منیره برادران ـ آنچه کتاب «یادنگارههای زندان» را از سایر کتابهای خاطرات زندان متمایز میکند، پرداخت تصویری از زندان است. بیشتر این نقاشیها را سودابه در زندان کشیده است. نقاشیها و مجسمههای دیگری هم هستند که بیرون از زندان بازسازی شدهاند. سودابه در کنار این تصویرها خاطرات خود را بازگو میکند. تصویر و نوشتار همدیگر را تکمیل میکنند.
سودابه اردوان در آغاز کتاب، خود را به خواننده معرفی میکند. در فضای خانهای که قوانین آن را پدر زورگو تعیین میکرد، او از نوجوانی تنهائیاش را با نقاشی پر میکند. در مسابقات هنری مدرسه در شهر زادگاهش تبریز به رتبه اول نائل میشود و نیز طرح قالی میریزد. یک سال پیش از انقلاب برای تحصیل در رشته هنر به تهران میرود و به سرعت جذب فعالیتهای دانشجوئی و سیاسی میگردد. در شهریور ۱۳۶۰ دستگیر میشود، زندانها و بندهای تنبیهی مختلف را از سر میگذراند و در بهمن ۱۳۶۷ آزاد میشود.
اردوان در زندان از هر فرصت و امکانی برای نقاشی کردن استفاده میکند. موضوع کار اردوان چهره و حالات زندانیها، فضای زندان و خشونت زندانبان است.
شبهای بینهایت
در یکی از تنبیه «شبهای بینهایت» او کاغذ و مدادش را که در بدنش پنهان کرده بیرون میآورد و صحنهای را که زندانیان پس از شبها بیخوابی و ایستادن به همراه ضرب و شتم حاج داوود رحمانی و دیگر پاسداران، دیگر نیروی ایستادن ندارند و روی زمین ولو شدهاند، نقاشی میکند. «خسته که میشویم هر کس سر خود را روی پای دوستش به عنوان بالش میگذارد، در عین حال که پاهای او بالشی میشود برای دیگری. همه همچون زنجیرهای انسانی میشوند که در چادرهاشان گلوله شدهاند […] در اینجاست که کار من شروع میشود. هیچ رنگ زندهای به چشم نمیخورد، هر چه سیاه است و خاکستری و بژ […] از کاری که کشیدهام وحشت میکنم.» ص ۶۵
سودابه اردوان این طرح را با ناراحتی تمام پاره میکند. میداند اگر بهدست حاجی بیفتد چه عواقبی دربرخواهد داشت. بعدها در خارج از زندان این صحنه را بازسازی میکند که در صفحه ۶۱ آمده است. در مواقعی که او هیچگونه امکانی برای نقاشی ندارد- مثلا در راهروهای بازجوئی- صحنه را در حافظهاش ثبت میکند تا آن را بعدها به روی کاغذ آورد. تابلوی «برداشت حسی از راهروهای بازجویی» ص۱۵، متأثر از صحنههائی است که او در بازجوئیها شاهد بوده است. این نقاشی، که متفاوت از دیگر کارهای اردوان، به سبکی نزدیک به کوبیسم طراحی شده، «گرنیکا» پیکاسو را در ذهن تداعی میکند.
در کلاسهای ایدئولوژیک که اجباری بود، صورت زندانیان را میکشید. «من هم یک در میان در کلاسها شرکت میکردم و از چهره بچهها نقاشی میکردم. گاهی صورتها حالت جالبی پیدا میکرد. تمام عضلات صورت و چشمها پر از غضب و تنفری میشد از اراجیفی که آخوند سخنران بههم میبافت.» ص۴۱
گلدوزی که در سال ۶۱ در بند عمومی قزل حصار انجام دادهام
بخش زیادی از طرحهای کتاب، طراحی از چهره و حالت زندانیهاست. «ثروتمندترین نقاش دنیا هستم از لحاظ داشتن مدل و «چهرههای گوناگون» و فقیرترین نقاش دنیا از لحاظ نداشتن وسایل نقاشی.»
اردوان در چندین طرح زندانی را در زندگی روزمره نشان میدهد: در حین کار، لباس شستن، تماشای تلویزیون، کتاب خواندن، خوابیدن، غذا خوردن و غیره. در این نقاشیهای چند سانتی متری سودابه توانسته حتی روابط زندانیها را با همدیگر نشان دهد: دو دوستی که از سرما زیر یک پتو نشسته و احتمالاً کتاب میخوانند؛ دختری بعد از شنیدن خبر خودکشی دوستش، روی تخت پشت کرده به دیگران و به ما، دراز کشیده و شاید گریه میکند. در یکی از نقاشیها بایکوت را نشان داده است: سفرههای جدا از هم. من و دیگرانی که، که در دوره هائی با سودابه همبندی بودیم، این چهرهها و حالتها را میشناسیم، در حافظه ما آنها حک شدهاند. دیدن آنها به روی کاغذ به این میماند که این حافظه قابل رویت شده است.
هنر ممنوع
سرگذشت نقاشیهای او، سرگذشت انسان زندانی در جمهوری اسلامی است. دنیای ممنوعیتها و مجازاتها. هرگونه سرگرمى و شادى و حتى خنده مجازات میشود. اعلام مىکنند که اینها همه مظاهر گناه و هواهای نفسانی هستند. مقرر میدارند که براى پاک شدن از گناهان و ارشاد شدن باید دعا خواند و گریه کرد.
سودابه بارها به خاطر نقاشیهایش تنبیه و بازجوئی میشود. بخش عمده نقاشیهای او در یورش و بازرسیها توسط توابها و نگهبانان زندان به یغما میروند. هیچ چیزى در زندان ماندگار نیست. نه تنها آفریده زندانى، بلکه حتى جان او هم همواره در معرض غارت است. اردوان مىداند که آفریدهاش دیرى نخواهد پائید و مىداند که چه خطرها آفریننده را تهدید مىکند. مهم آفریدن است. به کار واداشتن فکر و ذوق و تجربه کردن لحظهاى که کار تمام است. آفریدن، اثبات و بیان خویش است و ارزش سختىها و خطرها را دارند. «در این دوران خفقان و وحشت و تنهائی، دفترم، طرحهایم به منزله مهمترین کمک و بازسازی روحی من است. با طرحهایم پرواز میکردم. از زندان و خفقان میگذشتم و به دنیای روشنائی میرسیدم.» ص۸۵
برداشت حسی از راهروهای بازجویی
جائیکه حکومت و مسئولین زندان با بهرهگیرى از شکنجه و سرکوب و روشهاى ارشادسازى سعى دارند هویت و فردیت زندانى را به نابودى کشانند، زندانى وسیلهاى مىجوید براى اثبات خود. زندان ایدئولوژیک مىخواهد زندانیها را از تعلقات هویتى و فردىشان تهى سازد و آنها را به انسانهاى یکدست و هوادار خود تبدیل کند. براى خنثى کردن سیستم تخریبى زندانبانان و اثبات خود، زندانى نیاز به ارائه بدیل خود دارد: حفظ و تقویت دنیاى خود. این راه به معنای نبردی پایانناپذیر و مقاومت است: از اعتصاب و اعتراض گرفته تا تن ندادن به ارشاد تحمیلی زندانبانان. هنر و خلق اثر هم که اساسیاش بر آزادی است با اجبار و تحمیلات زندان اسلامی در جنگی بنیادی است.
هنر مقاومت
سیاست یکسانسازی حکومت اسلامی در زندان میخواهد همه چیز را به خدمت خود گیرد. توابها از سودابه میخواهند که عکس خمینی را بکشد. دوستان همبندی به کمکش میآیند و با زیرکی او را از مخمصه بیرون میآوردند. «یکی از توابها که در بند دیگری مسئول بند است پوستر بزرگی از خمینی را با خود آورده است. آن را باز میکند و میخواهد که عکس خمینی را بکشم. خوابآلود و و هاج و واج به دختر تواب و تصویر خمینی نگاه میکنم. قبل از اینکه من حرفی بزنم، دوستان و همبندیهایم دورم جمع میشوند و شروع به جوسازی میکنند: -این خیلی سخت است.
-اصلاً نمیشه این را کشید
و یکی دیگر کاملا ساختگی میگوید: سودابه که صورت نمیکشه.
-نه تو که بلد نیستی این را بکشی
به جای من همه حرف میزنند. دیگر وجود من در آنجا گم میشود. من نیز با اظهار بیعلاقگی به کشیدن این عکس زیرهشت را ترک میکنم و به سلولم برمیگردم.» ص ۳۸
زندانیها که خود و پیرامونشان را در کارهای سودابه بازمییابند، خود را در گرفتاریهائی هم که برای او پیش میآید، مسئول میبینند.
تنهایی
نقاشیهائی که در این کتاب میبینیم، طرحهائی هستند عمدتاً مربوط به دو سال آخر حبس سودابه اردوان که با کوشش خود او و چند تن از هم بندیهایش مخفیانه به بیرون فرستاده شدهاند. این طرحها که بر روی کاغذهای محکم و در ابعادی بسیار کوچک طراحی شدهاند، تاریخچهای شنیدنی دارند: فرنگیس، دوست همبندی سودابه – فرنگیس (مهری محمدرحیمی در تابستان ۶۷ اعدام میشود- یک دسته کاغذ اعلا برای او میآورد و میگوید که آنها (بچههای مجاهدین) اینها را از توابها کش رفتهاند و میخواهند به او بدهند تا نقاشی کند. سودابه میپذیرید و فکر میکند که این کاغذهای زیبا دیگر فقط از آن او نیست. «مال همه است. باید بهترین استفاده را از آنها بکنم. طوری که دیگر دست زندانبانان نیفتد. کاغذها را در قطعات کوچک میبرم و تبدیل به دفتر کوچکی میکنم. تصمیم دارم محیط زندان را در آن کاغذهای چند سانتیمتری جا بدهم. تصویرهای کوچکی میکشم و همیشه قایمش میکنم به امید آنکه بتوانم روزی آنها را از زندان بیرون بفرستم.» ص۱۱۱
دفتر اول گرچه به بیرون فرستاده میشود ولی گم میشود و بهدست مادر اردوان که حافظ گنجینه هنری دخترش است، نمیرسد. دفترهای دیگر اما، در راه هستند. آفریدههای زندانیها بارها ضبط و توقیف میشوند با اینهمه هنر در زندان شکستناپذیر میماند. یکبار چند زندانی برای مادر بیمار یکی از همبندیهاشان سنگی صیقل میدهند و شعری روی آن حک میکنند. در ملاقات سنگ کشف و ضبط میشود. سنگ باید بهدست مادر بیمار برسد. برای ملاقات بعدی سنگی دیگر آفریده میشود که اینبار هم به دست مأمورین میافتد. بار سوم و چهارم همینطور. بالاخره بار پنجم یا ششم سنگ به بیرون راه مییابد.
بیرون فرستادن آثار هنری یکی از دغدغههای سودابه و دیگر زندانیها است. اما این آثار فقط برای نشان دادن زندان به بیرونیها نیست، کارکرد داخلی هم دارند. تماشای نقاشیهای سودابه برای زندانیان مثل رفتن به یک نمایشگاه نقاشی است. مجسمه «آندریاس» بر بالای تلویزیون اتاق قرار داده میشود. این نام از آندریاس شاگرد میکل آنژ و جمله معروف وی «خط بکش آندریاس، نشاط کافی خواهی یافت» گرفته شده است. مجسمه «آندریاس»، که از مشتی گچ ساخته شده بود، تجسم انسانی است با دستان بسته که فریاد میکشد. «آندریاس» را هم مأموران میبرند.
چهرههای غمگین؟
در نقاشیها و مجسمههای سودابه زندانیها خود را سهیم میدانند. کار او را نقد میکنند و به او ایراد میگیرند که چرا آدمها را این قدر غمگین میکشد. سودابه توضیح میدهد که این کار عمدی نیست، بلکه همه آنهائی که مدل میشوند به محض اینکه دقایقی ساکت مینشینند قیافه غمگینی به خود میگیرند.
آیا میشد چهره زندانی در زندانهای دهه ۶۰ در آن بندهای مملو از زندانی، در اشیاء و فضای تیره و غمبار، با لباسهای مندرس، ترس و نگرانی، خشم و بیپناهی و همچنین تکیدگی پیکر ناشی از کمغذائی و فقدان هوا و آفتاب و نظایر آن را طور دیگری نشان داد؟
شبهای بینهایت بازسازی شده در خارج از زندان
اینها واقعیت ما در زندان بود ولی این به معنای افسردگی عمومی و نبود نشاط و شوخی نبود. شادی و شوخی و کار و همدلی و کمک به دیگری و نظایر اینها هم واقعیت ما در زندان بود. من این دو واقعیت را در تناقض با هم نمیبینم. ما حالت بیپناهی و نگرانی را در چهره دیگری میدیدیم ولی نمیدانستیم که در نگاه دیگری ما هم شاید چنین جلوه میکنیم. سودابه هم وقتی پای نقاشی مینشیند، ما را میبیند با همین حالتها. شادی و نشاط دنیای ما شاید از زیر قلم سودابه درمیرفتند، گم میشدند. ولی در قلم او برای نوشتن اینها حضور دارند.
وقتی که دوباره کتاب سودابه اردوان را میخواندم، متوجه شدم که در نشان دادن زندان بین متن و تصویر تناقضی وجود دارد. به عنوان مثال، سودابه در صفحه ۴۵ کتاب از «کاروان شادی» سخن میگوید و آداب آوردن گاری دیگهای بزرگ غذا و تقسیم آن را در یک بند ۶۰۰ نفری که به صورت جمعی و با هلهله و شوخی توأم بود، تشریح میکند. ولی در چند تصویر سیاه و سفیدی که زندانیان را بر سر سفره غذا نشان میدهد (تصویر بازسازی شده ص ۳۱ و دو صحنه دیگر که مربوط به سالهای بعد میشود در ص۱۰۷) از آن فضای شادی خبری نیست.
حالا فکر میکنم که هر دو اینها واقعی هستند. تناقضی هم اگر به چشم میآید بین تصویر ما از خودمان- در این مثال شادی در هنگام غذا- با تصویر ما از بیرون است.
در نشان دادن واقعیت زندان، میتوان تصاویر اردوان را، که بهطور مستقیم و بدون بازسازی حافظه به نمایش درمیآیند، موثقترین روایت زندان دانست. هیچ گزارشی از زندان نتوانسته این چنین زندان و حالتهای زندانیان را در شرایط شکنجه به تصویر بکشد. این تصاویر البته در بطن متن خاطرات سودابه اردوان گویائی بیشتری مییابند.
شناسنامه کتاب:
یادنگاره های زندان اثر سودابه اردوان
تاریخ انتشار: سال ۱۳۸۲ در سوئد
آدرس سفارش: