چه کسانی از تبعیض و خشونت همزاد آن، بیشترین زیان را می بینند؟ زنان نخستین ضربه پذیران نظام و ساختاری هستند که زبون سازی و حقارت را بازتولید و مشروع می کند. هم از این روست که در سراسر جهان، زنان پیشگامان جنبش های صلح و ضد نژادپرستی اند.
دولت ها در توجیه انواع تبعیض، بر فرهنگ و سنت غالب بر جامعه تکیه می کنند و با استفاده از دیدگاه هایی چون نسبی گرایی فرهنگی و تقویت آن، سیاست های خود را جاری و مقبول می سازند. عرب و بلوچ و کرد را سرکوب می کنند تا بدین ترتیب جماعت فارس با قدرت حاکم احساس هم آنی کند و رضایت خاطر یابد. افغان را له می کنند تا در ترک و عرب و فارس حس کاذب مشارکت در اعمال برتری جویی به وجود بیاورند و خشنودشان سازند که از خودشان کهتر هم هست. زنان را به اسارت می کشند و در خیابان تحقیر می کنند تا مرد را با خود همسرنوشت کنند. به این ترتیب جایگاه هر جنس و طبقه و قوم را در هرم قدرت میخکوب می کنند.
نهادینه شدن دموکراسی و عدالت در هر جامعه ای،به مبارزهای پیگیر و پردامنه با همه ی اشکال تبعیض و سرکوب و بدون اما و اگر، نیاز دارد. تبعیض به هر شکلی که اعمال شود و به هر بهانه ای که مشروعیت یابددر چرخه ی قدرت، نابرابری و خشونت را بازتولید می کند. تحقیر مهاجران افغانی و اعمال خشونت توام با بهرهکشی از نیروی کار ارزان آنان، از معضل های اجتماعی جامعه ی ایرانی است. نمادی است از مشروعیت سرکوب. باید با این معضل روبرو شد و از آن شرمنده بود، به آن اعتراف و با آن مبارزه کرد. جامعه ایی که در آن انسانی را به خاطر غریبه گی و قرار گرفتن در موقعیت فرودست له کنند، جامعه ای از خود بیگانه است. بیش از هر چیز دچار از خود بیزاری است. شهروند چنین جامعه ایی، دانسته و ندانسته با قدرتِ سرکوبگر، هم سرنوشت و همدست است. نگاه مردمان چنین جامعه ایی به خود، بازتاب تصویری است که حاکمیت سرکوبگر برای بازتولیدش برنامهریزی می کند و با پژواک دادنش تغذیه میشود.
چرخه ی خشونتِ مبتنی بر تبعیض و کاست بندی مردم را تنها با موعظه، بیانیه یا فعالیت های خیریه نمی توان از حرکت بازایستاند و یا حتی کند کرد. خشونت در ساختار جامعه ی ما ریشه در تاریخ استبداد زدهاش دارد و اکنون در راستای نظام اقتصادی و سیاسی حاکم بر آن است. تبعیض در کشور ما ریشه در فرهنگِ مشوقِ تمکین بی چون و چرای اقلیت از اکثریت/ ضعیف از قوی و پرستش قدرت دارد. پیروی و گوش به فرمانی با بهانه هایی چون عشق به میهن، خاک و مرز، قوم، زبان، سلطان/رهبر، مذهب، ناموس… نزد مردم مقبولیت می یابد.
