منیره برادران-خانم اردوان برای نوشتن خاطرات زندان، باید گذشته را بازسازی میکردید. گذشتهای که همه میدانیم، یادآوریاش تلخ و دردناک است. با چه مشکلاتی در این پروسه مواجه بودید؟
برای اینکه آدم تصمیم بگیرد خاطرات زندان را بنویسد، در درجه اول با مشکلات زیادی روبرو میشود. آدم میداند که باید همه چیز را بهیاد بیاورد، لحظه لحظهها را بازسازی کند و روی کاغذ بیاورد. آدم با این سؤال مواجه میشود که اصلاً آنها را بگوید یا نگوید. در این مرحله آدم نیاز دارد که با خودش کلنجار برود بعد که به این نتیجه میرسد که اینکار را انجام دهد، جرأت میخواهد که همه آن لحظات تلخ و شیرین را ذره – ذره بازسازی کند و بنویسد.
برای من ماهها- حدود یک سال- طول کشید تا شروع کنم به نوشتن. باید زمانی را هم در نظر میگرفتم که وقت داشته باشم. وقتی که شروع کردم، باید یکبند مینشستم و مینوشتم. اگر نوشتن را قطع میکردم، این بیشتر مرا اذیت میکرد. بههر حال در مدت سه ماه اینکار را انجام دادم بهطور لاینقطع. هر روز باید مینوشتم. البته چیزی که از قبل طرح من بود، از کار درنیامد. در عمل با مشکلات زیادی روبرو شدم از طرف کسانی که برای نوشتن از آنها کمک میگرفتم. پروسهای که نوشتهام آماده شود، مشکلات زیادی داشت.
نقاشیهای دوره زندان، به بازسازی گذشته کمک میکرد؟
در وهله اول تصمیم گرفته بودم که فقط نقاشیها را منتشر کنم. بعد دیدم نقاشیها احتیاج به توضیح دارد. وقتی اینکار را کردم، متوجه این موضوع شدم که نقاشیهایی که برایم ماندهاند، تنها مربوط به دو سال آخر زندان هستند. من هشت سال در زندان بودم. اگر نوشتهام را به نقاشیها محدود میکردم، باید حوادث شش سال اول را حذف میکردم. پس تصمیم گرفتم خلاصهوار آن دوران قبلتر را بنویسم. نقاشیهای آن دوره از دستم رفته بودند ولی همه چیز را در ذهن داشتم. آنها را نوشتم و بعد دو سال آخر را که بیشترش به نقاشیهایم مربوط میشد. به این ترتیب قدم به قدم پروژه اولیه کتاب رشد کرد تا که به اینجا رسید.
در نوشتن کتاب، فعل زمان حال را بهکار بردهاید. آیا این انتخاب آگاهانه بود؟ نقاشیهای دوره زندان که جلوی رویتان بود، در این انتخاب نقش نداشت؟
نه، این انتخاب کاملاً ناآگاهانه بود. اصلاً فکر نکرده بودم که افعال جمله را به چه زمانی بهکار میبرم. بیشتر برمیگشت به اینکه با چه احساسی مینوشتم. موقع نوشتن خاطرات گذشتهام، واقعاً خودم و آن حوادث را در زمان حال میدیدم. یکی از تعهداتی که برای خودم قرار داده بودم، این بود که دقیقاً آن چیزی را که در آن زمان تجربه و حس کرده بودم، سعی کنم به روی کاغذ بیاورم. البته هر چه که آدم سعی کند باز گذشت زمان، تأثیر میگذارد ولی خیلی سعی میکردم حتی آن حسی را که آن موقع داشتم و حالا آن را اشتباه میدیدم، همان را به روی کاغذ بیاورم. به خاطر همین که به آن لحظه برمیگشتم، افعال جمله را به زمان حال آوردم.
انتشار کتاب، چه تأثیری داشت در کار و فعالیت شما؟
وقتی به خودم نگاه میکنم احساس پختگی زیادی میکنم. گمانم حالا میتوانم راجع به قضایا تجزیه و تحلیل بهتری داشته باشم. ازطرف دیگر با گذشت زمان از نظر احساسی آدم نسبت به قضایای شکنجه و اعدام حساستر هم میشود. یعنی هر دو وجود دارد. ارزشها برای آدم بیشتر میشود و اینها با آرامش توأم است ولی ناآرامی زیاد هم دارم وقتی میبینم حوادثی که به خاطرات گذشته من مربوط است، امروز هم زنده است؛ مثل شکنجه و اعدام. احساسی که به آدم دست میدهد مجموعهای از احساسات متفاوت است.
مسئله زندان، شکنجه و شرایطی که آدم به خاطر اعتقاداتش از سرگذرانده، چیزی نیست که از یاد برود. با نوشتن و فعالیتی که دارم یاد گرفتم با اینها کنار بیایم. آن مسائل برای من چیزهائی صرفاً غمانگیز و ناامیدکننده نیستند بلکه از آنها من انرژی میگیرم، امید میگیرم و به دیگران امید میدهم.
نوشتن و انتشار کتاب خاطرات چه تأثیری بر خود شما داشت؟ آیا کمک کرد که با آن رویدادهای تلخ و دردناک کنار بیائید؟
انتشار کتاب بر خلاف آن چیزی که اول تصورش را داشتم، در من تأثیر زیادی داشت. زمانی فکر میکردم این یک اتفاق ساده است؛ کتابی دربارهی واقعیتهائی که دیدم، مینویسم و همراه نقاشیهایم منتشر میکنم و کار تمام میشود. ولی در مرحلهای که این کتاب دربیاید، تجربههای خیلی سختی را از سر گذراندم و خیلی چیزها یاد گرفتم. آدم با نوشتن و کار کردن روی آنچه بهسرش آمده به خودش امکان میدهد که رشد کند. بازتاب کتاب از طرف خوانندگان به من منتقل میشد و اینها به رشد من کمک کرد. چیزهائی که ناآگاهانه وجود دارد، به چیزی آگاهانه تبدیل میشود. ارزشهائی که به نظر آدم معمولی است، چند برابر میشوند. واقعیت این است که چندین سال از زندگی من صرف این کتاب شد ولی هنوز هم کتاب، نه بهشکل درستی معرفی شده و نه بهدست خیلیها رسیده. داخل ایران که اصلاً. ولی در همین محدودهای که توانستهام کتاب را دست کسانی که به آنها علاقهمند هستند برسانم، میتوانم بگویم که تأثیر زیادی بر من داشته است.
قبل از زندان هم نقاشی میکردید. بعد از آزادی در رشته هنر دوباره درس خواندید و طراحی و مجسمه سازی هم میکنید. رد پای زندان را آیا در کارهایتان میبینید؟
بله. مثالی ساده میزنم: آدمها دیپلم میگیرند، دانشگاه میروند، رشتهای را میخوانند، دکتر میشوند و نظیر اینها. واقعیت این است که هشت سالی هم که من در زندان گذراندم، تجربههایش مثل همین دورههاست منتها با ابعاد و تأثیرات عمیق. آنها قسمتی از وجود من و زنده هستند. نسبت به کسانی که حالا زندانی هستند، همدردی دارم. نگاه من به انسانها، عشق به آنها، ناراحتی که نسبت به رنج و بدبختی انسانها دارم، وضعیت حاکم درکشورم، خفقان و سرکوب، همه اینها در من با گذشته پیوند میخورد و در کارهایم خودش را نشان میدهد.
در متن کتاب- البته نه در نقاشیها- جا بهجا نفرت از توابها حس میشود. حالا هم همان حسها را دارید؟
نه اصلاً. من سؤال شما را میفهمم. در زندان نسبت به بعضی توابها احساس نفرت میکردم. وقتی میدیدم کسی که توبه کرده میرود در شعبه کار میکند و میآید در بند پشت سر کسی که ایستاده، شکنجه شده و یا اعدام شده، حرف میزند، واقعاً حس نفرت میکردم. دلم میخواست در جایی غیر از زندان، یک وقتی آنها را گیر میآوردم و نفرت خودم را نسبت به آنها نشان میدادم. آن موقع آرزو میکردم که آنها نبودند، میمردند یا بلائی سرشان میآمد.
