زنانگی و زنانه‌خواندن: ویژگی آثار زیبا شیرازی / محمد تاج دولتی

رادیو زمانه > شاید زنانه و مردانه‌کردن هنر موسیقی و ترانه‌سرایی برای بسیاری بیهوده و حتی غلط به‌نظر برسد، اما وقتی به محتوای مجموعه‌ی قابل توجهی از ترانه‌ها و موسیقی پاپ ایرانی توجه می‌کنیم، به‌راحتی می‌توانیم نمونه‌های بی‌شماری از ترانه‌‌های ایرانی را پیدا کنیم که جنسیت شاعر، ترانه‌سرا و مضمون ترانه، با صدا و جنسیت آوازه‌خوان نه فقط دارای هماهنگی و مناسبتی نیست، بلکه گاه در تضادی شگفت‌آور قرار دارد. به‌طوری که شعر و ترانه‌ای را که شاعر و ترانه‌سرایی مرد سروده و ترانه‌خوان زن نیز آن را اجرا کرده، محتوا، فضاسازی و اشاره‌هایی به‌شدت مردانه دارد.

زیبا شیرازی اما از معدود ترانه‌سراها و خوانندگان زن موسیقی پاپ ایرانی است که به‌راحتی می‌توان گفت زنانه شعر و ترانه می‌سراید، و زنانه می‌خواند. زنانگی، ویژگی مشخص بسیاری از آثار او است.

با زیبا شیرازی گفت‌وگویی کردم حول و حوش زنانه‌ خواندن و زنانگی آثار و آخرین آلبومش، «هوای تازه».
نخست از او درباره‌ی سبک کار موسیقی‌اش می‌پرسم که نه سنتی است و نه پاپ و جاز؛ و درعین حال تلفیقی از همه‌ی اینها است:
فکر می‌کنم شاید یک‌مقدار به دلیل ناتوانی من در استفاده از گیتاری بود که می‌زدم. چون به‌شکل محدودی می‌توانستم از آکوردها استفاده کنم. شعر را که از نوجوانی می‌گفتم و بعد این کار نیز خودبه‌خود آمد. واقعاً من به آن فکر نکرده بودم. فکر کرده ‌بودم که بروم به طرف جاز و در آلبوم آخر این کار را کردم.

در این نوع کار، نشانه‌هایی از موسیقی فولکلور ایران دیده می‌شود. از طرف دیگر جاز هم کاملاً حضور دارد. فکر می‌کنید موسیقی فولکلور ایران با موسیقی جاز می‌تواند همخوانی و هارمونی داشته باشد؟

فکر می‌کنم واقعاً آن چیزی که روح آدم می‌تواند قبولش کند، می‌تواند باهم هارمونی داشته باشد. نباید زیاد پای‌بند قیدهای محدودکننده بود. حتماً متوجه شده‌اید که نه فقط در مورد موزیک، بلکه در مورد شعر هم پای‌بند هیچ چهارچوبی نیستم. فکر می‌کنم اگر یک چیزی روان است، می‌تواند به‌گوش بنشیند. در واقع فکر می‌کنم که ما شاید دیرترین ملیتی بودیم که به این کارهای تلفیقی رسیدیم. همه خیلی زودتر از ما رسیدند. ما خیلی سعی کردیم که بگوییم هنر نزد ایرانیان است و بس و قاطی نشدیم. ولی من فکر می‌کنم جاز با هر موزیکی می‌تواند قاطی شود.

موضوع بیش‌تر شعرهای شما عشق و رمانتیسم است؛ هم‌چنین امید و رگه‌هایی از میهن‌دوستی و طنز. گاهی نوعی ریشخند در این شعرها هست؛ هم‌چنین داستان‌های واقعی و ساده‌ی زندگی آدم‌ها. آیا همه‌ی اینها بخشی از شخصیت خود شما است یا برداشت‌ها و تأثیرهایی‌ است که از محیط پیرامون‌تان می‌گیرید؟

هر دو. این زنانه‌گویی‌اش، این تفکر باز زنانه‌اش، صددرصد برآمده از شخصیت من است. این که بی‌تعارف راجع به احساساتم صحبت می‌کنم؛ این‌ که بی‌تعارف و بدون التماس راجع به عشق صحبت می‌کنم؛ این که زن را در مقام برابر با مرد می‌دانم، صددرصد همه برآمده از شخصیت خودم است. برای این که فکر می‌کنم ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم حرف از آزادی بزنیم، تا وقتی که خودمان این آزادی را لمس و با آن زندگی نکرده‌ایم.
درباره‌ی این مسئله که همیشه شعری راجع به ایران در کارهایم هست، یا شعری راجع به مسائل اجتماعی و … باید بگویم که من همیشه با خودم فکر کرده‌ام این کم‌ترین کاری است که من، «من»ی که در مهد تمدن دنیا دارم زندگی می‌کنم، می‌توانم برای کشورم انجام دهم که حداقل صدایش شنیده شود. شاید به نوعی دلداری مردم باشد برای این که بگوییم ما هنوز بعد از ۲۶ سال، در این‌سوی دنیا زندگی شما را فراموش نکرده‌ایم و به آنها نشان دهیم که هنوز خاک ما آنجاست. وظیفه‌ی ما است که از هر فرصتی استفاده کنیم و صدای مردم ایران را به گوش مردم جهان برسانیم.

