تغییرات ساختاری و فرهنگی که از آغاز دهه چهل شمسی به راه افتاد، تأثیر محسوسی در نقش و موقعیت زنان ایجاد کرد
زنان در یکصد سال اخیر، به تدریج به صحنه تحولات سیاسی و جنبشهای اجتماعی در کشورما پا گذاشتند.
انقلاب بهمن۱۳۵۷، اوج شرکت تودهای زنان بود.
در دوران حکومت رضا شاه که نوسازی جامعه از بالا اعمال میشد، زنان نقش چندانی نداشتند. کشف حجاب با فرمان حکومتی همچون جزیرهای در دریای جامعه بود و زنان نیز حداکثر سوژه و موضوع آن بودند.
در دوره دوازده ساله ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، زنان در جریان جنبش ملی شدن نفت شرکت داشتند. در این دوره فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان برای اولین بار به صورت نهادها و سازمانهای دموکراتیک مستقل ظاهر شد.
حزب توده در این دوره نقش اصلی در شرکت تودههای زنان به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و حزبی داشت. جذب زنان به فعالیتهای حزبی، به ویژه دستیافتن به مسوولیتهای بالاتر، بیشتر تحت تأثیر روابط و پیوندهای خانوادهگی و فامیلی قرار داشت.
چنین وضعیتی بیشک رابطه مستقیمی با شرایط اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی جامعه آن زمان داشت. شرایط طوری نبود که زنان و دختران بتوانند با هویت زنانه خود و به طور مستقل در فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی شرکت کنند.
با این که زنان کم و بیش از خانه بیرون آمده و در کارخانه و اداره و مدرسه و امور درمانی و غیره شاغل بودند اما به هر حال بخش کوچکی از جامعه را تشکیل میدادند.
تغییرات ساختاری و فرهنگی که از آغاز دهه چهل شمسی به راه افتاد، تأثیر محسوسی در نقش و موقعیت زنان ایجاد کرد. بر تعداد زنان تحصیلکرده به مراتب افزوده شد.
لایههای میانه جدید در کشور گسترش یافتند. حوزههای فکری و فرهنگی و هنری کشور از لحاظ کمی گسترده شدند. بر تعداد دانشکدهها و دانشگاهها و دانشجویان کشور افزوده گشت. افقهای گسترده و مشاغل تازهای در مقابل دختران و زنان قرار گرفت.
دختران دانشجو امکان یافتند پا به پای پسران در فعالیتهای مختلف اجتماعی و حتی اعتراضی و سیاسی بیش از پیش شرکت کنند.
با اینکه کشور در همه زمینهها به سوی جامعهای بازتر و امروزیتر پیش میرفت اما از لحاظ سیاسی فضا بستهتر و اختناق سیاسی همهجانبهتر شد.
در چنین شرایطی نسل جدیدی از جوانان که به شدت مخالف استبداد فردی شاه بودند به این نتیجه رسیدند که راه مقابله با آن، جز از طریق مبارزه مسلحانه امکانپذیر نیست.
با این طرز فکر، محافل و گروههای سیاسی با افکار مختلف شکل گرفتند و بتدریج مراحل تدارک و آمادهسازی تئوریکی و عملی برای آغاز مبارزه مسلحانه را طی کردند. و در نهایت، در ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل فصل جدیدی را در مبارزه با رژیم شاه آغاز کردند.
زنان و دختران جوان از جنبش نوپا حمایت و به اشکال مختلف به آن یاری میرساندند. بخشی از آنان به فعالیتهای زیر زمینی روی آوردند. هر ساله بر تعداد مبارزان زن افزوده شد.
طبق آماری که آقای یرواند ابراهمیان در کتاب ” ایران میان دو انقلاب” آورده طی نزدیک به هشت سال مبارزه مسلحانه چریکی، به طور کلی تعداد ۳۹ زن کشته شدند.
از سازمان چریکهای فدایی خلق که من هم عضو آن بودم به تنهایی ۲۲ زن فدایی کشته یا اعدام شدند.
البته این آمار فقط شامل کسانی است که کشته شدند و گرنه تعداد زنان و دخترانی که در دهه آخر رژیم شاه در فعالیتهای سیاسی و انقلابی در طیف مبارزان فدایی و مجاهد شرکت داشتند به هزاران تن میرسد.
با وجود این، موانع و مشکلات فرهنگی که ریشه در بطن جامعه و در آداب و رسوم و فرهنگ اجتماعی و خانوادهگی داشت، عوامل اصلی بود.
چند دهه پیشتر، با فرمان رضا شاه زنان کشف حجاب شدند، اما چهار دهه پس از آن به دستور حکومت اسلامی دوباره به زیر حجاب رانده شدند. این اقدامات متضاد نشانگر این حقیقت است که آزادی زنان و برابر حقوقی آنان صرفاً یک مقوله و مساله سیاسی و حکومتی نیست.
نه وضع قوانین رژیم گذشته در آزادی زنان و نه وضع قوانین و محدودیت پس از انقلاب اسلامی، بیانگر موقعیت ویژه زنان ایرانی نیست.
در سالهای پایانی رژیم شاه، فرهنگ و سنن و آداب و رسوم قدیمی و مذهبی همچنان بخش اعظم جامعه و خانوادههای ایرانی را تحت سیطره خود داشت.
با اینکه در یکی دو دهه پایانی آن رژیم، زنان از نظر حقوق اجتماعی امتیازات بسیاری به دست آوردند، اما بخش اعظم کشور به کندی از زیر سلطه رسومات دیرینه بیرون میآمد. مقاومت فرهنگی در زیر پوست جامعه ادامه داشت.