گام اول بی شک آگاهی رسانی و حجاب زدایی از سبعیت تبعیض نژادی و قومیتی است که خودآگاه و ناخودآگاه ، کم و بیش، در همه ی ما ریشه دوانده است. اما در همان نخستین گامها، اقدام عملی برای خودسامانیابی گروه های تحت ستم امری حیاتی و تضمین کننده است. تنها با اقدامات عملی و خودسامانگری گروهِ تحت ستم است که می توان چرخه ی تحقیرآمیز تبعیض را در نهایت از حرکت بازایستاند. در کشور ما خودسامانگری حول منافع گروهی، همواره جرم بوده است و کاری دشوار. با این حال جنبش های مدنی ایران، به ویژه زنان و جوانان، در سال های اخیر به تبعیض های قومیتی و به ویژه تبعیض علیه ساکنان افغان در ایران بی تفاوت نبودهاند و بیلان کار بسیاری از آنان با توجه به شرایطی که در آن فعالیت می کنند، بسی درخشان است و نشان از جسارت شهروندی کم نظیری دارد. اما تا زمانی که آگاهی نسبت به نقش مشارکتی مردم در اعمال تبعیض و تعدی به اقلیت ها در هر شکل و مقیاسش، اجتماعی و همگانی نشود، فعالیت های پراکنده کماثر خواهند ماند. بی توجهی عموم مردم به این وجه از سرکوب، دست نظام حاکم را در ایجاد تفرقه ی اقوام و گروه های اجتماعی باز خواهد گذاشت و در شرایط اضطراری استفاده ی ابزاری و خانمان برانداز از ضدیت پرورده شده در جامعه را ممکن خواهد ساخت.
باید سکوت جامعه ی غالب را شکست و بحث را به خانه و محل کار برد، مانند کوششی که در زمینه ی ارتقای آگاهی حقوقی در بین زنان و مردان شد. پای های یک نظام ایدئولوژیک را تنها با زیر سوال بردن مبانی پایه ایی آن نظام می توان متزلل کرد. واژگونی نظامی که بر تبعیض جنسیتی، طبقاتی و قومیتی استوار است، تنها با توامان کردن مبارزه علیه همه ی این تبعیض ها ممکن است. اندیشه ی فمینیستی به جنبش های مردمی مدرن آموخته که تنها با مبارزه ی آگاهانه و هم پوشان علیه اشکال گوناگون و عمده ی تبعیض است که می توان بازتولید ستم را متوقف کرد.
آیا جنبش زنان ایران که خود تحت بدترین فشارها و مراقبت های پلیسی سعی در بقا دارد، توانایی پیشبرد مبارزه با تبعیض قومیتی و نژادی را هم دارد؟ پاسخ این پرسش هر چه باشد، باید بر این استراتژی تاکید داشت که بقای جنبش زنان در گرو گسترش پایه های تبعیض ستیز آنست. جنبش زنان آنگاه که خواهری اش را به زنان زحمتکش افغان، ترک، عرب و کرد و بلوچ… به ثبوت برساند، در مقابل تهدیدها و فشارها توانمند و روئین تن میشود. ابتکار مبارزه با انواع تبعیض های همزاد ِتبعیض جنسیتی، بدنه ی جنبش زنان را تنومند و ضربه ناپذیر خواهد کرد. رمز آزادی و رهایی مردمان کشور ما، قدرت یابی جنبش زنانی است که ریشه در لایه های گوناگون جامعه ی ما داشته باشد و حلقه ی اتصال قومیتها و ملل گوناگون شود.
با آنکه زنان در پیشبرد مبارزه علیه تبعیض ظرفیتی ویژه و منفعتی تاریخی دارند و در هر قوم و ملتی که باشند تبعیض جنسیتی را نیز تجربه می کنند، اما مسئولیت مقابله با فرهنگ و عادات ارتجاعی، مبارزه با قوم پرستی، عرب ستیزی، کرد و بلوچ و ترک و افغان ستیزی، تنها بر دوش آنان نیست. این وظیفه ی شهروندی هر فرد ایرانی است. باید همگام با حق خواهی، مبارزه با راسیسم، ناسیونالیسم افراطی و قومیتپرستی را عمده کنیم. نباید به نیروهایی که از این تبعیض ها تغذیه می شوند و بحران می آفرینند مجال داد. هیچ نظام دمکراتیک و صلح دوستی از زهدان برتری طلبی، قومیت ستیزی و عظمت طلبی های بیمارگونه ی ناسیونالیستی زاده نشده است.
“هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد.” (ف.ف)
زنان همواره در تاریخ جهان پیشتاز مبارزه ی عملی با نژادپرستی بوده اند. در ایران نیز چنین خواهد بود.
سرمقاله ی شماره ی جدید آوای زن