توجه به مسائل ایران، آیا پس از رویدادهای یک‌سال اخیر در ذهن‌تان به‌وجود آمد یا پیش از آن هم کارهایی در این زمینه ارائه کرده بودید؟

اولین آلبوم من با آهنگی درباره‌ی ایران شروع شده بود: ایها الناس خاک غربت خانه نیست/ مرغ آزادی دگر در لانه نیست…
آلبوم بعدی زنانه‌ها (یا زنانگی‌ها) بود. آلبوم بعدی ایران بود و بعد هم آلبوم خانه منتشر شد. این نوع کار، بسیار قبل از انقلاب سبز شروع شده بود. اتفاقی که در انقلاب سبز برای خود من در حقیقت افتاد، این بود که متوجه شدم چقدر متعصب بودم و چقدر فقط برای مسائل ایران تلاش کردم. به‌خصوص این که انقلاب سبز تمام دنیا را به حرکت واداشت و همه‌ی دنیا به طرف ما آمدند.
حقیقتش را بخواهید، احساس شرمندگی کردم که تا حالا برای هیچ غیر ایرانی نه امضایی جمع کردم، نه شعری خواندم، نه صحبتی کردم و نه در تظاهراتی شرکت کردم. انقلاب سبز باعث شد که آخرین شعرم را به زبان انگلیسی بگویم که هدیه‌ای است به بشریت، که درباره‌ی تمام مسائل انسانیت صحبت می‌کند، درباره “دارفور”، “بوسنیا” ؛ به‌خصوص ایران. ولی، بسیار قبل از انقلاب سبز، همیشه مسئله‌ی ایران و ایرانی همراه من بود. انقلاب سبز باعث شد که مسئله جهانی‌تر شود.

یکی از ویژگی‌های کارهای شما وجه قوی زنانه‌ی آنها است. فمینیسم به تعریف شما یعنی چه و آیا می‌توانیم از فمینیسم ایرانی هم نام ببریم؟

فمینیسم معنایش برابری زن و مرد است. ولی متأسفانه در خیلی از جاها، حتی در خود آمریکا که من زندگی می‌کنم، به عنوان حرکتی ضدمرد از آن یاد می‌شود. خیلی جاها وقتی من را می‌بینند، می‌گویند: این اون خواننده فمینیسته است. یعنی ضد مرد است. در صورتی که من خودم را پابه‌پا می‌بینم. در ایران شاید یک مقدار به مسئله‌ی فمینیسم با رویکرد انتقامی نگاه کرده می‌شود: به خاطر سرکوب‌هایی که می‌شویم، حالا انتقام‌مان را از مرد بگیریم.
امیدوارم این مسئله واقعا از بین برود. الان مردهای فمینیست هم هستند. خوشبختانه در ایران هم زیاد هستند. من ایمیل‌های زیادی از آنها می‌گیرم، ولی خب طول می‌کشد تا خود را در جامعه نشان دهند. در همه‌ی مجامع هم طول می‌کشد. خود آمریکا هم که این جنبش را شروع کرده، هنوز به نتیجه صد در صد نرسیده است. یعنی شما هنوز آن درگیری بین زن و مرد را به شدت می‌بینید.

در آخرین آلبومی که منتشر کرده‌اید، ترانه‌ای هست به اسم «خواهش» که در آن از عشق عمیق از یک‌سو، و از سفر و جدایی ناگزیر از سوی دیگر صحبت می‌کنید. این چه عشقی است که این‌ همه عمیق است، اما ضرورت زندگی می‌خواهد آن را جا بگذارد و از بین ببرد. آیا عشق‌های امروزی از دید شما به این شکل هستند؟

می‌دانید، من فکر می‌کنم درگیری زندگی‌ بیش‌تر از آن‌چیزی است که ما بخواهیم نادیده‌اش بگیریم. رفتن و مهاجرت برای خیلی از ما، اجبار بود. بسیاری از ما مجبور شدیم که برویم. در خواهش می‌گویم: می‌خواهم بروم. ضمن این که از او می‌خواهم نگذارد من بروم. “من را یک‌بار دم آخر بغلم کن تا ابد”. یعنی واقعاً من را نگهدار. ولی زمانی هست که باید رفت. به‌هرحال همه‌ی ما وقتی مهاجرت کردیم، خیلی از کسانی را که دوست داشتیم جا گذاشتیم و آمدیم و با زندگی خارج از ایران خو گرفتیم.


