برداشت و نقدی به نگاه در مقاله ی مانکن های ایرانی ، برقع‌‌پوشان اسلامی از خانم احمدی خراسانی / گیتی سلامی

برداشت من از هدف نویسنده این است که او با برخورد به نمونه هایی از استدلال هایی که با قانون منع برقع در جامعه ی فرانسه موافق هستند می خواهد بحثی پیرامون مسئله ی حجاب گشوده شود زیرا به اعتقاد ایشان همواره پوشش زنان ابزاری سیاسی در رابطه با مسئله ی قدرت بوده است. از نظر من هم برای این که از این دور خارج شویم و یکبار برای همیشه مشخص شود که پوشش زنان به انتخاب و تصمیم خودشان بستگی دارد و “نماد سیاسی یا اعتراض دسته جمعی” نیست بهتر می بینم به این بحث بطور عام( بحث فلسفه حجاب )و بطور خاص به این نکته(پوشش زنان یک حق انتخاب از جانب آن ها می باشد) از زاویای متفاوت برخورد شود تا بتوانیم در آینده جامعه ای دمکرات بسازیم و یا داشته باشیم. با این نقطه ی عزیمت و نگاهی نقادانه به مقاله در پایان می خواهم نظر و استدلال خودم را در رابطه با توافق با قانونی شدن منع برقع(برقعه یا نقاب ) در جامعه ای مانند فرانسه و در ایران آینده بگویم تا شاید بتوان به اجماعی همگانی بر سر راه و روش مقابله با فلسفه ی حجاب که قدمتی سه هزار تا شش هزار ساله دارد برسیم. زیرا جامعه ای می تواند دمکرات شود که در آن انسان ها با نگاه و فرهنگی برابر و مستقل رشد و پرورش یابند و بخشی از انسان ها ارزش اشان نصف بخش دیگر نباشد بلکه انسان های متفاوت (با هرجنسیتی, مذهبی, اعتقادی مرامی, زبانی و قومیتی یا ملیتی )جامعه بصورت مستقل اما به هم پیوسته در کنار هم باشند . به نظر من یکی از پایه های تحقیرو تبعیض به زنان و در نهایت توهین به مردان در جوامع با فرهنگها و سنت های دینی و به خصوص درجامعه ی خودمان که مذهب سیاسی محض حاکم است این نوع نگاه نابرابر به انسان زن و به پوشش و پوشیده گی زنان است که تجلی آن در قانون حجاب و دیگر قوانین تبعیض آمیز نمایان است. در این نگاه زن به مثابه یک انسان مساوی با یک شیئی و نه با “انسان مرد” قرار گرفته است. این فلسفه پوشیدگی, حجاب زن را به مانند پوشیدگی یا پارچه انداختن برروی یک تلویزیون یا مبل گران قیمت و با ارزشی که در خانه داریم می بیند (یک نگاه ذاتی طبیعی).همین قرار دادن یا مساوی پنداشتن یک انسان با یک شیئی خود حاوی تحقیر می باشد (حتی اگر با نیت خوب همراه باشد) و از طرف دیگر توهین بسیار بزرگتر به انسان مرد است زیرا در این نگاه و فلسفه مرد مساوی با حیوان (آن هم از نوع وحشی ) در جنگل قرار دارد که برای جفت گیری به یک ماده احتیاج دارد واین تصور را دارد که آنقدر این انسان مرد با فرهنگ نشده است که غرایز و خواست های جنسی اش را در کنترل خود داشته باشد. بنابراین تصویر انسان (چه زن و چه مرد)در این فلسفه بسیار غیر انسانی و ابتدایی می باشد وبیشتر به درد جوامع مستبد با فرهنگی فرمان دهی و فرمان بری مناسب می باشد زیرا این فلسفه جامعه ی انسانی را به سان جنگل تصور می کند که در آن ضعیف ها(زنان) مورد هجوم حیوانات وحشی (مردان) قرار دارند که از این ضعفها بایستی حمایت شود واز این طریق می خواهند جامعه را به یک جامعه ی انسانی تبدیل کند که اتفاقن به ضد آرمان خود می رسد نمونه ی آن ایران خودمان. به هر حال برای رسیدن به جامعه ای دمکرات احتیاج به فرهنگ و تصوری دیگر است که در آن انسان های متفاوت اما برابر و مستقل یکدیگر را به رسمیت بشناسند و جامعه را پیوندی از این انسان های مستقل اما اجتماعی شده ببیند. بنابر این مقابله با فلسفه حجاب کاری بس مهم می باشد ولی چگونگی این مقابله نسبت به شرایط و موقعیت ها و موضوعات راه ها و روش های متفاوتی می طلبد.
با این مقدمه به نقد مقاله می پردازم. ا ز آنجائیکه تعریف نقد برای من یعنی مشخص کردن حد و مرز نکات مثبت و منفی و اشاره به نکته ی ویژه ی در هر پدیده ای است. از نکات مثبت در این مقاله شروع می کنم که به نظر من:

