، استقلال اقتصادی زنان، تساوی حقوق زوجین و تجدیدنظر در قوانین خانواده و طلاق، دستمزد برابر در مقابل کار برابر، بیمههای اجتماعی، حمایت از مادران و کودکان بیبضاعت و مرخصی بارداری.
جلسات هفتگی حزب برای زنان، هم کلاس سواد آموزی اکابر بود هم جایی برای تبلیغ سیاست حزب، طرح ضرورت “مبارزه با فاشیسم” و “حمایت از صلح” .
مهر بخش آذرنور از آن سالها میگوید: “در جلسات سوادآموزیای که بین سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ و حتی ۱۳۳۳ برگزار میکردیم، موظف بودیم ضمن درس دادن به زنها کتاب “مادر” نوشته ماکسیم گورکی را هم در حوزههای حزبی بخوانیم. در کنار آن رفتن به میتینگ و تظاهرات، زنده باد، مرده باد و… هم برقرار بود.”
تشکیلات دمکراتیک زنان
“بیداری زنان”، ارگان تشکیلات زنان حزب توده ایران در آن دوره، برای آگاهسازی زنان کوشش بسیاری کرد. تشکیلات زنان در سال ۱۳۲۵ به عضویت فدراسیون دمکراتیک بینالمللی زنان درآمد و بر خود نام “تشکیلات دمکراتیک زنان” گذاشت. بنابر منابع این حزب، تشکیلات زنان در بسیاری شهرهای بزرگ فعال بود و صدها زن عضو آن بودند.
تلاش های سازمانگرانه حزب توده برای آگاهی زنان و پیگیری مطالبات شان به تغییراتی به نفع زنان در قانون کار سال ۱۳۳۲ انجامید: دستمزد برابر در ازای کار برابر و مرخصی زایمان. این اصلاحات قانونی در سال های پس از کودتا یا بر روی کاغذ ماندند، یا جرح و تعدیل شدند.
با این همه حزب توده موفق شده بود ایده هایی را به جامعه بسته آن زمان عرضه کند که بعدها در دهه ۱۳۴۰ و در نبود این حزب به بار نشست، در قوانین خانواده، کار و از همه مهمتر در دادن حق رای به زنان.
حزب توده برای اولین بار زنان را وارد ساختار حزبی کرد و امکانی برای ایفای نقش در رده های بالای حزب به آنان داد. حزب، زنان را برای حرکت های اعتراضی به خیابان ها کشاند، بدون حجاب، با پیراهن های سفید و شعارهایی سرخ در آن دوران.
زنان توده ای در تظاهرات خود خواستار دخالت زنان در امور سیاسی بودند
با شروع فعالیت حزب توده ایران، نوع دیگری از تبیین خواستههای زنان در ایران رواج یافت: تبیین سوسیالیستی که در آن تکیه بر روی زنان طبقات فرودست بود.
با وجود این نوع سمتگیری، نسل اول زنان فعال در حزب توده ایران تقریبا به تمامی از میان قشرهای مرفه شهری و حتی اشراف برخاسته بودند.
آذر منصور از فعالان پیشین حزب توده در سالهای بعد از انقلاب معقتد است: “حزب توده با تشکیلات دمکراتیک زناناش پیشتاز بود به این دلیل که فقط و صد در صد زنان آگاه را جذب میکرد و جوانانی که از خانوادههایی با سطح تحصیل بالاتر بودند. در حقیقت میتوانیم بگوییم [حرکت آن تشکیلات]، حرکتی صد در صد روشنفکرانه بود.”
فمینیسم حزبی
با حزب توده نوعی نگاه و نوعی منش رواج یافت که در دستهبندی انواع پیگیری نظری و عملی حقوق زنان، فمینیسم سوسیالیستی نامیده میشود. این جریان در سطح جهانی گونهای دفاع از “جنس دوم” بود که دربرابر فمینیسم بورژوایی یعنی خواستههای برابریطلبانه مطرح در میان قشرهای فرادست نشسته بود.
البته در ادبیات حزب توده ایران، از اصطلاح فمینیسم استفاده نمیشد. این اصطلاح در ایران اندکی پس از انقلاب رواج یافت. اما در تفکر این حزب مسئله زن تابعی از مسئله مبارزه طبقاتی و تدارک برای انقلاب سوسیالیستی بود. دیدگاهی که مسئله زن را در استقلال آن نمیدید و معتقد بود تا زمانی که به اصل مسئله نابرابری در حوزه مناسبات طبقات پاسخ داده نشده است، به مسئله نابرابری حقوق زنان نمیتوان پاسخ گفت.
رد پای این نوع فمینیسم را می توان تا امروز نیز در میان بخشی از روشنفکران چپ ایران، که شامل گروهی از فعالان زن هم میشود، دنبال کرد. نتیجه عملی این دیدگاه این بود که نیروی اصلی را باید به مبارزه طبقاتی اختصاص داد و مسئله زن را بر زمینه این مبارزه مطرح کرد.
این دیدگاه خواستهای زنان را به اهداف دور و دراز حزب “طبقه کارگر” حواله میداد و آن را، درست به همین خاطر، ضربهپذیر میکرد. در حقیقت تشکل هایی مانند زنان یا جوانان اهرمهای حزبی بودند، نه سازمانهایی دمکراتیک.
مریم فیروز از رهبران “تشکیلات زنان” حزب توده بود
حضور همزمان و پایدار مریم فیروز، در کادر رهبری حزب و در راس تشکیلات دمکراتیک زنان خود نمونه ای بارز از این تداخل و امتزاج بود. با این تفکر تشکیلات زنان طوری بنا میشد و وظایفی را بر دوش میکشید که با شکست حزب، در هممیشکست. با کودتای ۲۸ مرداد تشکیلات دمکراتیک زنان همراه با حزب توده منحل شد و اعضای آن پراکنده شدند.
نگاهی تحقیرآمیز
پس از کودتای ۲۸ مرداد سرکوب به اوج رسید. فعالان بسیاری در نیمه راه ماندند. شوک کودتا برای یک دوره، همه را فلج کرد. اما فعالیت زنان در حوزههایی معین تعطیل نشد، حوزههایی که بوی تشکل حزبی و خطر انقلابیگری از آن به مشام نمیرسید.
تلاش برای حقوق زنان از مسیرهای دیگر ادامه یافت، مسیری که از درون سازمانهای دولتی یا تحت نظارت دولت عبور میکرد و دامنه خواستها و هدفهایش به مراتب محدودتر بود. مسیری که قبلا در زمان رضاشاه نیز تجربه شده بود و برای گروههای مخالف شاه، چه چپ، چه مذهبی، حاوی ارزشی نبود.
حاوی ارزشی نبود؟ بیارزش بود؟ از یک موضع انتقادی، که تا حد تحقیر پیش میرفت، مریم فیروز، از رهبران حزب توده ایران، “کانون بانوان” به ریاست صدیقه دولت آبادی، و “استخرهای شنا” و “پیشاهنگی” را مانع “ترقی زنان” میدانست. (ر.ک. “صدیقه دولتآبادی: نامهها، نوشتهها و یادها” به کوشش، مهدخت صنعتی، افسانه نجمابادی، ۱۳۷۷)
بعدها نیز تلاش زنانی مانند صفیه فیروز، مهرانگیز منوچهریان، فاطمه سیاح و یا فرخرو پارسا برای گسترش امکانات آموزشی، رفاهی و خدماتی، که بیشتر از کانال انجمنهای خیریه وابسته و تحت نظارت دولت و اشرف پهلوی انجام میشد، در میان گروههای اپوزیسیون، چه “عملیکارها”، چه “تئوریکارها” در بهترین حالت به هیچ گرفته شد.
سرکوب، بخشی از وفاداران به حزب توده ایران را سر خانه و زندگیشان برگرداند و عدهای را روانه کشورهای سوسیالیستی کرد. نسلی دیگر پا گرفت که باز در اساس همان خط را دنبال کرد.رادیکالها در دهه ۱۳۵۰ به مبارزه چریکی روی آوردند، به مبارزهای که در طبیعت آن جایی برای خواستهای زنان وجود نداشت. چریک زن و مرد نمیشناخت.
“”مبارزه طبقاتی” پس از انقلاب در ادبیات حزب توده به “مبارزه ضدامپریالیستی” دگردیسی یافت و در پیامد آن، مسئله زن و خواستههای دمکراتیک در برنامه حزب توده ایران ابتدا به حاشیه رفتند و بعد مزاحم تلقی شدند.”