زن امروز، زنی است که در تظاهرات در صف جلو می‌ایستد

شما در کارهای‌تان تعریف تازه‌ای از مفهوم زنانگی ارائه می‌کنید که با تعریف‌های کلاسیک آن در فرهنگ ایرانی کاملاً متفاوت است. از طرف دیگر تعریف کلی و رایج مفهوم مردانگی هم در فرهنگ ایران شناخته شده است. فکر می‌کنید در برابر تعریف تازه‌ی زنانگی، آیا باید در مفهوم مردانگی هم تجدید نظر کرد و تعریف تازه‌ای از آن ارائه کرد؟

می‌دانید، زن ایرانی در فرهنگ سنتی ما، زنی بوده که چه‌قدر خوب بوده اگر ساکت باشد. می‌‌‌گفتند خانمه، خیلی آرومه، صحبت نمی‌کنه، خودخوره. همه‌ی اینها جزو صفات خیلی خوبش بوده. زن امروز، زنی است که صحبت می‌کند، زنی است که در تظاهرات در صف جلو می‌ایستد. در تمام مدت یک سال اخیر دیده‌اید، در عکس‌هایی که از ایران آمده که زن‌های ما جلو ایستاده‌اند. من زن امروز را زنی می‌بینم که باید لااقل خودش بداند چه می‌خواهد؛ به‌خصوص درباره‌ی مرد امروز ایرانی. امیدوارم ببینیم که مردان جامعه می‌توانند این تغییرات را در زن بپذیرند و پا‌به‌پایش بیایند و مشوق این تغییرات در زن باشند.

چه گروهی از زنان ایرانی بیش‌تر با محتوای شعرهای شما ارتباط برقرار می‌کنند؟

جوان‌ها و دانشجوها خیلی زیاد. سن‌های کم‌تر. در خارج از ایران اما وضعیت فرق می‌کند. شاید کمی به خاطر این که بچه‌های ما دیگر به آن خوبی فارسی صحبت نمی‌کنند. به‌همین دلیل معمولاً وقتی به جایی برای اجرای کنسرت‌ می‌روم بیش‌تر کسانی را می‌بینم که در حدود سنی خودم هستند. جوان خیلی کم است. در کانادا که تعداد جوانان تازه از ایران آمده خیلی زیاد است، شنوندگان من به‌کل عوض می‌شوند و جوانان ایرانی می‌شوند. ایمیل‌هایی که می‌گیرم، بیش‌تر از قشر دانشجوی ایرانی است. آن‌هم بسیار زیاد.

این گروه از مخاطبان شما چه قدر توانسته‌اند خود را از مفهوم سنتی زن ایرانی در فرهنگی ایرانی جدا کنند و گرایش پیدا کنند به مفهوم تازه‌ای که شما از آن ارائه می‌کنید؟

من فکر می‌کنم خیلی زیاد. در حقیقت باید بگویم که خیلی خدا را از این بابت شکر می‌کنم. باعث افتخار من است که به آن‌چه در ذهنم بوده رسیده‌ام. یعنی خیلی ایمیل می‌گیرم که: زیبا جان شهامت را از شما یاد گرفتم؛ زیبا جان زنانگی و ابراز و بیان را از شما یاد گرفتم.
حتی ایمیل دارم از پسران جوانی که می‌گویند ما خیلی تحسینت می‌کنیم یا مثلاً به خانمم سی‌دی شما را می‌دهم یا به دوست دخترم و می‌گویم این زنی است که باید باشد. به‌هر حال به‌نظر می‌رسد اثر این نوع کار خیلی زیاد است. حالا ممکن است به خاطر این باشد که چون کارهای من تبلیغاتی نیست، مخاطب زیادی را دربرنگیرد؛ بخصوص نسبت به خیلی از کارهای پاپ که دربرگرفته است. ولی لابد توانسته تلنگری به اندیشه‌ی شنونده بزند.