حالا که از آن زمانها خیلی فاصله گرفتهام، حسم مثل آن موقعها نیست. الان بدم میآید از اینکه آدمها به آن حالت درآیند. حالا قضیه را عمیقتر میبینم. آنها عامل دست رژیم بودند ولی قربانی بودند به خاطر شرایطی که رژیم برای آنها ایجاد کرده بود. گرچه شخصیت خود آدم هم تأثیر دارد. آدمها توان و استعدادهای مخصوص خود را دارند. همه نمیتوانند مثل هم باشند، عدهای میشکنند، همکاری میکنند، عدهای تیر خلاص میزنند و عدهای هم تا آخرین لحظه مقاومت انسانی و بیهمتائی از خود نشان میدهند.
عامل خشونت را باید محکوم کرد. امروز اصلاً فکر نمیکنم که انتقام میتواند مشکلی را حل کند. نه تنها حل نمیکند بلکه دور تسلسل خشونت ادامه مییابد. آخرین مرحله خشونت اعدام است که بیاندازه غیربشری است. خشونت را نباید با خشونت جواب داد، بلکه باید آن را پایان داد.
فجایع دهه ۶۰ در کشورمان بهشدت مورد سانسور و تحریف واقع شده است. خیلیها ترجیح میدهند که گذشته به فراموشی سپرده شود. فکر میکنی برای مقابله با فراموشی چه میتوان کرد؟
از طرف گروههای سیاسی، آن دوران و سرکوب در آن زمان باید مورد نقد قرار گیرد بدون دخالت دادن منافع گروهی. دستاوردهای مبارزاتی باید دستاوردی باشند برای آینده. اینها خیلی باارزش هستند. آنها را نباید فراموش کنیم و باید از آنها استفاده کنیم برای جامعهای سالم؛ و خوشبختی را برای مردم فراهم آوریم.
باید روی مسائل متفاوت کار فکری کرد. در عین حال باید دربیآوریم که مبارزه آن موقع چه شکلی بود، چه کسانی در آن دخالت داشتند، چه کسانی اعدام شدند. در مجموع تاریخ دهه ۶۰ را بازسازی کنیم برای فراموش نشدن. همه اینها مستلزم کار زیادی است. دهه ۶۰ سیاهترین دوران جمهوری اسلامی است؛ بدترین خفقان را داشتیم. بنابراین هر چقدر امروز راجع به آن دوران صحبت کنیم، باز ناگفته زیاد است.
از طرف همبندیها شنیدهام و خودت هم در کتاب به آن اشاره کردهای که به شما انتقاد می شود حالت و چهره زندانیها را غمگین و افسرده نشان دادهای. نظر خودت در اینباره چیست؟
نقاشی، عکاسی نیست. در نقاشی آدم احساس درونی خودش را بیرون میریزد و همینطور حس انسانهای اطراف خودش را در نقاشی کردن جستوجو میکند. این کار بهشکل عمدی هم صورت نمیگیرد. ناخوداگاه است. درست است که زندانیها عموماً روحیه خیلی خوبی داشتند، که واقعا تحسینبرانگیز بود. آنها میتوانستند در سختترین شرایط شوخی کنند، بخندند، میتوانستند بهترین برخورد را از خود نشان دهند. ولی شرایط، واقعاً وحشتناک بود. کافی بود دو دقیقه ساکت بنشینی. آن وقت میدیدی که آدمها چطور در خود فرومیروند و حسهاشان را میشد دید. شرایط زیستی هم ناجور بود، نه آفتاب و نه هوای کافی وجود داشت و نه غذای درست و حسابی. اکثر زندانیها زیر چشمشان سیاه بود، رنج از شرایطی که برای خود تو و برای اطرافیان ایجاد کرده بودند، تمام اینها جزئیاتی بود که من نمیتوانستم نبینم. شاید بشود گفت که اینها وقتی روی کاعذ آورده میشوند، یک مقدار بیشتر از آن چیزی که بهشکل معمولی دیده میشود، جلوه میکنند. آدم گاه با نقاشی کردن چیزهای بیشتری را میبیند. برای همین هیچوقت عمدی در کار نبوده. من خودم را به هیچ وجه آدم نامیدی نمیبینم. هیچوقت هم ناامید نبودم. حسی که الان این نقاشیها ایجاد میکنند، واقعی است ولی این به این معنا نیست که بچهها روحیه بدی داشتند یا اینکه روحیه مبارزهجویانهشان را از دست داده بودند.
متشکرم
در همین زمینه:
نقاش زندان، نگاهی به یادنگارههای سودابه اردوان، نوشتهی منیره برادران، دفتر خاک، رادیو زمانه