۱- گشودن بحث روش و شیوه ی مقابله با پدیده فرهنگی حجاب در ایران آینده زیرا به باور من چگونه گی برخورد به مسئله حجاب و بطور کلی به مسئله ی جنسیت از یک طرف درجه دمکرات بودن یک جامعه و از جانب دیگرافراد و اقشاری که به مصدر قدرت می رسند را نشان می دهد البته اگر مسئولیت یک دولت دمکرات را رعایت و دیدن نفع همگان تعریف کنیم.

۲- عدم دخالت دولت در امر خصوصی شهروندان و بررسی چگونگی برخورد دولت ها به نهاد اعتراضی که در این بحث زنان برقع پوش اقلیتی از زنان مسلمان فرانسوی

۳- اشاره به این نکته که پوشش زنان همواره در جوامع متفاوت و به خصوص در جامعه ی ما چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی پیرنگی از اعتراض های نمادین سیاسی را در پی داشته است و از آن برای حل و فصل منازعات قدرت (چه از طرف اپوزیسیون وقت و چه دولت ) بهره برداری شده است . و تاکید بر دور نگه داشتن مسئله ی پوشش زنان از چرخه ی کشمکش ها و منازعات سیاسی که از نظر ایشان برای رسیدن به این هدف کار فرهنگی و گفتگو در عرصه ی عمومی مخصوصن در جامعه ی آزاد مثل فرانسه بهترین حربه است تا جریمه و ممنوعیت. و سوال او این است که چرا فمینیست های ایرانی خارج از کشور با تجربه ای که از دخالت دولت در امر خصوصی دارند باز با این امر از جانب دولت فرنسه موافق هستند؟ سعی من در این مقاله پاسخ به این سوال می باشد

۴- برخورد به نگاه و استدلالهایی که بر پایه ی ارزش گذاری های مثبت و منفی قرار دارند

۵- تعریف و تفاوت بین جنبش ایدولوژیک با جنبش مدنی و یک نوع تعریف از مسالمت آمیز بودن جنبش
اجتماعی

۶- تاکید بر اهمیت مداخله ئ همگرایی نیروها و اقشار و عقاید مختلف جامعه در سرنوشت خود به منظور برکندن ریشه های تبعیض