اما موقعیت دختران دانشجو متفاوت بود. آنان به دلیل تحصیل در شهری دیگر و یا زندگی در کوی دانشگاه و معدودی هم با ازدواج با فعالین سیاسی، جبراً از استقلال فردی برخوردار و میتوانستند به فعالیتهای مورد علاقه خود و از جمله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی بپردازند.
یک زن چریک در کردستان
در آن سالها حتی برای بسیاری از پسران جوان نیز محدودیت وجود داشت. جدا شدن از خانواده و تشکیل زندگی مستقل، تنها با رفتن به دانشگاه در منطقه دیگر، یا ازدواج و یا مهاجرت و اشتغال در شهرهای دورتر امکانپذیر بود. طبیعی است که دختران در این زمینه با فشارهای به مراتب بیشتری مانند محدودیت های خانوادگی و رسومات و بحث هایی چون آبرو و حیثیت خانواده و حرف مردم و غیره هم روبه رو بودند.
تجربه پیوستن من به سازمان چریکها، خود یک نمونه است. من از طریق روابط فامیلی مخفیانه با گروه مفتاحی- پویان- احمدزاده (یکی از دو گروه تشکیلدهنده سازمان چریک های فدایی خلق)، رابطه داشتم.
محیط خانوادگی از فعالیت پنهانی من خبر نداشت. برای اینکه بتوانم در ارتباط با گروه و بعد سازمان چریکها وظائفی را به عهده بگیرم بیش از هر چیز احتیاج به استقلال مالی و فردی از خانواده داشتم.
قیود خانوادگی و سوء ظن و موانعی که برای فعالیتهای سیاسی وجود داشت مانع اصلی آزادی و انتخاب مبارزاتی من بود. به همین دلیل پس از دیپلم از رفتن به دانشگاه خودداری و داوطلبانه به خدمت سپاهی دانش و به روستایی از توابع گنبد رفتم. از آنجا بود که با سازمان تماس بر قرار کردم. پس از مدتی فعالیت علنی، به دستور سازمان مخفی شدم.
در آن سالها به دلیل اختناق سیاسی، هیچ نهاد دموکراتیک مستقل زنان وجود نداشت. نهادهای موجود زنان، زیر نظر مستقیم حکومت قرار داشتند. پیوستن زنان به جنبش مسلحانه نه با هدف تأمین حقوق زنان بلکه با هدف تحقق یک مجموعه به هم پیوسته نظرات ایدئولوژیکی و اهداف سیاسی و مبارزاتی بود.
عضویت زنان در سازمان چریکهای فدایی خلق همانند مردان یکسان و بدون هیچ تمایزی صورت میگرفت. ملاکها و معیارها همان پذیرش ایدئولوژی مارکسیستی- لنینیستی، اعتقاد به مبارزه طبقاتی، پذیرش مبارزه مسلحانه و آمادهگی برای فداکاری در راه خلق و … بوده است.
ما در سازمان از حقوق برابر برخوردار بودیم. هیچ زنی در سازمان با تبعیض جنسیتی روبه رو نبود. همه اعضا با افکار و ایدئولوژی سازمان، به مسائل جامعه و نابرابریهای سیاسی و اجتماعی برخورد میکردند.
ما همه خواهان نابودی استبداد رژیم شاه و سلطهگران امپریالیستی بودیم. به گمان ما با پیروزی بر دیکتاتوری شاه و ایجاد یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت اجتماعی، همه نابرابریهای زندگی فردی و اجتماعی و از جمله زنان حل و فصل میشد.
اما اینکه نقش مشخص زنان در سازمان چریکی چه بود باید گفت که این تقش عملاً تابع شرایط و ویژهگیهای مبارزهای بود که سازمان دنبال میکرد.
از آنجا که شیوه مبارزاتی سیاسی- نظامی بود ما همیشه در شرایط تعقیب و گریز با نیروهای امنیتی و انتظامی بودیم و در شرایط ضربات و ترمیم ضربات به سر میبردیم که بخش عمده انرژی و توان ما را به خود مشغول میکرد.
در چنین شرایطی زنان نقش کلیدی برای حفظ و تطبیق شرایط، نأمین ایمنی و جا به جاییها و… داشتند.
با توجه به تعداد کمتر زنان در زندگی مخفی چریکی نمیتوان این مساله را به منزله نوعی تبعیض تلقی کرد
گرچه مردان و زنان همه وظائف محوله را به یکسان برعهده داشتند، اما نوع مبارزه به زنان فرصت نمیداد که با تواناییهای فکری و نظری و سیاسی نقش بیشتری برعهده بگیرند.
واقعیت این بود که مردان از آزادی بیشتری در جامعه برخوردار بودند و در نتیجه با تجربه بیشتر و تواناییهای سیاسی- عملی بالاتری میتوانستند مسئولیتهای سازمان را در دست داشته باشند.
با این همه در بیش از هفت سال مبارزه چریکی، زنانی مانند نسترن آل آقا و نزهت روحی آهنگران در مسئولیتهای بالایی انجام وظیفه میکردند و یا در مرکزیت سازمان قرار داشتند.
با توجه به تعداد کمتر زنان در زندگی مخفی چریکی نمیتوان این مساله را به منزله نوعی تبعیض تلقی کرد؛ چرا که کیفیتها وشایستگیها از درون جامعه و از شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه بر میخاست.
ما در آن زمان هرگز چنین احساسی نداشتیم و رفقای مرد سازمان نیز هرگز تمایلات تبعیض آمیزی از خود نشان ندادند.