مقالهای از ناهید قاجار، یکی از زنان چریک، که در بهمن ماه گذشته در سایت فارسی “بی بی سی” منتشر شد، دیدگاه رادیکال را به خوبی به نمایش میگذارد: “ما همه خواهان نابودی استبداد رژیم شاه و سلطهگران امپریالیستی بودیم. به گمان ما با پیروزی بر دیکتاتوری شاه و ایجاد یک نظام سوسیالیستی مبتنی بر عدالت اجتماعی، همه نابرابریهای زندگی فردی و اجتماعی و از جمله زنان حل و فصل میشد. اما این که نقش مشخص زنان در سازمان چریکی چه بود باید گفت که این نقش عملا تابع شرایط و ویژهگیهای مبارزهای بود که سازمان دنبال میکرد.”
مشکلات مزاحم زنانه
“مبارزه طبقاتی” پس از انقلاب در ادبیات حزب توده به “مبارزه ضدامپریالیستی” دگردیسی یافت. راه انقلاب سوسیالیستی میانبُر خورد به “راه رشد غیر سرمایهداری”، و در پیامد آن، مسئله زن و خواستههای دمکراتیک در برنامه حزب توده ایران ابتدا به حاشیه رفتند و بعد مزاحم تلقی شدند.
حزب در دوره پس از انقلاب باز هم برای زنان جلسه گذاشت. این بار اما جلسات اعتنایی به خواستهای زنان نداشت.
آذر منصور میگوید: “به دوستان و آشنایان اعلام میکردیم هر خانمی را دعوت کنید. بین ۳۰ تا ۵۰ نفر در این جلسات شرکت میکردند. آن ها محور اصلی بحثهای ما را میکشاندند به حرکت زنان و خواستهای زنان. سؤال زنها مثلاً در مورد جلوگیری از بارداری بود. میگفتند با بچههایمان مشکل داریم؛ شوهرانمان به ما نمیرسند. بعضی وقتها فکر میکردم که ما اصلا موفق نشدیم در این جلسه راجع به مسایل سیاسی روز حزب توده صحبت کنیم. در آن زمان برآورد من از حرکتمان خوشایند نبود. وقتی از جلسات میآمدم بیرون، میدیدم خانمها پراکنده میشوند و از ما حالت سرخوردگی پیدا میکنند. تشکیلات دمکراتیک زنان تابعی شده بود از سازمان اصلی حزب توده.”
سایر گروههای زنان نیز، باوجود لحن تند ادبیاتشان، برای تحقق برابری حقوق زن و مرد اصرار داشتند که اول باید از شر “امپریالیسم” و “بورژوازی” رها شد. مخرج مشترک بیانیههای اعلام موجودیت سازمانهای گوناگون زنان، که تعدادشان کم هم نبود، تأکید بر “زن زحمتکش” و “شرکت در مبازرات ضدامپریالیستی” بود، آن هم درست در زمانی که حاکمان مذهبی حداقل دستاوردها در قوانین خانواده مقرر شده در پیش از انقلاب را لغو میکردند و سهم زنان از مشارکت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی محو میشد.
تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری در تهران
نویسندگان این اطلاعیهها یک وجه مشترک دیگر هم داشتند: آنان هم مانند فعالان زن حزب توده ایران در سالهای ۱۳۲۰ تا ۳۲ رابطهای با “زن کارگر و زحمتکش” نداشتند که از جنس نسبی باشد.
پایان خط
تشکیلات دمکراتیک زنان حزب توده در اطلاعیههای خود در سالهای اول انقلاب از قول زنان اعلام آمادگی کرد که آنان برای مقابله با هرگونه “تجاوز امپریالیسم آمریکا” حاضرند آموزش نظامی بگیرند و تا پای جان از “انقلاب اسلامی” دفاع کنند. حتی “جامعه انقلاب اسلامی زنان” که پایهگذارش اعظم طالقانی بود به مراتب تندتر از حزب توده از بیحقوقی زنان انتقاد میکرد و از حق زنان برای نشستن بر مسند ریاست جمهوری سخن میگفت.
اولین هجوم به آزادیها، گیر دادن به پوشش زنان بود. این یورش به شکل حیرتآوری سرسری گرفته شد و تنها چندهزار زن را برای مقابله با آن به خیابان آورد. شاید چون “زن زحمتکش”، به هر حال چه با روسری چه بی روسری تحت ستم بود و زن غیرزحمتکش هم می توانست برای مبارزه با امپریالیسم کمی از “خودگذشتکی” کند و هزینه بر سرکردن یک روسری ناقابل را بپردازد.
این نگاه فقط خاص حزب توده ایران به مثابه شاخص “چپ” مدافع حکومت اسلامی نبود. چپهایی هم که مخالف حکومت اسلامی بودند، نوع نگاهشان به مسئله زنان تفاوتی با منطق حزب توده نداشت. چنین منطقی اما خصلت اصلی و نتیجه تراژیک خود را در خط حزب توده ایران به نمایش گذاشت، آنجایی که این حزب سرکوب زنان را نادیده گرفت، تا به جبهه مبارزه “ضد امپریالیستی” که پرچمدارش “خط امام” شده بود، ضربهای نخورد.
مهربخش آذرنور به خاطرهای اشاره میکند: “یادم هست که یکی از رفقای حزبی به من میگفت: تو چرا ناراحتی، اینها دارند ایران را جلو میبرند و همان برنامهای را که ما داشتیم، اینها دارند انجام میدهند. خُب روسری بگذار! مگر چه میشود؟ به من بگویند، عبا بپوش، من میپوشم؛ بگویند عمامه بگذار، من میگذارم. سیاست بود دیگر. در این میان، زن هم موقع عزا سرش بریده شد، هم موقع عروسی.”
حزب توده ایران از تجربه سازمانگری بینظیری برخوردار بود. از “خط امام” پشتیبانی میکرد، اما کار تشکیلاتی خود را هم پیش میبرد، و این تلاش را هم به حساب سازمانگری “حزب تراز نوین طبقه کارگر” میگذاشت و هم به حساب پشتیبانی از مبارزات ضدامپریالیستی “خط امام”. بخشی از این فعالیت سازمانگرانه در میان زنان پیش برده میشد.
“این نگاه فقط خاص حزب توده ایران به مثابه شاخص “چپ” مدافع حکومت اسلامی نبود. چپهایی هم که مخالف حکومت اسلامی بودند، نوع نگاهشان به مسئله زنان تفاوتی با منطق حزب توده نداشت.”
آذر منصور محور فعالیت تشکیلات زنان حزب توده را این طور توضیح میدهد:”این بار فقط حرکت روشنفکرانه نبود. توانستیم با قشرهای پایینی طبقه متوسط و کارگران ارتباط پیدا کنیم… برای جمع زنان کلاسهای خیاطی گذاشتیم. این همزمان بود با شروع جنگ و کمک رسانی به پشت جبهه. قشر وسیعی از ما معلمین و کارمندان بودند. خانمها شروع کردند به رفتن به محلهها و حتی مساجد و اعلام داوطلبی کردند برای کلاس گذاشتن.”
به گفته آذر منصور “تشکیلات زنان تبدیل شده بود به محل سربازگیری برای حزب توده ایران.”
هرسال که از انقلاب گذشت، مسئله زن به چالشی بزرگتر در جامعه تبدیل شد. تلاشهایی آغاز شد برای آنکه به مسئله زن در استقلال آن نگریسته شود. بخشی از زنان فعال در سازمانهای چپ به فمینیسمی گرویدند که دیگر خود را تابع مصالح حزبی نمیکرد. فمینیسم نوع تودهای رنگ باخت.
در اوایل دهه ۱۳۶۰ حزب توده ایران به دست نیرویی سرکوب شد که آن را میستود. گسست از فمینیسم سوسیالیستی حزبی در حقیقت پیش از آن که حزب توده سرکوب شود و فعالیت آن در کشور رو به خاموشی گذارد، آغاز شده بود. به این ترتیب فمینیسمی که حزب توده ایران آن را بنیان گذاشته بود، دچار انشعاب شد. خود حزب توده اما به پایان خط در جنبش زنان رسید.
آذر منصور میگوید: “تمام شد!”