که از نگاه من این نکته ویژه گی این مقاله می باشد زیرا اصل به رسمیت شناختن انسان هایی که “غیر از من” هستند را در بر دارد و این نگاه و تصور یکی از پایه های جامعه دمکراتیک می باشد
نکته ی منفی در این مقاله از دید من این جا است اگر قانون منع برقع یا قانون منع نقاب پوشیدن وعدم دخالت دولت در امر خصوصی به صورت یک حکم کلی برای همه ی شرایط وفق داده شود و یا به محتوای استدلال ها توجه نشود و این قانون را در هر شرایطی با هر استدلالی رد کنیم. آن وقت است که بر منطق ارسطویی استوار هستیم.
با خانم احمدی خراسانی در رابطه با برخورد به استدلال های نمونه واری که آورده اند(یعنی فقط استدلال خود تعینی یا حمایت اززنان و تفاوت گذاشتن بین روسری و برقع ) تا اینجا موافق می باشم که می گوید ادامه ی منطقی این گونه استدلال ها در جامعه ی ایران و یا هر جامعه ی دیگر اگر بکار ببریم نتیجه ی آن دفاع از یک نظام ایدئولوژیک و در نهایت استبداد و بر ضد خود نظام دمکراتیک است . اما ازنظر من اگر این اصل را بپذیریم که یک منطق برای همه ی پدیده ها صدق نمی کند بلکه هر پدیده ای دارای یک منطق ویژه است و نسبت به آن منطق روش خود را مشخص کنیم شاید قانون منع برقع وجریمه پرداختن در جامعه ای مانند فرانسه یکی از راه حل ها و روش درستی باشد (علیرغم دخالت دولت در امر خصوصی) مانند جریمه ی عابر پیاده یا رانندگان از چراغ قرمز زیرا قانونیت در این جوامع نهادینه شده است وقانون (در بیشترموارد ونه همیشه) به نفع وبرای همگان است و نزد شهروندان آن جامعه پذیرفته شده است وآن را رعایت می کنند ولی در رابطه با جامعه ایران که معنای ممنوعیت وجریمه همواره با شکنجه و تحقیر و زندان شدن همراه است علیرغم موافق بودنم با قانونی شدن برقع ولی آن را برای جامعه ی آینده ایران نمپذیرم زیرا برای دمکراتیزه شدن جامعه بعد از این همه مصیبت وروش تنبیه و جریمه و تحقیری که بر ما رواشده است و روح و روانی مجروح شده ای ازما باقی ماننده است احتیاج به شیوه های دیگری است. نتیجه ای که می خواهم بگیرم این است که هر گونه دفاع از قانون منع برقع و دخالت دولت در امر خصوصی به یک نظام ایدئولوژیکی و استبداد می تواند ختم نشود زمانی که برقع یا نقاب را بمثابه ی شاخص و ممتاز کردن هویت و تشخص مان نسبت به مدل ها و ارزش های تحمیلی حاکم باشد و یا به منظور اعتراض به نظم حاکم باشد.
با توجه به این نکته که اگر استدلال ما این باشد و این اصل را بپذیریم که :
تمام انسان ها در یک جامعه دارای حق برابر می باشند و یکی از این حقوق این می باشد که برابرایستا ها یا انسان ها در حوزه ی عمومی و محاوره ای به طور برابر حق شناختن یکدیگر را دارند. آن زمان که فردی با برقع یا نقاب تمام صورت خود به جز چشمهایش رامی پوشاند این حق فقط یک طرفه است و طرف دیگر از حق شناسایی یا شناختن و هویت مقابل ایستای خود محروم می شود. زیرا هویت و تشخصی نمی ماند که شناخته شود. با این استدلال و با تعریفی که از دولت دادم (میانجیگر منافع همگان) من موافق با گذاشتن قانون منع برقع در فرانسه می باشم . ولی در رابطه با ایران بنا به دلایل خانم احمدی خراسانی…. “هنوز حتا اساس «عدم مداخله دولت در حوزه خصوصی مردم» از سوی «روشنفکران اش» به رسمیت شناخته نشده چه برسد به دولت هایش. در ثانی اگر ما فمینیست‌‌های ایرانی به دخالت دولت در حوزه خصوصی مشروعیت بدهیم، مطمئن باشیم که دیگر، مهار کردن این دخالت، و نیز این که «دولت در کجا و چه موقع دخالت خواهد کرد» واقعاَ قابل پیش‌‌بینی و کنترل نخواهد بود. به خصوص که در فرهنگ سیاسی ما و کلا در جهان ایرانی، دولت همواره نقشی فراگیر و قدرتی عظیم و غیرقابل کنترل داشته است … ” با منع قانونی برقع برای زنان از جانب دولت در ایران آینده موافق نیستم .
با این استدلال خانم احمدی خراسانی (اگر منظورایشان زنان برقع پوش باشد ) موافق نیستم که می گوید : “در یک سامان دموکراتیک، آنها(زنان برقع پوش یا زنان محجبه ؟) نیز حق دارند که بتوانند در عرصه عمومی «هویت» خود را با لباسی خاص نشان بدهند و یا حتا اعتراض شان را بوسیلۀ لباس شان نسبت به همان نظم موجود دموکراتیک، اعلام کنند، و آن نظم دموکراتیک (و دولتی که آن نظم را نمایندگی می کند) هم مجاز نیست از اعتراض مدنی آنها ممانعت به عمل آورد.”