گروهی از زنان ایرانی که گرایش‌های فمینیستی دارند و در زمینه‌ی برابری زن و مرد در فرهنگ ایرانی تلاش می‌کنند، اعتقاد دارند که محتوای کارهای شما و آن نوع زنانگی که در کارهای شما وجود دارد، مغایر با ذهنیت زن برابری‌طلب امروزی است. آیا شما چنین انتقادی را قبول دارید یا خیر؟

زنی که من راجع به او صحبت می‌کنم، زنی است که با خودش حداقل راحت است. زنی است که با خودش تعارف نمی‌کند. زنی است که در خانه مورد ظلم و تجاوز قرار نمی‌گیرد و بعد برود بیرون من زنم من زنم کند. این است که من با چنین شخصیتی کار می‌کنم. یادم هست نزدیک به ده‌سال پیش، ترانه‌ای خواندم که چنین مضمونی داشت: “اگر قهر کردم و گفتم می‌خوام از خونه برم، بگو نرو” و … یادم هست از آلمان برای من یک ایمیل آمده بود که ما به زن‌ها می‌گوییم که چطور بگویید نه! و شما می‌گویید که نگذار بروم؟ خیلی ساده برایش نوشتم که به‌عنوان یک زن مطمئنم، هم من و هم شما می‌دانیم که «نه»‌ ما چه زمانی «نه» است و چه زمانی «نه»‌ای است که هنوز نسبت به آن مطمئن نیستیم و می‌خواهیم به آن زندگی برگردیم. ما خوب می‌دانیم چه زمانی قهر می‌کنیم و چه زمانی داریم چمدان‌مان را می‌بندیم و برای همیشه از در می‌رویم بیرون. امیدوارم که شما هم به آنجا رسیده باشید که بدانید چمدان را چه زمانی باید بست و از در بیرون رفت. چون من خودم جزو زنانی بودم که چمدانم را بستم و از در بیرون آمدم.

واکنش نسل میان‌سال مردان ایرانی راجع به محتوای کارهای شما چیست؟ برخی از آنها ممکن است دچار یک دوگانگی بشوند. از یک طرف زنی که شما حرف‌ها و خواسته‌هایش را بیان می‌کنید، زن ایده‌آل آنها هم هست، اما از سوی دیگر تسلط مردانه و آن مفهوم مردانه‌ـ زنانه‌ بودن را در ذهنیت آنها به‌هم می‌ریزد.

خوشحالم که واقعاً چیزی را درهم می‌ریزد. خوشحالم که به آن فکر می‌کنند. می‌خواهم برای شما مثالی بزنم. من یک شعر دارم که خودم آن را خیلی دوست دارم: با تو دوباره من شدم، عاشق جان و تن شدم، با تو گل از گلم شکفت، با تو دوباره زن شدم.
من این را در یک میهمانی، یک جمع خیلی خصوصی خواندم. وقتی آن را اجرا کردم، آقایی از در بیرون رفت و بعد برگشت و پیش من نشست. گفت: در حقیقت من رفتم بیرون و با خودم گریه کردم. برای این که فکر کردم آیا من چنین مردی بودم که زن من با من احساس زنانگی بکند و دوباره زن شود؟ آره خودم می‌دانم. خیلی از کارهای من خیلی عاشقانه و خیلی لطیف است.
از سویی دیگر هم شخصیت‌ خودم یکهو به شکل قوی‌ای توی آن می‌آید و شاید آن ذهنیتی را که شما می‌گویید برهم می‌زند. در یک جایی، لااقل در رابطه‌های خصوصی خودم، همیشه این رابطه بالانس بوده و هیچ‌وقت آن رابطه را به عنوان زن ذلیل یا مرد ذلیل نگاه نکردم. چون برابر نگاه کردم. در خیلی از محافل، اولین برخورد آقایان این است که آی او ضد مرد است، خانم شیرازی ضد مرد است … ولی من از آنها می‌خواهم که حتماً بروند و ترانه‌های من را دوباره گوش کنند. کجا شنیده‌اید که زنی ضد مرد بگوید: زیر باران من را ببوس، می‌خواهم عاشق باران باشم. توی سرما بغلم کن، می‌خواهم عاشق سرمای زمستان باشم.
یکی از دوستان من می‌گفت: خدا پدر و مادرت را بیامرزد که تکلیف ما را با زن‌مان روشن کردی. حالا می‌دانیم واقعاً چه کنیم. می‌دانید ما در همین قرن بیست‌ویکم که زندگی می‌کنیم، خیلی از حس‌های زنانه‌مان را از یاد برده‌ایم. یادآوری‌اش همیشه خوب است.
من امیدوارم مردها به‌جای این که اینها را ندیده بگیرند، کمی بیش‌تر به آن توجه کنند. به خاطر این که زندگی آنقدر ماشینی است که ما کلام را از دست داده‌ایم. شاید گفتن یک جمله‌ی عاشقانه، یک جمله‌ی نرم و لطیف که: واقعاً دوستت دارم برای ما خیلی سخت باشد، ولی باید بدانیم یک نوازش کوچک، قرار گرفتن مهربان یک دست روی شانه، لمس آرام یک گونه و … بسیاری از مسائل و مشکلات را در رابطه‌ی بین یک زن و مرد عوض می‌کنند. به‌همین دلیل ارزش امتحان کردن‌شان را دارند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *