یک دنیای بهتر: اقدام گلشیفته فراهانی و نمایش نیمه برهنه بدنش واکنشهای متفاوتی را بر انگیخته است. خون در رگهای رژیم اسلامی و ناموس پرستی اسلامی اش به غلیان آمده است. ماشین تحریکات و تهدیدات مذهبی شان را به جریان انداخته اند. جریانات متعدد ملی اسلامی هم به درجات مختلف واکنشهای مردسالارانه و ناموس پرستانه ای از خود نشان داده اند. این موضعگیری اما مختص و محدود به این جریانات نبوده است. بار دیگر مساله نوع پوشش زن به زمینه ای برای طرح اراجیفی در چهار چوب “بی بند و باری” زن از جانب جریانات ناسیونالیستی پرو غربی تبدیل شده است. به اقدام گلشیفته فراهانی چگونه باید نگاه کرد؟ چه نقدی به واکنشهای موجود دارید؟
آذر ماجدی: گلشیفته نیمه عریان آئینه ای شد به عمق زن ستیزی شرق زده ملی – اسلامی ها. عکس نیمه عریان گلشیفته فراهانی در نشریه فیگارو آبی بود در لانه مورچگان شرق زده و عقب مانده ملی – اسلامی، ناسیونالیست پرو غرب و حواشی چپ آنها. گلشیفته در یک پروژه «هنری» و در میان تعدادی هنرپیشه جوان کاندید جایزه سزار در فرانسه، در مقابل دوربین عکاسی بالا تنه اش را عریان می کند. شعری در مورد رهایی جسم و جان به زبان فرانسه در این فیلم کوتاه روایت می شود. تصویر نیمه عریان گلشیفته در این فیلم جسم و جان این سخنگویان واپسگرا را به آتش می کشد.
رژیم اسلامی به گلشیفته می تازد. مگر انتظار دیگری از این نظام پوسیده اسلامی می توان داشت. این نظام با این هیاهوها زنده است. هر روز با هجوم به آزادی، به روشنگری و به زنان از نو زاده میشود. زن در بند و اسیر در سیاهی حجاب بیرق این نظام است. هر حرکتی برای دریدن این بند تیشه ای است که به ریشه این نظام کپک زده و بساط صنعت و جنبش سیاه اسلامی زده می شود.
در این میان واکنش ملی – اسلامی ها و ناسیونالیست هایی که تخت جمشید و پاسارگاد دکان اقتصادی و سیاسی شان شده است، اما، جالب توجه است. برای شرق زدگانی که در بند اسلام و ناسیونالیسم پوسیده عظمت طلب اسیرند، گلشیفته فرصتی برای عرض اندام بود. برهنگی یک زن، مردسالاری این قماش را لخت و عور عیان کرد. عمق زن ستیزی کلاه مخملی این جماعت یکجا فوران زد. عده ای او را «بی حیا» نامیدند. عرق شرم بر پیشانی شان نشست. چگونه یک زن جوان که بر حسب اتفاق در ایران متولد شده، بخود جرئت داده است تا به ساحت «مقدسات» شرق زده این جنبش عقب مانده و این پسقراولان جامعه ای که دارد برای رهایی خود می تازد، توهین کند. اینها مالکان جسم و جان تمام زنان «مملکت» اند. اینها مبصران و پاسداران خودگمارده دفاع از “میهن اسلامی” اند. اینها متعلق به همان جنبش اند که در ادبیاتشان «زن هنوز تازه اگر … خیلی بزرگواری کنند “مادر بزرگى” است که “یادش بخیر” کرسى را روبراه میکرد و “فسنجون” جلوى شان میگذاشت.» (منصور حکمت، ماهواره و آل احمد های پلاستیکی، جلد ۸ مجموعه آثار، ص ۳۵۸.)
نزد این جماعت دو نوع زن موجود است یا «زن خوب و پارسا» یا «فاحشه». ادبیاتشان و سینمای شان هم این دو نوع زن را به تصویر می کشد. این جنبش های عقب مانده پوسیده در مقابل نسل جوانی که برای آزادی مبارزه می کند، می خواهد خود را از قید و بند عقب ماندگی، اخلاقیات عهد دقیانوس و مذهب برهاند، سرگیجه گرفته اند. به هر دری می زنند تا این نسل را به راه راست هدایت کنند. زبان و نگاه این نسل به زندگی متفاوت است. می خواهد مثل نسل جوان در دنیای غرب زندگی کند؛ به موزیکی که دوست دارد گوش دهد؛ لباسی که می خواهد بپوشد؛ از آزادی معاشرت و رابطه جنسی برخوردار باشد. از خفقان و اختناق، از پلیس سیاسی و اخلاقی جان به لبش رسیده است.
بسیاری از تحرکات این نسل نزد این پوسیدگان لنگر انداخته در نوستالژی عصر آفتابه مسی و خزینه، «مبتذل» و غرب زدگی است. اما مبتذل، توصیف نه این نسل جوان و تمایلات و خواستهایش، بلکه این واپسگرایان شرق زده است؛ جماعتی که با دیدن زن بی حجاب، تمام ارکان ارزشی و اخلاقیات فاسد اسلامیش به لرزش می افتد. مبتذل، فرهنگی است که اینها مروج و مدافعش هستند؛ فرهنگی که یک سویش آخوند و سوی دیگرش آل احمدهای پلاستیکی قرار دارند. «مبتذل، توصیف سنت فرهنگى اى است که در یک گوشه پرت، بدور از چشم منتقد جهان معاصر، از عقب ماندگى اخلاقى، مذهب زدگى، مرد سالارى و خود پرستى قومى و ملى و فقر تکنیکى خود یک فضیلت و هویت اجتماعى ساخته است. مبتذل وصف حال سنت ادبى اى است که زیر چتر رژیمهاى واپسگرا و ارتجاعى که حتى نگاه مردم به بیرون این محیط پرت افتاده را ممنوع و سرکوب مى کنند، به زور سوبسید و روى دوش کار ارزان کارگر چاپ براى خود یک بازار محقر هزار و هشتصد نفره ترتیب داده و با پاشیدن سم بیگانه گریزى و قومپرستى و گذشته پرستى از آن دفاع میکند.» (همانجا)
برخورد این جنبش به اقدام گلشیفته فراهانی بیانگر یک عقب ماندگی مطلق و زن ستیزی تمام عیار است. جوهر ارتجاعی این عقب ماندگی و مردسالاری باید افشاء شود. زنان مالک ندارند. موجودات مستقل و صاحب حق و رای هستند. ناموس کسی نیستند. متعلق به مقدسات خرافی هیچ ایدئولوژی و جنبشی نیستند. قیم لازم ندارند. در ابراز وجود و بیان آزادند. حق دارند هر جور که می خواهند لباس بپوشند یا نپوشند. هر کس از پوشش خاصی خوشش نمی آید، مجاز است چشمانش را ببندد و نگاهش را بدزدد. هر کسی از برهنگی شرمش می شود، مجاز است به آن چشم ندوزد. در دنیای امروز از آزادی بی قید و شرط بیان و ابراز وجود باید بعنوان ابتدایی ترین حق انسانی، برای زن و مرد قاطعانه دفاع کرد و آنرا برسمیت شناخت. آن حاجی بازاری و سیاسیون و «هنرمندان» هم قماشش مجازند دندان قرچه کنند و استغفرالله بگویند؛ به زمین و زمان فحش دهند و بر زمین تف بیاندازند و به راه خود بروند. آنها نیز از آزادی بیان برخوردارند. انزجارشان را از برهنگی مجازند بیان کنند. اما قصد تحریک مذهبی علیه زنانی که حق خود را اعمال می کنند، ندارند.
در این میان دسته دیگری نیز هستند که از حرکت گلشیفته به شعف آمده اند. اما در ارزشهای این دسته نیز اگر دقیق شوید به صورتی روی دیگر سکه نگرش بالا است. البته باید اذعان کرد، همین که رگ غیرت ناموس پرستی شان بالا نیامده جای خوشحالی است. اما آنها نیز به شناسنامه گلشیفته خیره شده اند. گلشیفته متولد ایران است، پس رگ ناسیونالیستی شان بجوش آمده و هزاران ستایش و تعریف نثار او کرده اند. چرا؟ مگر گلشیفته چه کرده است که شایان اینهمه هیجان، تحسین و شعف است؟ گلشیفته همراه تعدادی دیگر از هنرپیشگان جوان فرانسه، در یک پروژه هنری بالاتنه خود را برهنه کرده است. همین. این یک کار هنری و بازرگانی است. اینهمه شلوغکاری لازم ندارد.
بخش مدرن جنبش ناسیونالیسم پرو غرب و حواشی چپی آن شجاعت گلشیفته را تحسین کرده اند، او را تابو شکن نامیده اند، به رهبر جنبش آزادی زن ارتقاء اش داده اند. گلشیفته ی از دنیا بی خبر هم لابد با چشمان حیرت زده به تمام این واکنش ها می نگرد. روحش هم از اینکه به رهبر انقلابی آزادی زن و ایران بدل شده است، بی خبر است. گلشیفته نه تابو شکنی کرده است و نه به چنین قصدی در یک فیلم فرانسوی شرکت کرده است. شرکت در این فیلم بخشی از شغلش است.
برخی کار گلشیفته را با حرکت علیا ماجد المهدی مقایسه کرده اند. گلشیفته و علیا را در کنار هم قرار داده اند. این دو در یک چیز شریکند. هر دو زنان جوان متعلق به نسل جدید مدرن در جوامع اسلام زده اند. خواست و تمایلاتشان با نظام های حاکم در جامعه ای که در آن متولد شده و رشد کرده اند در تناقض و تعارض قرار دارد. اما اقدامشان یکی نیست. علیا در اعتراض به زن ستیزی و خفقان اسلامی حاکم بر جامعه عکس برهنه خود را منتشر کرده و جان خویش را به خطر انداخته است. حرکت او شورش و عصیان علیه فرهنگ و اخلاقیات مردسالار حاکم است. علیا تابو شکنی کرده است. گلشیفته در کشور فرانسه، در یک پروژه هنری ساخت فرانسه بدن نیمه برهنه خود را به نمایش گذاشته است. او اکنون در کشوری زندگی می کند، که چنین اقدامی در آن امری پیش پا افتاده تلقی می شود. گلشیفته همین دو سال پیش در یک فستیوال سینمایی خارج از ایران با روسری عکس گرفته است. اخیرا ترانه ای خوانده است که از الله اکبر گفتن در پشت بام با نوستالژی و تحسین یاد می کند.
باید به ذوق زدگانی که از ذوق حلیم توی دیگ افتاده اند، گفت که نگاه آنها نیز به برهنگی زن تفاوت چندانی با نگاه آخوندی – حاجی بازاری ندارد. دو روی یک سکه اند.
مساله اساسی در این رویداد تاکید قاطعانه بر امر آزادی بی قید و شرط بیان و ابراز وجود و همچنین پوشش است. باید از این اصل تخطی ناپذیر حرکت کرد و واپسگرایان شرق زده را افشاء نمود. مرد سالاری و زن ستیزی یک بخش لایتجزای این فرهنگ و ایدئولوژی است. در پس این واکنش ها باید عقب ماندگی اسلامی این فرهنگ و ایدئولوژی را بازشناخت و طرد و افشاء کرد. جنبش آزادی زن بحق یک عنصر تعیین کننده در جنبشی است که علیه این ایدئولوژی قاطعانه مبارزه می کند. *