تا آنجا که من اطلاع دارم پو شاندن چهره با نقاب درهنگام اعتراض و تظاهرات برعلیه نظم موجود (چه برای مرد و چه زن) در جوامع اروپایی(لااقل در آلمان) ممنوع می باشد. زیرا زمانی که من حق اعتراض دارم دیگر چه لزومی دارد که چهره ی خود را پنهان کنم و با این نوع از لباس اعتراض خود را بیان کنم؟ اگر زنان مسلمان هم به این نظم موجود اعتراض دارند می توانند با اشکال دیگری از حجاب و نه برقع اعتراض خود را نشان دهندو در عرصه ی عمومی با هویت دیگری غیر از اکثریت مردم ظاهر بشوند. جای هیچ بحثی نیست. پس در اینجا نکته بر سر حضور با حجاب این زنان نیست بلکه بحث بر سر شناختن فرد می باشد که حداقل ِ این شناختن ،دیدن صورت فرد می باشد . در اینجا تا آنجائیکه من می دانم اقشار احزاب و نهادهایی وجود دارد که از امکانات شغلی برابر و داشتن حق برابر وبرابری هویت های متفاوت یعنی برابر دانستن این زنان محجبه با دیگر زنان جامعه ی اروپایی دفاع می کنند اگر چه که ممکن است کل جامعه نگاه برابر به این زنان نداشته باشد.

از نگاه من چون برقع نوعی نقاب می باشد که هویت فرد پنهان می ماند در یک طرح عمومی ترمی شود از طریق قانون چه برای زن و چه مرد ممنوع شود. و شاید به این دلیل هم است که ممنوعیت برقع از جانب شهروندان و روشنفکران جامعه ی اروپایی پذیرفته شده است. امیدوارم توانسته باشم جوابی به این سوال خانم احمدی خراسانی داده باشم: چرا فمینیست های ایرانی خارج از کشور با تجربه ای که از دخالت دولت در امر خصوصی دارند باز با این امر از جانب دولت فرنسه موافق هستند؟

نکته ی دیگری که می خواستم به آن اشاره کنم برداشت خانم احمدی خراسانی در رابطه با کمپین مقابله با حجاب و پیشنهادی به دوستان
تا آنجائیکه من افراد این کمپین را می شناسم می دانم توافق کلی و نظر همگان بر روی مسئله ی حجاب آزادی پوشش برای زنان در جامعه آینده ی ایران است و با قانونی که اجبار را چه در پوشیدن و چه نپوشیدن آن وضع شود مخالف می باشند و لی بر روی این مسئله اتفاق نظر است که می بایستی با فلسفه ی حجاب که قدمتی طولانی دارد و ابزاری پدر سالارانه برای کنترل رفتار و کردار جنسی زنان است مبارزه کرد. این مبارزه اما در شرایط و موقعیت ها اشکال و روش ها و زبان ها و مخاطبان متفاوتی دارد. متنی که نوشته شده است می بایستی فقط در رابطه با جامعه ی اروپا و بخصوص فرانسه و المان و بحث هایی که در این جوامع وجود دارد در نظر گرفته و خوانده شود. درست است که این کمپین و متن در رابطه با اوج گیری بحث های حجاب در اروپا و بخصوص در آلمان و رشد اسلامیست ها نوشته شده است ولی از آن نمی شود به این نتیجه رسید که این کمپین بر «حذف» یک نوع پوشش است و نه وسعت بخشیدن به دایره ی «انتخاب آزادانه‌ زنان برای نوع پوشش شان. شاید و حتمن با زمینه ی فرهنگی که ما در ایران داریم این کمپین با این متن همان معنایی را بدهد که خانم احمدی خراسانی از آن برداشت کردند ولی از آنجائیکه این کمپین و متن آن برای این جامعه است و در این جا انتخاب آزادانه ی پوشش برای زنان وجود دارد بنابراین نمی توان این موضوع را هدف قرار دهیم زیرا در اروپا آزادی پوشش یک اصل است و دقیقا اسلامیست ها از این حق برای پیشیرد اهداف شان که توسعه و جهانی شدن اسلام سیاسی است استفاده یا بهتر بگویم سواستفاده میکنند و در آلمان از تبلیغ در مدارس با نوجوانان شروع کرده اند. با رشد اسلامیست ها (اسلام سیاسی)از یک طرف و ترس ازاسلام و و با توجه به داشتن فرهنگ برتریت در این جوامع (منظور من آلمان است زیرا مسئله ی حجاب در هر کدام از این کشورها نسبت به ویژه گی که دارند بر روی یک مسدله ی مشخص متمرکز می شود و به شیوه های متفاوتی پیش می رود) افراد و احزاب موجود در جامعه عکس العمل های موافق و مخالف ازخود نشان داد و بحث هایی در حوزه ی عمومی و در میان روشنفکران شکل یافت از این فبیل که : آیا داشتن حجاب برای معلم زن از آنجائیکه نقش الگو دارد در مدرسه (دولتی) جایز می باشد ؟ چه تفاوتی بین حجاب به مثابه ی یک نشانه ی مذهبی با دیگر سمبول های مذهبی وجود دارد ؟ آیا وجود سمبول های مذهبی مثل صلیب در مدرسه ها ی دولتی جایز است ؟ اگر جایز است پس چرا حجاب نه؟ و…
بنابراین معنا و هدف این کمپین در این فضا و بستر که دولت از دین جدا است و دولت اجازه ی دخالت در امر خصوصی(عقیده و مذهب و نوع پوشش ) ندارد و آزادی پوشش یک اصل است با آنچه که در ایران می گذرد و یا در آینده ی ایران بایستی در نظرگرفت فرق می کند. در همین رابطه پیشنهادی به دوستان در کمپین مقابله با حجاب دارم شاید بهتر باشد که متن را دوباره بازخوانی کرد و در کنار این متن, مناسب با شرایط فرهنگی ویژه ای که داریم (منظورم با توجه به نکات ضعف فرهنگی مان است که آن نسبیت فرهنگی نیست) متنی دیگر تنظیم شود و در آن به جای مقوله ی حجاب از مقوله ی فلسفه ی حجاب استفاده شود. زیرا مشکلی که در ایران وجود دارد یک مشکل فرهنگی می باشد و به این تصور و فلسفه می بایستی برخورد شود. ولی در جامعه ی اروپا ما با این مشکل فرهنگی روبرو نیستیم بلکه اینجا مسئله ی حجاب در رابطه با مشکلات دیگری است. شاید بشود در جایی و مقاله ی دیگر به این مشکلات پرداخت.

امیدوارم جامعه مان بتواند به قول محمد مختاری با چشم مرکب به مسائل و مشکلات خود بپردازد از نظر مختاری “چشم مرکب نگاهی است که عاری از معرفت کل گرا, گرایش ثنوی و اندیشه ی تک ساحتی است و خود را تابع الویت و عمده – غیر عمده نمی کند. خصویت این گونه چشم ذهن فعال و مبتکر و دیدن گوناگونی ها است”.

یاداشت

در این متن من دو مقاله ایشان را در نظر گرفتم ولی بیشتر بر روی مقاله ی مانکن های ایرانی، برقع‌‌پوشان اسلامی تاکید کرده ام.

سونامی مداخله دولت در حریم خصوصی شهروندان

مانکن های ایرانی، برقع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشان اسلامی / نوشین احمدی خراسانی


سونامی مداخله دولت در حریم خصوصی شهروندان / نوشین احمدی خراسانی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *